چه نوع پلیدی من را از زندگی باز می دارد؟ کمی در مورد درون موضوعات. قسمت 1: این چیست و "با آن چه می خورند"

فهرست مطالب:

تصویری: چه نوع پلیدی من را از زندگی باز می دارد؟ کمی در مورد درون موضوعات. قسمت 1: این چیست و "با آن چه می خورند"

تصویری: چه نوع پلیدی من را از زندگی باز می دارد؟ کمی در مورد درون موضوعات. قسمت 1: این چیست و
تصویری: سفر جاده ای در ایالات متحده آمریکا | مکان های فوق العاده زیبا - آریزونا، نوادا، یوتا و کالیفرنیا 2024, آوریل
چه نوع پلیدی من را از زندگی باز می دارد؟ کمی در مورد درون موضوعات. قسمت 1: این چیست و "با آن چه می خورند"
چه نوع پلیدی من را از زندگی باز می دارد؟ کمی در مورد درون موضوعات. قسمت 1: این چیست و "با آن چه می خورند"
Anonim

آیا تا به حال عباراتی از جمله دیگران شنیده اید: "به نظر می رسد که من همه چیز دارم ، اما خوشبختی ندارم" یا "من کارهای زیادی انجام می دهم ، به هدفم می رسم ، اما لذت نمی برم"؟ یا شاید صحبت می شود که چیز بدی در این زندگی وجود دارد که مانع زندگی در این زندگی می شود؟ مانع از لذت بردن از زندگی می شود. این باعث می شود که با مردم ، با جهان و قسمتهای جداگانه آن ارتباط برقرار کنید و در این روابط زندگی کنید. و به طور کلی ، بسیاری از کارها در انجام کار (خوب ، یا نکردن - که احتمال آن نیز وجود دارد) تداخل دارد. و اگر کاملاً مخفیانه ، بی سر و صدا به خودتان - شاید خود شما تا به حال چنین چیزی گفته اید ، چه گناهی برای پنهان کردن دارید ، ها؟ امروز ما در مورد یکی از این موارد ناخوشایند صحبت خواهیم کرد ، که به نظر من ، تا حد زیادی مانع از این می شود که شخص خودش باشد و زندگی خودش را انجام دهد - در مورد درون نگاره ها

بنابراین ، اگر این اصطلاح خارج از کشور را از لاتین ترجمه کنیم ، پس از آن "وارد" می شود. و در واقع چنین است. مقدمه - این برخی از دانش ، نظرات ، ارزیابی ها ، افکار پذیرفته شده ، "جذب شده" و "جذب شده" توسط یک فرد "در خود" از دنیای خارج است. اینها قوانینی هستند که می گویند چگونه باید زندگی کرد ، چگونه باید بود ، چه چیزی را باید انتخاب کرد و جهان اطراف ما چگونه است. در واقع ، این یک کلیشه "جذب شده" از دنیای خارج است. خیس بدون جویدن ، بدون منطق ، بدون تأیید ، بدون تأیید.

این قاعده به سادگی جذب و به عنوان یک امر پذیرفته می شود ، یک اصل است که به طور کلی نیازی به اثبات موارد فوق ندارد. و نکته و سپس مقدمه آمادگی فرد برای شکل خاصی از پاسخ ، آمادگی برای انجام روش خاصی ، تعامل با مردم ، انتخاب اقدامات و اعمال در هر شرایطی مطابق با این کلیشه را تعیین می کند. و حتی فکر و احساس مطابق با یک الگوی خاص ، گاهی اوقات باعث می شود.

و به نظر می رسد خوب است وقتی در برخی موارد واقعاً نیازی به بررسی و بررسی مجدد هیچ اطلاعاتی ندارید ، اما فقط می توانید آن را بپذیرید. و به عنوان مثال ، تا سن خاصی ، در اصل برای کودک مفید است. پس از همه ، این درست است ، چگونه یک کودک می تواند بداند که در جهان چه اتفاقی می افتد و چگونه باید رخ دهد؟ چه چیزی خطرناک است و چه چیزی نیست. باید ها و نباید ها. و سپس این "جذب" اطلاعات (و از نظر علمی - معرفی) برای سازگاری کودک با جهان ، با جامعه بسیار مهم است. برای ایمنی او نیز مهم است. در این مورد ، درونگرا مهمترین جزء اجتماعی شدن است. به عنوان مثال ، آگاهی از این نکته که جاده حتماً باید به چراغ سبز برود بسیار مفید است: ایمنی را تضمین می کند و مطمئناً به همان دلایل ایمنی نیازی به تأیید و تأیید تجربی ندارد. یا اینکه "مسابقات بچه ها اسباب بازی نیست". یا اینکه هنگام بازی در جعبه ماسه ، نباید مثلاً در چشم کودک دیگری شن و ماسه پرتاب کنید. یا با بیل به سر او ضربه بزنید (اگر به آن فکر کنید ، این امر همچنین ایمنی مادران را از "رویارویی" با سایر مادران تضمین می کند - اطلاعات مفید از هر طرف). این یک موضوع دیگر است که یک فرد بسیاری از چیزها را وارد می کند یا "جذب" می کند. و همیشه آن چیزی که واقعاً به آن نیاز دارد ، ضروری ، مفید نیست و نیازهای واقعی او و نیازهای واقعیت پیرامون را برآورده می کند. یا ، متناوبا ، یک طرح مقدماتی می تواند برای کودک در دوران کودکی بسیار مفید باشد ، اما با بزرگ شدن آن بی ربط می شود - فقط به این دلیل که کودک قبلاً بزرگ شده است. بنابراین ، ما می توانیم با خیال راحت بگوییم که introject زمانی به نوعی آسیب شناسی در زندگی یک فرد خاص تبدیل می شود که شروع به جلوگیری از زندگی خود کند ، طبق قوانین خود ، انتخاب آگاهانه خود را انجام می دهد و در این بازی دست نشانده نیست. دست های اشتباه

چنین "بیماری ناخوشایندی" چه چیزهای ناخوشایندی به زندگی فرد وارد می کند؟ چگونه او را از زندگی باز می دارد؟ بر اساس تجربیات شخصی و تجربیات خود در مورد مشتریان و همچنین آنچه در انواع ادبیات شرح داده شده است ، می توانم در مورد "خطرات" زیر و مکانهای بسیار "لغزنده" که می توانند پیامد طرح داخلی باشند صحبت کنم:

1. من از همکاران گشتالیست خود اغلب این را می شنوم مقدمهقطع ارتباط با جهان وجود دارد … با داشتن کلیشه ای کاملاً منظم ، نوعی تفکر "پلک زده" ، بسیار دشوار است که مستقیماً با جهان در همه تنوع آن تماس گرفته و آن را خارج از زمینه موجود درونگرا درک کرد. "جهان خطرناک است. همه مردم شرورند. و شما باید یک دختر آرام و متواضع باشید و عموماً "درخشش نداشته باشید" - این چیزی است که من یک بار در کار خود با آن روبرو شدم. چگونه می توانید با جهان اینجا تماس بگیرید ، چگونه می توانید با مردم در ارتباط باشید وقتی چنین اعتقادی دارید؟ زمان آن رسیده است که خود را در یک حفره دفن کرده و در آن بنشینید ، بدون اینکه سر خود را بیرون بیاورید.

2. غالباً مقدمه مستقیماً با خواسته ها ، احساسات ، نیازهای فرد در تعارض قرار می گیرد. و سپس شما یک چیز را می خواهید ، اما ، با توجه به مقدمه شما ، شخص کاری کاملاً متفاوت انجام می دهد. اینجاست که تعارض نهفته است. به عنوان مثال ، والدین به پسر کوچک خود می گویند: "ما خانواده ای از معلمان ارثی داریم. و وقتی بزرگ شدی باید معلم شوی. " و پسر بزرگ می شود و با بی میلی وارد دانشکده تربیتی دانشگاه می شود. و سپس او به کار در یک مدرسه محلی می رود. و با تمام وجود از کار خود متنفر است. اما در حقیقت ، او در تمام زندگی خود می خواست هنرمند ، مهندس یا روانشناس شود. چشم انداز صورتی نیست ، خوب؟ یا بر خلاف مقدمه خود (که بسیار کمتر اتفاق می افتد) ، او آنچه را که می خواهد انجام می دهد. و او تبدیل به یک هنرمند ، یا مهندس ، یا روانشناس می شود. اما در آینده ، او از احساس گناه (یا شرم ، یا چیز دیگری که چندان مثبت نیست) از نقض وظیفه اش پاره می شود - او باید معلم می شد. و به نظر می رسد که او نیاز خود را با تبدیل شدن به خواسته اش برآورده کرده است. اما به چه قیمتی؟ و آیا او از طریق تمام احساسات منفی خود از این امر رضایت می گیرد؟ به احتمال زیاد نه.

3. در Psychodrama (این روشی است که من آن را تمرین می کنم) یک مفهوم بسیار مهم وجود دارد - نقش. به طور معمول ، در هر موقعیتی ، شخص در نقش خاصی قرار می گیرد که مناسب این وضعیت است. به عنوان مثال ، مادر ، پدر ، دختر ، پسر ، همسر ، شوهر ، رئیس ، زیردستان و غیره. و هر کدام از این نقشها دارای وظایف خاصی است. موضوعات غالباً نقشهای مختلف انسان را با کارکردهایی که ذاتی آنها نیست ، پر می کنند. در نتیجه ، نقش ناکارآمد می شود و نادرست عمل می کند. به عنوان مثال ، مادری به دخترش می آموزد که باید برای شوهرش مانند یک مادر یا حتی بهتر از یک مادر باشد ، در غیر این صورت ، او به دیگری دست می زند. یا مادر بیشتر از همسرش دوست خواهد داشت. در نتیجه ، به جای نقش همسر ، معشوقه ، معشوقه ، دختر بزرگسال با موفقیت نقش مادر را برای شوهر خود ایفا می کند. و همه به این دلیل که نقش او به عنوان همسر مملو از وظایف مادری است. این که آیا در چنین خانواده ای مشکلی در زندگی صمیمی وجود خواهد داشت - من تقریباً در این مورد مطمئن هستم. خوب ، فقط به این دلیل که مادران و پسران نمی خوابند. و من می توانم مجموعه ای از انواع عواقب را لیست کنم. با این حال ، دوباره ، من به ابتدا برمی گردم - اگر این وضعیت در زندگی دختر بزرگسال یا شوهرش دخالت نکند ، این مقدمه برای او آسیب شناسی نیست.

4. اگر در اینجا درباره نقش ها شروع می کردیم ، من نمی خواستم انتظارات نقش را دور بزنم. یک مقدمه در اصل یک الزام برای شخص است. و بر هیچ کس پوشیده نیست که یک فرد می تواند دقیقاً همان الزامات را برای دیگران انجام دهد. و اگر ما در مورد نقشی ناکارآمد صحبت می کنیم ، او دقیقاً همان نقص عملکرد را از نقش های یکسان یا مکمل افراد دیگر انتظار خواهد داشت. یا خود مقدمه ممکن است نوعی انتظار نقش باشد. مادر از صمیم قلب خطاب به دخترش می گوید: "دختر ، یک مرد ، اگر زنی را دوست دارد ، باید هدایای گران قیمت به او بدهد." و اکنون ، یک دختر بزرگسال منتظر هدایای گران قیمت از سوی یک مرد است. از این گذشته ، اگر او نمی دهد ، مطمئناً عاشق نیست. غیر از این نمی شد.و یک مرد نمی فهمد چرا یک زن محبوب با تمام وجود گریه و گریه می کند (خوب ، رسوایی و گریه - و این نیز ممکن است). و چرا او کلاشا ، ماشا و داشا را به عنوان مثال ، که مردان آنها به آنها الماس و اتومبیل دادند ، مثال می زند. مرد فکر می کند آیا این اصلی ترین چیز در زندگی است. و او نمی تواند بفهمد که دلیل اشک و عصبانیت زن محبوبش چیست. و او از ته دل گریه می کند. و او صادقانه معتقد است که از آنجا که نمی دهد ، به این معنی است که او عاشق نیست. یک فرد بدون دریافت آنچه از دیگران انتظار داشت چه احساسی دارد؟ درست است ، تلخ ، کینه ، غم ، اندوه و احساس بی عدالتی. و سپس آنطور که باید عصبانی می شود - این نیز اتفاق می افتد. آیا در زندگی افراد مثبت است؟ نه ، من فکر نمی کنم.

5- یک مقدمه را می توان با شعار زندگی ، یک شعار مقایسه کرد. او ، به هر طریقی ، با انگیزه ای ناخواسته در تمام حوزه زندگی یک فرد ، که او لمس می کند ، و گاهی حوزه های مجاور آن نفوذ می کند. و اگر مقدمه آسیب شناسی باشد - باز هم ، فرد با زندگی با این شعار لذت چندانی نخواهد برد. و در اینجا می توانید دوباره به پسری از خانواده معلمان ارثی برگردید. و سپس شعار او "من باید معلم باشم" خواهد بود. من باید تدریس کنم. " و او تمام زندگی خود را روی آن خواهد گذاشت ، زیرا این معنی او ، شعار اوست. و ، به هر طریقی ، این امر در سایر زمینه های زندگی او منعکس می شود: دایره آشنایان ، خانواده ، فعالیتهای تفریحی و غیره ، و غیره ، و غیره. فقط به آن فکر کنید - آیا تمام زندگی خود را وقف اهداف "شخص دیگری" می کنید؟ آگاهی از آن چه احساسی دارد؟ چنین آگاهی چه احساسی می تواند به همراه داشته باشد. زندگی "نه خود" چگونه است؟ به نظر من ، حداقل بسیار دردناک خواهد بود.

6. حضور درون نگاری های آسیب شناختی اغلب خطر عدم آگاهی ، احساس و عدم آشکارسازی نیازهای واقعی آنها را به همراه دارد. و این به این دلیل اتفاق می افتد که درون خود می تواند تعیین کننده نیاز باشد ، و یک نیاز کاملاً بیگانه را به شخص خاصی "تحمیل" کند. و سپس تمام عمر سعی می کند این نیاز تحمیلی را برآورده کند ، حتی کوچکترین فرصتی به خود نمی دهد تا به حرف خود گوش دهد و بفهمد که واقعاً به چه چیزی نیاز دارد. و در اینجا ، بیایید به زنی برگردیم که منتظر هدایای گران قیمت از یک مرد عاشق است. و او کورکورانه آنها را از او می خواهد ، صبر کنید ، آرزو کنید ، زیرا باید چنین باشد - آنها گفتند هدیه می خواهم ، به این معنی که نیاز من به دریافت هدیه است. و مطلقاً نمی دانم که از یک مرد به چیزی کاملاً متفاوت نیاز دارد.

7. غالباً درونگراها در اصل خود دارای تناقض هستند ، در نتیجه ، بلافاصله ، چنین "باید" ای می دهند که نمی توان به طور پیشینی انجام داد. یا ممکن است شخصی 2 درونگرا جداگانه داشته باشد که با یکدیگر در تضاد بوده و با هم در تضاد باشند. به عنوان مثال ، من به طور اتفاقی با یک مشتری آشنا شدم ، که توسط مشتری از مادرش دریافت شده بود: "همه مردان خیانت می کنند ، اما شما باید با یک فرد وفادار ازدواج کنید که به شما خیانت نمی کند." و در اینجا دیگر مهم نیست که آیا این یک پیام بوده ، یا دو مقدمه جداگانه. حتی پس از خواندن چنین پیامی ، صادقانه بگویم ، کمی دیوانه می شوید - این بسیار شبیه به "برو آنجا - نمی دانم کجاست ، و آن را پیدا کن - نمی دانم چیست" است. و شخصی با چنین اعتقادی زندگی می کند. و او به دنبال چیزی است که بر اساس همان درونگرا ، یافتن آن غیرممکن است.

خوب ، با جمع بندی همه موارد فوق ، می توان نتیجه گرفت که چنین درگیری های آسیب شناختی منجر به نارضایتی از زندگی می شود. به دلیل عدم انتخاب - انتخاب قبلاً مدتها پیش انجام شده است ، و به هر حال ، توسط شخص دیگری انجام شده است. به ناراحتی ، کینه ، شرم ، گناه و سایر احساسات نه چندان مثبت. علاوه بر این ، موضوع داخلی منبع منازعات داخلی ، تعارض نقش ها و اغلب مناقشات بین فردی کاملاً واقعی است. سعی کنید تمام زندگی خود را در تضاد با جهان و خودتان زندگی کنید. بعید می دانم آن را دوست داشته باشید. و بعید است که این شما را خوشحال کند. بله ، و بسیار محبوب ما ، روانگردانان ، خودانگیختگی و خلاقیت درون گراها به عنوان کلیشه ها ریشه در ریشه دارد.

و در حالی که شما می خوانید ، من قسمت دوم این مقاله را به پایان رساندم. و در آن من واقعاً می خواهم با شما در میان بگذارم که مزایای تزریقات آسیب شناختی ، از کجا آمده و با آنها چه باید کرد.و اگر این نیز برای شما جالب است - منتظر ادامه باشید: چه نوع لعنتی من را از زندگی باز می دارد؟ کمی در مورد درون موضوعات.

توصیه شده: