اعتراف "سطل زباله"

تصویری: اعتراف "سطل زباله"

تصویری: اعتراف
تصویری: در دادگاه : راز ترسناک سرهای بریده در سطل زباله در تهران !؟؟؟ 2024, آوریل
اعتراف "سطل زباله"
اعتراف "سطل زباله"
Anonim

سلام ، من سطل زباله هستم!

من هم می توانم مرد باشم و هم زن. من ممکن است 1 ساله یا حتی 35 ساله یا بیشتر باشم ، سن هنوز در اینجا هیچ نقشی ندارد. در درون ، من هنوز نمی فهمم که چقدر هستم ، و واقعاً چه احساسی دارم ، و اینکه کجا و چرا در چنین نقشی هستم. و همه به این دلیل که من پر از زباله های دیگران هستم و وقت ندارم به خودم فکر کنم.

شاید به خاطر نیاورم که ناگهان تبدیل به "سطل زباله" شدم. گاهی به نظر می رسد که همیشه اینطور بوده است. خانواده ای که در آن بزرگ شده ام (-la) غالباً دامن های خود را روی من می ریختند … احساسات منفی ، کینه ، مسئولیت آنچه اتفاق می افتد. مامان یا پدر ، و گاهی اوقات با هم ، با انداختن یکدیگر در نزاع ، بیرون کشیدن فریاد ، اشک ، اتهامات ، مرا مجرم می دانستند. همچنین اتفاق می افتد که آنها به دنبال چیزی بودند و چیزی بهتر از این پیدا نکردند و تصمیم گرفتند همه چیز را روی من ، یک پسر یا یک دختر ، که فوراً تبدیل به "سطل خانواده" شد ، "ریخته" کنند. و سپس من مدت زیادی ایستادم و سرشار از زباله بودم ، که با گذشت زمان در من تجزیه شد و بوی کاملاً "فوق العاده" را خسته کرد ، به شکل پرخاشگری ، درد ، افسردگی ، انفعال ، اشک و ….. (شما می توانید خودتان را ادامه دهید) …

گاهی کیسه زباله ام را عوض می کردند ، اما این کار را به ندرت و بی دقتی انجام می دادند و محصولات تجزیه شده قبلی ، که زمانی در پایین باقی مانده بود ، در روح فرو می رفت. مدتها در آنجا ساکن شده است. بله ، بله ، باورش سخت است ، اما من روحی دارم که پر از درد ، ترس ، ناامنی و ناامنی است. فقط زندگی نکنید و ببینید در اطراف شما چه می گذرد. و درک آن مضاعفاً دردناک است (کسی این تجربه را با سر خود می فهمد و به خاطر می آورد ، کسی آن را در سطح بدن ثابت می کند: به عنوان مثال ، با گیره) که کل سیستم خانواده از مدت ها قبل و بدون شما پوسیده است. با این حال ، در حالی که شما کوچک و درمانده هستید (هم به دلیل سن بیولوژیکی و هم به دلیل سن روانی) ، تخلیه اصلی به سمت شما انجام می شود.

و در مورد آن چه باید کرد؟

به دنبال راهی برای خروج ، به روش های مختلف (با استفاده از استراتژی های مختلف برای بقا) عمل کردم:

- تبدیل به سطل روی شد. نگرش اصلی آن این بود: "من نمی شکنم ، نمی شکنم ، همه چیز را می گیرم" (احساس نکنید ، بیان نکنید ، تحمل کنید). عواقب آن به شکل زنگ زدگی ، سوراخ شدن و بی فایده بودن کامل در استفاده بیشتر بود.

- وانمود کرد که یک سبد زیبا برای کاغذهای اداری است ، بنابراین به نظرم رسید که "در چنین زیبایی ، آنها جرات تخلیه شیب را ندارند." با این حال ، همانطور که تجربه ادغام نشان داده است ، این امر متوقف نمی شود. دیگران اهمیتی نمی دادند که من می خواهم چه کسی ظاهر شود ، تا زمانی که جایی برای تخلیه وجود داشته باشد ، تا زمانی که رضایت (هرچند ساکت) برای تخلیه وجود داشته باشد - عمل به پایان رسید.

- فکر می کرد او "پادشاه زباله دان" است. و چگونه دیگر می توانید از خود دفاع کنید اگر نه با این اعتقاد که "همه چیز فوق العاده است! هنگامی که آنها به من ریختند ، این بدان معناست که من خاص ، منتخب هستم" و مقدساً (و گاهی در تمام زندگی ام) معتقد هستم که "اگر اینها نبودند آلو ، من چنین شخص فوق العاده ای (-لا) بزرگ نمی شدم. " این شیب ها بود که من را مقاوم تر ، قوی تر و مستعد شرایط استرس زا نکرد.

…و دیگران….

زمان می گذرد ، کودکان بزرگ می شوند ، خانواده های خود را ایجاد می کنند ، در آنها بچه به دنیا می آورند و نقش ها تغییر می کند … از یکبار "سطل زباله" به … و بسیاری دیگر … تا زمانی که می آید ، اگر او بخواهد البته برای یک هویت مهم که یکبار از دست رفته است "خودت باش" … هیچ زباله ، کیسه و کیسه های نادر دیگران.

توصیه شده: