2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
هر روز صبح ، وقتی چشمانش را باز می کند و می فهمد که روز جدیدی فرا رسیده است ، ترس را تجربه می کند. دوباره یک روز جدید … دوباره سر کار بروید ، به محض اینکه متوجه شد یک روز جدید فرا رسیده است ، می خواهد شب را طولانی کند ، در رختخواب دراز بکشد ، با یک پتو روی سرش را بپوشاند و به این ترتیب این روز جدید آغاز نشود نه ، او می خواهد سر کار برود ، او دوست دارد گل بسازد ، دسته گل و هدیه جمع کند ، کتیبه های جدیدی برای پتوهای دنج و لیوان های رنگارنگ ارائه دهد. چندین بار او گفت که بیمار است. و هر بار که او خود را برای این کار سرزنش می کرد و قول می داد که بهبود می یابد ، فردا همه چیز متفاوت خواهد بود و من مطمئناً با ساعت زنگ دار بلند می شوم ، ژاکت مورد علاقه ام را می پوشم و … و صبح روز بعد یک روز جدید است ، اما امروز او بلند می شود و ژاکت مورد علاقه اش را می پوشد. او حالت تهوع دارد ، عرق می ریزد ، سرش می چرخد - او به وضوح سالم نیست. اگر چنین است ، چگونه می توانم کار کنم؟ اگر ترسناک است ، این دلیل نمی شود که سر کار نروید ، اما اگر مریض هستید ، مطمئناً باید در خانه بمانید. اگر من مستقیماً روی خریدار استفراغ کنم چه؟ در حضور همکاران ، بازدیدکنندگان ، همه خواهند خندید. و هیچ کس دیگر هرگز با او صحبت نخواهد کرد ، همه در مورد این مورد صحبت خواهند کرد و او هرگز و هرگز نمی تواند از خانه خارج شود. هرگز. اگر بیهوش شود چه؟ آیا توقف ساده است یا در اتوبوس؟ و هیچ کس به او کمک نمی کند ، همه فکر می کنند که او مست است. و بعد از آن همه نگاه خواهند کرد و سرشان را به نشانه ملامت تکان می دهند ، "ای-ای-ای ، خیلی جوان ، اما صبح من به اندازه کافی سیر شده بودم." یا برای همه یکسان خواهد بود ، اما سقوط می کند ، بنابراین به طور تصادفی در شیار می چرخد و در آنجا قطعاً بلافاصله پیدا نمی شود. نه ، امروز من قطعاً باید در خانه بمانم ، اما فردا او مطمئناً سر کار می رود ، به خودش قول می دهد. و بلافاصله آسان تر می شود.
خیلی خوب نیست ، اما بهتر از خروج از خانه است.
در خانه بهتر است تا زمانی که رئیس تماس بگیرد و درخواست نکند "بالاخره ، چه بیماری دارید ، گواهی بیاورید ، در غیر این صورت مجبورم شما را اخراج کنم ، همان زمان که شما قبلاً صبح مرخصی خواسته اید." او به خوبی می فهمد که اگر این کار ادامه پیدا کند ، ممکن است واقعاً اخراج شود ، و به این ترتیب او مشکلات بیشتری را برای خود ایجاد می کند. او می فهمد که این به نوعی احمقانه است ، شما باید به سر کار بروید ، هیچ چیز وحشتناکی نمی تواند برای او اتفاق بیفتد ، شما فقط باید به فروشگاه بیایید و همه چیز آنجا خوب خواهد بود. عصر ، ژاکت مورد علاقه اش را بیرون می آورد ، کیفش را بسته و به رختخواب می رود ، "فردا من قطعا می روم … هیچ چیز برای ترسیدن وجود ندارد ، مطلقا هیچ چیز." و دوباره صبح ، و همه چیز دوباره تکرار می شود ، یک چرخه افکار و حالت تهوع ، و او دوباره در خانه می ماند.
نه ، همه چیز در محل کار خوب بود ، هیچ کس او را در تیم اذیت نکرد ، و حتی رئیس به بیماریهای او وفادار بود.
و چرا او همیشه حداقل کمی ترسیده است؟ یا نگران کننده. در حال حاضر او از کار خود ، دختران ، که می تواند در هنگام ناهار در مورد خرید یک چراغ میز جدید یا دستور تهیه یک پای سیب جدید بحث کند ، خوشش آمد. و این کار نه تنها در صندوق ، بلکه در یک کار خلوت آرام با گل ، روبان ، جعبه بود. و مهره ها مثل مدرسه نبود ، آنجا همیشه غیرقابل پیش بینی و سر و صدا بود و قرار بود سرگرم کننده باشد. اما او غمگین و ناراحت کننده بود ، به نوعی مضطرب. به خصوص اگر درسها در کلاس درس نبود ، بلکه در جاده بود ، جایی که چیزهای جدید و غیرمعمول زیادی وجود داشت.
و حتی دشوار است که بگوییم همه چیز از کی و چگونه شروع شده است ، وقتی بیدار شدن از خواب صبحگاهی با این فکر که باید به سر کار بروید و نمی خواهید دچار سرگیجه و حالت تهوع شوید ، غیرقابل تحمل شد. البته این اتفاق در مدرسه افتاد ، سر درد ، سپس معده. اما "همه چیز مرتب بود" ، "ضعف او بار است."
و بله ، حتی در دبیرستان همه چیز خوب بود ، اما به نوعی متفاوت بود ، یک ترس بی دلیل وجود داشت ، تصور اینکه او بیش از دیگران احمق است ، نوعی خلأ دردناک در داخل وجود دارد ، اگرچه در جایی اطمینان وجود داشت که این به طور کامل نیست درست است، واقعی. و تنهایی ، زیرا برای دیگران آسان و سرگرم کننده است ، اما او این کار را نمی کند. او نیز باید سرگرم شود ، اما به نوعی اینطور نیست.
گاهی اوقات این افکار وجود دارد که هیچ کس به کار او احتیاج ندارد ، همه در سکوت و همدلی به او نگاه می کنند اگر فراموش کند مارشمالو را در جعبه هدیه قرار دهد یا شیرینی های زیادی قرار دهد. و شاید آنها بخندند. و بنابراین او باید در محل کار بسیار مراقب باشد ، اگرچه این روز معمولی ترین روز است ، او این مجموعه ها را آنقدر بارها جمع آوری کرد که می تواند با چشمان بسته این کار را انجام دهد. او جعبه را بررسی می کند ، آن را می بندد ، روبان را می بندد ، او همه چیز را درست انجام داد ، تا آنجا که ممکن است. احساس خستگی می کند. حتی افکار می توانند خسته کننده باشند. این اتفاق می افتد که حالت تهوع و لرز سرازیر می شود ، پاها پنبه می شوند ، سر سرگیجه می گیرد. "چیزی در مورد من اشتباه است." و چنین روزهایی بیشتر و بیشتر شد. در ابتدا ، او می توانست با چنین ناراحتی کنار بیاید ، اما گاهی اوقات کاملاً غیرممکن بود و چند بار از محل کار به خیابان بعدی فرار کرد ، که در چنین وضعیتی بسیار دشوار بود ، و از آنجا با آمبولانس تماس گرفت. اما پزشکان گفتند حالش خوب است. فقط در تعطیلات آخر هفته یک آرامش وجود داشت و سپس این روزها پر از اضطراب بود.
زمانی بود که او با او ملاقات کرد ، سپس اضطراب کاهش یافت ، او می توانست سر خود را روی شانه او بگذارد و فقط چت کند ، احساس راحتی و اعتماد به نفس می کرد. موهایش را نوازش کرد و گفت همه چیز را می فهمد. اما او می خواست جایی برود ، و او معلوم شد ، زیرا آنها با هم خیلی خوب هستند ، در خانه. او شروع به دور شدن کرد ، او شروع به فکر کرد که او برای او به اندازه کافی خوب نیست ، که او به او احتیاج ندارد و اضطراب بازگشت. و همه دوستانش ، که او به طور فزاینده ای از پیوستن به آنها خودداری می کرد ، سرانجام دیگر ملاقات وی را متوقف کردند. نام او اکنون سینما ، کافه ، پیاده روی است ، اما نمی تواند بیرون برود. او می خواهد و نمی تواند. "همه چیز خوب خواهد شد. اینبار حتماً می روم. " اما او دوباره در خانه ماند و نفهمید که قضیه چیست. نکته چیزی است که او نمی تواند کنترل کند و نام آن را نمی داند.
او باید قبل از خواب به سر کار برود. "من نمی خواهم شغلم را از دست بدهم ، نمی خواهم با رفاه زندگی کنم و مانند یک بازنده به والدینم بروم ، من می خواهم با دوستانم به سینما بروم. همه چیز خوب خواهد شد ". و او ژاکت دنج مورد علاقه خود را بیرون می آورد … صبح دوباره یک روز جدید فرا می رسد ، اما او به خود قول داد که امروز قطعا خواهد رفت. ژاکت ، کیف ، جلوی در را در آینه نگاه کنید. من سالم نیستم ، دوباره این حالت تهوع و سرگیجه ، پاهایم پنبه ای می شود و این ضعف. رفتن به سر کار در چنین وضعیتی احمقانه است. تعطیلات به زودی می آید ، اما فعلاً سعی می کنم مرخصی استعلاجی بگیرم ، و در خانه می توانید هدایایی را جمع آوری کرده و بر روی لیوان های رنگارنگ کتیبه ای بیاورید. همه چیز تغییر خواهد کرد ، اما جایی در قلب او می داند که نه مرخصی استعلاجی و نه مرخصی چیزی را تغییر نخواهد داد. چه خبر ، او هنوز نمی داند. در هر صورت ، به نظر می رسد که او خوب است؟ و او دلیلی برای درخواست کمک ندارد.
اما یک روز او فهمید که نیاز به کمک است ، حتی قبل از اینکه مجبور شود از تعطیلات به سر کار برود. از آنجا که او نمی توانست به مغازه خواربار فروشی برود ، غذا را در خانه سفارش داد ، اما در آن لحظه متوجه شد که دیگر همه چیزهایی که برای او اتفاق می افتد را کنترل نمی کند.
خب چه خبر است؟ همه چیز روبه راه است؟
بنابراین ، یا مشابه آن ، اختلال اضطراب خود را نشان می دهد. این می تواند سالها مردم را عذاب دهد ، ناراحتی احساسی ایجاد کند و زندگی را بسیار آزاردهنده کند. بسیاری از مردم از خروج از خانه ، رفتن به محل کار ، مکان های عمومی ، رفتن به مسافت طولانی از خانه ، ملاقات با دوستان واهمه دارند. و اگر این مدت به اندازه کافی طول بکشد ، ناگزیر تغییرات ایجاد می کند و زندگی را به طور جدی پیچیده می کند.
آیا مکالمه می تواند کمک کند؟
وقتی شرایط سخت می شود ، صحبت کردن واقعاً می تواند کمک کننده باشد. بنابراین ، روانشناسان و روان درمانگران وجود دارند. مکالمات درمانی از نظر اهداف و انواع متفاوت است ، همه اینها بستگی به این دارد که فرد با چه چیزی به پزشک مراجعه کرده است ، با چه شکایات ، س questionsالات ، درخواستهایی ، چه درد و هدفی دارد.
این بار در دفتر روان درمانگر او در مورد زندگی خود ، گذشته صحبت نکرد ، او باید بداند که اضطرابش چیست.چه افکاری این اضطراب را بیدار می کند و چگونه می توان آنها را تغییر داد ، چگونه بیرون آمدن از خانه را بیاموزیم ، چگونه از خود نترسیم و یاد بگیریم که دوباره به خود اعتماد کنیم. در اینجا فقط "مشق شب" واقعاً نمی خواستم انجام دهم ، اما اگر لازم باشد ، پس لازم است ، او می خواست در اسرع وقت بهتر شود و آنچه را که می خواهد انجام دهد.
این رویکرد درمان شناختی رفتاری نامیده می شود و در درمان اضطراب و افسردگی بسیار مفید است. زیرا درک دلیل احساس بد شما کافی نیست ، بلکه باید بدانید که برای خوب بودن چه کار و چگونه انجام دهید ، یعنی یاد بگیرید که چگونه متفاوت فکر کنید و عمل کنید.
افراد یکسان وجود ندارد و بنابراین همه ما در شرایط سخت زندگی واکنش متفاوتی نشان می دهیم. اما سختی هر چه باشد ، می توان با آن کنار آمد و آن را بهبود بخشید. آیا فردی که چنین اضطرابی را تجربه می کند می تواند به طور کامل بهبود یابد و چقدر طول می کشد تا بهبود یابد؟ قادر خواهد بود. ابزارهایی برای مبارزه با این شرایط وجود دارد. و بقیه بستگی به تمایل به پذیرش کمک ، به شدت مشکل و مدت زمان قبل از ارائه کمک دارد. گاهی اوقات زمان بیشتری طول می کشد ، گاهی اوقات شگفت انگیز است که بهبودی با چه سرعتی پیش می رود. من فکر می کنم این بستگی به این دارد که چگونه کمک به آسانی پذیرفته شود و شخص متقاضی در این کار فعال تر باشد. و بهبودی سریعتر اتفاق می افتد. اتفاق می افتد که احتیاط و بلاتکلیفی باقی می ماند ، اما پس از آن فرصتی برای انجام آنچه شما می خواهید و زندگی همانطور که می خواهید وجود دارد.
توصیه شده:
5 نشانه اضطراب شما - افزایش علائم اضطراب - اضطراب - اضطراب
آیا می دانید که به دلیل اضطراب است که احساس خوشبختی نمی کنید؟ این احساس مصرف کننده است که شما را از حضور در اینجا و اکنون ، لذت بردن از زندگی ، سلب انرژی و قدرت ، جلوگیری از لذت بردن از بزرگترین خرید یا مهمترین رویداد زندگی باز می دارد. در زیر 5 نشانه وجود دارد که با استفاده از آنها می توانید اضطراب خود را تعیین کنید.
درباره عشق .. درباره روابط .. درباره ارتباط
عشق به معنای کامل کلمه را تنها می توان در نظر گرفت که به نظر می رسد تجسم ایده آل آن است - یعنی ارتباط با شخص دیگری ، به شرط اینکه تمامیت "من" شخص حفظ شود. همه اشکال دیگر جذب عشق نابالغ هستند ، می توان آنها را رابطه همزیستی ، یعنی رابطه همزیستی نامید.
پنج نشانگر اختلال اضطراب پس از تعطیلات
تعطیلات در 8 مارس: امروز همه ما زنان هدیه و تبریک می گیریم ، اما فردا؟ often اغلب پس از تعطیلات ، افراد برای توصیه به روانشناس مراجعه می کنند: hyچرا احساس جشن وجود ندارد؟ withبا هدیه های بیهوده چه کنیم؟ hyچرا بعد از تعطیلات احساس خستگی می کنید؟ if چگونه با بلوز کنار بیاییم ، اگر کسی که هدیه یا تماس او بسیار مهم بود تبریک نمی گفت؟ اگر به جای انتظار ، همان واقعیت تلخ؟ ‼ در مورد س questionال اول ، یک وضعیت روانی ناپایدار در اینجا تأثیر می گذارد.
اختلال افسردگی و اضطراب - آشنایی با مشکل و راه حل ها
دهها مورد از شایع ترین اختلالات مربوط به حوزه روان رنجوری است و شما قبلاً با بسیاری از آنها در مقالات قبلی آشنا شده اید. امروز ما به طور مفصل در مورد یکی از سندرم های مرزی - اختلال افسردگی اضطرابی (TDR) صحبت خواهیم کرد. در اولین آشنایی ، این نام به خودی خود صحبت می کند - روان رنجوری دارای علائم بالینی است که مختص اختلالات افسردگی و اضطراب است.
اختلال اضطراب اجتماعی چیست یا "ترجیح می دهم در حاشیه بایستم"
جامعه هراسی یک پدیده نسبتاً شایع است که در آن ما فقط در شرایط عادی روزمره و اجتماعی نگران نیستیم ، اما اضطراب بیشتری را تجربه می کنیم ، که باعث می شود این وضعیت را چندان مثبت ارزیابی نکنیم ، ما می توانیم ناراحتی جسمی را تجربه کرده و سعی کنیم از موقعیت های مشابه در آینده اجتناب کنیم.