2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
"نمیتونم خداحافظی کنم"
لیدا عاشق مردی خوش تیپ و سرگئی سرگردان است. دختر به خاطر عشق خواستگاری می کند و بدون اثری به او داده می شود. و روز بعد - معشوق از طرف دیگر می گذرد. و به زودی با مارتا جذاب ازدواج می کند.
عشق لیدا پایمال شده است. دختر پشت فرمان می نشیند و با سرعت سرسام آوری از خیابان می دوید.
پلیس واسیلی تمام راه را پرت می کند و دختر را از مرگ حتمی نجات می دهد. ماشین به بن بست می رسید.
وقتی لیدا را از فرمان بیرون کشیدند ، ترسو بود و اشک از چشمان خالی اش جاری شد. بر دختر خفه شد - او نمی توانست خودش را مهار کند.
احساسات شدید خشم ، وحشت ، کینه و نفرت برانگیخت و دنیای درونی او را با موجی انفجاری پوشاند. واقعیت اطراف غیر واقعی به نظر می رسید.
زندگی لیدا نیز به بن بست رسید. او نمی توانست غذا بخورد ، بخوابد ، دراز بکشد. احساس می کردم مورد استفاده و رها شده هستم. اعتماد مردم از بین رفت. دنیا تیره و تار شده است. شادی و خوشبختی از بین رفته است. لیدا دچار افسردگی شد. و فقط صبر و حمایت واسیا به دختر کمک کرد تا از بین نرود.
در این زمان ، سرگی در محل کار به ستون فقرات خود آسیب رساند. این تا حدی برای مارتا مقصر بود ، که شوهرش را متقاعد کرد که در مه مهار شود.
سرگئی از مورد علاقه همه تبدیل به یک فرد معلول بی حرکت شد. مرد جوان با سخت ترین احساسات روبرو شد: ناتوانی ، وحشت و عصبانیت. او از باور واقعیت آنچه در حال رخ دادن بود خودداری کرد.
حمایت همسرش به اندازه هوا ضروری بود. اما مارتا در تراژدی شدید فرو رفت و احساس خشم و وحشت کرد. او آواز خواند و او گفت: "ناله کردن را متوقف کنید. به هر حال مضطرب است."
ویژگیهای منفی شخصیت مارتا در روز روشن شد. خودخواهی ، عصبانیت ، حرص و طمع و تجاری بودن یک زن را تبدیل به یک عوضی تیره و تار کرد.
در اتاقش ، مثل قفس ، مارتا با عجله رفت و برگشت. زندگی زیبا با چراغها و رقصها زن جوان را فریب داد و به او اشاره کرد.
او نمی تواند مقاومت کند و فرار می کند و تصمیم می گیرد که با یک فرد معلول زیبایی و جوانی را از بین می برد.
وحشت ، مخلوط با درد و خشم ، سرگی را با یک پتو ضخیم پوشانده بود.
او نمی تواند ضربه بعدی سرنوشت را تحمل کند و تصمیم گرفت خود را بکشد: "من خودم را گم کرده ام." اما لیدا متوقف شد: "من بدون تو زندگی نمی کنم. نصف سم را به من بده."
سرگئی بی رحمانه از لیدا انتقام خیانت مارتا را گرفت. و لیدا عاشق بود. و فقط می توان از عشق بی پایان که می بخشد و ایجاد می کند شگفت زده شد.
واسیا به لیدا: "اتفاق می افتد که مردم ازدواج کردند ، و سپس بدبختی. تمام عمرت را تحمل کن چه چیزی می خواهید؟ من حاضرم جان خود را برای شما بدهم."
لیدا: "بنابراین من آماده هستم تا جان خود را برای سرگئی بدهم."
واسیا: "من هر کاری لازم باشد انجام خواهم داد. فقط خودتو خراب نکن"
لیدا: "شما نیاز به ویلچر دارید تا بتوانید خودتان رانندگی کنید. دروغ در واقع ضعیف می شود."
سرگئی شگفت زده شد که علیرغم دردی که ایجاد کرد ، او همچنان نزدیک است.
لیدا خنده و شادی را به خانه آورد. چشمان سوزانش امید برای بهبودی و زندگی کامل در سرگئی را دمید.
لیدا سرگئی را معلول نمی دانست. وقتی مدفوع شکست ، او گفت: "ما یک مرد در خانه داریم. او آن را برطرف می کند. " و او: "نجار با ستون فقرات شکسته را کجا دیدی؟" اما او تلاش کرد و به حدی عادت کرد که شروع به ساختن تصاویر از چوب کرد.
و سپس با تبدیل شدن به یک معلم کار در یک مدرسه محلی ، هنرهای زیبا را به کودکان آموزش دهید.
سرگئی نه تنها خودش را برگرداند ، بلکه جنبه های ناشناخته جدیدی از خود پیدا کرد ، که متوجه شد.
من با تمرینات بدنی کرست عضلانی خود را تقویت کردم و روی پای خود ایستادم.
مارتا متوجه شد که سرگئی بهتر است و برگشت.
اما من یک زوج عاشق را دیدم که منتظر بچه دار شدن بودند.
پایان خوش.
توصیه شده:
چه کسی را دوست دارم ، برای چه کسی دلتنگ هستم؟ عشق بی جواب ، به عنوان فرصتی برای ملاقات با خود
ما عاشق شدیم! فتنه ، عاشقانه و شور ، گرما و لطافت ، خلاقیت ، شادی زیاد و انتظار لذت! زندگی پر از معناست ، با انواع رنگهای روشن شکوفا می شود ، امید خوشبختی بیدار می شود! احساس نیاز و ارزش خود! اما ، عشق ما رد شد … این می تواند بسیار دشوار باشد ، درست مثل این که دوست داشتن را متوقف و متوقف کنید.
ما بسیار شبیه هم هستیم ، اما کاملاً متفاوت هستیم. "MAMA" - روان پریش های مشروطه
شروع کنید "MAMA" - نظریه های مشروطه. روانگردان های سالم من بلافاصله توجه می کنم ، از آنجا که من طرفدار تشخیص در مقالات در اینترنت نیستم ، معیارهای تشخیصی واضحی را برای هر دو نوع مشروطه ارائه نخواهم کرد (و بیشتر آن با ما مخلوط شده است ، و این ترکیبی از انواع است که نشان می دهد تفاوت های ما ، فردیت ما) و سایکوتیپ.
عشق درد نیست ، یا اینکه چرا ما از عشق بیمار هستیم. و نحوه درمان
والدینی که با درد در روح خود زندگی می کنند ، فقط درد را به فرزند خود منتقل می کنند. اما کودکان آن را به عنوان عشق درک می کنند. و از آن لحظه به بعد ، درد و عشق در آنها یکسان خواهد بود. مردان و زنان بالغ چنین والدینی شریکی را برای خود انتخاب می کنند که بتواند به آنها آسیب برساند ، زیرا در غیر این صورت آنها احساس عشق نمی کنند.
چه کسی یا چه چیزی بر انتخاب شریک تأثیر می گذارد؟ روابط: چرا ما کسی را که انتخاب می کنیم انتخاب می کنیم؟
روابط: چرا ما کسی را که انتخاب می کنیم انتخاب می کنیم؟ "ما انتخاب می کنیم ، ما انتخاب می شویم ، هر چند وقت یکبار همخوانی ندارد … " گاهی اوقات این نه تنها منطبق نیست ، بلکه باعث درد و رنج ما می شود ، و سپس - احساس ویرانی ، کینه ، تحقیر ، مجموعه ای از انواع پیچیدگی ها و موارد دیگر ، که تأثیر بسیار مخربی بر ما دارد و افسوس ، در مورد روابط ما با شرکای آینده بنابراین چه چیزی یا چه کسی ما را مجبور به انتخاب این یا آن شخص می کند؟ چرا ما او را با تمام وجود دوست دار
روش شناسی "منابع تاریخ ما یا چرا ما خوش شانس هستیم که خودمان هستیم؟" / کوپن جدید برای اطلاعات بیشتر
تقریباً هر یک از ما ، با بزرگ شدن ، مجموعه ای از پیچیدگی ها و نارضایتی از خود را جمع می کنیم. و به ندرت کسی (به معنای خوب کلمه) آنچه را که شایسته آن است به خود می دهد. اما این یک دستورالعمل جهانی برای بهبود قابلیت های شخصی و سپس بهترین تحقق است.