2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
همه دوستان نزدیک من و بسیاری از همکارانم می دانند که من چقدر شوخی با خرس را دوست دارم. بگذارید به او یادآوری کنم:
"خرس در حال قدم زدن در جنگل است. او می بیند - ژیگولی در آتش است. او سوار ژیگولی شد و سوخت."
بسیاری می گویند او اصلاً خنده دار ، احمق و غیره نیست ، آنها با هوای هوشمند نگاه می کنند و چیزی نمی فهمند ، و برخی می خندند و خود را به چه دلیلی نمی دانند. اما.. من می گویم که این یک حکایت فوق العاده فلسفی است - یک مثل ، که توسط برخی از نابغه های استعاره های ظریف ابداع شده است.
چرا این حکایت اینقدر در روح من فرو رفته است؟ در مورد چی حرف می زنه؟
در این مقاله در مورد آن صحبت خواهم کرد ، سعی خواهم کرد عمق و "ظرافت" آن را منتقل کنم ، شاید در روح شما نیز فرو رود:).
و بنابراین ، این حکایت در مورد رفتار اعتیادآور ، در مورد اعتیاد است.
خرس به ژیگولی معتاد است. او فقط آتش را می بیند و دیگر نمی تواند خود را مهار کند. در نتیجه ، او نمی تواند تحمل کند ، سوار ماشین می شود ، انگار می فهمد که می سوزد (من کمی خیال پردازی می کنم) ، اما ، با این وجود ، می نشیند و می سوزد.
این مانند روابط وابسته است ، مانند این است که در آنها "می سوزانید" ، اما نمی توانید خود را آزاد کنید ، فقط زمانی که "می سوزید" خود را آزاد می کنید ، مانند ادغام و جدایی در همان زمان است ، چنین بازتاب عمیق خودکشی … میلی متر.. چقدر آبدار به نظر می رسد ، درست است؟
یا نوعی اعتیاد شیمیایی ، هروئین ، به عنوان مثال "Zhiguli". این بر همه حوزه ها ، و بر "بدن" ، و "احساسات" و "روح" تأثیر می گذارد. هر سه حوزه رنج می برند ، دایره رفتار اعتیادآور بسته است. خرس یک ژیگولی را می بیند و نمی تواند خود را مهار کند. بدنش درد می کند ، روحش شکسته است ، اما در درون ترس وجود دارد (برای مثال ، برای تحمل این درد برای همیشه) ، تنهایی (فقط یک ژیگولی می تواند او را غرق کند و با او همراهی کند) و ناتوانی (او نمی تواند در این شرایط زندگی مقاومت کند ، او در برابر آنها ناتوان است) ، بنابراین او بارها و بارها در Zhiguli می نشیند و می سوزد.
علاوه بر این ، این حکایت ، بسته به زمینه ، می تواند ادامه یابد و به او مثبت و امیدوار کننده القا شود.
شاید خرس اندوه ، هنوز قدرت پیدا کردن از ژیگولی ، جدا شدن و حرکت را پیدا کرد. شاید ، وقتی بیرون رفته بود ، در دریاچه ای شفابخش حمام کرد ، و خز او دوباره رشد کرد و به زندگی بدون ژیگولی ادامه داد. همه چیز در زندگی یک خرس ممکن است اتفاق بیفتد:)
علاوه بر این ، این حکایت در مورد سرنوشت ناپذیر سرنوشت است.
در زندگی ، ممکن است شرایطی وجود داشته باشد که در غیر این صورت ، خوب ، کاری نمی توان انجام داد ، فقط شما می توانید بنشینید و بسوزید. به عنوان مثال ، من باید به جلسه ای بروم ("وارد ژیگولی شوید") و از نظرات کمیسیون که اسنادم را زیر و رو می کند "بسوزانم" ، و به احتمال زیاد "می سوزم". یا ، حتی یک مثال روزمره. شاید ، البته ، بسیاری با من مخالف خواهند بود … اما با این وجود ، من و شوهرم زندگی کردیم و تصمیم گرفتیم که آنها می خواهند خانواده ما را دوباره پر کنند و گسترده تر شوند. بنابراین من در نتیجه حامله راه می روم و به وضوح می فهمم که من وارد Zhiguli شدم و همین الان "سوختم". و من به نوعی فهمیدم که احتمالاً شبیه یک "لادا سوزان" است ، اما من تصمیم خود را گرفتم. در نتیجه ، در هنگام زایمان ، استخوان دنبالچه ام شکسته شد ("سوزانده شد") ، و زندگی من بسیار وارونه شد ("سوخت") ، اما پشم به آرامی در حال رشد است و زندگی بهتر می شود ، و نتیجه سوزاندن در Zhiguli ارزشش را داشت:).
علاوه بر این ، این حکایت در مورد ناگهانی و حماقت روزمره است.
در اینجا یک خرس بی تجربه در حال قدم زدن در جنگل بود ، زیر پنجه های خود را نگاه نمی کند ، تلو تلو می خورد ، جهت خود را از دست می دهد و ناگهان ژیگولی سوزان را می بیند. او نمی دانست که چیست و چگونه است ، اما بسیار زیبا به نظر می رسید. خرس هیچ تجربه ای در مورد نحوه سوزاندن در Zhiguli نداشت ، بنابراین او فقط نشست و افسوس.. سوخته.. از شرم کاملاً ممکن است:).
در زندگی ، ما نیز اغلب به دلیل بی تجربگی در جایی "می سوزیم". یا ما از ناگهانی شرایطی که روی ما جمع شده است "می سوزیم" ، فقط به این دلیل که ما برای آنها آماده نبودیم ، ندیدیم که "Zhiguli می سوزد" ، یا آنها ناگهان آتش گرفتند ، و ما "می سوزیم" مثل خرس
علاوه بر این ، این حکایت در مورد قهرمانان - (خط تیره) - قربانیان.
مثلث کارپمن: قربانی - نجات دهنده - تعقیب کننده.
البته ، قهرمانانی هستند که داوطلبانه همه چیز را فدا می کنند و در Zhiguli "می سوزند".شاید در این لحظه "باعث" خوبی شود ، شاید فقط "زن روسی آن را از کلبه سوزان خارج کند" … اما ، با این وجود ، نتیجه یکسان است - خرس سوخته است. این مثلث آنقدر مرا عصبانی می کند که حتی نمی خواهم در مورد آن چیزی بنویسم.
و سرانجام ، این حکایت در مورد اشتیاق افسار گسیخته و عشق اول.
یک خرس در جنگل قدم زد ، ژیگولی را در حال سوختن می بیند ، این آتش اشتیاق است ، آتش عشق بی حد و حصر ، او برای هر چیزی آماده بود ، او در آن نشست و از این آتش اشتیاق بی حد و حصر سوخت.
این اغلب در زندگی اتفاق می افتد: رابطه جنسی ، مواد مخدر ، راک اند رول / خرس ، آتش ، سوخته در Zhiguli:).
+ یک خط خوب برای روابط اعتیادآور ، و رفتارهای اعتیادآور ، اما … حالا من در حوصله یک یادداشت عاشقانه هستم ؛).
و در نهایت مثل:
همه ما شرایطی را در زندگی داریم که مجبور می شویم "وارد ژیگولی شویم و بسوزانیم" ، حتی می دانیم که پایان ممکن است اتفاق بیفتد. اما در نهایت ، ممکن است نتیجه متفاوتی وجود داشته باشد: کسی ما را درک نمی کند ، کسی آن را "خنده دار" نمی داند ، کسی "احمق" خواهد بود ، کسی می خندد و نمی فهمد چرا ، و شاید ، کسی به خاطر بسپارد عمل ما بسیار طولانی است و با افتخار به مردم در مورد آن می گویم ، همانطور که من اکنون این حکایت زیبا را در مورد یک خرس که به جیگولی سوار شده و سوخته است به شما می گویم ، اما گفتگوها و خاطرات او برای بسیاری در اطراف ما در هوا پرواز می کند سال ها:).
این همه ، کسانی که می خوانند.
روحیه خوب ، و لذت "خرسانه" برای شما ؛).
توصیه شده:
چرا آنها خجالت می کشند ، یا در داخل کسی که شرم دارد چه می گذرد؟ بازتاب مقاله
شرم یک موضوع طولانی مدت است. اما همیشه شرمساری دو طرف دارد. اول ، همه در مورد او صحبت می کنند - این کسی است که شرمنده است. دومی در واقع مجرم است - کسی که این کار وحشتناک را انجام می دهد ، کسی که شرمنده است. کدامشان بدشانس ترین است؟ بسیاری بلافاصله خواهند گفت:
درباره عشق .. درباره روابط .. درباره ارتباط
عشق به معنای کامل کلمه را تنها می توان در نظر گرفت که به نظر می رسد تجسم ایده آل آن است - یعنی ارتباط با شخص دیگری ، به شرط اینکه تمامیت "من" شخص حفظ شود. همه اشکال دیگر جذب عشق نابالغ هستند ، می توان آنها را رابطه همزیستی ، یعنی رابطه همزیستی نامید.
درباره انکار و شوخی که می کشد
یکی از روشهای خصوصی و ذاتی تقریباً همه ما برای کنار آمدن با مشکلات ، امتناع از پذیرش وجود آنها است. اولین واکنش فردی که از مرگ ناگهانی یکی از عزیزانش مطلع شد: "نه!". این واکنش پژواکی از یک فرایند باستانی است که از خودخواهی دوران کودکی سرچشمه می گیرد ، هنگامی که شناخت با یک اعتقاد منطقی هدایت می شود:
درباره عشق. مقاله روانشناسی
احساسی که در قلب مستقر شد ، زن را بدون هیچ اثری کاملاً دگرگون کرد. عشق او را بیشتر از خودش ، بیشتر از خودش ، بیشتر از خودش ، انگار کمی "بیش از حد" ساخته بود - یک زن فوق العاده ، ابر شخصیت ، ابرمرد. به عنوان مثال ، او در مواردی که قبلاً قادر به انجام آن نبود ، قادر بود:
"بله ، شوخی کردم!" (درباره طنز سمی در روابط)
طعنه ، طنز ، شوخی ، شوخی … از یک سو ، اینها چیزهای بی ضرری هستند که می توانند طراوت ، تازگی و حتی لذت و شادی را در یک رابطه به ارمغان بیاورند. از سوی دیگر ، وقتی همه چیز متقابل باشد ، همه چیز خوب است. وقتی این بازی متقابل جوک برای هر دو شریک در یک رابطه لذت می برد و از همه مهمتر ، آنها در همان زمان احساس راحتی می کنند.