درباره دیوارها ، آزادی انتخاب ، و باورهای محدود کننده

تصویری: درباره دیوارها ، آزادی انتخاب ، و باورهای محدود کننده

تصویری: درباره دیوارها ، آزادی انتخاب ، و باورهای محدود کننده
تصویری: My Limiting Beliefs _. باورهای محدود کننده من 2024, مارس
درباره دیوارها ، آزادی انتخاب ، و باورهای محدود کننده
درباره دیوارها ، آزادی انتخاب ، و باورهای محدود کننده
Anonim

یکبار دیگر در مورد اینکه چرا و چرا باید به باورهای محدود کننده بپردازید. زیرا وقتی باورها تحقق می یابند (یا بهتر - به اجرا در می آیند) ، یک فرد حق انتخاب دارد - این یا آن را انجام دهد.

در یک کار اداری خسته کننده بمانید (زیرا باید به طور رسمی ثبت نام کنید!) یا به سراغ کار آزاد بروید (که وظایف خاص خود را دارد ، اما آزادی بیشتری نیز دارد).

در یک رابطه بمانید (زیرا چگونه می توانید بدون رابطه باشید؟) یا تنها باشید و با خودتان برخورد کنید (و من چه نوع رابطه ای را می خواهم؟).

در اسرع وقت فرزندی به دنیا بیاورم (زیرا مادری سرنوشت یک زن است) یا خودم بفهمم که آیا شخصاً برای من ضروری است (زیرا ، همانطور که تاریخ نشان می دهد ، همه به آن احتیاج ندارند).

به ر dreamیای چیزی بپردازید که هرگز اتفاق نخواهد افتاد (زیرا هنوز موفق نخواهم شد) یا تصمیم بگیرید آنچه را که مدتهاست می خواستم انجام دهم (زیرا می تواند انجام شود و خواهد شد).

هر اقدامی متضمن عواقبی است. شما باید به سمت هر هدفی حرکت کنید. مهمتر از همه این است که شخص حق انتخاب داشته باشد.

انتخاب پیروی از قلب (یا ارزشهای واقعی شما ، آنطور که دوست دارید) در حال حاضر در مورد موقعیت نویسنده است ، نه موقعیت قربانی.

خطرات همه جا وجود دارد. فقط با یک انتخاب آگاهانه ، شخص برای خود تصمیم می گیرد که چه خطری را بپذیرد. هنگام انتخاب یک ناخودآگاه (و هنگامی که شخص تحت باورهای ناخودآگاه اداره می شود) او بیهوش است ، شخص خطراتی را تحمل می کند که به نظر نمی رسید رضایت داشته باشد.

بسیاری از باورهای ما خیلی زود ظاهر می شوند - وقتی هنوز تفکر انتقادی وجود ندارد و کودک هر آنچه را که می بیند از محیط دور می کند. و متوجه نمی شوند.

بله ، من درک می کنم که درک آن ناخوشایند است. این که نگرش هایی در سر دارید که بر رفتار شما حاکم است. خبر خوب؟ به محض درک نگرش ، قدرت تأثیر آن به میزان قابل توجهی کاهش می یابد. گاهی اوقات یک حرکت ساده از ترفندهای زبان برای این کار کافی است ، حتی لازم نیست که اعتقاد را جایگزین کنید.

در نهایت ، دو داستان که نحوه عملکرد خوب باورها را نشان می دهد ، بیابید:

  • "یک زن حسود هر روز کت شوهرش را بازرسی می کند و برای هر مویی که پیدا می کند ، صحنه های حسادت را برای او ترتیب می دهد. یکبار او حتی یک مو پیدا نکرد و فریاد زد: "این چیزی است که شما به آن رسیده اید ، شما حتی از زنان طاس نیز بیزار نیستید!" (نویسنده نامشخص است).
  • "یک روانپزشک مردی را درمان کرد که معتقد بود او یک جسد است. با وجود تمام استدلال های منطقی ، بیمار بر اعتقاد خود پافشاری کرد. یک بار ، با یک الهام ، روانپزشک از بیمار پرسید: "آیا اجساد خون می شوند؟" او پاسخ داد: "می خندی؟ البته که نه". پس از درخواست اجازه از بیمار ، روانپزشک انگشت او را تیز کرد و قطره ای از خون قرمز روشن را بیرون آورد. بیمار با تحقیر و تعجب به انگشت خونین نگاه کرد و فریاد زد: «لعنت بر شما! معلوم می شود که اجساد خون می گیرند! "" (از کتاب "باورها و عادات. چگونه تغییر کنیم؟" ، روبرت دیلتز)

باورها دیوار هستند. فکر کنید چه کسی دیوارها را در سر شما ساخته است:) شاید آنها با خزه پوشانده شده اند ، این دیوارها ، و وقت آن رسیده است که آنها را خراب کنید

:)

توصیه شده: