2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
یکی از دلایل رایج این که چرا زندگی شخصی به نتیجه نمی رسد شکایت از والدین است ، ادعاهایی که از والدین در طول زندگی مانند یک نخ قرمز می گذرد.
البته فقط یک کودک می تواند از والدین ادعا کند ، این بدان معناست که یک بزرگسال همچنان کودک است.
در پشت توهین ها ، عصبانیت از والدین ، نوعی نیازهای کودکان برآورده نشده نهفته است. بیشتر اوقات نیاز به عشق ، محبت ، نزدیکی عاطفی است ، که به دلیل برخی شرایط ، برآورده نشد.
تا زمانی که شخصی متوجه نشود که هنوز مانند یک پسر بچه یا دختر کوچک در کنار مادر (پدر) با دستهای دراز ایستاده است و نمی گوید: "مامان (بابا) کمی از عشق خود را به من بده" ، او نمی تواند به عشق خودش تبدیل شود زندگی کنید و امکانات دیگر را ببینید.
حقیقت این است که والدین هرچه دارند به ما می دهند.
شما می توانید تا زمان مرگ در کنار مادر خود بایستید و منتظر بمانید ، اما هیچ چیز دیگری در آنجا وجود ندارد ، اما می توانید از آنچه که مهمترین چیز برای زندگی است تشکر کنید و به آینده خود بروید و آنچه را که نبوده بگیرید. برای خودتان کافی است ، در جای دیگر.
این در حال حاضر یک موقعیت بزرگسالان است و فرصتی برای مسئولیت پذیری زندگی شما است.
برادرم و پدرم خیلی زود فوت کردند ، ما کمی بیشتر از 4 سال داشتیم. برای مدت طولانی من همه چیزهایی را که به پدرم ارتباط داشت ، انکار کردم. من هیچ کینه ای نسبت به او نداشتم ، او را به خاطر نمی آوردم و همیشه می گفتم که او وقت ندارد کاری بد با من انجام دهد. تا اینکه وارد مدیتیشن شدم که در آن کلمات وجود داشت:
"بابا ، من تو را به خاطر همه کارهایی که برای من نکردی می بخشم …"
و سپس الهام از راه رسید.
درد من دقیقاً همان چیزی بود که او وقت انجام آن را نداشت …
او او را با دست به مدرسه نبرد ، به گردنش نچرخید ، نگفت:
"شاهزاده خانم من و چقدر فوق العاده ام …"
اما شما هرگز نمی دانید چه چیز دیگری.
متأسفانه ، درک این امر و به ویژه کنار گذاشتن سرزنش والدین چندان آسان نیست.
به مطالعه سابقه خانوادگی ، زمینه ای که این یا آن رویداد در آن اتفاق افتاده است ، بسیار کمک می کند. گاهی همه چیز را تغییر می دهد!
تا زمانی که به پدر خود احترام نگذارید ، نمی توانید به مردان دیگر احترام بگذارید!
همچنین می خواهم یک مثال بزنم که مدتی مرا رها نکرد.
من عاشق مارینا تسوتایوا شاعر هستم.
3 سال پیش با کتابی از خواهرش روبرو شدم: "یادآوری" ، که آن را با یک نفس خواندم.
سپس می خواستم به یلابوگا بروم ، جایی که زندگی او به طرز غم انگیزی کوتاه شد.
البته ، همه چیز که با مارینا تسوتایوا مرتبط است مبهم و متناقض است ، در مورد سرنوشت او اجماع وجود ندارد.
من آنچه را که احساس می کنم می نویسم ، شما می توانید با من مخالف باشید.
بنابراین ، در زمینه این مقاله ، می خواهم آن قسمت از بیوگرافی او را ذکر کنم ، زمانی که مارینا ، برای نجات دختران خود از گرسنگی ، آنها را برای مدتی به یتیم خانه ای در Kuntsevo فرستاد. سپس دختر بزرگش آلیا مبتلا به مالاریا شد. بعداً ، همان بیماری کوچکترین دختر ایرینا را از بین برد. او نتوانست هر دو را درمان کند ، نه قدرت داشت و نه امکانات. مادر چاره ای نداشت جز انتخاب ، برای نجات حداقل یکی از دخترانش.
من مدتها در این فکر بودم که چه بدتر می شود که مادری چنین انتخابی کند؟ قربانی یک دختر برای دختر دیگر؟
بله ، احتمالاً افرادی وجود خواهند داشت که او را محکوم خواهند کرد. آنها بسیار در مورد این واقعیت می نویسند که او عاشق آلیا بود و ایرینا را دوست نداشت.
از کجا می دانیم؟
من فکر می کنم او در شرایطی کار می کند که در آن شرایطی را پیدا کرده است که می تواند.
من مطمئن هستم که با نگاهی اندک به رویدادهای مهم ، به طور گسترده تر ، با توجه به زمینه تاریخی ، می توانید والدین خود را درک کرده و یک نقطه احترام و قدردانی پیدا کنید.
وقتی به این فکر می کنم که چگونه می توانم در یک انقلاب یا جنگ کنار بیایم؟
آیا مطمئن هستم که بهتر از مادربزرگ ها و مادربزرگ هایم کار می کردم؟
نه مطمئن نیستم …
من از قضاوت خودداری می کنم!
خوشحالم که زنده ام!
توصیه شده:
چراغ گاز: اگر از کفایت خودداری شود چه باید کرد؟
اگر همه چیز به این سادگی بود ، یادگیری غیرممکن بود. و درک جدید نیز. و پذیرفتن اشتباهات و تصحیح آنها نیز. و خود پدیده آگاهی از چیزی (که مستلزم توانایی نگاه کردن به موقعیت از دیدگاه جدید است) - نیز. از این گذشته ، ما فقط آنچه را که می خواهیم ببینیم می بینیم ، درست است؟ برای من کمی شگفت انگیز این است که این ایده نه تنها توسط دستکاری کنندگان راه راه های مختلف (در مورد آنها - درست در زیر) ، بلکه توسط روانشناسان نیز دوست داشت.
چگونه می توانم با ترس از سخنرانی در جمع و ترس از قضاوت شدن توسط دیگران برخورد کنم؟
دیروز مقاله ای منتشر کردم که برای بسیاری مفید بود ترس از سخنرانی در جمع: تمرینات و راه های غلبه بر آن تصمیم گرفتم افکار و احساساتم را به اشتراک بگذارم ، شاید پدرخوانده ، آنها نیز قابل درک و مفید خواهند بود؟ من از صحبت کردن هراسی ندارم ، بنابراین ، من بسیار آسان هستم ، از شرایط سخت خارج می شوم ، می توانم راه حل های خودجوش پیدا کنم.
چرا زندگی می کنم یا چگونه معنای زندگی شما را پیدا کنم؟
در اغلب موارد س situationsالاتی در مورد معنای زندگی مطرح می شود که افراد از چیزی راضی نیستند. اگر همه چیز مرتب باشد و طبق معمول پیش برود ، هیچ کس چنین س questionsالاتی نمی پرسد. این س ofال درباره معنای وجود زمانی مطرح می شود که شخص در وضعیت ناراحتی روانی عمیق یا بحران وجودی قرار دارد ، که ممکن است با بحران های زندگی همراه باشد - از دست دادن شغل ، طلاق ، تولد یا ترک خانواده.
وابستگی به هم: "من هر کاری می کنم تا او احساس خوبی داشته باشد ، نمی توانم چیزی را از او دریغ کنم"
قطعه ای از کتاب من "عشق را با چه چیزی اشتباه می گیریم ، یا عشق است". به خودی خود ، تمایل به انجام کاری دلپذیر برای یک عزیز فوق العاده است. در صورت رعایت تعدادی از شرایط: برای یکی از عزیزان ، این واقعاً خوب است. یعنی ، از موقعیت "
چرا نمی توانم ازدواج کنم و کار پیدا کنم؟
"من تحصیلات خوبی دارم ، اجتماعی هستم و می دانم که خوب به نظر می رسم ، اما در عین حال به طور مزمن قادر به یافتن مردی نیستم که در نهایت می خواهم با او زندگی کنم و شغلی که دوست دارم در آن کار کنم. . مردانی که من را دوست دارند ، من را دوست ندارند.