از قضاوت خودداری می کنم

تصویری: از قضاوت خودداری می کنم

تصویری: از قضاوت خودداری می کنم
تصویری: طریقه صحیح بحث که منجر به دعوا و عذاب وجدان و ناراحتی نشود 2024, مارس
از قضاوت خودداری می کنم
از قضاوت خودداری می کنم
Anonim

یکی از دلایل رایج این که چرا زندگی شخصی به نتیجه نمی رسد شکایت از والدین است ، ادعاهایی که از والدین در طول زندگی مانند یک نخ قرمز می گذرد.

البته فقط یک کودک می تواند از والدین ادعا کند ، این بدان معناست که یک بزرگسال همچنان کودک است.

در پشت توهین ها ، عصبانیت از والدین ، نوعی نیازهای کودکان برآورده نشده نهفته است. بیشتر اوقات نیاز به عشق ، محبت ، نزدیکی عاطفی است ، که به دلیل برخی شرایط ، برآورده نشد.

تا زمانی که شخصی متوجه نشود که هنوز مانند یک پسر بچه یا دختر کوچک در کنار مادر (پدر) با دستهای دراز ایستاده است و نمی گوید: "مامان (بابا) کمی از عشق خود را به من بده" ، او نمی تواند به عشق خودش تبدیل شود زندگی کنید و امکانات دیگر را ببینید.

حقیقت این است که والدین هرچه دارند به ما می دهند.

شما می توانید تا زمان مرگ در کنار مادر خود بایستید و منتظر بمانید ، اما هیچ چیز دیگری در آنجا وجود ندارد ، اما می توانید از آنچه که مهمترین چیز برای زندگی است تشکر کنید و به آینده خود بروید و آنچه را که نبوده بگیرید. برای خودتان کافی است ، در جای دیگر.

این در حال حاضر یک موقعیت بزرگسالان است و فرصتی برای مسئولیت پذیری زندگی شما است.

برادرم و پدرم خیلی زود فوت کردند ، ما کمی بیشتر از 4 سال داشتیم. برای مدت طولانی من همه چیزهایی را که به پدرم ارتباط داشت ، انکار کردم. من هیچ کینه ای نسبت به او نداشتم ، او را به خاطر نمی آوردم و همیشه می گفتم که او وقت ندارد کاری بد با من انجام دهد. تا اینکه وارد مدیتیشن شدم که در آن کلمات وجود داشت:

"بابا ، من تو را به خاطر همه کارهایی که برای من نکردی می بخشم …"

و سپس الهام از راه رسید.

درد من دقیقاً همان چیزی بود که او وقت انجام آن را نداشت …

او او را با دست به مدرسه نبرد ، به گردنش نچرخید ، نگفت:

"شاهزاده خانم من و چقدر فوق العاده ام …"

اما شما هرگز نمی دانید چه چیز دیگری.

متأسفانه ، درک این امر و به ویژه کنار گذاشتن سرزنش والدین چندان آسان نیست.

به مطالعه سابقه خانوادگی ، زمینه ای که این یا آن رویداد در آن اتفاق افتاده است ، بسیار کمک می کند. گاهی همه چیز را تغییر می دهد!

تا زمانی که به پدر خود احترام نگذارید ، نمی توانید به مردان دیگر احترام بگذارید!

همچنین می خواهم یک مثال بزنم که مدتی مرا رها نکرد.

من عاشق مارینا تسوتایوا شاعر هستم.

3 سال پیش با کتابی از خواهرش روبرو شدم: "یادآوری" ، که آن را با یک نفس خواندم.

سپس می خواستم به یلابوگا بروم ، جایی که زندگی او به طرز غم انگیزی کوتاه شد.

البته ، همه چیز که با مارینا تسوتایوا مرتبط است مبهم و متناقض است ، در مورد سرنوشت او اجماع وجود ندارد.

من آنچه را که احساس می کنم می نویسم ، شما می توانید با من مخالف باشید.

بنابراین ، در زمینه این مقاله ، می خواهم آن قسمت از بیوگرافی او را ذکر کنم ، زمانی که مارینا ، برای نجات دختران خود از گرسنگی ، آنها را برای مدتی به یتیم خانه ای در Kuntsevo فرستاد. سپس دختر بزرگش آلیا مبتلا به مالاریا شد. بعداً ، همان بیماری کوچکترین دختر ایرینا را از بین برد. او نتوانست هر دو را درمان کند ، نه قدرت داشت و نه امکانات. مادر چاره ای نداشت جز انتخاب ، برای نجات حداقل یکی از دخترانش.

من مدتها در این فکر بودم که چه بدتر می شود که مادری چنین انتخابی کند؟ قربانی یک دختر برای دختر دیگر؟

بله ، احتمالاً افرادی وجود خواهند داشت که او را محکوم خواهند کرد. آنها بسیار در مورد این واقعیت می نویسند که او عاشق آلیا بود و ایرینا را دوست نداشت.

از کجا می دانیم؟

من فکر می کنم او در شرایطی کار می کند که در آن شرایطی را پیدا کرده است که می تواند.

من مطمئن هستم که با نگاهی اندک به رویدادهای مهم ، به طور گسترده تر ، با توجه به زمینه تاریخی ، می توانید والدین خود را درک کرده و یک نقطه احترام و قدردانی پیدا کنید.

وقتی به این فکر می کنم که چگونه می توانم در یک انقلاب یا جنگ کنار بیایم؟

آیا مطمئن هستم که بهتر از مادربزرگ ها و مادربزرگ هایم کار می کردم؟

نه مطمئن نیستم …

من از قضاوت خودداری می کنم!

خوشحالم که زنده ام!

توصیه شده: