چگونه زندگی را به دلایلی بیاموزیم

فهرست مطالب:

تصویری: چگونه زندگی را به دلایلی بیاموزیم

تصویری: چگونه زندگی را به دلایلی بیاموزیم
تصویری: چشم سوم را چگونه باز کنیم 2024, آوریل
چگونه زندگی را به دلایلی بیاموزیم
چگونه زندگی را به دلایلی بیاموزیم
Anonim

زندگی به شیوه ای که اکثر مردم زندگی می کنند خسته کننده و جالب نیست. خسته کننده ، زیرا این زندگی (یا به عبارت بهتر ، نه زندگی ، بلکه وجود) قربانی است. و جالب نیست ، زیرا وجود قربانی عاری از هدف گذاری خود است. همه اهداف از طریق برنامه نویسی اجتماعی "از بالا" پایین می آیند. از طریق والدین ، مکالمات دوستان و آشنایان ، کتاب ، فیلم ، شبکه های اجتماعی ، برنامه های تلویزیونی ، فیلم های YouTube ، جلد های براق و غیره و غیره. و تاج چنین وجودی بدون تسلط ، عبارت فوق العاده ای است "ماکسیم مرد ، و با او به جهنم برو".

اما شما فقط نمی خواهید. من چیزی متفاوت می خواهم!

گودال زندگی

اول ، این دلیل اصلی این است که چرا زندگی شما با زندگی افراد دیگر تفاوتی ندارد این است که شما نیز مانند آنها فکر می کنید و مانند آنها معتقد هستید. به عبارت دیگر ، شما یک سیستم عامل مشابه دارید (من در دوره فشرده من "مدیریت توسعه" در مورد "سیستم عامل" به طور مفصل صحبت می کنم). و این "سیستم عامل" ، که در ناخودآگاه شما نصب شده است ، به طور کلی همه چیز را تعریف می کند. تصمیمات روزانه و استراتژیک شما. افکار ، ترجیحات ، اعمال ، کلمات و اقدامات شما. کدام محصول را در فروشگاه انتخاب می کنید. خواه فرصت خوبی را دریابید یا از کنار آن بگذرید. سیستم عامل لنزی است که از طریق آن به جهان نگاه می کنید. همچنین می توانید آنها را نگرش های ناخودآگاه بنامید.

واضح است که با درک واقعیت از طریق این "لنزها" ، آنچه را که واقعاً وجود دارد نمی بینید. شما به مهمترین چیز توجه نمی کنید. شما متوجه حقایق نمی شوید به جای آنها ، توهم ، تفسیر ، مفروضات و سایر مواردی را می بینید که نمی توانید در انجام هرگونه اقدام و تصمیم گیری به آنها اعتماد کنید. حتی در فرایند تفکر غیرممکن است.

قادر به دیدن حقایق و روابط بین آنها نیستید ، اشتباهات منطقی مرتکب می شوید. و به جای شانس و موفقیت در زندگی خود ، به طور مداوم "کفش" ، "لعنتی" ، درگیری ، ناامیدی ، شکست و شکست دریافت می کنید. و در نتیجه ، خود را در گودالی از زندگی می بینید.

از "منطقه راحتی" خارج شوید

دلیل دوم نحوه عملکرد کم انرژی بدن شما است. به طور خلاصه ، شما فقط انرژی کافی برای انجام برخی از وظایف و وظایف روزانه خود را دارید و با خوشحالی استراحت می کنید ، پشت کامپیوتر نشسته اید یا در تلفن هوشمند دفن شده اید.

از نظر بدن ، چنین رژیمی بسیار سودمند است. انرژی هدر نمی رود ، به این معنی که برای تولید و نگهداری آن در سطح بالاتر به هیچ تلاشی نیاز نیست. یعنی نیازی به دویدن در جایی ، کشف چیزی ، تسخیر ، مبارزه با دیگران ، برانگیختن برخی کمپین ها و پروژه ها ، ایجاد آشوب و هیاهو ندارید ، بلکه می توانید الاغ خود را در یک صندلی غرق کنید ، با یک پتو مخفی شوید و روشن کنید یک بازی رایانه ای در رایانه شما یا نمایش تلویزیونی مورد علاقه. یا فقط ببینید دیگران چه چیزی در شبکه های اجتماعی منتشر می کنند.

از آنجایی که هر اقدامی انرژی کمتری می خواهد ، انجام آن راحت تر است ، با گذشت زمان به یک عادت تبدیل می شود و ارتباطات عصبی مربوطه در مغز شکل گرفته و تقویت می شود. آنها هستند که "منطقه راحتی" بدنام را ایجاد می کنند ، یعنی حوزه رفتار منفعلانه و دلیل "ایدئولوژیک" "درستی" این نوع رفتارها نگرشهای ناکافی مربوط به زندگی است - "همه به من مدیون هستند" ، "تأییدها به من کمک خواهند کرد" ، "اگر به درستی تنظیم کنید ، همه چیز به خودی خود اتفاق می افتد”، نتایج” ، اعتقاد به “مانا از بهشت ، جادوگر در هلیکوپتر آبی ، پیک و جهان سخاوتمند ، نعلبکی با حاشیه طلایی”.

فردی که چنین دیدگاهی در مورد زندگی در همه زمان ها داشت ، یک کلمه ساده و قابل فهم نامیده می شد - احمق. نقطه مقابل یک مکنده ، استاد زندگی خودش است. کسی که به دلیلی زندگی می کند.

چگونه می توان استاد خود شد

برای اینکه استاد خود ، زندگی ، سرنوشت خود شوید ، باید یک هدف مستقل داشته باشید (و در غیاب آن ، تعیین کنید).هدفی که برای شما ضروری است و نه برای اثبات چیزی به کسی یا به این دلیل که همه اطرافیان فقط می گویند شما باید یک هدف عالی داشته باشید. جزئیات بیشتر در مورد تعیین چنین هدفی را می توانید در مقاله من "هدف بیش از حد یا نحوه یافتن ماموریت خود در زندگی" بیابید.

و هنگامی که چنین هدفی دارید ، در آن جهت است که باید حرکت کنید. مسیر ظاهر می شود. و شما شروع به زندگی می کنید و فقط مانند آن نیستید ، بلکه به خاطر تحقق برنامه هدف خود هستید. و سپس هر لحظه از زندگی ، هر مرحله ، عمل ، اقدامی که انجام می دهید شروع به پر شدن از معنای واقعی می کند. و این احساس یکپارچگی و پری بودن خاصی را به فرد می بخشد.

اما برای تبدیل هدف به واقعیت ، یک قصد کافی نیست.

شما باید خودتان را تغییر دهید. "سیستم عامل" خود را تغییر دهید ، از شر نگرش های ناخودآگاه که شما را از درک کافی جهان باز می دارد و بسیاری از موارد ، یک دسته ، میلیون ها راه برای پیشروی در مسیر دستیابی به هدف خود می بینید ، خلاص شوید. به عنوان مثال ، برای رهایی از این نگرش که نیازی به ریسک ندارد یا از این باور کورکورانه که تنها پول می تواند مشکلات نوظهور را حل کند.

علاوه بر این ، شما باید به حالت دوم ، یعنی حالت فعال عملکرد انرژی ، بروید و به جای اینکه منفعلانه روی باسن خود بنشینید و منتظر یک "معجزه" باشید ("فردا فرصتی پیدا می کنم ، سپس می چرخم در اطراف! ") ، تغییر جهان را با استفاده از استراتژی مراحل کوچک اما سازگار و روزانه شروع کنید. و در حالی که این احمق که امیدوار است و معتقد است چیزی از آسمان به او خواهد رسید (او را به یک پروژه جالب دعوت می کنند ، پست می دهند ، پول اختصاص می دهند و غیره) ، در رویاهای شهوانی او قرار می گیرد ، شما 30 خواهید گرفت مراحل در یک ماه و در شش ماه - 180. و این مراحل شما را به نتیجه خاصی می رساند.

به عنوان بخشی از مکتب توسعه سیستمیک خود ، من به ابزارهایی برای رشد شخصی دسترسی پیدا می کنم که می تواند کفایت شخصی شما را تا حد زیادی افزایش دهد ، از شر توهمات معلق رهایی یابید و سطح انرژی داخلی خود را با از بین بردن موانعی که مانع آن می شوند ، افزایش دهید.

چگونه نحوه مدیریت خود را بیاموزیم

حتی برای یادگیری نحوه زندگی ساده ، باید بتوانید خود را مدیریت کنید.

چه مفهومی داره؟

این بدان معناست که تا آنجا که ممکن است ، و مطلوب است که دائماً در وضعیت خاصی باشید. این حالت "بی تفاوتی سالم" نامیده می شود. این حالت زمانی است که واکنش عصبی ، ناخوشایند و احساسی خود را نسبت به همه چیز متوقف می کنید ، اما آرام ، مطمئن و منطقی به واقعیت نگاه می کنید.

► شما درک می کنید که به چه چیزی نیاز دارید و چه چیزی به آن احتیاج ندارید.

if اگر آنچه به شما پیشنهاد می شود به نفع شما نیست آزادانه می گویید "نه".

شما به محرک های خارجی واکنش نشان نمی دهید ، بلکه خودتان آنها را ایجاد می کنید.

of شما تحت کنترل شرایط و موقعیت ها هستید ، اجازه نمی دهید آنها شما را کنترل کنند.

what شما آنچه را که می خواهید انجام می دهید ، نه آنچه را که باید انجام دهید.

شما به خودتان اجازه می دهید متفاوت فکر کنید.

► شما بر اساس ترجیحات خود زندگی می کنید و عمل می کنید ، نه اینکه "متناسب" باشید.

این آزادی واقعی است - زندگی همانطور که می خواهید ، حرکت در جایی که خودتان تصمیم گرفته اید و تنها برآوردن نیازهای طبیعی و نه تحمیلی و مصنوعی شما.

و برای تبدیل شدن به فردی واقعاً آزاد که می داند چگونه و چگونه به دلایلی زندگی می کند ، باید این آزادی را از درون به دست آورید ، زیرا در سطح ناخودآگاه تمام ایده ها ، مفروضات و نگرش هایی را ایجاد کرده اید که به نوعی این آزادی را محدود می کند. این کار یک شبه انجام نمی شود. این نیز یک فرایند است که نیاز به یک سری مراحل متوالی دارد. نتایج سریع وجود ندارد ، اما نتایجی وجود دارد که می توان سریعتر به دست آورد.

یک جهش قاطع به زندگی جدید

در هر حوزه ای ، از جمله حوزه مدیریت زندگی شخصی ، می توان حوزه زندگی را به دو طریق وارد کرد.

توسط دیلتانت و توسط دانش آموز.

در حالت اول ، می توانید ده ها کتاب بد بخوانید ، به بالا بروید ، تصمیم بگیرید که "فقط تخم مرغ ها از من سردتر هستند" و با شگفتی خود ، از کار واقعی تقلید کنید ، به عنوان یک "حرفه ای" و "واقعی" ظاهر شوید. استاد »که تا زانو در دریا …و بنابراین می تواند سالها دوام بیاورد. تا زمانی که واقعیت "پاسخ" را روشن کند و از دروغ های خود "از شر مسمومیت با الکل هوشیار شود".

یا یک راهنما پیدا کنید. دستیار فردی که حرفه ای صاحب این موضوع است. کسی که راه خاصی را طی کرده است ، تعداد اشتباهات تجویز شده را انجام داده و اگر نه همه ، مشکلات اصلی در این زمینه را می داند.

اگر شما فردی باهوش هستید ، بدون تردید ، راه دوم را انتخاب کنید. چرا باید دست اندازهای اضافی را به هم بریزید ، چرخ را دوباره اختراع کنید و زمان و انرژی خود را بدون استفاده از آن هدر دهید؟

بنابراین ، اگر عزم خود را جزم کرده اید که سرنوشت خود را تغییر دهید و وارد زندگی جدیدی شوید ، من شما را به یک مشاوره مقدماتی و رایگان دعوت می کنم ، جایی که به شما می گویم برای شروع زندگی واقعی باید چه کار کنید. و نه فقط اینطور.

توصیه شده: