درباره چشمان قابل اعتماد و غمگین

فهرست مطالب:

تصویری: درباره چشمان قابل اعتماد و غمگین

تصویری: درباره چشمان قابل اعتماد و غمگین
تصویری: ۵ راز داشتن نفوذ کلام و قدرت تاثیر گذاری در حرف زدن 2024, آوریل
درباره چشمان قابل اعتماد و غمگین
درباره چشمان قابل اعتماد و غمگین
Anonim

آیا توجه کرده اید که خواسته های دوران کودکی ، نیازهای برآورده نشده ما چگونه در بزرگسالی ما را تحت تأثیر قرار می دهد یا بر آن تأثیر می گذارد؟

مشاوره ای در حال انجام است

یک زن بالغ مقابل من نشسته است که می خواهد فرزندخوانده ای را به خانواده ببرد. وقتی پسر بچه را نگاه می کرد ، او را دید ، چشم های غم انگیز و قابل اعتماد او را که از تنهایی فریاد می زد ، لمس کرد. او تقریباً فراموش کرده است که دو فرزند هنوز 6 تا 4 ساله دارد که نیاز به توجه و مراقبت از مادر دارند ، هیچ حمایت شوهر وجود ندارد ، آنها طلاق گرفته اند ، والدین او تصمیم او برای داشتن فرزندخوانده را محکوم می کنند. در خانواده. و آمادگی کمک به او را ندارند ، اما با وجود همه این مشکلات ، او می خواهد این پسر را به هر طریقی به خانواده ببرد.

من اصلاً در مورد پسری که البته بدون خانواده شیرین نیست می نویسم ، بلکه درباره او - این زن بالغ که اکنون این تصمیم را می گیرد ، می نویسم.

او گریه می کند ، در مورد تصمیم خود برای بردن کودک به خانواده فکر می کند ، وقتی او به خود فرصت می دهد احساساتی را که این کودک تجربه می کند احساس کند ، درد می کند.

اما او چگونه از این احساسات مطلع است ، این درد در واقع از کجا نشأت می گیرد؟

چه کسی بود که در واقع تنهایی را تجربه کرد ، غمگین بود ، به حمایت و مراقبت نیاز داشت؟

والدین پزشکان محترمی هستند که تقاضای زیادی دارند و دائماً در خانه نیستند ، دختر آنها تنها می ماند ، او مراقبت از خود را یاد می گیرد ، منتظر بازگشت والدینش می ماند و در آن دقیقه ها وقتی آنها موفق می شوند خوشحال می شود. با هم ، او غمگین است و گریه می کند وقتی که آنها در اطراف نیستند … آن وقت بود.

کودک نمی تواند برای مدت طولانی با این احساسات باشد ، تحمل آنها بسیار دردناک است ، شما باید دختر خوبی باشید ، مانند والدین ایده آل خود ، آنها همه را نجات می دهند ، آنها هرگز گریه نمی کنند ، شما باید تلاش کنید و دختر پنهان می شود احساساتش در اعماق وجود احساساتی که در یک کیسه قرار می گیرند ، آن را محکم می بندند ، یک بار را می بندند و آن را به ته روح می رسانند ، و به نظر نمی رسد صدمه ای به آن وارد شود ، هیچ احساسی وجود نداشت.

همراه با ناراحتی و درد ، لذت زندگی ، از آنچه در اطراف می گذرد ، از بین رفته است.

دختر بزرگ می شود ، سعی می کند کامل باشد ، مانند پدر و مادرش ، شوهر ، فرزندان ، کار ظاهر می شود. فقط در این همه آشفتگی همیشه مشخص نیست که او چه چیزی را انتخاب کرده است ، چه کاری در این زندگی با اراده خود انجام داده است ، زیرا این باعث شادی و لذت او می شود و نه به این دلیل که لازم است ، زیرا او به این ترتیب کاملاً "ایده آل" می شود "…

او که اینجا نشسته است ، با مشورت یک روانشناس تصمیم می گیرد این کیف را از ته روح بلند کند ، آن را کمی باز کند و آن تجربیات یک دختر کوچک را احساس کند ، درد می کند … او هنوز نمی تواند باور کند که اینها فقط احساسات او ، زیرا او هرگز این پسر را ندیده است ، هیچ چیز در مورد او نمی داند ، حتی وضعیت او را نمی داند ، در حال حاضر کجاست (شاید او در حال حاضر در خانواده است) - دوباره درد می کند …

عجیب است ، اما همراه با درد دیگر احساسات ، احساسات برای فرزندان خود ، نگرانی در مورد زندگی خودشان: چگونه او ، یک بزرگسال ، می تواند از آن کودک کوچک که هنوز منتظر حمایت و توجه است مراقبت کند؟

ما به دنبال آن هستیم ، احساس می کنیم … و اجازه دهید میل به فرزندخواندگی چندان حاد نباشد ، بلکه مانند موجی پس از طوفان گذشت ، و شاید پس از مدتی دوباره پدیدار شود ، اما سپس این بزرگسال زن قادر خواهد بود به فرزندخوانده خود گرما و محافظت کند ، همان محافظت و گرمی را که ابتدا یاد می گیرد به خود ، به خود - به آن دختر کوچک با چشمانی مطمئن و غمگین بدهد.

توصیه شده: