2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
بلوک های یخی که سالها منجمد شده اند قابل ذوب نیستند …
این متن ادامه مقاله قبلاً "منحنی عشق" است. برای کسانی که آن را نخوانده اند ، توصیه می کنم با آن شروع کنند. در آن ، من تجربیات مشتریان را توصیف می کنم که دریافت گرمای احساسی از طرف یکی از عزیزان غیرممکن است. به دلیل ویژگی های شخصیتی مورد اخیر غیرممکن است.
در همان مقاله ، من می خواهم بر ویژگی های شخصیتی چنین افراد نزدیکی تمرکز کنم که قادر به نزدیکی احساسی نیستند.
من با یک مثال شروع می کنم.
من یک داستان بسیار واضح را از تجربه شخصی خود به یاد می آورم. چندین سال پیش ، در حالی که در بیمارستان با مادرم بودم ، شاهد وضعیتی بودم که در زیر توضیح داده شده است ، که من را شوکه کرد و مدت ها در خاطر ماند. هم اتاقی مادرم مادربزرگ پیر بود. ظاهراً ، تا آنجا که من از زمینه فهمیدم ، او سکته کرد.
تعیین سن از نظر بصری آسان نبود. همانطور که من فهمیدم ، او تمام عمر خود را به عنوان یک کارگر ساده در راه آهن کار می کرد. شما درک می کنید که حمل ونقل خوابیدن از کار زن دور است. این بدون شک بر ظاهر او تأثیر گذاشته است. بنابراین ، او می توانست 50 یا 70 ساله باشد. اگرچه به 80 سالگی نگاه می کرد. اما این در مورد آن نیست - چند زن بعد از جنگ داریم که بار سنگین غیر زنانه ای را بر دوش شکننده خود تحمل کرده اند و از شانه خالی کرده اند. هویت زن!
تحت تأثیر دیگران قرار گرفتم. یک بار خواهر کوچکترش ، که شبیه مادربزرگ است ، به دیدار او رفت. او قاطعانه رفتار می کرد و سعی می کرد از هر طریق ممکن از خواهر بزرگتر و بیمار خود حمایت کند. علاوه بر عبارات پیش پا افتاده و بی فایده در چنین شرایطی ، مانند "همه چیز خوب خواهد شد" و غیره ، اساس حمایت او به شرح زیر بود - در تمام مدت اقامت خود ، او با پشتکار و وسواس به خواهر بیمار سخت خود غذا می داد ، سعی می کند قاشق غذا را بعد از قاشق بکوبد. گویی در این اقدام نوعی درمان مقدس عمیق مقدس وجود داشت که او فقط می توانست درک کند.
واضح بود که خواهر بیمار او ، که در آستانه مرگ بود ، اکنون وقت غذا نداشت! اما او در سکوت (مانند زندگی دشوارش) با قاطعیت و صبوری این "خشونت غذایی" را بر خود تحمل کرد. و فقط بیان او در چشمانش به احساساتی که در روح او یخ زده بود خیانت می کرد! یأس ، فروتنی ، اشتیاق و ناامیدی وجود داشت!
چیزی مشابه در روح من اتفاق می افتاد. این یک احساس مداوم مالیخولیا و ناامیدی از عدم امکان ملاقات با دو نفر نزدیک بود! محال ، حتی اگر مرگ در سکوت در کنار آنها ایستاده و نظاره گر اتفاقات است.
بدیهی است که برای این دو زن مسن ، غذا جایگزین معادل بسیاری از نیازها - برای عشق ، محبت ، مراقبت ، حساسیت شد. آن نیازهایی که در زندگی آنها غیرممکن به نظر می رسید ، و برای آنها واقعی و غیرقابل دسترسی نبود. آن جنبه های نزدیکی احساسی که آنها به اندازه کافی خوش شانس نبودند که آنها را ملاقات کرده و تجربه کنند. برای این دو پیرزن ، و همچنین برای بسیاری از زنان ، و برای مردان نجات یافته از جنگ ، گرسنگی ، ویرانی.
این نسلی از آسیب ها بود که تمام زندگی آنها یک ضربه مداوم بود. در این شرایط دشوار نه برای زندگی ، بلکه برای زنده ماندن ضروری بود … و آنها زنده ماندند. تا آنجا که می توانستند. آنها با قطع (جداسازی) بخش عاطفی زندگی خود ، مانند یک پوسته یک بازمانده جبران کننده ، چسبیده به زندگی ، یک بخش خشن و بی احساس ، زنده ماندند. جایی برای "حساسیت گوساله" وجود نداشت ، و همه این "چرت زدن احساسی" ، جایی برای گرمای احساسی نبود. بخشی از شخصیت که مسئول احساسات "گرم" بود غیر ضروری ، غیر ضروری و عمیقاً منجمد شد. این قانون سخت زندگی آنها بود.
آندره گرین ، روانکاو فرانسوی ، در مورد "مادر مرده" نوشت که هنگام مراقبت از کودک افسرده بود و بنابراین قادر به برقراری ارتباط عاطفی با او نبود. من فکر می کنم که در وضعیت واقعیت پس از جنگ ما ، یک نسل کامل چنین "والدین مرده" بودند.و اکنون فرزندان آنها - مردان و زنان 40-50 ساله - بیهوده تلاش می کنند و به والدین در حال ترک خود چسبیده اند تا حداقل کمی از گرمای احساسی را درک کنند. اما ، به طور معمول ، ناموفق است.
من عصبانیت و ناامیدی مشتریانی را که سعی می کنند "قطره ای شیر" از سینه های خشک مادرشان بیرون بیاورند درک می کنم. بیهوده و بی فایده … در آنجا او حتی در بهترین زمان نبود.
از سوی دیگر ، من سوء تفاهم صادقانه والدین مشتریان خود را درک می کنم: آنها به چه چیز دیگری نیاز دارند؟ تغذیه می شود ، لباس می پوشد … »آنها نمی توانند فرزندان خود را که در زمان دیگری بزرگ شده اند درک کنند. خوب ، آنها قادر به تجلیات احساسی نیستند. کارکردهای مسئول گرمای احساسی در ساختار شخصی آنها فعال نمی شود و چنین واژه هایی در واژگان شخصی آنها وجود ندارد ، یا در زیر ضخامت شرم پنهان می شوند.
چنین افرادی ، به طور معمول ، قابل تغییر نیستند. بلوک های یخی که سالها منجمد شده اند قابل ذوب نیستند. به طور خاص ، ساختار شخصی آنها ، که تجربه آسیب زا را به طور جدی در هویت آنها جذب کرده است ، خود را برای اصلاح روان شناختی مناسب نمی کند. و بهترین کاری که می توانید در اینجا برای خود و برای آنها انجام دهید این است که آنها را تنها بگذارید و از آنها انتظار نداشته باشید که نمی توانند به شما بدهند - گرما. و هنوز - برای آنها متاسفم! برای تأسف برای نوع ، از نظر انسانی … در اختیار شماست!
دیگری قابل تغییر نیست علاوه بر این ، در این سن و بدون میل او.
اما همه چیز چندان ناامید کننده نیست. راهی برای شما وجود دارد!
من دو راه حل خوب در اینجا می بینم:
- "والدین درونی خوب" تربیت کنید که بتواند از فرزند درونی گرسنه شما مراقبت کند. من خودم را تکرار نخواهم کرد ، من شرح مفصلی از این روند را در مقالاتم ارائه کردم: "پدر و مادر خودم" و "چگونه به کودک داخلی تغذیه کنم؟"
- به دست آوردن گرما در حین کار با درمانگر.
بهتر است هر دوی این گزینه ها را با هم ترکیب کنید!
توصیه شده:
درک مردم را بیاموزید! هر آنچه مردم می گویند واقعیت ندارد
من مطمئن هستم که هر یک از شما حداقل یکبار با موقعیتی روبرو شده اید که شخصی یک چیز را به شما می گوید ، اما کاری کاملاً متفاوت انجام می دهد. چرا این اتفاق می افتد؟ این یک دروغ ، ضعف ، ناامنی است … انگیزه افراد در این لحظه چیست؟ در زندگی ، درک افراد بسیار مهم است.
تاریخچه آگاهی جمعی روسیه در کارت های سال نو (مردم شوروی)
برای کسانی که دوران سوسیالیسم توسعه یافته و این واقعیت را فراموش کرده اند که زمانی یک تشکیلات ویژه انسانی به نام مردم شوروی وجود داشت ، یعنی من و شما. حتی اگر شوروی و از آگاهی محو شد ، اما در ناخودآگاه آن زنده است. میخائیل ژوانتسکی ، طنزپرداز اصلی و داستان نویس زندگی شوروی ، به یاد می آورد:
ترس های اساسی مردم در مورد گروه درمانی
گروه درمانی امروزه یکی از رایج ترین زمینه ها در زمینه خدمات روانشناسی است. اگر 10-15 سال پیش کار گروهی بیشتر در کار با مشکلات تک متداول بود ، به عنوان مثال ، هنگام کار با اعتیاد به الکل یا مشکلات اضافه وزن ، اکنون این گروه از افراد کاملاً متفاوتی تشکیل شده است که در زمینه های مختلف زندگی دچار مشکل می شوند.
مردم و مردم
آنچه در روان درمانی اتفاق می افتد را می توان به دو قسمت بخش درمانگر و بخش مراجعه کننده تقسیم کرد. بله ، با هم ، این دو بخش چیزی کلی را تشکیل می دهند ، به نام اتحاد درمانی ، که به عنوان پیش نیاز تغییرات مطلوب در مشتری عمل می کند. این اتحاد شامل دو نفر ، دو شخصیت با مجموعه ویژگی های خاص خود ، دو واحد مستقل است.
درباره بالا رفتن از مردم و پازل کردن مردم
موفقیت ، اهداف ، دستاوردها - این کلمات در همه جای جهان مدرن یافت می شوند. برای یک فرد باهوش ، تحصیلکرده و در حال توسعه ، تلاش برای موفقیت ، تعیین اهداف جدید برای خود و دستیابی مداوم به آن ، به ترتیب چیزها است. اما اگر شما نیز به همان اندازه باهوش و در حال توسعه باشید ، اما مفاهیم تعیین اهداف ، غلبه بر ، دستیابی به دلایلی روح شما را گرم نمی کند ، بلکه برعکس - آنها شما را به حیرت وادار می کند و به طور کلی شما را از انجام حتی یک حرکت باز می دارد.