بازی کوه یخ ، یا "بیمار زنده است"؟

تصویری: بازی کوه یخ ، یا "بیمار زنده است"؟

تصویری: بازی کوه یخ ، یا
تصویری: در کشتارگاههای فرانسه چه خبر است؟ 2024, آوریل
بازی کوه یخ ، یا "بیمار زنده است"؟
بازی کوه یخ ، یا "بیمار زنده است"؟
Anonim

یا به خاطر صورت فلکی دوقلوهای زودگذر و عنصر هوا ، یا به دلیل ویژگی های شخصی انباشته شده ، اما من به راحتی از همه کسانی که عزیز و نزدیک من هستند حمایت می کنم ، از همه کسانی که نوعی ارتباط معنوی و پرانرژی با آنها دارم.

به طور کلی ، این مقاله در مورد من نیست ، بلکه در مورد فقر احساسی و بخل است که افرادی مانند من با آن روبرو هستند.

وقتی از زندگی عزیزان حمایت می کنیم و در آن شرکت می کنیم ، این کار را انجام می دهیم. خالصانه … این در مورد سندرم فرد راحت نیست. اگر یک فرد بالغ سالم به عزیزان خود علاقه ، مراقبت و احترام نشان می دهد ، مطمئناً به منظور خوشایند و راحت بودن نیست.

در یک شخصیت بالغ خودکفا ، همدلی کاملاً توسعه یافته است ، در قالب توانایی آگاهانه ، به موقع ، همدلی با محیط زیست و حمایت از بستگان ، دوستان و دوستداران خود ارائه می شود. در غیر این صورت ، چرا ما به دوستان ، اقوام ، عزیزان نیاز داریم؟! چگونه می توانیم لذت برقراری ارتباط با همسر خود را تجربه کنیم؟

در نوروفیزیولوژی در دهه 1990 ، فرضیه ادراک-عمل و اصطلاح "نورون های آینه ای" از تحقیقات دانشمندان ایتالیایی حمایت کرد.

بر اساس این فرضیه ، اگر برخی از اعمال یا حالات شخص دیگری را مشاهده کنیم ، همان نواحی در مغز ما تحریک می شوند که گویی خودمان احساس کرده ایم یا عمل کرده ایم. یعنی فرد درد دارد و ما می فهمیم که می خواهیم از رنج او بکاهیم.

اگر با صراحت بیشتر نگاه کنید ، همدلی عبارت است از واکنش احساسی ، که با تفاوت های مختلف حالات روانی-احساسی رنگ آمیزی شده است. و یک الگوی واضح وجود دارد فردی که آزمایشات جهانی جهانی را پشت سر گذاشته ، رنج برده و توانسته است اصول بسیار معنوی انسان را در خود حفظ کند ، نسبت به درک مردم ، آرزوها و رنج های آنها حساس تر است و خشک نیست. با تشدید درگیری داخلی ، یک خود بیش از حد آسیب پذیر (غرور ، استکبار ، به طور کلی - درگیری نابالغ) ، فرد توانایی تجربه نه تنها احساسات عمیق ، بلکه ابراز احساسات و حمایت از افراد دیگر را از دست می دهد.

و دوباره ، به پایگاه تحقیق بازگردیم

موضوع فقر عاطفی یک موضوع پیچیده است. در اکثر منابع ، مشکل آلکسی تایمیا به عنوان یک اختلال روان تنی همراه با ناتوانی فرد در بیان شفاهی احساسات خود ، که در سال 1973 توسط P. Syphneos کشف شد ، نه به عنوان یک بیماری ارائه می شود و حتی در ICD10 نیز گنجانده نشده است ، بلکه به عنوان یک ویژگی سیستم عصبی

به طور کلی ، با رویکرد شایسته ، اصلاح مطلوب این شرایط کاملاً امکان پذیر است.

با این حال ، این زمینه مشکلات خاص خود را دارد. بسیاری از مردم که آسیب دیده و "در منطقه راحتی" باقی مانده اند ، با اشاره به سردی عاطفی خود ، از مفهوم "الکسیتیمیا" سوء استفاده کردند. که البته منجر به عوارضی در روابط بین فردی می شود. تصادفی نبود که من یک حقیقت از نوروفیزیولوژی در مورد نورون های آینه ای آوردم. واقعیت این است که همدلی به هیچ وجه مظهر "ضعف" ، "حساسیت گوساله" نیست ، اما این دقیقاً زبان اولیه ما است ، چیزی که به ما کمک کرد حتی در سخت ترین شرایط تاریخی زنده بمانیم ، برای این جهان احساس مهمی کنیم. همچنین شخص دیگری را درک می کند

و اگر اصطلاح "alexithymia" را صرفاً به منظور "دفاع" از آن در نظر نگیرید ، در این حالت سردی احساسی و حتی بی حسی ، خشم انباشته و سرکوب شده برای سالها پنهان می شود ، ممنوعیت بیان احساسات ، توهین ها و تحقیرهای آسیب زا ، تحریک شخص به معنای واقعی کلمه "احساسات" را از زندگی من حذف می کند ، به یک "روبات" تبدیل می شود ، به "ماسک" تبدیل می شود ، در نتیجه چهره انسان را از دست می دهد.

فقدان و عدم بروز احساسات ، امتناع از "احساس" ، عشق ، شادی ، غم ، گریه منجر به استرس شدید روانی و تشدید تعدادی از بیماری ها می شود.البته درک کافی و صحیح از این که فرد از نظر عاطفی زنده است ، اینکه می تواند احساسات مختلف (شادی و ناراحتی) را تجربه کند ، می تواند آنها را برطرف کرده و آگاه باشد ، مهمترین عامل برای توسعه حوزه عاطفی است. از یک شخص

درک و درک اینکه یک فرد فقط در حال بازی "کوه یخ" است یا برعکس ، او دائماً از زندگی لذت می برد ، خبرها یا پیام رسانان را با وضعیت های خوش بینانه و عکس های درخشان پر می کند ، همچنین برای مطالعه تصویر روانی-احساسی از آنجا که در هر دو مورد ما در مورد مشکلات جدی روانی یک فرد و فرار عمدی او از واقعیت صحبت می کنیم.

توصیه شده: