5 دلیل واقعی برای اجتناب از صمیمیت

فهرست مطالب:

تصویری: 5 دلیل واقعی برای اجتناب از صمیمیت

تصویری: 5 دلیل واقعی برای اجتناب از صمیمیت
تصویری: 5 SUV متوسط متوسط 2021 iable 2024, آوریل
5 دلیل واقعی برای اجتناب از صمیمیت
5 دلیل واقعی برای اجتناب از صمیمیت
Anonim

درون شما چه می گذرد که باعث می شود از صمیمیت حتی در یک رابطه دوری کنید؟ عوامل غلطی را که کنار می گذارید و سعی می کنید خود را توجیه کنید ، در نظر نگیرید - من شخص مناسب را پیدا نمی کنم ، بسیاری از کارها ، جایی نمی روم و غیره. دلایل واقعی و عمیق این امر چیست؟ رفتار - اخلاق؟

پرهیز از صمیمیت ارتباط مستقیمی با دوران کودکی دارد. ما از همان بدو تولد شروع به ایجاد صمیمیت با مادر می کنیم. مامان اولین چیزی است که با آن روابط ایجاد می کنیم و نحوه کار آنها بر صمیمیت بزرگسالان ما ، روابط بزرگسالان ما تأثیر مستقیم می گذارد. بنابراین ، در چه مواردی نمی توانید شریکی پیدا کنید ، یا او به دلیل عدم صمیمیت بین شما رضایت شما را جلب نمی کند؟

1. مسئولیت بیش از حد در خانواده والدین. شما می توانید مسئولیت سنگینی برای همه چیز به دوش بکشید ، همه را با یکدیگر آشتی دهید ، همه را نجات دهید ، نوعی "لایه" بین مادر و پدر ، مادربزرگ و مادر ، مادربزرگ و پدر و غیره بودید - همه آنها مشکلاتی داشتند ، دشوار روابط ، و شما همه چیز را به خود جذب کردید. این یعنی چی؟ از نظر عاطفی برای شما در خانواده بسیار دشوار بود ، شما مجبور بودید با تعداد زیادی از احساسات کنار بیایید. به عنوان یک قاعده ، اینها خانواده های الکلی یا هر خانواده ای با مثلث کارپمن هستند (والدین کودک بودند ، نمی توانستند سختی های زندگی را تحمل کنند و به نظر می رسید همه چیز را بر سر فرزند خود می اندازند). کودک همیشه ضعیف ترین حلقه در یک خانواده است ، او حساس ترین است ، همه چیز احساسی را مانند اسفنج جذب می کند که حتی در ظاهر ظاهر نمی شود. همه پرخاشگری منفعل ، نارضایتی والدین از یکدیگر به کودک وارد می شود ، و او همه اینها را احساس می کند ، اغلب بیمار می شود.

اگر خانواده شما بار زیادی در یک رابطه داشتند ، بسیاری از احساسات دردناک ، دشوار ، غیرقابل درک و قریب به اتفاق ، در آینده ، با وارد شدن به یک رابطه بزرگسالان ، به طور خودکار برای شما سنگین و سنگین به نظر می رسند. شما احساس می کنید که یک اسب اسباب بازی هستید و در رابطه با شریک خود "شخم می زنید". گاهی اوقات اتفاق می افتد که شخصی هنوز رابطه ای را شروع نکرده است ، اما خود این ایده که بسیار سخت ، ترسناک و دردناک است بلافاصله او را می ترساند. در برخی شرایط ، ممکن است یک ممنوعیت داخلی برای روابط وجود داشته باشد - من ترجیح می دهم آنجا نروم تا رنج بکشم.

2. انتقاد و مذمت دائمی در دوران کودکی. شما به اندازه کافی احساس خوبی نداشتید ، مرتکب اشتباهاتی شدید ، در تمام مدت زمانی که برای شما مرز تعیین شده بود - این کار را نکنید ، این کار را نکنید.

به گفته روانکاوها ، این به "اختراع" انرژی ، نیازها ، ابتکار شما گفته می شود. بر این اساس ، با وارد شدن به یک رابطه ، از محکومیت ، انتقاد می ترسید ، زیرا نمی توانید آنطور که می خواهید عمل کنید - به عبارت دیگر ، فردیت ، صدا ، کلمه ، خواسته ها و نیازهای خود را از دست خواهید داد. آنها همه چیز را برای شما "قطع" می کنند و برای شما تصمیم می گیرند - این و این را انجام دهید. در مورد محکومیت ، همه چیز پیچیده تر است - به عنوان یک قاعده ، فردی که در کودکی بسیار محکوم شده است ، از همه چیز بد احساس می کند (حس شوخ طبعی - فو ، بسیار جدی - فو ، عصبانیت خود را نشان می دهم - فو ، غیر ممکن است ، من من خودخواه هستم - شما چه هستید ، چگونه از خود مراقبت می کنید) ، در همه جا ممنوعیت احساس ارزشمندی وجود دارد ، هرگونه ویژگی شخصیت معکوس است و منفی به نظر می رسد. از این رو این اعتقاد تثبیت شده وجود دارد - آنها من را وارد رابطه نمی کنند ، مرا دوست نخواهند داشت (به عنوان مثال ، زیرا من نظافت را دوست ندارم). در واقع ، اینها چیزهای کاملاً بی ربطی هستند ، اما چنین بسته ای در خانواده شما "قرار داده شد". در نتیجه ، یک فرد به طور ناخودآگاه در یک رابطه می ترسد تا دوباره تمام محکومیت هایی را که در دوران کودکی بوده است بشنود. یک مورد شدید - ممکن است یک شریک چیزی به شما نگوید ، اما در کنار او احساس بدی دارید ، به اندازه کافی باهوش نیستید ، زشت و غیره.(همه چیزهایی که شیء مادری در دوران کودکی به شما گفته است (مادر ، پدر ، مادربزرگ ، پدربزرگ) دوباره در سر شما می تازد).

3. تخطی از مرزهای کودک. در کودکی ، یک مراقبت بیش از حد ، یک "چشم همه بینا" روی شما نصب شده بود. هر کاری که می کنید ، مادر ، پدر ، مادربزرگ یا پدربزرگ می دانند چگونه این کار را بهتر انجام دهند - "قرار دادن کلاه گرمتر را فراموش نکنید!" ، "پوشیدن چکمه های گرم را فراموش نکنید ، خنک شد" ، "چه موسسه ای انجام دهید شما می خواهید؟ من این را به شما توصیه می کنم! "،" شما کار اشتباهی انجام می دهید ، بهتر است این کار را این گونه انجام دهید! " بر این اساس ، تمام مدتی که آنها در زندگی شما دخالت می کردند ، اکنون احساس ترس می کنید که "آنها دوباره روی سر شما بالا می روند و پاهایتان را آویزان می کنند".

برگردیم به تعریف مجاورت. مجاورت به این معناست که می توانید وارد قلمرو دیگری شوید و برعکس ، دیگری را وارد قلمرو خود کنید. در عین حال ، نباید ترس داشته باشید که نتوانید از فرد دور شوید ، او را دور کنید. این لحظه مهمترین لحظه است! شما اطمینان دارید که شریک زندگی شما به محدودیت ها ، نیازها ، تمایل به تنهایی ، مراقبت از خود و نه به او احترام می گذارد ، زیرا گاهی اوقات این کار برای شما سخت تر می شود.

در مورد محافظت بیش از حد ، چهره والدین به جایی نرسید ، حتی بیشتر با کودک با اضطراب و تحمیل احساس گناه روبرو شد. در دوران کودکی شما اصلا جایی برای شما نبود. چگونه از من مهمتر است؟ اگر در دوران کودکی نقض عمیقی از صمیمیت وجود داشته باشد ، ممکن است فرد نفهمد چگونه می تواند کاری انجام دهد. احساس گناه وقتی چیزی را برای خود می خواهید بسیار ناخوشایند است.

این مهم است که شما احساس "آویزان شدن" روی سر خود نداشته باشید (رد نشانه ای ، اگر چیزی را برای خود می خواهید - "شما خودخواه هستید! خوب ، اکنون اینجا تنها بنشینید!") ، به طوری که بتوانید قلمرو شخص دیگری را ترک کنید در حالی که به طور نسبی ، مهمانی بد نشد. این یعنی چی؟ در دوران کودکی ، فردی به نوعی مجبور به صمیمیت شد ، در آینده او به خود اجازه نمی دهد از صمیمیت خارج شود (هنگامی که شریک به شدت دفع می شود به شکل تجاوز ، نزاع ، رسوایی خود را نشان می دهد). دلیل آن این است که شخص به طور معمول نمی تواند مسافتی را به دلیل نقض مرزها توسط شیء کنترل کننده پیوست انتخاب کند.

4. اضطراب بیش از حد مادر - در سطح عمیقی ، او می ترسید یا شاید هنوز از تنهایی می ترسد (او نمی تواند تنهایی را تحمل کند). بر این اساس ، مادر ، با دستکاری ، شما را برای خودش نگه می دارد.

همچنین ممکن است قربانی مادر شود - "من همه کارها را برای شما انجام دادم ، در 2 شغل کار کردم تا به شما آموزش دهم! چگونه می توانید این کار را اکنون انجام دهید - پس از فارغ التحصیلی از یک دانشگاه فوق العاده ، ازدواج کنید / ازدواج کنید و مرا فراموش کنید؟! ". اغلب ، پس از ازدواج / ازدواج ، افراد همچنان با مادر خود در ارتباط هستند ، و سپس شریک دوم احساس "مثلث" می کند ، نه یک زن و شوهر. در عین حال ، مادر تأثیر زیادی بر روابط دارد - در این مورد ، نمی توان در مورد این نزدیکی در یک زن و شوهر ، که شخص به آن آرزو می کند ، صحبت کرد ، برعکس ، درد و ستمگری مداوم وجود خواهد داشت. احساس کرم در داخل

5. عدم حضور مرد در زندگی مادر ، فقدان پدر یا "پدری که توسط زنان اخته شده است". به طور کلی ، پدر جداکننده خوبی از فرزند از مادر است. او بین آنها قرار می گیرد و می خواهد حداقل گاهی زن خود را به اتاق خواب بازگرداند ، بنابراین مادر از کودک جدا می شود. علاوه بر این ، انرژی مادر باید در این جهت دنبال شود - ابتدا او ، سپس شوهر ، و کودک در حال حاضر در رتبه سوم قرار دارد. این سلسله مراتب درست است. بر این اساس ، وقتی پدری وجود دارد ، او کودک را کمی از مادر دور می کند و در عین حال او را از پرخاشگری او محافظت می کند. "مادر گرفتن" یک تجاوز منفعل است ، اغلب تحمل می شود ، اما درازمدت ، خلاص شدن از آن غیرممکن است. بنابراین ، اگر پدر آنجا نبود ، یا مشروب می خورد ، مستهجن بود (به گفته مادر ، یک پارچه) ، مادر را مورد ضرب و شتم ، توهین و سرزنش قرار می داد ، کسی نبود که انرژی او را منحرف کند. بیشتر اوقات ، چنین موقعیت هایی با تحریکات از طرف زن شروع می شود ، اما شما فقط می بینید که مادر قربانی است و طرف او را می گیرید. بابا سومین فرد عجیب اینجاست ، دشمن.در این مورد ، شما به سادگی شانس جدا شدن از مادر خود را ندارید - او را نگه دارید و او برای شما ، او را نجات می دهید (اکنون این وظیفه اصلی شما است - نجات مادر ، زیرا او بسیار فقیر و ناراضی است).

چنین داستانهایی می توانند سالها دوام بیاورند ، مردم با مادر خود زندگی نمی کنند ، اما جدایی آنها م notثر واقع نشد ، زیرا پدر ظاهر نشد و آنها را به جهان ، به جامعه نیاورد ("دختر ، زندگی کن و مردان را برای خودت انتخاب کن ، شما یک دختر زیبا هستید! پسر ، زندگی کن ، رشد کن ، نگاه کن - زنان دیگری نیز وجود دارند. مادر زن من است ، و تو خودت را خواهی داشت و یک مرد فوق العاده خواهی شد "). این مجموعه ادیپوس در جهت منفی شکل می گیرد - شما در ارتباط با مادر خود هستید و جایی برای شخص سوم وجود ندارد. در واقع ، او نباید سوم ظاهر می شد ، او باید به عنوان شریک زندگی شما در شرایط برابر ظاهر می شد.

توصیه شده: