بازی های سن و سناریو (3)

فهرست مطالب:

تصویری: بازی های سن و سناریو (3)

تصویری: بازی های سن و سناریو (3)
تصویری: ۲۰ تا از آبروبرترین سوتی های تلویزیونی 2024, آوریل
بازی های سن و سناریو (3)
بازی های سن و سناریو (3)
Anonim

پسروی سنی در روابط عاشقانه گاهی اوقات به این واقعیت منجر می شود که تضاد در روابط فعلی از خاطرات گذشته درام های طولانی بازی برمی خیزد. و معلوم می شود که این دو سناریو به نظر می رسد در یک ادغام می شوند. یا می توانید آن را به گونه ای دیگر بیان کنید: درام در روابطی که شخص در دوران کودکی خود دچار بدشانسی شده بود ، در زندگی کنونی اش ، بارها و بارها نمایش داده می شود. فقط اگر در دوران کودکی بیشتر اوقات به "بازی های رسوایی" والدین کشانده می شویم ، پس در رابطه با معشوق خود ، شخصی خود یک درام قدیمی را بازی می کند و خود او شخصیت اصلی آن است و شاید یک کارگردان.

در این مقاله ، ما با استفاده از مثال تاریخچه روابط بین ایگور و ماشا ، که در این مجموعه مقالات توضیح داده شده است ، به پدیده "بازی های سناریویی" نگاه می کنیم.

بازیهای سناریو

از نظر تصویری ، بازی های سناریویی به این دلیل بوجود می آید که برای چندین نسل اعضای مختلف خانواده عادت داشتند روی یک چنگک یکسان قدم بگذارند. این امر به ویژه در روابط عاشقانه آشکار می شود. مامان در دوران جوانی موفق می شود خود را با دست اندازها پر کند و پدر دخترش معمولاً نقش یکی از این "چنگک" ها را بازی می کند. علاوه بر این ، مادر به طور مستقیم و غیر مستقیم تجربه خود را در سطح آگاهانه و در سطح اقدامات نه چندان آگاهانه به دخترش منتقل می کند.

حتی اگر پدر در خانواده نبود ، مادر می تواند ، به هر حال ، به دیوار ضربه بزند ، به طوری که به نظر نمی رسد به بازیکن دوم نیاز باشد. در این حالت ، دختر این فرصت را دارد که بازی مادرش را با یک بازیکن نامرئی تماشا کند. او نمی تواند منطق رفتار طرف مقابل را درک کند ، اما این فرصت را دارد که بر شیوه خدمت رسانی و گرفتن توپ توسط مادرش مسلط شود.

دخترم که بالغ شده است ، آگاهانه شریکی را برای خود انتخاب نمی کند که طبق برخی پارامترها ، با آن "بازیکن نامرئی" مطابقت دارد که "بدون نگاه از دیوار" به توپ های مادرش ضربه می زد. تا حدی ، این واقعیت را توضیح می دهد که دختران اغلب مردان را به عنوان برگزیدگان خود می بینند که تا حدودی یادآور پدرانشان است ، حتی اگر پدران واقعی تقریباً هرگز در زندگی آنها ظاهر نشده باشند. معلوم می شود که برای اولین بار یک دختر بازی سناریویی از خانواده خود را انجام می دهد بدون اینکه بفهمد دقیقا چه اتفاقی برایش می افتد و دقیقاً چه می کند.

حضور روان ما در فیلمنامه های بازی های سناریوی خانوادگی و سایر برنامه هایی که به طور ناخودآگاه به ما نسبت داده می شود یکی از دلایلی است که اولین رابطه عاشقانه اغلب با شکست به پایان می رسد.

بعد از اینکه رابطه دوم فرد بر اساس همان سناریوی قبلاً شناخته شده شروع به توسعه کرد ، او در حال حاضر این فرصت را دارد که به برخی تصادفات توجه کرده و در مورد آن فکر کند. و بعد از سومین یا چهارمین رابطه خراب ، تقریباً همه متوجه می شوند که روی یک چنگک قدم می گذارند.

بازیهای سناریو با سناریوهای خانوادگی متفاوت است زیرا سناریوها شبیه برنامه های بلند مدت هستند ، آنها برای یک دوره طولانی ، گاهی اوقات برای یک عمر طراحی می شوند ، در حالی که بازیهای سناریویی طرح های کوتاه مدت هستند و تمایل دارند بارها تکرار شوند.

تجلی بازی های سناریویی در تاریخ ایگور و ماشا

در داستان ماشا ، در داستان بازی او ، که از مادرش منتقل می شود ، خیانت به پدرش وجود داشت ، که با "خیانت عمو یورا" تکرار شد. پدرش موضوع خیانت را به او داد و عمو یورا به جادو و تجربه ایجاد مشترک یک دنیای مخفی مشترک اعتقاد داشت ، که تنها توسط دو نفر به اشتراک گذاشته شد ، اما آنها نیز در نهایت "خیانت" کردند.

همچنین در خانواده ایگور خیانت وجود داشت. سپس مادر در رابطه با شوهرش بی فایده بازی کرد ، که به سرعت تبدیل به یک بازی دیواری شد. و پس از رفتن پدر ، مادر سعی کرد ایگور را به "دیوار" تبدیل کند و س questionsالاتی را که باید به پدرش می رسید از او بپرسد. علاوه بر این ، مادرم سعی کرد از مرزهای شخصی روح ایگور عبور کند و نظم درستی در جهان او ایجاد کند. این منجر به این واقعیت شد که در خط مرزهای شخصی ایگور دیواری رشد کرد و او اجازه نداد کسی از آن عبور کند.

اگر قوانین اسرارآمیز شیمی عشق را در نظر نگیرید ، می توان گفت که ایگور و ماشا توافق کردند که فرصت فریب دادن و اختراع داستانهای مضحک برای هر دو مهم بود. ایگور در ابتدا در ماشا تهدیدی برای عبور از مرزهای شخصی خود نمی دید ، زیرا او به دنبال نفوذ به دنیای شخص دیگری نبود: این "نقض مرزهای شخصی" برای او مهم نبود ، بلکه "ایجاد سرزمین های مشترک" بود. مشترک با دنیایی که او دوست داشت

برای ایگور ، این نیز مهم بود که ماشا او را برای قوام و تعصب فرا خواند ، او آن جدیت وحشی را که در روح مادرش زندگی می کرد نداشت. ماشا در ایگور تناسخ عمویش یورا را دید و از او انتظار جادو و ماجراجویی در وسعت جهان مشترکی را که کشف کردند ، داشت. به نظر ایگور این بود که ماشا فردی است که برای یک دوستی شاد و پویا مناسب است ، اما نه در برخی از دنیای تخیلی ، بلکه در یک دنیای کاملاً واقعی.

بذر ایجاد رابطه برای هر دو کاملاً جدی بود و در ابتدا این رابطه برای هر دو یک افسانه به نظر می رسید. اما در مقطعی بازی های اسکریپتی آنها به اجرا درآمد. ایگور به ماشا "خیانت" کرد به این دلیل که به جای ساختن دنیای مشترک آنها ، با دوستانش وارد ماجراهای احمقانه ای شد و سعی کرد او را در این کارها دخیل کند. و علاوه بر این ، او به طور کلی از علاقه به دنیای درونی خود امتناع کرد ، که برای او هموار به آن جهان جادویی خاص که او زمانی با عمویش یورا ساخته بود سرازیر شد.

ایگور متعجب بود ، و سپس از این واقعیت که ماشا از نقطه ای شروع به درگیری های اخلاقی و روانی و تلاش برای نفوذ به روح خود کرد ، اذیت شد. او از این واقعیت خسته شده بود که به جای اقدامات واقعی و شرکت در رویدادهای واقعی ، او را مجبور کرد در نوعی باتلاق روانی سرگردان شود.

تجلی خارجی بازی سناریوی ایگور و ماشا

بنابراین ، مسمومیت اولیه شیمی عشق شروع می شود ، قهرمانان شروع به بیرون آمدن از آن تصاویر جادویی می کنند که در آنها ایگور و ماشا ، به دنبال آرزوها و رویاهای دوران کودکی ، یکدیگر را لباس می پوشانند.

  • ایگور از یک خلق و خوی شاد به یک فانی پیش پا افتاده تبدیل می شود ، ناتوان از روابط عمیق و قادر به ایجاد دنیاهای خود نیست ، اما به اشکال احمقانه اجتماعی سرگرمی بسنده می کند.
  • ماشا ، از دختری شاد و سرزنده ، زندگی با او جالب است و زندگی با او می تواند به یک ماجراجویی سرگرم کننده تبدیل شود ، ناگهان به یک حفره تبدیل می شود که می تواند مغزها را تحمل کند. او ایده ها ، اعمال و اعمال او را بی ارزش می کند و در عوض مجبور می شود احساسات ترش او را بچشد و از همان تجربیات بمکد.

وقتی ایگور عصرها را با دوستان خود گذراند ، ماشا فکر کرد که "در عمو یورا بازی می کند" و به جای سفر به دنیای جادویی آنها ، برخی از دختران عجیب را سرگرم می کند

ماشا شروع به ناراحتی می کند و سعی می کند با ایگور تماس بگیرد و از او می خواهد که همه چیز را مرتب کند

به نظر ایگور او را به "بازی های مادر" می کشاند و سعی می کند او را بسازد. او شروع به درک ماشین های کینه به عنوان تلاش برای دستکاری می کند ، و آنها نه تنها باعث همدردی او می شوند ، بلکه باعث تحریک او می شوند

در نتیجه ، هرچه ماشا بیشتر حمله کند ، ایگور بیشتر مقاومت می کند.

هرچه ماشا سعی می کند ایگور را بفهمد و در مورد قوانین کلی زندگی با او موافق باشد ، ایگور بیشتر از خود دفاع می کند. او "قوانین عمومی زندگی" را با تلاش های مادرش برای درمان "سبکی پدرانه" و القای ثبات و ثقل شایسته در او مرتبط می داند.

بازی چگونه صمیمیت را فتح می کند

ایگور و ماشا داستان خود را دارند ، کوچک ، اما غنی ، آنها در کنار هم بسیار خوب بودند و تخریب تصویر جادویی ایجاد شده از یک شریک چندان آسان نیست. بنابراین ، گاهی اوقات آنها موفق می شوند بازی نوپا را شکست دهند و دوباره خود را در نزدیکی مست کننده به یکدیگر غرق کنند. به نظر می رسد عشق بر دعوا غلبه می کند.

اما پس از یک دوره کوتاه خوشبختی ، ایگور دوباره به ماشا "خیانت" می کند و عصرها را در مهمانی های بی پایان با دوستان خود می گذراند و هنگامی که موفق می شود ماشا را در آنها شرکت دهد ، اوضاع حتی بیشتر وخیم تر می شود. پس از همه ، ماشا با چشمان خود می بیند که چگونه ایگور به استعداد خود در خالق جهانهای جادویی خیانت می کند تا با شوخی های احمقانه و داستانهای مبتذل دختران و دوستان مبتذل که به دهان او نگاه می کنند سرگرم شود.

ماشا شروع به آزار ایگور می کند و درخواست می کند که زمان بیشتری را در خانه با هم بگذرانند.ایگور موافقت می کند ، اما مکالمات آرام و دلپذیر به نوعی هماهنگ نمی شوند: خود ایگور در مورد خود چیزی نمی گوید و تلاش های ماشا برای به اشتراک گذاشتن احساسات ، تجربیات ، رویاهایش با خستگی سخت پنهان می شود. در نتیجه ، عصر دوم ایگور پشت کامپیوتر می نشیند و تا شب در آن ناپدید می شود.

ماشا ناراحت می شود و برای برقراری ارتباط با ایگور تماس می گیرد. او موافقت می کند و حتی موضوعی مناسب برای هر دو می یابد: آنها در حال بحث در مورد تعطیلات بعدی هستند ، که آنها را با ماجراهای جالب تهدید می کند ، بدون اینکه در سواحل به طور واضح دروغ بگویند ، اما از جایی به مکان دیگر نقل مکان کنند. در همان زمان ، ماشا همه چیز را در مورد یک شهر مطالعه می کند و در آنجا به یک "مهماندار" تبدیل می شود و مهمان را با مناظر محلی آشنا می کند ، که هر گردشگری نمی تواند به آن برسد. ایگور ، به نوبه خود ، تهدید می کند که مهمان خود را با همه "نقاط داغ" در نقطه دیگری از توقف آنها آشنا می کند. برای انجام این کار ، هر دوی آنها باید آنلاین شوند و با آشنایان خود که در آن مکانها بوده اند مصاحبه کنند.

ماشا انتظار داشت که روز بعد آنها به توسعه مسیر خود ادامه دهند ، اما ایگور تماس گرفت و گفت که او با دوستان خود ملاقات غیر منتظره ای دارد و ماشا را دعوت کرد تا به آن بپیوندد. او امتناع کرد و تمام شب به "خیانتکار" خود لعنت کرد. ایگور نیمه شب ، شاد و مست به خانه بازگشت. صبح آنها رسوایی دیگری داشتند. آنها هرگز به برنامه ریزی تعطیلات خود برنگشتند.

ویژگی بازی های سناریویی این است که هر چرخه جدید با افزایش شدت رسوایی ها ، با فشار شدید ، با افزایش شدید آدرنالین صورت می گیرد. رویدادها در یک دایره شروع می شوند و با هر انقلاب مسیر عمیق تر و عمیق تر می شود. در برخی موارد ، به نظر می رسد که هیچ راهی برای خروج وجود ندارد. علاوه بر این ، اعتیاد به رسوایی ها وجود دارد ، رسوایی ها نقش "مواد مخدر روانی" را بازی می کنند. اعتیاد و وابستگی به رسوایی ها به تدریج ظاهر می شود (مقاله را ببینید

به نظر می رسد که مردم در روح خود این فرصت را دارند که در روابط عاشقانه خود قطعات جداگانه ای از گذشته خود ، از دوران کودکی را ببینند. در نقطه ای ، آنها شروع به دیدن آنچه در منشور خاطرات ناخودآگاه آنها می شود می کنند. چنین خاطراتی می تواند درگیری بین والدین یا منطق روابط در کل خانواده باشد. معمولاً دردناک ترین یا تکراری ترین توطئه های این روابط به خاطر می آید و اینها هستند که به طرح های بازی های سناریویی تبدیل می شوند.

این مقاله متعلق به مجموعه ای از مقاله ها در مورد پدیده "پسرفت سن" در روابط عاشقانه و همچنین مکانیسم "بازی های سناریویی" است که گاهی در روابط عاشقانه و خانوادگی اتفاق می افتد.

در اینجا لیستی از همه این مقالات آمده است:

--

--

--

--

--

--

توصیه شده: