بازتولید در رابطه عاشقانه جدید بازی سناریویی که رابطه قدیمی را نابود کرد (5)

فهرست مطالب:

تصویری: بازتولید در رابطه عاشقانه جدید بازی سناریویی که رابطه قدیمی را نابود کرد (5)

تصویری: بازتولید در رابطه عاشقانه جدید بازی سناریویی که رابطه قدیمی را نابود کرد (5)
تصویری: CNN کریس کومو را "به مدت نامحدود" تعلیق کرد. SCOTUS چالش سقط جنین را برای Roe v. Wade می شنود | NTD 2024, آوریل
بازتولید در رابطه عاشقانه جدید بازی سناریویی که رابطه قدیمی را نابود کرد (5)
بازتولید در رابطه عاشقانه جدید بازی سناریویی که رابطه قدیمی را نابود کرد (5)
Anonim

بازی سناریو. رابطه شماره 2

گاهی اوقات افراد متوجه می شوند که همه روابط عاشقانه آنها بر اساس یک الگوی یکسان شکل می گیرد و آنها دائماً روی یک چنگک قدم می گذارند. در حالت ایده آل ، خوب است که به محض شروع بازی از صحنه خارج شوید ، هنگامی که برای اولین بار متوجه می شوید که چیزی در رابطه شما در حال تغییر است و چیزی با قوام افسرده کننده شروع به تکرار می کند. اما این به ندرت اتفاق می افتد ، بازتاب و آگاهی معمولاً فقط زمانی روشن می شود که "چنگک روزمره" چندین بار پشت سر هم به پیشانی برخورد کند.

حیله گری بازی های سناریویی این است که اولین شوخی های آنها در دوران کودکی اتفاق می افتد و برای اولین بار طرح بازی در روح ما نقش می بندد ، همانطور که گفته شد ، به صورت نقش برجسته یک کودک. کودک لزوماً خود در این عمل دخیل نیست ؛ ممکن است برای او مشاهده رابطه والدین کافی باشد.

اولین "صدمات جنگی" و ظهور نمایشنامه بازی

زیگموند فروید در کار خود "در طرف دیگر لذت" ، با تأمل در تجربه کار با روان رنجورهای پس از جنگ ، خاطرنشان کرد که بسیاری از افرادی که ضربه روحی را تجربه کرده اند تمایل دارند بارها و بارها در خاطرات خود به وضعیت دریافت این موارد بازگردند. ضربه ها اما شایان ذکر است که در زمان صلح ممکن است آسیب دیده شود ، مردم می توانند اولین "صدمات جنگی" را حتی در دوران کودکی عمیق دریافت کنند: رسوایی والدین ، فریاد و تجاوز علیه خود کودک - همه اینها می تواند برای یک روان شکننده قابل مقایسه باشد با حضور در منطقه "عملیات رزمی".

فروید داستان پسری را توصیف می کند که به شدت "ناپدید شدن مادرش" را تجربه می کند ، که به دلایلی اغلب مجبور به غیبت در خانه بود. برای کنار آمدن با این آسیب ، پسر بچه بازی کرد: طنابی را به ماشین تحریر بست ، ماشین تحریر را زیر تخت انداخت و سپس آن را با طناب به عقب کشید. کودک نمی تواند مادرش را مجبور به بازگشت کند ، اما او این فرصت را داشت که با بیرون کشیدن ماشین از زیر تخت ، بازی برگشت "شی مورد علاقه" خود را بازی کند.

در این بازی ، مانند بسیاری از بازی ها ، جایگزینی صورت می گیرد: نقش مادر ناپدید شده توسط یک ماشین تحریر شروع می شود. اما برخلاف زندگی واقعی ، پسر در بازی این فرصت را دارد که مادرش را برگرداند.

برای کودک دشوار است که والدین قسم خورده را آشتی دهد ، و در بازی اسم حیوان دست اموز می تواند با خرس صلح کند. اما برای غلبه بر آسیب ، ابتدا میشکا و بانی باید دعوای جدی داشته باشند و حتی یکدیگر را شکست دهند. سپس آنها با هم آشتی می کنند ، در آغوش می گیرند و آرامش خانوادگی برقرار می شود.

افراد که بزرگ می شوند و خود را در یک رابطه عاشقانه می بینند ، شروع به بازی در این بازی کودکانه می کنند. آنها فقط نقش "خرس" را برای خود بازی می کنند و شریک آنها مجبور به بازی در نقش "اسم حیوان دست اموز" می شود. یک عاشق ، با توجه به اینکه در رابطه آنها با یک شریک چیزی اشتباه شده است ، می تواند یک رسوایی وحشتناک را فقط به خاطر اینکه بتواند در آغوش بگیرد و صلح کند برانگیزد. بازگشت به حافظه روش قدیمی و اثبات شده برای آشتی دادن "طرف های متخاصم" در دوران کودکی را می توان با همان رگرسیون سنی که در مقالات قبلی شرح دادیم تقویت کرد.

اثر برجسته از اولین رابطه عاشقانه

در روابط عاشقانه ، بازی های سناریویی کودکان دیگر در قالب یک بازی "خرس خرس" و نه زمینه تخیل کودکان توسعه نمی یابد. عاشقانی که دچار سقوط سنی می شوند در حال حاضر برای زندگی و مرگ در زندگی واقعی می جنگند. و جنگ آنها همچنین با توجه به این واقعیت که آسیب های دوران کودکی ممکن است تا حدودی مشابه باشند ، اما معمولاً تفاوت هایی در آنها وجود دارد ، قدرت خاصی به آنها می بخشد.بازیهایی که یکی از شرکا در دوران کودکی برای مقابله با شرایط آسیب زا به کار می برد ممکن است تفاوت قابل ملاحظه ای با روشهای مقابله دیگری داشته باشد. اما از آنجایی که هر عاشق سعی می کند بازی شخصی خود را به شریک خود تحمیل کند ، ممکن است چیزی شبیه به "جنگ بازی های سناریویی" بین آنها ایجاد شود.

برگردیم به داستان ایگور و ماشا

ظاهراً ماشا مشکل رهایی از جراحات را فقط با روشی که ما آن را "جنگ بین اسم حیوان دست اموز و خرس" نامیدیم حل کرد. برای از بین بردن تنش های داخلی ، او نیاز به درگیری با ایگور داشت ، به طوری که بعداً فرصتی برای صلح و بازگشت به شکل رابطه ای که برایش عزیز بود وجود داشت.

ایگور را می توان در دوران کودکی با یک بازی دیگر نجات داد. او به سادگی سعی کرد از منطقه درگیری فرار کند. بنابراین ، "بازی جفتی" مشترک آنها سرانجام طرح زیر را بدست آورد: ماشا با تحریک رسوایی "رابطه را نجات داد" ، اما ایگور به جای نزاع و سپس جبران ، سعی کرد به نوعی "فرار" کند: یا به معنای واقعی کلمه کلمه ، رفتن به مهمانی با دوستان ، یا نشستن در یک بازی رایانه ای ، یا ، همانطور که می گویند ، "به خودش رفت".

اگر به تاریخ عاشقان خود نگاه کنیم ، می بینیم که آنها شرایط طلاق والدین خود را به خوبی به خاطر آورده اند ، اما دوره ای که نزاع ها و رسوایی ها بین مادران و پدران به تازگی آغاز شده بود ، از ذهن آنها خارج شد. بنابراین ، ایگور به یاد می آورد که چگونه مادرش او را با مکالمات اخلاقی و احساسی خود شکنجه می کرد ، و ماشا "خیانت عمو یورا" را به خاطر می آورد ، اما آنها آن زمانهای متراکم را به یاد نمی آورند که اولین رسوایی شدید بین والدین آنها رخ داد. به احتمال زیاد ، استرس ناشی از آن فریادها و مظاهر پرخاشگری ، که زمانی ایگور و ماشا را شوکه کرده بود ، ناخودآگاه از بین رفت و فراموش شد ، درست مانند تلاش برای غلبه بر این حوادث آسیب زا ، که هر دو به روش خود تلاش کردند. خودت

در آینده ، ماشا سعی می کند دلایل وقفه در رابطه خود با ایگور را به طور مستقل تجزیه و تحلیل کند ، ماشا قادر خواهد بود بفهمد که پس از این واقعیت که ایگور دائماً "خیانت" کرد و فرار کرد ، مجروح شد و او را با تجربیات خود تنها گذاشت. اما او به یاد نمی آورد که چگونه او را به درگیری برانگیخت ، تا بعدا بتواند آشتی کند و رابطه را احیا کند.

و ایگور ، به احتمال زیاد ، تصمیم می گیرد که ماشا هیستریک است و مستعد شستشوی مغزی است ، اما نمی فهمد که از مشاجره می ترسد و از درگیری ها اجتناب می کند ، و این باعث می شود که او سطحی نباشد و نتواند از نزدیک در نزدیکی فرد دیگری بماند.

مشکل دستگاه این است که او می تواند شیمی عشق را فقط با چنین جوانی توسعه دهد که شبیه "مرد کشنده" دوران کودکی اش است - عمو یورا ، یا نسخه بعدی او - ایگور. با این حال ، در یک زمان او متوجه نشد که عمو یورا از یک فرد برون گرا تقلید می کند ، در حالی که به روابط صمیمی و عمیق نیاز دارد. ایگور یک برون گرا معمولی بود و علاوه بر این ، او همچنین "مرد عمل" بود ، نه "مرد روان". معلوم شد که ایگور ، ظاهراً ، ویژگیهای بیرونی برون گرایی عمو یورا را بدون نیاز به تماسهای عمیق و گزینشی مانند او تکرار کرده است.

بنابراین ، "خیانت ایگور" شامل این واقعیت بود که شخصیت او فقط از نظر ظاهری شبیه شخصیت شخص دیگری بود. آنها واقعاً وجه مشترکی با عموی یورا یورا داشتند: عادت به گول زدن و اختراع داستانهای خنده دار ، اما Mashin "مرد کشنده" به روابط مجلسی عمیق نیاز داشت و ایگور فقط به پویایی و حلقه وسیعی از دوستان و دوست دختران نیاز داشت.

معلوم شد که طرح خیانت در روح ماشین ثابت شده است ، که آن را متوجه می شود ، اما در سطح ناخودآگاه ، طرح بازی با بازی خارج از رسوایی ، که باید با آشتی و پایان خوش پایان یابد ، هنوز ادامه دارد. ما تکرار می کنیم که او هرگز متوجه نشده است که ایگور و عمویش یورا فقط در ظاهر شبیه به هم هستند: تمایل به حماقت و اختراعات فقط جلوه های بیرونی شخصیت های آنها است ، از هر نظر دیگر آنها افراد کاملاً متفاوتی هستند.

شیطنت شیمی عشق محدودیتی ندارد. بنابراین ماشا ممکن است در آینده عاشق مردان شاد ، شاد و متمایل شود و ممکن است به سادگی متوجه افرادی که نیاز به روابط صمیمی و عمیق دارند ، نشود.

شایان ذکر است که یک سناریوی ضد روح در روح ایگور ایجاد می شود: مادرش فردی خسته کننده و بسیار صحیح بود ، متمایل به سازماندهی منطقی زندگی و دنباله ای از انتخاب ها و اقدامات - بنابراین ایگور دخترانی را انتخاب می کند که ضد پادشاه هستند مادرش. گویی به رغم مادرش ، او به دنبال یک دوست دختر به عنوان یک دختر شاد ، احساسی و متمایل به فانتزی بود (تصویری که خودش در ماشا مشاهده کرد).

چند نظر از روانشناس

اولین ، که تحت تأثیر بازی های سناریویی از بین رفت ، رابطه معمولاً به گونه ای پیش می رود که فرد حتی متوجه منطق این بازی نمی شود. ممکن است عاشقان متوجه نشوند که شیمی عشق بین آنها به اشتباه بوجود آمده است: به سادگی شعله ور شد و به تظاهرات سطحی پنهان شخصیت انتخاب شده پاسخ داد. این اشتباه در انتخاب شریک زندگی غالباً ناشناخته باقی می ماند: معمولاً به نظر عاشق می رسد که شریکش به خود "خیانت" می کند ، زیرا از تصویری که برای او تجویز می شود منحرف می شود. اگر او با تصویری که من تصور می کردم مطابقت نداشته باشد ، او یک خیانتکار است. " "این من نبودم که فریب خوردم ، او بود - یک منافق که نمی خواهد آنطور که من تصور می کردم باشد."

ماشا پس از بهبودی در روابط با ایگور ، پس از مدتی دوباره با مردی شاد و شاداب برخورد می کند که عاشق تخیل و رویاپردازی است و داستانهای خنده دار در مورد خود می گوید ، از این رو نتیجه می شود که زندگی او پر از ماجراها بود. ماشا دوباره متوجه نخواهد شد که منتخب جدیدش دارای ویژگی های اصلی شخصیتی که "مرد کشنده" او داشت نیست ، خوشحالی و تمایل به گول زدن ممکن است به سادگی مکانیسم های محافظ روان باشند و نه تجلی ماهیت عمیق آن.

طرح یک بازی سناریویی ممکن است تلاش کودک برای فرار به یک بازی یا تخیل از یک واقعیت خشن خانوادگی یا یک رویداد آسیب زا دیگر باشد. بازی ، همانطور که گفته شد ، کودک را از استرس نجات می دهد ، سطح تنش در روان او را کاهش می دهد ، اما نمی تواند روند رویدادها را تغییر دهد. والدین هنوز با هم دعوا می کنند ، حتی اگر شخصیت هایی که در بازی کودک جایگزین آنها شده اند ، راههای آشتی را پیدا کنند. بازی سناریو نوعی "مراسم جادویی" است که قادر به تغییر جهان نیست ، اما می تواند به کودک کمک کند تا بر ترس خود غلبه کرده و بر شوک آنچه در حال رخ دادن است غلبه کند.

این مقاله متعلق به مجموعه ای از مقاله ها در مورد پدیده "پسروی سنی" در روابط عاشقانه و همچنین مکانیسم "بازی های سناریویی" است که گاهی در روابط عاشقانه و خانوادگی رخ می دهد. در تمام مقالات ، تجزیه و تحلیل رابطه بین ایگور و ماشا منتقل می شود ؛ آنها نمونه ای از تجلی مکانیسم های مختلف هستند که گاهی در روابط عاشقانه کار می کنند.

در اینجا لیستی از همه این مقالات آمده است:

توصیه شده: