نوجوان. مشکلات بزرگ شدن. قسمت 4

فهرست مطالب:

تصویری: نوجوان. مشکلات بزرگ شدن. قسمت 4

تصویری: نوجوان. مشکلات بزرگ شدن. قسمت 4
تصویری: نوجوانان در مقابل بزرگسالان - چالش!😲 مشکلات نوجوانان مدرن! 😅 2024, آوریل
نوجوان. مشکلات بزرگ شدن. قسمت 4
نوجوان. مشکلات بزرگ شدن. قسمت 4
Anonim

خوانندگان عزیز ، من در حال تکمیل مجموعه چهار قسمتی خود هستم که چقدر بزرگ شدن برای فرزندان ما دشوار است. در مورد مشکلاتی که با آنها روبرو هستند و اینکه چگونه می توانیم به آنها در این مسیر کمک کنیم - در هنگام درخواست ، دست دراز کنند و وقتی سکوت می کنند بدون توجه به آنها حمایت کنیم.

مشکلات ، مشکلات ، مشکلات. آنها متفاوت هستند: پیچیده و ساده ، خنده دار و جدی (بله ، فقط خنده دار - پسرم ، در یک زمان ، در کلاس سوم ، عادت کرد که نمونه کارهای خود را در مدرسه فراموش کند و گفت که او تنبل است که به دنبال آن برود - برای من خنده دار بود) و برای هریک از ما ، مشکلات ما مطمئناً بیشتر از دیگران شایسته توجه است. و ما باید از مقاله قبلی به یاد داشته باشیم - مشکلات یکسان نیستند. اما امروز مقاله در مورد چیز دیگری خواهد بود - امروز در مورد اینکه چگونه نگران نباشیم ، چگونه دور هم جمع شویم و چگونه به مشکل ، هر چه که باشد ، نزدیک شویم (البته ، اگر ما در مورد تهدیدی برای زندگی و سلامتی صحبت نمی کنیم ، پس اقدامات دیگر مورد نیاز است).

همه شرایط سختی که بین فرزندان و والدین بوجود می آید منحصر به فرد است. البته ، شما در اینجا راه حلی برای همه مشکلات خود پیدا نخواهید کرد. اما شاید مطالب ارائه شده در زیر به شما کمک کند دچار سردرگمی نشوید و در مسیر درست عمل کنید.

وقتی در بن بست قرار می گیرید اولین کاری که باید انجام دهید این است که مشکل را به قسمت هایی تقسیم کرده و هر یک را جداگانه حل کنید. گاهی اوقات ، حل سه مشکل ساده آسان تر از حل یک مشکل است. به خصوص با توجه به اینکه نوجوانان ما دوست ندارند زحمت بکشند - همه چیز باید تا آنجا که ممکن است ساده و قابل فهم باشد.

در اینجا سه س simpleال ساده وجود دارد که در حل یک مشکل "دشوار" باید به آنها پاسخ داده شود:

  1. کی شرایط از کنترل خارج شد؟
  2. برای بهبود وضعیت چه باید کرد؟
  3. برای رسیدن به خواسته خود چه باید کرد؟

و اکنون بیایید به طور جداگانه در هر موضوع بحث کنیم.

مرحله 1. چه موقع شرایط از کنترل خارج شد؟

این س allowsال به شما امکان می دهد جستجوی خود را محدود کنید. کافی است بدانید که لحظه ای وجود دارد که شرایط تغییر کرده و دیگر مناسب طرفین درگیری نیست. اکنون دیگر یک مشکل جهانی وجود ندارد و ما به دنبال چیزی خاص هستیم ، به احتمال زیاد روی سطح. اگر سوء تفاهمی با کودک وجود دارد ، باید سریع وضعیت را روشن کنید.

فرض کنید غیرممکن است که فرهنگ جوانان را تحت تأثیر قرار دهید ، جایی که جایی برای مصرف الکل و سخنان ناپسند وجود دارد. اما می توان روی نوجوانی که مست و دیرتر از زمان مقرر آمده بود ، تأثیر گذاشت. مهم است که موارد کوچک را در اینجا در نظر بگیرید و سعی کنید آنچه را که می توانید تحت تأثیر قرار دهید پیدا کنید. پاسخ به س mustال باید به طور مختصر - در چند جمله - صورت بندی شود.

در این مرحله ، ما سعی می کنیم بفهمیم که در مورد نوجوان ما چه می گذرد. شاید ما با مشکلات طبیعی بلوغ روبرو هستیم. شاید فرایندهایی که در این دوران در مغز کودک رخ می دهد مانع کنترل رفتار او شود. این در قسمت اول مقاله شرح داده شده است ….. یا شاید فقط نوجوان شما با استفاده از زرادخانه دستکاری های خود که در قسمت دوم مقاله توضیح داده است ، شما را از نظر قدرت آزمایش می کند … … و به احتمال زیاد دلایل مختلفی وجود خواهد داشت. این مراحل بزرگ شدن است. در هر صورت ، نوجوانان احساسی هستند و همیشه نمی توانند توضیح دهند که چرا این یا آن را انجام داده اند. و در قسمت های قبلی مقاله ، می توانید بیش از یک دلیل برای مشکل پیدا کنید.

اما اولین قدم ما یافتن لحظه کلیدی است. پس کی شرایط از کنترل خارج شد؟

کوستیا ، 14 ساله ، قسمت 1

مامان کوستیا را آورد. آنها به دلیل این واقعیت که کوستیا به هیچ وجه دستورات و توصیه های مادر خود را انجام نمی داد ، بسیار و اغلب نزاع می کردند. او بی ادب بود و دروغ می گفت. اما آخرین کاه بعد از نیمه شب برای چند روز متوالی به خانه می آمد. از همان لحظه بود که نزاع های جدی آغاز شد.

به گفته مادرم ، ابتدا سعی می کرد به بی ادبی توجه نکند ، نکته اصلی برای او این بود که نظر خود را به پسرش منتقل کند ، که نمی خواست گوش دهد و به اتاق او رفت.اما او بهترین ها را می خواست ، زیرا توصیه او مهم است ، و مادر کوستیا را دنبال کرد و با پشتکار بیشتر ادامه داد. سپس پسر منفجر شد ، او فریاد زد و حتی یک بار مادرش را از در بیرون راند.

"و اکنون نیز این مهمانی ها" بعد از نیمه شب "- او داستان خود را به پایان رساند.

"کوستیا ، فکر می کنی این دیر برگشتن به خانه عادی است؟"

با آه گفت: "احتمالاً نه."

"چه چیزی باعث می شود صدایت را برای مادرت بلند کنی ، چرا نمی توانی به او گوش کنی؟"

"چون من از این قوانین و دستورالعمل های بی پایان خسته شده ام - این کار را بکن ، این کار را بکن ، این ممکن است ، این غیرممکن است …" - او به سادگی با خشم غرق شد.

پس کی شرایط از کنترل خارج شد؟ بنابراین ، اوضاع به دو دلیل بالا گرفته است. اولا ، نظرات کوستیا و مادرش در مورد قوانین ایجاد شده در خانه به شدت منطبق نیست. ثانیاً ، هر یک از آنها فکر می کردند که با افزایش حجم ، نظر یا اعتراض خود را به یکدیگر منتقل می کنند.

مرحله 2. برای بهبود وضعیت چه باید کرد؟

والدین اغلب در بلاتکلیفی یخ می زنند ، نمی دانند چگونه مشکلی را که بوجود آمده است حل کنند. آنها می خواهند سریعتر به نتیجه مثبت برسند ، سعی کنید کودک را به روش خوب و بد توضیح دهید ، اما در هرج و مرجی که پیش آمده است ، امید خود را از دست می دهند. به نظر می رسد هیچ راه حلی پیدا نمی شود.

مشکل این است که والدین ، با درک اینکه چگونه می توانند وضعیت را به نتیجه مثبت برسانند و کل مشکل را حل کنند ، متوقف می شوند. بیایید دوباره قسمت اول مقاله را به خاطر بسپاریم: ما اقدامات عملی کوچکی انجام می دهیم و از تصمیم گیری دست نمی کشیم.

مهم نیست که می دانید چگونه می توانید کل مشکل را حل کنید یا نه ، مهم این است که بفهمید که چگونه می توانید وضعیت را در حال حاضر ، در زمان حال درست کنید. این می تواند به طرز شگفت آوری آسان باشد. سپس ، وقتی تنش درگیری اندکی فروکش کرد ، می توانید مرحله اول و دوم را تکرار کنید و ببینید آیا می توانید چیز دیگری را برطرف کنید.

این س simpleال ساده این است که "برای بهبود وضعیت چه باید کرد؟" - حتی در موارد به ظاهر ناامیدکننده به پیشرفت کمک می کند. من می توانم بگویم که شما تقریباً هرگز به ایده آل نمی رسید ، اما مطلقاً به چیزی بهتر از حالت اولیه خود دست خواهید یافت.

کوستیا ، 14 ساله ، قسمت 2

"برای بهبود اوضاع چه می توان کرد؟" - یک سوال از هر دو طرف درگیری.

کنستانتین فوراً گفت: "اجازه دهید مادرم با اخلاق خود به سراغ من نیاید ، من کوچک نیستم."

مامان فوراً جواب نداد ، او فکر کرد: "من نمی خواهم ما سر یکدیگر فریاد بزنیم ، و من می خواهم به موقع بخوابم و ننشینم و منتظر بمانم تا پسرم تصمیم بگیرد به خانه برگردد." توجه داشته باشم که مادرم کار فوق العاده ای انجام داد - او در مورد احساسات و خواسته های خود صحبت کرد.

"این بدان معناست که اگر کوستیا به موقع به خانه باز می گشت و مادرش کمتر توصیه می کرد ، فریاد و مشاجره کمتر می شد. کمی بهتر از الان خواهد بود ، اینطور نیست؟"

هر دو با این موضوع موافق بودند.

بنابراین ، نکته اصلی سادگی است. ما در تلاش برای تغییر جهان نیستیم و شخصیت کسی را تغییر نمی دهیم. ما حتی سعی نمی کنیم فرزندمان را در یک لحظه به فردی بالغ و معقول تبدیل کنیم. خیر فقط این است که مادر باید بتواند به موقع به رختخواب برود و پسر باید بدون داشتن اخلاق از فضای شخصی برخوردار باشد.

آرزوهای ما بسیار ساده است.

مرحله 3. برای رسیدن به خواسته خود چه باید کرد؟

چندین سال پیش ، پس از اتمام ساخت خانه ، باید 10 هکتار چمن کاشتم. چمن من الان زیباست در هوای خوب ما را خوشحال می کند و ما را از خاک زیر باران نجات می دهد. اما بعد…

یک کامیون عظیم با خاک در مقابل خانه من ظاهر شد. تاراس بولبا ، راننده جدی با سبیل ، محتویات کامیون را در دروازه من انداخت و چندین کیسه دانه چمن چمن را نیز در معرض دید قرار داد. دو فاکتور برای امضای من انداخت و رفت. ترسیده بودم. کوه در بالای حصار قرار گرفت. یک سرزمین سیاه زیبا با مقدار زیادی ذغال سنگ نارس و کرم ، بلافاصله مورد حمله موش و گنجشک قرار گرفت. در آن لحظه من فکر کردم - اگر آنها همه آن را بخورند ، در غیر این صورت من قبل از رسیدن به حقوق بازنشستگی ، که اکنون به مدت هشت سال دیگر به تعویق افتاده است ، در این مشاغل می میرم. با چنین افکاری ، بدون بیل آن روز ، به رختخواب رفتم.

صبح روز بعد ، یک دستیار ظاهر شد که توسط آشنایان به من پیشنهاد شد. او پسر بسیار لاغری بود. خوب ، - فکر کردم ، - ما با هم خواهیم مرد. اما ، اینطور نبود ، او ماهرانه زمین را در ویلچرها بارگذاری کرد و آن را به صورت سرسره روی سایت ریخت. با نگاهی به فعالیت طوفانی او ، فقط نگاه کردن شرم آور بود - بالاخره ، او فقط یک دستیار است ، و من اصلی ترین آن هستم.

البته ما بیش از یک روز کار کردیم. اما این پسر همه چیز را به طرز ماهرانه ای برنامه ریزی کرد: او زمین را حمل می کند - من آن را با چنگک تراز می کنم ، او آن را می کارد - من آن را آبیاری می کنم. این سایت به مناطق کوچکی تقسیم شده بود ، و ما آنقدر ماهرانه و سریع به سمت هدف مورد نظر حرکت می کردیم که مادرم پیشنهاد کرد ما یک قرارداد تیپ ترتیب دهیم و با کاشتن چمن برای کسب درآمد برویم.

کار در چند روز انجام شد. اگر تنها بودم ، احتمالاً نشسته بودم و به توده خاک خیره شده بودم ، برای خودم متاسف بودم و سعی می کردم بدون هیچ تلاشی برنامه ای شیب دار برای کاشتن چمن تهیه کنم. اما اکنون ، از پنجره به بیرون نگاه کردم ، دیدم - کار تمام شد! من دو درس از این داستان آموختم: اول ، کوهها باید به تدریج جابجا شوند ، یک چرخ دستی در هر زمان ، و دوم ، که بعداً متوجه شدم ، از چمن زنی متنفرم.

در مورد کودکان نیز چنین است ، وقتی می خواهید یک مشکل بزرگ را حل کنید ، با تقسیم آن به قسمتهایی اقدام کنید. یک ماشین - یک مکالمه - یک قدم. سپس فرصتی برای موفقیت وجود دارد! بسیار ساده به نظر می رسد ، اما چه کسی گفته است که کار نمی کند.

به عنوان مثال ، ورزشکاری با تنه فوقانی و ماهیچه های عضلانی را در نظر بگیرید. همه اینها با ورزش روزانه ، روز به روز ، در گامهای کوچک به دست می آید. و حتی یک لوسیون باسن یا قرص جادویی روز بعد باسن سفت به شما نمی دهد.

و به خاطر داشته باشید که نظم و انضباط در پیشرفت شما در جهت رسیدن به هدفتان مهمتر از انگیزه است.

کوستیا ، 14 ساله ، قسمت 3

بنابراین ، ما با ناهماهنگی در دیدگاه های مادر و کوستیا روبرو هستیم. مامان می خواست یک پسر فوق العاده تربیت کند و با راهنمایی تجربه زندگی خود ، سعی کرد به کنستانتین بگوید که چگونه باید در شرایط خاص عمل کند ، توصیه های او برای مادر در زندگی مهم و ضروری به نظر می رسید. بنابراین ، البته ، اینطور هم بود. اما ، همانطور که می توان حدس زد ، کوستیا چنین فکر نمی کرد. و هنگامی که توصیه های زیادی در واحد زمان وجود داشت ، او تصمیم گرفت بازنشسته شود. اما توصیه از کنستانتین و در جای خلوت او پیشی گرفت. و سپس عصبانیت خود را از دست داد. این درگیری با قدرت دوباره ای شعله ور شد. و البته ، برای اثبات بزرگسالی ، پسر دیر هنگام عصر شروع به بازگشت به خانه می کند ، که این امر بیشتر به آتش می افزاید.

بنابراین برای جلوگیری از رسوایی چه کنیم که کوستیا زودتر به خانه بیاید و مادر کمتر در مورد زندگی آموزش دهد؟

ما این کار را کردیم. ما متوجه شدیم چه قوانینی در خانواده وجود دارد و به چه مواردی مربوط می شود. معلوم شد که قوانین زیادی وجود دارد و آنها همه چیز را در جهان لمس کردند. این تعجب آور نیست ، زیرا مادرم کوستیا را به تنهایی بزرگ کرد ، کار می کرد ، و کنستانتین ، باید اعتراف کنم ، یک پسر نسبتاً مستقل است ، تمام وقت را بعد از مدرسه تنها در خانه می گذراند یا در بخش ورزش شرکت می کرد. چه چیزی بخورید ، چه بپوشید ، کجا چیزها را قرار دهید ، قوانین اگر دوست خود را دعوت کرده اید ، قوانین اگر خودتان به دیدار بروید ، فیلم هایی که برای مشاهده عموم توصیه می شوند و فیلم هایی که توصیه نمی شوند ، و غیره. و البته برای همه قوانین توضیحی وجود داشت. شما درک می کنید که انفجار اجتناب ناپذیر بود.

با توجه به اصل 4 از قسمت سوم مقاله ، ما انتخاب کرده ایم سه قانون اساسی - بی ادب نباشید ، بگویید کجا و با چه کسی می روید و در زمان توافق شده به خانه بازگردید. به همین سادگی. هرچه قوانین کمتر باشد ، رسوایی های کمتری رخ می دهد.

در مرحله بعد ، ما از اصل 7 استفاده کردیم نباید برای مادرم مشکل ایجاد کند … او باید به موقع به خانه می آمد - این یکی از قوانین است. در صورت نقض قانون ، مادر می تواند به اتاق پسر برود و هر چیزی را که مورد نیاز اوست ، بردارد. این می تواند جوی استیک کنسول بازی ، دمبل یا حتی لباس باشد. و سپس مشکل کوستیا شد. اگر نقض قوانین متوقف شود ، مادر می تواند همه چیز یا یکی را با توافق برگرداند.

و البته اصل 5 - نقاط تماس … این بسیار مهم است.ما تصمیم گرفتیم که کوستیا و مادرش سعی کنند فیلمی را که توسط مادرشان "برای دیدن توصیه نمی شود" با هم ببینند و در مورد نتیجه بحث کنند.

البته همه موارد فوق مورد توافق طرفین مذاکره بوده است.

برای رسیدن به خواسته خود چه باید کرد؟

برای دستیابی به توافق متقابل مفید ، مادر و پسر باید در مورد هنجارهای رفتاری قابل قبول به توافق برسند.

مامان باید قوانین را ایجاد کند ، طبق اصل "نه خیلی نرم ، اما نه خیلی سخت" ، باید تعداد کمی از آنها وجود داشته باشد و آنها باید ساده باشند. پس از همه ، ما ، بزرگسالان ، درک می کنیم که یک کودک نیاز دارد نشان دادن چگونه زندگی کنیم و شاد باشیم ، نه بگو در مورد آن نکات و محدودیت های متعدد ، افسوس ، م beثر نخواهد بود.

در ازای کاهش کنترل و تعداد قوانین در حال اجرا ، کنستانتین مجبور بود فقط سه شرط را برآورده کند. او باید می دانست اگر رفتار او با شرایط توافق مطابقت نداشته باشد ، چه اتفاقی می افتد و چه زمانی اعمال می شود.

وقتی مرزها تعیین می شوند ، ما به آنها پایبند هستیم و می دانیم که اگر آنها را بشکنیم چه اتفاقی می افتد.

شما یک روانشناس برای خانواده خود هستید! سعی کنید خانواده خود را به عنوان یک سیستم در نظر بگیرید ، مکانیزمی که در آن ، اگر یک چرخ دنده تعمیر یا تعویض شود ، می توان کل مکانیزم را در حالت سالم نگه داشت ، و شاید حتی کار هماهنگ آن.

به عنوان مثال ، شما نمی توانید آنچه را که در سر فرزند شما می گذرد تغییر دهید ، اما هنگامی که فهمیدید چه می گذرد ، می توانید واکنش خود را نسبت به آن تغییر دهید. رفتار شما تحت کنترل شما است ، زیرا شما بزرگسال هستید. و اگر فرزند شما واکنش ناآشنایی نسبت به اقدامات خود (یا عدم فعالیت های خود) مشاهده کرد ، ممکن است واکنش او تغییر کند.

برای تغییر سیستمی که مناسب شما نیست ، تنها کاری که باید انجام دهید این است که رفتار و اعمال یک نفر را تغییر دهید: اقدامات شما.

به احتمال زیاد شما از این که می خواهید یک روانشناس خانواده باشید راضی نیستید ، اما مطمئن باشید که اگر با یک خانواده زندگی می کنید ، در حال حاضر هستید. شما با هوشیاری پیشرفت رویدادها را دنبال می کنید ، سعی کنید بفهمید در خانواده چه می گذرد و چرا. شما حمایت و توصیه می کنید ، شما یک میانجی در مذاکرات هستید ، تسلیم می شوید یا پیروزی کسب می کنید. شما سعی می کنید علل درگیری ها را ببینید و پس از آن ، اشتباهات را تکرار نکنید. و به این ترتیب همیشه ، روز به روز ، بیشتر یا کمتر اتفاق می افتد.

و برای سهولت کار برای شما ، باید کنار بروید و گویی از دور ، به وضعیت نگاه کنید. باید سعی کرد دید که رویدادهای مختلف چگونه به رویدادهای دیگر منجر می شوند. به احتمال زیاد ، برای شما روشن خواهد شد که کدام بخش از سیستم خانواده شما نیاز به تنظیم دارد.

شما بهترین و اختصاصی ترین روانشناسانی هستید که خانواده شما می توانند داشته باشند!

اما این اتفاق می افتد که حتی بهترین روانشناس به یک سرپرست نیاز دارد - و این زمانی است که لازم است از مشاوره حرفه ای کمک بگیرید.

بهترین ها! با فرزندان خود در یک طول موج باشید!

توصیه شده: