سرژ جینجر. مغز زن و مغز مرد

فهرست مطالب:

تصویری: سرژ جینجر. مغز زن و مغز مرد

تصویری: سرژ جینجر. مغز زن و مغز مرد
تصویری: آیا میدانستید مغز مردان بزرگ‌تر از مغز زنان است 2024, آوریل
سرژ جینجر. مغز زن و مغز مرد
سرژ جینجر. مغز زن و مغز مرد
Anonim

امروز شما خوش شانس هستید - دو سخنرانی خواهید داشت.

یکی برای زنان ؛ دیگری برای مردان است!

در واقع ، من قبلاً شروع کرده ام: در حال حاضر ، زنان و مردان پیام های متفاوتی می شنوند!

شنوایی با هر دو نیمکره

برای مثال - البته به طور کلی (البته با تغییرات فردی) - زنان صدای من را دو برابر بلندتر (دقیق تر ، 2 ، 3 برابر بلندتر) از مردان درک می کنند. بنابراین ، آنها صدای من را به عنوان "گریه" (و فکر می کنند عصبانی هستم) درک می کنند ، در حالی که مردان احساس می کنند من با اطمینان صحبت می کنم ، با کمی همدردی …

زنان با هر دو نیمکره خود (مغز چپ و مغز راست) به من گوش می دهند ، در حالی که مردان بیشتر با مغز چپ خود به من گوش می دهند - کلامی ، منطقی و بنابراین انتقادی! زنان ارتباط بیشتری بین دو نیمکره از طریق جسم پینه ای دارند و گفتار من با احساساتی رنگ آمیزی شده است که از طریق خواسته ها و ترس های آنها ، از طریق ارزش های اخلاقی یا اجتماعی آنها (مانند فمینیسم!) درک می شود. آنها به آنچه من می گویم گوش می دهند ، اما بیشتر آنها به نحوه انجام این کار توجه دارند ، به لحن صدای من ، به تنفس من ، احساسات مورد نظرم حساس هستند.

البته ، این تسلط شنوایی و گوش دادن ذهنی فقط جزئیات است ، اما علاقه اصلی این است که ما بتوانیم این را در اینجا و اکنون مشاهده کنیم.

دو دیدگاه متفاوت

صادقانه بگویم ، ما به دو "گونه" متفاوت تعلق داریم. در زمان ما ، ما در حال تکمیل رمزگشایی ژنوم انسان هستیم و همانطور که می دانید ، ثابت شده است که ترکیب ژن انسانها و میمونها تقریباً (98.4)) است: و تفاوت بین میمونهای نر و نر 1 است. ، 6 درصد ، در حالی که تفاوت زن و مرد 5 درصد است!

بنابراین ، نر انسان از نظر فیزیولوژیکی به میمون نر نزدیکتر است تا به زن!

و همانطور که احتمالاً حدس زده اید ، زن به میمون ماده نزدیکتر است!

البته ، این نوع تحریک و شلختگی کمی محاسبات جنبه کیفی دارد: به عنوان مثال ، ژن هایی که به توسعه زبان ، هنر ، فلسفه و سایر علوم کمک می کنند ، اما شکاف بزرگی بین جنس ها - در همه گونه های جانوری - برجسته می کنند. ، از جمله گونه های انسانی.

من معمولاً تأثیر کارکرد مغز بر روان درمانی را در یک کارگاه چهار روزه (با برخی تظاهرات) به دانش آموزان خود آموزش می دهم ، اما امروز فقط چند دقیقه فرصت دارم تا به سرعت به آن اشاره کنم و فقط یک لیست کوتاه ، حدود بیست تفاوت اصلی ارائه می دهم. بین مردان و زنان

مغز راست - نر

اکنون محققان از همه کشورها با این موضوع موافق هستند:

مغز چپ در زنان بیشتر توسعه یافته است ، مغز راست (به اصطلاح "مغز احساسی") در مردان بیشتر توسعه یافته است - بر خلاف نظر عموم مردم (و گاهی حتی روان درمانگران!). این امر تحت تأثیر هورمونهای جنسی و انتقال دهنده های عصبی (تستوسترون و موارد مشابه) اتفاق می افتد.

بنابراین ، یک زن بیشتر درگیر تعامل و ارتباط کلامی است ، در حالی که مرد آمادگی بیشتری برای عمل و رقابت دارد.

در حال حاضر در مهد کودک ، در طول 50 دقیقه درس ، دختران کوچک به مدت 15 دقیقه و پسران - فقط 4 دقیقه (چهار برابر کمتر). پسران 10 برابر دختران سر و صدا می کنند و دعوا می کنند: به طور متوسط 5 دقیقه در مقابل 30 ثانیه. وقتی دختران 9 ساله می شوند ، 18 ماه از پیشرفت کلامی جلوتر هستند. وقتی بزرگسال هستند ، زنان به طور متوسط 20 دقیقه برای هر تماس تلفنی پاسخ می دهند ، در حالی که مردان فقط 6 دقیقه صحبت می کنند و فقط برای ارائه اطلاعات فوری است. یک زن باید ایده ها ، احساسات ، افکار خود را به اشتراک بگذارد ، در حالی که یک مرد به دنبال کنترل احساسات خود است و سعی می کند راه حلی پیدا کند. او برای پیشنهاد راه حل صحبت همسرش را قطع می کند - و زن احساس نمی کند که شنیده می شود! در واقع مردان بیشتر از زنان احساساتی هستند ، اما احساسات خود را بیان نمی کنند و این امر نباید در ازدواج و در حین روان درمانی نادیده گرفته شود. برای یک زن ، زمان مهمتر است ، نیمکره چپ مسئول این امر است. فضا برای یک مرد اهمیت بیشتری دارد و در اینجا نیمکره راست نقش مهمی را ایفا می کند.

گرایش

تعامل زن با زمان (مغز چپ)

تعامل انسان با فضا (مغز راست): مزیت مردان در آزمایش چرخش فضایی سه بعدی از دوران کودکی بسیار زیاد است (کیمورا ، 2000).

یک زن با نشانگرهای خاصی عمل می کند: مزیت زنان در حفظ یا نامگذاری اشیاء خاص بسیار زیاد است.

یک مرد با مفاهیم انتزاعی عمل می کند: می تواند مسیر میانبر را برای رسیدن به ماشین یا هتل خود بداهه کند.

اندام های حسی

از نظر جهانی ، زنان همدل ترند ، یعنی دارای اندام های حسی پیشرفته تری هستند:

• شنوایی او بیشتر توسعه یافته است: از این رو اهمیت کلمات دلپذیر ، لحن گفتار ، موسیقی.

• حس لامسه او بیشتر توسعه یافته است: او 10 برابر گیرنده های پوستی حساس به تماس دارد. اکسی توسین و پرولاکتین (هورمون های "دلبستگی و نوازش") نیاز او را به لمس افزایش می دهند.

• حس بویایی او دقیق تر است: 100 برابر در دوره های خاصی از چرخه قاعدگی حساس تر است!

• به نظر می رسد اندام استفراغ بینی (اندام بینی Vomero) ، "حس ششم" واقعی (شیمیایی و اندام روابط بین افراد) ، توسعه یافته تر است و فرمون هایی را که احساسات مختلف را منعکس می کنند ، مشاهده می کند: میل جنسی ، عصبانیت ، ترس ، غم و اندوه… به این "شهود" می گویند؟

در مورد بینایی ، آن در مردان بیشتر توسعه یافته و بیشتر وابسته به عشق است: از این رو علاقه و توجه شدید آنها به لباس ، لوازم آرایشی ، جواهرات ، برهنگی ، مجلات پورنوگرافی … اگرچه زنان حافظه بصری بهتری دارند (برای چهره ، تشخیص چهره ، شکل اشیاء …).

این تفاوت از کجا نشأت می گیرد؟ نظریه تکامل

محققان تفاوتهای اساسی بیولوژیکی و اجتماعی بین مردان و زنان را با انتخاب طبیعی در بیش از یک میلیون سال تکامل انسان توضیح می دهند. آنها فرض می کنند که این تکامل تطبیقی ، مغز و حواس ما را از طریق عملکرد ترکیبی هورمون ها و انتقال دهنده های عصبی شکل می دهد.

مردان خود را با شکار در مناطق و فواصل وسیع و همچنین نبرد و جنگ بین قبایل وفق داده اند. معمولاً آنها مجبور بودند طعمه (حیوان) خود را در سکوت و گاهی چندین روز تعقیب کنند و سپس غار خود را دوباره پیدا کنند (معنی جهت گیری). آنها ارتباط کلامی بسیار کمی داشتند (تخمین زده می شود که انسان ماقبل تاریخ در طول زندگی خود بیش از 150 نفر را ملاقات نکرده است).

در همان زمان ، مغز زن با تربیت و آموزش کودکان سازگار شد ، که مستلزم تعامل لفظی در فضای محدود غار است.

بنابراین ، در سطح بیولوژیکی ، مردان برای رقابت و زنان برای همکاری برنامه ریزی شده بودند.

بنابراین ، همه می توانند ببینند که از نظر بیولوژیکی ، روان درمانی … کار یک زن است!

به نظر می رسد این استعدادها از نظر بیولوژیکی (هورمون ها و انتقال دهنده های عصبی) با یکدیگر مرتبط هستند. آنها در اولین هفته های زندگی داخل رحمی ایجاد می شوند و به نظر می رسد تحت تأثیر آموزش و فرهنگ تغییر چندانی ندارند.

طبیعت و یادگیری

امروزه متخصصان مغز و اعصاب معتقدند که شخصیت ما مشخص است:

• تقریبا 1/3 - بر اساس وراثت: کروموزومهای هسته سلولهای ما (و وراثت DNA میتوکندریایی ، 100٪ توسط مادر منتقل می شود).

• تقریباً 1/3 - در طول زندگی داخل رحمی: در هفته های اول پس از لقاح ، هر جنین (جنین) م femaleنث است و مردانگی دیرتر اتفاق می افتد - این یک تسخیر آهسته و دشوار هورمونی و اجتماعی است.

بنابراین دختر پسری نیست که آلت تناسلی خود را از دست داده است (فرضیه فروید) ، بلکه پسر دختری است که آلت تناسلی را فتح کرده است! به اصطلاح حسادت آلت تناسلی یا نیاز به آن فرضیه ای است که هرگز تأیید نشده است. در بین افراد ترنس سکسوال ، می توان پنج برابر بیشتر مردانی که مایل به زن شدن هستند نسبت به زنانی که می خواهند مرد شوند ، پیدا کرد. در طول جنگ ، دو برابر مردان همجنسگرا به دنیا آمدند ، احتمالاً به دلیل استرس مادران ، که تعادل هورمونی را بر هم زده بود.

به نظر می رسد این دو بخش - ارثی و مادرزادی - مهم هستند: برای مثال ، اگر یک مرد دوقلو همجنس گرا باشد ، دوقلوهای همسان او نیز 50-65 of مواقع همجنس گرا هستند. در مورد دوقلوهای برادر - 25-30، ، که دو برابر کمتر است ، اما هنوز 5 برابر بیشتر از جمعیت عمومی است! همجنسگرایی در بسیاری از موارد را می توان در سن 1-2 سالگی تعیین کرد.

• تقریباً 1/3 - ویژگی های به دست آمده پس از تولد: تأثیر محیط فرهنگی ، آموزش ، آموزش و پرورش ، شرایط تصادفی یا روان درمانی.

به طور کلی ، همبستگی بین افراد در موارد زیر ارزیابی می شود:

50 - - بین دوقلوهای یکسان (وراثت) ؛

25 - - بین دوقلوهای برادر ("اشباع" هورمونی در طول زندگی داخل رحمی) ؛

10 - - بین برادران و خواهران (تحصیل) ؛

0 - - بین افراد غریبه

این سه عامل - وراثت ، اکتساب در رحم ، اکتساب در طول زندگی - در نسبت های مختلف در بسیاری از زمینه های توانایی قابل ردیابی است: هوش ، موسیقی ، ورزش و حتی خوش بینی.

بسته به میزان ژن های بدبین یا خوش بین که به ارث برده اید ، می توانید این مطالعات را به روش های مختلف تنظیم کنید:

• "شخصیت ما از پیش تعیین شده است - از بدو تولد تقریباً 2/3" ؛

• "شخصیت ما ایجاد شده است - تقریبا 2/3 از تصور ما".

هورمون ها

وقتی توپ را روی زمین می گذاریم ، پسران به آن ضربه می زنند و دختران توپ را می گیرند و آن را به قلب خود فشار می دهند. این مستقل از تحصیلات و فرهنگ آنهاست و به هورمون های آنها ارتباط زیادی دارد.

تستوسترون هورمون میل ، میل جنسی و پرخاشگری است. می توان آن را "هورمون فتح" (نظامی یا جنسی!) نامید. او توسعه می دهد:

• قدرت عضلانی (40 muscle عضله در مردان ، 23 in در زنان) ؛

• سرعت (واکنش ها) و بی حوصلگی (92 درصد رانندگان که در چراغ راهنمایی بوق می زنند مرد هستند!).

• پرخاشگری ، رقابت ، سلطه (نر غالب کیفیت گونه را حفظ می کند).

• استقامت ، پشتکار ؛

• التیام زخم؛

• ریش و طاسی ؛

• بینایی (در دور ، مانند "لنز تله فوتو") ؛

• سمت راست بدن و اثر انگشت ؛

• دقت پرتاب ؛

• گرایش؛

• جذابیت یک زن جوان (قادر به تولید فرزند).

اثرات استروژن:

• چابکی ، حرکات انگشتان فردی ؛

• سمت چپ بدن و اثر انگشت ؛

• به طور متوسط ، 15٪ چربی برای مردان و 25٪ برای زنان (برای محافظت و تغذیه نوزاد).

• شنوایی: زنان طیف وسیع تری از صداها را درک می کنند ، آنها 6 بار بیشتر ملودی می خوانند ، آنها از صداها و موسیقی (برای تشخیص فرزندشان) به شدت تشخیص می دهند.

به طور خلاصه: برخی از کاربردهای روان درمانی

تحقیقات علوم اعصاب از دانش سنتی زیادی پشتیبانی می کند. این کار در کارهای روزانه در روان درمانی و مشاوره (با افراد یا زوجین) کمک می کند.

و اکنون ، برای خاتمه این سخنرانی کوتاه ، چند مثال مشخص از تأثیر روزانه علوم اعصاب بر تمرینات روان درمانی.

آنها به درمانگر کمک می کنند:

• با صبر و حوصله به زن گوش دهید تا زمانی که او بدون تلاش برای "حل" مشکل خود به پایان برساند (که یک واکنش مرد محور عمل خواهد بود: به جای "مادر" ، درمانگر "پدر" او می شود)؛

• مردان را تشویق کنید تا بیشتر صحبت کنند ، احساسات خود را بیان کنند.

• بر اهمیت بینایی برای مردان و گوش دادن به زنان ، به ویژه در پیش بازی شهوانی (موسیقی ، صدای دلپذیر) تأکید کنید.

• تحریک افراد بیمار: یافتن بیماران در نزدیکی پنجره (باز به جهان خارج) به بهبود کمک می کند. تحریک سالمندان: عدم تحرک منفعل پیری را تسریع می کند.

• در طول روان درمانی برای یافتن ارتباطات داخلی بین جنسیت و پرخاشگری (هر دو توسط هیپوتالاموس و تستوسترون تنظیم می شوند).

• در مورد "خاطرات" اختلالات جنسی اولیه بسیار مراقب باشید: خاطرات صحنه ها ، واقعی یا فقط در تخیل دیده می شوند ، در همان مناطق مغز هستند و واکنشهای عصبی شیمیایی مشابهی ایجاد می کنند (40٪ "خاطرات" خاطرات کاذب هستند ، بهبود یافته از ترس ها یا خواسته های آگاهانه یا ناخودآگاه) ؛

• بسیج لوب های جلویی ، مرکز مسئولیت و خودمختاری (قادر به نه گفتن) ؛ بنابراین ثروت درمان های متناقض و تحریک آمیز است.

چند نکته کلی:

• فعالیت جنسی باعث تسریع بهبود زخم (تستوسترون) می شود.

• درمان بدن گرا به بسیج مجاری عصبی کمک می کند: حرکت> مغز راست> مغز لیمبیک> احساسات> تجسم عمیق (کدگذاری) تجربه ؛

• مقدار مشخصی از احساسات به حفظ کمک می کند. شفاهی سازی پس از آن به بهبود در آینده کمک می کند.

• حفظ طولانی مدت عمدتا در طول خواب (مرحله خواب متناقض) اتفاق می افتد. بنابراین ، در مورد ضربه روحی (حادثه ، مرگ یکی از عزیزان ، تجاوز ، اقدام تروریستی ، زلزله) ، یک جلسه روان درمانی قبل از اولین قسمت رویاها مفید است ("گشتالت درمانی اضطراری" ، زنجبیل ، 1987) ؛

• زنان ده بار بیشتر اقدام به خودکشی می کنند (آنها احساسات خود را بیان می کنند). مردان در خودکشی موفق ترند.

• زنان بدون فکر صحبت می کنند. مردان بدون فکر عمل می کنند ؛

• زنانی که در روابط شخصی ناراضی هستند ، در محل کار مشکل دارند. مردانی که از کار خوشحال نیستند در روابط شخصی مشکل دارند.

• زنان برای درک جنسیت به صمیمیت نیاز دارند. مردان برای ارزش گذاری صمیمیت به رابطه جنسی نیاز دارند.

در نهایت ، و این اساسی است ، نتایج تحقیقات ژنتیک و عصب شناسی را دنبال کنید و دائماً (هفتگی) دانش خود را به روز کنید.

احتمالاً تفاوت زیادی بین کار با درمانگر وجود دارد - مرد یا زن!

تصور ما از جهان بسیار متفاوت است … اما به طور دلپذیری مکمل است!

توصیه شده: