2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
الکساندر گریبایدوف با موفقیت خاطرنشان کرد که اندوه ما از ذهن است.
نوآوری بزرگ زمانی اتفاق می افتد که ذهن به "حماقت" تبدیل شود. افراد دیوانه با علاقه ای خلاقانه شاهکارهایی خلق می کنند. بهترین رابطه زمانی روی می دهد که خود را به قلب خود بسپارید. ارشمیدس هنگام انجام کار احمقانه فریاد زد: "اوریکا!"
سر امکانات حواس را محدود می کند.
چند بار در انجام کاری شکست خورده اید زیرا می دانستید که نمی توانید آن را انجام دهید ، بد ، نامناسب ، غیرممکن یا چیز دیگری است؟ س frequentال مکرر متخصصان گشتالت ، چگونه می توانید خود را متوقف کنید ، تنها راهی است که باید پیش بروید. و چطور؟ از این گذشته ، اگر ما از ذهن خود اطاعت نکنیم ، جهان چگونه به ایده ها ، آثار هنری ، فرصت ها و اکتشافات جدیدی دست پیدا می کند.
سر درمان دارد و آنالژین نیست. دستور العمل ساده است: به دنیا و غریزه خود اعتماد کنید ، "دیوانه شوید".
تجارت خوب افسانه ای! آنها همه دستورالعمل ها را برای یک زندگی عالی دارند. به عنوان مثال ، برخی از شخصیت های اصلی قصه ها دارای ویژگی هستند که به آنها کمک می کند در باورنکردنی ترین شرایط زنده بمانند. و در فینال آنها همه پاداش های شگفت انگیز را دریافت می کنند. ایوانوشکا احمق ، ایوان تسارویچ ، املیا ، روباه را به خاطر بسپارید. در اقدامات آنها همیشه ساده لوحی ، حماقت ، پوچی ، و حتی پوچی وجود دارد. این اوست که آنها را از مرگ نجات می دهد و به آنها هدیه می دهد.
دنیای مدرن به ما اجازه نمی دهد که آرامش داشته باشیم و به او اعتماد کنیم. کمد زندگی پر از قفسه هایی است که برنامه ها و اهداف به ترتیب حروف الفبا مرتب شده اند. جایی برای احیای انرژی برای پرسه زدن وجود ندارد. اعتماد به نفس غریزی را در شهود از دست داده است. صدایش با کنترل کامل خفه شد. همه اینها باعث می شود نشاط ما شبیه یک گزارش حسابداری خشک به نظر برسد.
اجداد می دانستند چگونه خشک نشوند ، بلکه باید از زندگی پر شوند. آنها می دانستند چگونه می توانند ذخایر انرژی لازم را دوباره پر کنند. به عنوان مثال ، آنها به طور دوره ای از سر غیر ضروری خلاص می شدند و به کمر خود اعتماد می کردند. البته از نظر استعاری.
در دهه 20 قرن گذشته ، این ایده توسط فرانسوی ها زمانی ایجاد شد که آنها انجمن مخفی "Acephalus" را ایجاد کردند. آنها خدای جدیدی خلق کردند. آسفالوس مردی بدون سر است که قسمت منطقی خود را قطع کرده و در ناحیه تناسلی قرار داده است. بنابراین او این توانایی را داشت که از طریق مرکز غرایز ، که در ناحیه کشاله ران قرار دارد ، جهان را بشناسد. در سنت آن زمان ، این روش به زندگی اشاره می کند ، بالاترین دانش محسوب می شد. وظیفه مردم حذف ذهن روشن و روی آوردن به قسمت مقابل فرد بود.
مقدسات جهان را نمی توان با عقل درک کرد ، اما می توان آن را با قسمت سایه و گرگ و میش انسان درک کرد. این نظر فیلسوفان فرانسوی در نیمه اول قرن بیستم بود. بنابراین ، مدتها قبل از آنها ، افراد جامعه باستانی معتقد بودند.
در سپیده دم زمان ، نیاز به کهن الگویی وجود داشت که بتواند قوانین کلی را زیر پا بگذارد و برخلاف هنجارها و قواعد معمول باشد.
بنابراین فریبکار ظاهر شد - یک سوم خدا ، یک سوم یک جانور و یک سوم مرد. او که ناقض ممنوعیت ها ، محدودیت ها ، تخریب کننده همه ممنوعیت ها و قوانین است ، از همه مرزهای زندگی معمول بشر فراتر می رود و هرج و مرج حیاتی را وارد آن می کند. حقه باز شوخی است و خنده با او بلند شد. گول زن و فریبنده ، او هنوز موفق به ایجاد نتایج فرهنگی می شود.
اسطوره ها چهره های متفاوتی می شناسند حقه باز … او کلاغ ، در میان سرخپوستان آمریکای شمالی و کوتخ در میان ساکنان چوکوتکا ، کایوت در میان سرخپوستان جنوب غربی ، لوکی - حقه باز اسکادیناویا ، میمون - حقه باز در اساطیر زندگی می کند از آفریقا … هر فرهنگی فرهنگ خاص خود را داشت حقه باز.
در اینجا داستان نحوه ظاهر شدن ترفندکار در میان یکی از قبایل هندی شرح داده شده است: سردار سرخپوستان آمریکای شمالی ، واجونکاگا ، از قبیله خود به دلیل چندین مزاحمت اخراج شد. مردم نمی توانند از هرج و مرج ایجاد شده توسط رهبر غفلت جان سالم به در ببرند. با طرد شدن توسط قبیله اش ، او به ترفندآمیز راه یافت. واجونکاگا نسبت به جهان یک رفتار مسخره و ساده لوحانه کودکانه داشت. به همین دلیل ، او همیشه خود را در شرایط سخت و خنده دار می دید.
اعضای بدن او با یکدیگر هماهنگ نبود.دست راست و چپ رهبر ، به صورت دوره ای درگیری هایی را بین خود ترتیب می داد. و گاهی حتی داستان های بدتری از دعوا وجود داشت. روزی واجونکاگا در حال خوردن گوشتی بود که در جاده پیدا کرده بود. معلوم شد که اینها اندام های داخلی خود او بودند.
چنین پوچی و جنون در رفتار موجودی نهفته است که دیگر نمی توان آن را انسان نامید. این ترکیب الهی است ،
ویژگیهای حیوانات و انسان بنابراین ، فریبکار واسطه ای بین جهان دیگر و جهان ما است ، او همه متضادهای ممکن را به هم متصل می کند: راست و چپ ، بدن و طبیعت اطراف. او مانند شخصیتی از پس زمینه از او متمایز نبود و از نیازهای خود آگاه نیست. دوسویه ، متحد از مخالفان ، هرمافرودیت ، آندروژن - او واسطه مرگ و زندگی است.
سرانجام، حقه باز ، موجودی که فرصت های جدیدی را ایجاد می کند. در ابتدا آنها شبیه بی پروایی به نظر می رسند. تنها پس از مدتی بشریت قادر است از سهم دیوانه ها قدردانی کند. به تدریج در فرهنگ و جامعه جا می گیرد. تاریخ نمونه های زیادی از نوابغ ناشناخته را می شناسد که نام آنها فقط پس از مرگشان شروع به صعود کرد.
حقه باز - قهرمان یک مبتکر است. فقط اوست که می تواند جهان را متحد کند ، به قطعات کوچک تقسیم شده و دوباره آن را کامل کند.
امروز حقه باز - یک اسطوره ، کهن الگویی که در افسانه ها موجود است. او بخش مهمی از انسان است که معمولاً در خواب است. برای بیدار کردن او ، باید سر خود را خاموش کرده و تسلیم غریزه خود شوید. برای انجام این کار ، کافی است که افسانه خود را بنویسید.
توصیه شده:
زنان و مردان شجاع بدون راه
وقتی زنان تصمیم می گیرند همه چیز را کنترل کنند ، طبق قانون قطبیت ، پسرها توسط آنها پرورش می یابند ، نه مردان. در عین حال ، تعداد مردان کمتری وجود دارد که بتوانند وظیفه مردانه خود را انجام دهند - راه خود را دنبال کنند. به یاد داشته باشید که چگونه نماد یک زن و یک زن است.
فرزندان مادران بدون قلب
عشق مادر تأیید بی قید و شرط زندگی و نیازهای کودک است. عشق مادر به اندازه دوست نداشتن مادر "مسری" است. از زنی که در ابراز علاقه به فرزندان خود ناتوان است به عنوان یک مادر بی عاطفه یاد می شود. استعاره "بی مهری" نقض روابط را توصیف می کند ، که تعیین کننده فاصله ، سردی ، رسمی بودن ، تنهایی ، عدم نزدیکی روانی واقعی و غیره است.
سندرم فرسودگی شغلی: چگونه بدون افتادن از قفس متوقف شویم؟ 8 عملی که مطمئناً به شما کمک خواهد کرد
دیر یا زود لحظه ای فرا می رسد که می بینید زندگی به سرعت در حال گذر است. من می خواهم متوقف شوم ، اما شما نمی توانید ، اهداف بلندپروازانه دارید. و بدون اینکه به خود حق استراحت بدهید به دویدن ادامه می دهید. احساس می کنید بسیار خسته شده اید ، اما به بازی در نقش یک فرد موفق ادامه می دهید ، زیرا واقعاً موفق هستید - از نظر ظاهری ، اما درون شما خالی است.
؛ بدون شانس جرم نیست. بدون تو
شانسی وجود ندارد. جرم نیست. بدون تو. احساسات مانند موجی از مهتاب سیل می کند به جنگلی خواب آلود ، بی سر و صدا ، کمی احساس ضعیف خطر ، احساس خفه شدن مشارکت در آنچه در حال رخ دادن است ، یک شب جدید از زندگی شما آغاز می شود. بین شب و روز روحت پاره شده ، تکان می خوری ، شک و تردید ساحل را فرا گرفته است ، هیچکس نیست که بتواند به حرفهای تو گوش دهد ، این یک شوخی نیست ، این حتی واقعیت ندارد ، این همان چیزی است که خودت در خود برای دیگران حمل می کنی ، فقط استفراغ غریزی توصیه با مونولوگ
چگونه می توان از سندرم کلاهبردار خلاص شد؟
گاهی اوقات برای کودکان و بزرگسالان دشوار است که اعتراف کنند که آنها شایسته دستاوردهای خود هستند. به خصوص در عصر شبکه های اجتماعی ، زمانی که همه در اطراف ما موفق هستند و با فیلترهای اینستاگرام تزئین شده اند. روانشناسان این احساسات را سندرم دروغگو می نامند.