چگونه می توانید رفتاری را که دوست ندارید تغییر دهید؟ روش عقلانی-احساسی آلبرت الیس

فهرست مطالب:

تصویری: چگونه می توانید رفتاری را که دوست ندارید تغییر دهید؟ روش عقلانی-احساسی آلبرت الیس

تصویری: چگونه می توانید رفتاری را که دوست ندارید تغییر دهید؟ روش عقلانی-احساسی آلبرت الیس
تصویری: آلن دٍ بًتون: نسخه دوم خدا ناباوری یا انکار وجود خدا 2024, آوریل
چگونه می توانید رفتاری را که دوست ندارید تغییر دهید؟ روش عقلانی-احساسی آلبرت الیس
چگونه می توانید رفتاری را که دوست ندارید تغییر دهید؟ روش عقلانی-احساسی آلبرت الیس
Anonim

آلبرت الیس ، درمانگر و روانشناس شناختی آمریکایی است. او یکی از اولین کسانی بود که در مورد اهمیت فرایند تفکر منطقی در اصلاح اختلالات رفتاری انسان صحبت کرد. الیس از طریق تحقیقات خود به عنوان یک روان درمانگر دریافت که بیشتر مشکلات بهداشتی رفتاری و عاطفی ناشی از افکار و نگرش های خاص است. او دریافت که این باورها هستند ، نه واقعیات زندگی ، که باعث شکست در سطح احساسات و احساسات می شوند. اینها به نوبه خود رفتار را نامناسب می کنند و افراد را به ملاقات با یک درمانگر می رسانند

دلایل متعددی وجود دارد که چرا روان درمانگر شروع به مطالعه حوزه شناختی بیماران کرد.

اول ، تغییر شرایط زندگی که مشتری در آن قرار دارد غیرممکن است. به عنوان مثال ، شما نمی توانید این واقعیت را از دست بدهید که پول خود را از دست داده اید یا یکی از اعضای خانواده فوت کرده است.

دوم ، ناتوانی در تغییر سریع حالت عاطفی بیمار است. به عنوان مثال ، به سادگی القای نگرش به فردی به طوری که او دیگر ناراحت نشود و زندگی کند ، کمکی نمی کند.

ثالثاً ، اغلب ، تصور شخص از یک موقعیت خاص با واقعیت تفاوت اساسی دارد. و حتی اگر موقعیتی را که مشتری در آن قرار دارد تغییر دهید ، او همچنان در وضعیت جدید امور منفی پیدا می کند. و باعث می شود از نظر روحی احساس بدی داشته باشد. برای تأیید این امر و نشان دادن نحوه عملکرد درمان عقلانی-عاطفی ، الیس طرح ABC را تدوین کرد. به نظر وی ، رویدادهای موقعیت ، اقدامات ، حوادث (A) ، که در زندگی یک فرد وجود دارد ، به هیچ وجه بر رفتار ، احساسات و احساسات او (C) تأثیر نمی گذارد. بین موقعیت عینی و احساسات افراد افکار و نگرش های یک شخص (B) قرار دارد.

این واقعیت که ما اغلب نمی توانیم وضعیت (A) و واکنش احساسی (C) را تغییر دهیم باعث می شود که در مورد چگونگی تصحیح نگرش های ذهنی (B) فکر کنیم.

نگرش های ناخودآگاه در رویدادهای آسیب زا به وجود می آید و باعث می شود فرد احساسات منفی را تجربه کند. و این همان چیزی است که روحیه را خراب می کند ، عزت نفس را پایین می آورد و در نهایت رفتار ما را تغییر می دهد. و اگر شرایط را نمی توان تغییر داد و احساسات را نمی توان کنترل کرد ، تغییر تفکر و باورها کاملاً امکان پذیر است.

و در اینجا می توانید این س askال را مطرح کنید که چه نوع عقاید و اعتقاداتی باعث رفاه عاطفی ضعیف فرد می شود؟ دقیقاً چه چیزی در تفکر او می تواند بر رفتار او تأثیر بگذارد؟

الیس با جمع بندی نتایج کار خود با بیماران پاسخ این سوالات را یافت. او متوجه شد که در روند تفکر افراد نگرش های غیرمنطقی وجود دارد. الیس همچنین ویژگی های باورهای غیرمنطقی را ثبت کرد.

او موفق شد دریابد که در درک مشتریانش همیشه کلیات وجود داشت: "دائما" ، "همیشه" ، "هرگز". و همچنین ، مردم در مورد وظیفه خود صحبت کردند. اینکه آنها باید "باید" ، "بدهکار" باشند.

البته گاهی الزام با وضعیت واقعی امور منطبق بود. به عنوان مثال ، هیچ چیز این واقعیت را تغییر نمی دهد که "آسمان همیشه در هوای صاف آبی است". اما در روابط انسانی ، "همیشه" و "دائما" تمایل فرد را برای نتیجه گیری در مورد همه چیز از یک واقعیت واحد نشان می دهد. و چنین نتیجه گیری های جهانی بر زندگی فرد به طور غیر منطقی تأثیر می گذارد. و آنها می توانند به زندگی او صدمه بزنند.

عبارات "هیچ کس من را درک نمی کند" ، "هیچ چیز نمی تواند در زندگی تغییر کند" ، "من همه چیز را خراب می کنم" کلیات غیر منطقی هستند که خود شخص به خود القا کرده است. در واقع ، در واقعیت ، همه چیز می تواند برای او متفاوت باشد: افرادی هستند یا هستند که می فهمند ، همه چیز را می توان تغییر داد و در کل زندگی او فقط یک چیز خراب وجود داشت.

و به عنوان مثال ، در مورد اجرای مفاد قرارداد ، تعهد می تواند کاملاً کافی باشد.با این حال ، وقتی شخصی فکر می کند "من باید برای همه جالب باشم" یا "من همیشه باید کار درست را انجام دهم" ، اینها در حال حاضر باورهای غیر منطقی هستند. عدم رعایت چنین دستورالعمل های سفت و سخت ، در برخی موارد ، می تواند رنج بزرگی برای فرد به همراه داشته باشد و آسیب روانی ایجاد کند.

روی هم رفته ، تعمیم ناکافی و مطابق یافته های الیس ، نشان دهنده تفکر غیرمنطقی است. این است که بر احساسات و رفتار افراد تأثیر مخربی دارد.

اگر شخصی معتقد باشد که موظف است همه باشد و همیشه جالب باشد ، به احتمال زیاد ، او شروع به تمرکز بر کسانی می کند که به او علاقه ندارند. و با توجه به چنین افرادی ، فرد فکر می کند که او بد است. شروع به احساسات منفی می کند. و بعداً ، افسردگی.

باورهای غیرمنطقی با رفتارهای مناسب تداخل دارد. و رفتار نامناسب ، به عنوان مثال ، تلاش برای محاسبه افرادی که در حال حاضر به شخصی علاقه ندارند ، آسیب بیشتری خواهد رساند. این باعث می شود باورهای غیر منطقی حتی پایدارتر شوند. و این حلقه معیوب را فقط با تغییر افکار غیر منطقی می توان شکست.

با این حال ، باورهای غیر منطقی به این سادگی نیستند. آنها به ندرت در انزوا دیده می شوند. آنها اغلب در زنجیره های پیچیده ای از باورها ترکیب می شوند که از یکدیگر سرچشمه می گیرند. و اتفاق می افتد که آنها به یکدیگر وابسته هستند. بنابراین ، تجزیه این توده های اعتقادی دشوار است.

الیس ده نگرش غیرمعقول رایج دیگر را تدوین کرد. و بیشتر اوقات ، چهار تاسیسات اول از این لیست بر می خورند. به طور طبیعی ، هر فرد فرمول های فردی خود را پیدا می کند که نشان دهنده این نگرش ها است. اما اگر یافته های الیس را خلاصه کنید ، لیست زیر را دریافت می کنید:

بسیار مهم است که همه مردم همیشه قدر من را بدانند ، دوست داشته باشند ، به من گوش دهند. افرادی که برای آنها ارزش قائل هستم ، دوستشان دارم و به آنها احترام می گذارم باید برایم ارزش قائل شوند ، به من محبت کنند و به آنها احترام بگذارند. و اگر چنین نباشد ، فاجعه است؛

○ همه چیز در زندگی من باید همیشه خوب پیش برود ، همانطور که می خواستم اتفاق بیفتد. شکست نمی تواند رخ دهد. مخصوصاً در شرایطی که برای خودم ارزشمند می دانم.

○ همه چیز در جهان باید همیشه آنطور باشد که من معتقدم ؛

افراد دروغگو ، شرور ، احمق ، بد ، اشتباه باید مجازات شوند.

○ اگر این موضوع من را بسیار هیجان زده می کند ، به این معنی است که واقعاً مهم ، ارزشمند ، ضروری است. من نباید در این شرایط نگران باشم ، در غیر این صورت ، شکست اتفاق می افتد.

○ هر س questionالی پاسخی دارد ، و من باید پاسخ س questionال را بیابم ، وضعیت را حل کنم.

○ نیاز به کار در حوادث پیچیده و استرس زا. آن وقت زندگی من خوب می شود ، درست است:

situations نباید موقعیت های مشکل ساز را جدی بگیرم. آن وقت ناراحت نمی شوم ؛

○ هر چیزی که قبلاً با من بد بود ، زندگی من را برای همیشه خراب کرده است. باید کنار بیایم.

همه مردم نمی توانند با من بد رفتار کنند. آنها نباید با من مغرور و بی صداق باشند. اگر آنها این کار را بکنند وحشتناک است.

الیس این نگرش های غیر منطقی را در مشتریان خود تشخیص داد و معتقد بود که تغییر افکار در کوتاه مدت تأثیر برجسته ای خواهد داشت. از این گذشته ، تغییر تفکر آسان تر از تلاش برای تغییر احساسات است. علاوه بر این ، افکار همیشه در موقعیت های زندگی تقویت می شوند. بنابراین ، با تغییر افکار به افکار منطقی تر ، می توان هم جهان قابل مشاهده برای شخص و هم اقدامات او را تغییر داد.

برای تصحیح نگرش های غیر منطقی ، الیس روشی را ایجاد کرد که شامل چندین مرحله است:

اولین مورد تجزیه و تحلیل موقعیت های (A) است که ممکن است باعث اقناع شود. آیا یک فرد می تواند جزئیات موقعیت را یادآوری کند ، لحظاتی که منجر به احساسات منفی شد؟

سپس می توانید به تجزیه و تحلیل احساسات (C) ادامه دهید. در این شرایط فرد چه نوع احساسات منفی را تجربه می کند؟ پیامدهای این وضعیت چیست؟

علاوه بر این ، تجزیه و تحلیل نگرش های غیر منطقی (B). دقیقاً چه چیزی در این شرایط مشتری را نگران می کند و باعث ایجاد احساسات منفی در او می شود؟ چه افکاری او را ناراحت می کند ، به او ظلم می کند ، احساس گناه را بر می انگیزد و او را وادار به رفتار نادرست می کند: افکار در مورد خود ، در مورد سایر افراد در این رویدادها ، در مورد خود موقعیت؟ آیا این ایده ها دارای ویژگی های غیر منطقی هستند؟

بررسی افکار منطقی چگونه می توان نگرش های غیر منطقی را تشخیص داد؟ آیا این حقیقت وجود دارد که شخص در شرایط معین چیزی را مدیون کسی است یا اعتقادی است که توسط او اختراع شده است؟ آیا نتیجه این وضعیت بسیار وخیم است یا اغراق آمیز است؟

فرمول بندی جدید وضعیت.چه طرز تفکر کافی و مناسب دیگری برای این رویداد مناسب است؟ در اینجا عبارت "من می توانم" ، "من می خواهم" ، "برای من بهتر است" مهم است. این احتمالاً مهمترین مرحله در درمان است ، تغییر "من باید" به "من می خواهم". استنباط هایی که با "من می خواهم" شروع می شوند اغلب صحیح ترین هستند. به خصوص اگر فردی با کلمات "من می توانم" عقاید منطقی جدید خود را تقویت کند. این بدان معناست که خواسته های مشتری با قابلیت های او مطابقت دارد. گام بعدی تعیین اهداف و اجرای برنامه است.

لیست اقدامات. این یک مرحله بسیار مهم در درمان است. این فرد را از یک دور باطل غیرواقعی و غیرقابل کنترل خارج می کند. در حال حاضر ، با اعتقادات جدید ، فرد می تواند آنچه را که می خواهد انجام دهد. کنترل رفتار او نیز در اینجا تعیین شده است. اول ، درمانگر تحت کنترل است. یا حق کنترل را به افراد نزدیک به مشتری منتقل می کند. در آینده ، شخص یاد می گیرد که خود اقدامات خود را کنترل و تجزیه و تحلیل کند.

مثلا. زنی در سالهای رو به زوال خود از بد بودن زندگی رنج می برد. او در تمام زندگی خود از بچه ها مراقبت می کرد. و با به دست آوردن ثروت ، آن را به پسران خود منتقل کرد. او گفت که اکنون آنها مادر خود را فراموش کرده اند.

وضعیت. مشتری در عمارتی با یک خدمتکار زندگی می کند. پسران می آیند ، هدیه می آورند و به زندگی او علاقه مند می شوند. با این حال ، او عاشق تماشای برنامه های تلویزیونی است و برنامه ای برای تماشای آنها دارد. بچه ها همیشه در زمان اشتباه می آیند و مانع تماشای فیلم او می شوند. باید حواسش پرت شود به همین دلیل ، او متقاعد شده است که او را دوست ندارند.

احساسات. او از این که مجبور است بین ارتباط با عزیزان و برنامه های تلویزیونی مورد علاقه اش دچار اختلاف شود ، ناراحت است. به هر حال ، یک برنامه مشاهده وجود دارد که در آن چند لحظه رایگان وجود دارد. و وقت آزاد صرف امور دیگر می شود. و زن متقاعد شده است: "وقتی آنها می آیند ، من ناراحت می شوم ، فکر می کنم آنها مرا عصبانی می کنند ، آنها مرا از تماشا دور می کنند و عمداً این کار را انجام می دهند. به همین دلیل احساس بدی دارم."

باورهای غیر منطقی "من آنقدر برای آنها کار کرده ام که موظفند از آنها تشکر کنند. آنها موظفند مرا دوست داشته باشند و هر زمان که من بخواهم به ملاقات بیایند. اگر آنها در زمان اشتباه دیدار کردند ، می خواهند سریع مرا ترک کنند و مرا ترک کنند. این بدان معناست که آنها من را دوست ندارد."

تأیید معقول بودن باورها. در واقع ، پسرها اغلب می آیند ، اما نمی دانند چه زمانی او تلویزیون تماشا نمی کند. و سازگاری با برنامه تماشای برنامه های تلویزیونی او بسیار دشوار است. آیا این بدان معناست که آنها او را دوست ندارند؟ برعکس ، او را دوست دارند و از او قدردانی می کنند.

تفسیر جدید از وضعیت. "من خوشحال می شوم که بیشتر کودکان را ببینم ، اما به این ترتیب با برنامه تماشای برنامه های تلویزیونی من مطابقت داشته باشد. وقتی آزاد هستم می توانم آنها را مطلع کنم. در این میان ، خوب است که همه چیز را با آنها در میان بگذاریم. گفتن اینکه من آنها را دوست دارم ، اما برنامه های تلویزیونی نیز برای من مهم هستند. من باید این را به آنها بگویم ، اما تا آنها ناراحت نشوند."

برنامه ریزی عملی "دفعه بعد که آنها می آیند ، من با بچه ها صحبت می کنم. من از آنها می پرسم که چگونه می توانم راهنمای برنامه را برای آنها ارسال کنم تا آنها بدانند که من چه زمانی آزاد هستم. من یک برنامه تلویزیونی برای آنها ارسال می کنم ، جایی که اوقات فراغت را برای آنها مناسب می کنم. برای ملاقات ، بیرون می آیید و آن را به یک روانشناس اطلاع می دهید."

تجزیه و تحلیل مداوم افکار و احساسات ناخوشایند شما در شرایط روزمره به شما امکان می دهد با گذشت زمان رفتارهای غیر منطقی خود را اصلاح کنید. درمان عقلانی- عاطفی بسیار مثر است و می تواند در زمان نسبتاً کوتاهی به افراد کمک کند. به همین دلیل است که او بسیار جذب درمانگران می شود.

توصیه شده: