احساس ارزش خود

فهرست مطالب:

تصویری: احساس ارزش خود

تصویری: احساس ارزش خود
تصویری: احساس ارزشمندی چیست و چطور می‌توانیم آن را تقویت کنیم؟ How to know your self worth? 2024, آوریل
احساس ارزش خود
احساس ارزش خود
Anonim

اشک روی صورتش حلقه زد. من چندین سال است که او را می شناسم ، اما این اولین بار است که او را در چنین حالتی می بینم. او با صدای بلند گریه می کند.

او می گوید: "من خودم نمی فهمم چرا اینقدر ناراحت بودم." - وقتی به ملاقات او رفتم ، انتظار ادامه دادن را نداشتم. این برای ما یک ماجراجویی تفریحی بود ، و من فهمیدم که برای او نیز هست. من از کشور دیگری هستم ، او از شهر دیگری است. اوقات خوبی را با او گذراندیم. می دانستم که او 3 روز می آید. و حالا او رفته است و من گریه می کنم انگار که مرده است. در حال حاضر برای دومین روز به هیچ چیز جز او فکر نمی کنم و نمی توانم خودم را جمع و جور کنم. من درک می کنم که اشک های من متناسب با شرایط نیست ، اما نمی توانم جلوی خودم را بگیرم. من نمی توانم از او بخاطر زیبایی ، گرم و جذاب بودنش ، زیرا فضای بیشتری را از آنچه در افکار و احساساتم تصور می شود ، اشغال کنم. این دقیقاً به مدت 5 دقیقه کافی است ، اگرچه قبلاً به من کمک کرد تا رنگین کمان را از مرد حذف کنم و با چشمان هوشیار به وضعیت نگاه کنم ، اما اکنون نمی توانم ، نمی فهمم چه اتفاقی می افتد.

و افکار و احساسات شما نسبت به او چیست؟ اینقدر تلخ برای چه گریه می کنی؟

- من خیلی دوستش داشتم. دوست دارم ادامه دهم ، اما می ترسم که اینطور نشود. چند بار تا به حال عاشق بچه هایی شده ام که از راه دور هستند. پایان خوبی نداشت.

آیا او به شما چیزی قول داده است؟

- بله ، او گفت که ما می توانیم یک پروژه مشترک انجام دهیم ، و او درک می کند که من کجا نیاز به کمک دارم ، و برای این کار باید به او مراجعه کنم ، اما من بسیار می ترسم که اینها فقط کلماتی برای خداحافظی زیبا باشند ، در در حقیقت ، هیچ چیز دیگری رخ نخواهد داد او به شهر خود می رود و شلوغی پایتخت او را به هم می ریزد. شاید اکنون او واقعاً چنین فکر می کند و می خواهد ، اما سپس به کارهای دیگر می رود و همه چیز فراموش می شود. این بدان معنا نیست که او بد است یا من بد هستم ، اما این اغلب در زندگی اتفاق می افتد. اما این افکار به هیچ وجه به من آرامش نمی دهد.

"به نظر می رسد هنگامی که او می رفت ، چیزی را که در واقع متعلق به شما بود برداشت. این چیزی نامحسوس است ، شاید امید یا اعتماد ، چیزی استعاری باشد ، به همین دلیل است که شما بسیار گریه می کنید. به نظر شما چه چیزی می تواند باشد؟

- امید؟ نه اینطور نیست من روی هیچ چیزی حساب نمی کردم و به هیچ چیز جز خوش گذرانی امیدوار نبودم. و من خیلی خوش گذشت. و اکنون من وضعیت را کاملاً هوشیارانه ارزیابی می کنم. اعتماد؟ خوب شاید. من با او احساس بسیار خوبی داشتم ، به سرعت متوجه شدم به چه چیزی می توانم به او اعتماد کنم و برخی از خیالات جنسی خود را به او سپردم و … و ، من واقعاً آن را دوست داشتم …

آیا اشک های شما درست بعد از آن شروع شد؟

- نه با خوشحالی به خانه رفتم. اقوام من منتظر من بودند و به نظرم رسید که اوضاع تحت کنترل است. ما توافق کردیم که عصر ملاقات کنیم ، اما من بیشتر از آنچه برنامه ریزی شده بود مشغول بودم ، و در آن زمان او با برادرش به سینما رفت و دیر ماند. تصمیم گرفتم که منتظر او نباشم و کمی خوابیدم ، چون خسته بودم.

اشک از کی شروع شد؟ چه چیزی آنها را روشن کرد؟

- روز بعد. وقتی معلوم شد که او عصر می رود و نمی تواند با من خداحافظی کند. او باید با والدین خود تماس بگیرد و سپس بلافاصله سوار قطار شود.

و دوست داشتی چگونه باشد؟

- من می خواستم که او نزد پدر و مادرش نرود ، بلکه به نزد من بیاید. من می خواستم مهمتر از هر چیز دیگری باشم. من می خواستم او مرا انتخاب کند ، بنابراین برای او مهم بود که قبل از رفتن مرا ببیند. می خواستم احساس کنم آشنایی ما برای او خاص شد.

به نظر می رسد می دانم که او چه چیزی با خود برد - این احساس شما از ارزش خود شماست

- بله ، به نظر می رسد.

بیایید آن را به عنوان یک شی تصور کنیم. چه می تواند باشد؟

- انگشتر طلایی است.

برد یا خودت بهش دادی؟

- خودم بهش دادم

میتونی پسش بگیری؟

- نمیخوام. خیلی ناراحت و ناراحتم بگذارید از آن خفه شود ، زیرا آن را گرفته است. و من نیازی ندارم ، من می توانم بدون آن … لعنتی ، من مثل یک کودک کوچک رفتار می کنم! او در واقع کیست که من چنین هدایایی به او بدهم. این حلقه من است و باید آن را داشته باشم! … بردمش.

بسیار عالی این واقعا متعلق به شما است ، و نباید آن را به کسی بدهید ، حتی برای شایستگی های خاص. شما باید آن را داشته باشید. این فقط یک حلقه نیست.این احساس ارزش ، عزت شماست. تا زمانی که با شما باشد ، دیگران نیز از شما قدردانی و احترام خواهند کرد

2 هفته گذشت.

- می دانی ، خیلی چیزها در زندگی من تغییر کرده است. پس از آن درس ، مرد دیگر ایده ای بیش از حد ارزش نداشت. به یاد داشته باشید ، من می گفتم نمی توانم روی کار تمرکز کنم ، به رویدادهای فعلی علاقه ندارم ، اما برای من مهم است که به ملاقات بروم و به دنبال یک شریک مناسب بگردم ، و آمادگی گذراندن زمان زیادی را داشتم. در سایت های دوستیابی و در تاریخ های مختلف. بنابراین ، من متوجه شدم که من نیازی به مردی ندارم که احساس ارزشمندی کند ، من نیازی به هدایا و توجه او ندارم تا بفهمم که همه چیز برای من خوب است. من برای خودم ارزش زیادی دارم و اجازه می دهم دیگران توجه من را جلب کنند. ابزارهای زیادی وجود دارد که از طریق آنها می توانم ارزش خود را برای جهان درک کنم - این کار من ، مشتریان ، دوستان ، اقوام و کار من است. انسان فقط یک راه است. و می دانید ، من از کار الهام گرفتم ، در این مدت بیش از شش ماه گذشته کار کرده ام. و به خودم افتخار می کنم. با تشکر.))

_

Ostretsova Natalia - روانشناس / روان درمانگر.

حال و هوای من / votsap +380635270407

توصیه شده: