موانع بین مردان و زنان

فهرست مطالب:

تصویری: موانع بین مردان و زنان

تصویری: موانع بین مردان و زنان
تصویری: مردان مریخی، زنان ونوسی_ فصل نهم: پرهیز از جر و بحث 2024, آوریل
موانع بین مردان و زنان
موانع بین مردان و زنان
Anonim

جذب مردان و زنان به یکدیگر یکی از شگفت انگیزترین نیروهای محرک بشریت است. و بشریت می تواند کارهای زیادی را انجام دهد تا این تلاش روشن ، خالص و آزاد برای یکدیگر را به گودالی گل آلود ، کج و دردناک بدل کند که در کدام جهت قابل درک نیست: چه برای یکدیگر ، چه دورتر.

چنین آزمایش کوچک جالبی وجود دارد ، که گاهی اوقات پیشنهاد می شود در گروه های جنس مخالف انجام شود: مردان و زنان در دو دایره می نشینند. صندلی ها را حرکت دهید ، و در یک دایره فقط مردان بنشینند و با یکدیگر ارتباط برقرار کنند ، و در حلقه دیگر - فقط زنان. احساسات بسیار تغییر می کند. در حلقه مردان ، جهان به نوعی ساده تر و واضح تر می شود و من ، برای مثال ، به طور قابل توجهی "ساده" می کنم. در برخی گروهها ، یک همبستگی عمومی مردانه وجود دارد که به دوران شکار برادری برمی گردد ، که در آن حمایت متقابل و شانه محکم یک دوست کلید بقا است. در گروه های دیگر ، شرکت کنندگان می توانند حس افزایش شدید رقابت ، مبارزه برای سلسله مراتب را به اشتراک بگذارند. رهبر کیست و بیرونی کیست …

بیشتر اوقات ، این دو قطب به طور همزمان وجود دارند ، اما تعادل متفاوت است - جایی نزدیک به حمایت متقابل ، جایی به سرکوب و سلسله مراتب … گاهی اوقات ، در حین مکالمه ، نگاه ها به سمت حلقه زنان پرتاب می شود ، و در آنجا نگاه های جالب را مشاهده می کنید نسبت به نر

وقتی گروه عقب می نشیند ، تفاوت به وضوح احساس می شود و علاوه بر این ، این جاذبه / علاقه ابدی به یکدیگر پس از بودن در شرکت همجنس گرایان بیشتر مشهود می شود. اما به محض تلاش برای نزدیک شدن ، با آوار و مرداب برخورد می کنید …

بیش از یک سال پیش ، با یکی از همکارانم صحبت کردم که با زنان قربانی خشونت خانگی و تجاوز جنسی بسیار همکاری می کند. این موضوع بسیار دشوار است و شامل شرم ، گناه ، ترس ، خشم ، نفرت ، ناامیدی و ناتوانی است. مدتی در این مورد صحبت کردیم ، پس از آن همکار آهی کشید و گفت:

- می دانید ، وقتی به مدت طولانی به یک جهت نگاه می کنید ، همه چیز دیگر از بین می رود. من آنقدر داستان درباره مردان تجاوز ، ضرب و شتم ، مسخره کردن ، نادیده گرفتن ، بی ارزش شمردن می شنوم که برایم سخت است که از همه مردان متنفر نباشم و همه آنها را در نظر نگیرم … شما ، "او به من برگشت ،" نوعی هیولاها

- و چگونه با آن برخورد می کنید؟

- متفاوت. دو نکته مهم وجود دارد. من آنچه را که قبلاً گفتم یادآوری می کنم: اگر به مدت طولانی به یک نقطه نگاه کنید ، به جز این نقطه ، تمام جهان اطراف شما از بین می رود. زنانی که از مردان رنج برده اند به من مراجعه می کنند ، من سخت ترین داستان زندگی را دارم ، اما این هنوز تنها بخشی از تصویر است و من اغلب قسمتی از عکس را به طور کلی می گیرم … باید این را به خودم یادآوری کنم… و همچنین با مردان کافی ارتباط دارم. من در حال حاضر توسط هیولا احاطه نشده ام. گاهی اوقات من فقط با حرص شروع به جستجوی تصاویر مثبت مردان می کنم تا به نحوی عدم تعادلی را که در ذهنم وجود دارد متعادل کنم … این مانند یک تنفس هوای تازه بعد از یک آبشار کثیف است. من دوباره یاد می گیرم که مردان را از نظر ذهنی لمس کنم ، اعتماد کنم ، تکیه کنم ، شادی کنم. خوب است که چنین افرادی در محیط من هستند. دارم گرم میشم

بله ، درست است … با وارد شدن به مشکلات دیگر افراد ، با تحریف وحشتناکی از تصویر جهان مواجه می شوید. والدین شیطان پرست و قاتل هستند ، زنان همه عوضی و عوضی هستند ، مردان تجاوزگر و قاتل …

مجموعه ای بی پایان از داستان در مورد دردی که مردان و زنان بر یکدیگر تحمیل می کنند ، همه چیز دیگر را جایگزین می کند. و سپس شما پدران مردی را نمی بینید که با اشتیاق مشغول کار با نوزادان خود هستند - نگاه همیشه به کسانی است که با یک بطری آبجو در جعبه ماسه بچه ها ایستاده اند و منحصراً به تعداد سیگارهای باقی مانده در یک بسته علاقه مند هستند ، یا مادرانی که بر سر کودکی فریاد می کشند که جرأت دارد مثل یک کودک معمولی زنده داستان بگوید. شما نمی توانید زوج های مسنی را که در پارک می رقصند یا در کنار خاکریز قدم می زنند ، دست به دست کنید - در ذهن فقط داستانهایی درباره تنهایی و فراق دردناک …

ماندن در یک دنیای مبهم دشوار است. روان سوخته نیاز به سادگی و وضوح دارد که با تجربه دریافتی منافات ندارد

روابط موانع
روابط موانع

من داستان یک زن در گروه روانشناسی را در مورد تجربه تجاوز به یاد می آورم. گوش دادن بسیار سخت بود. زنان گروه - و اکثریت آنها - همه به جلو خم شدند ، به سمت شکل در مرکز ، در حالی که من ، مانند دو مرد دیگر ، به نظر می رسید عقب رفتم ، اگرچه همه در یک دایره نشسته بودند و هیچ یکی هر جا بلند شد …

این عصبانیت متمرکز نسبت به مردان بود ، و من احساس سردرگمی و احساس ناتوانی کردم - ناتوانی که یک مرد زمانی احساس می کند که تمام قدرتش بیهوده است. وقتی آن را ذخیره نکردم ، نمی توانم از آن محافظت کنم. شوهران و پدرانی که نتوانستند از زنان یا دختران خود در برابر خشونت محافظت کنند ، چنین احساساتی را تجربه می کنند ، زیرا یا آنها در آنجا نبودند یا نمی توانستند. در جایی در حاشیه هوشیاری ، شرمندگی شکل گرفت ، شبیه آنچه در هنگام ترس احساس می کنید ، و سپس نمی توانید خود را برای این نامردی ببخشید. شرمساری که برای بسیاری از مردان عادی غیر ابر مردی آشنا است. زیرا یکی از پایه های اساسی برای احساس مرد بودن ، توانایی محافظت از …

هنوز خشم زیادی نسبت به یکی / آن کثافتهایی که با زنی که در کنار او گریه می کند ، انجام داده است وجود دارد.

و این عصبانیت از روی ناتوانی فرو می ریزد ، زیرا همه آنچه اتفاق افتاده است در گذشته است … شما نگاه می کنید ، احساس می کنید و ناگهان متوجه می شوید که چرا او همیشه فاصله خود را حفظ می کند ، وقتی کمی نزدیکتر می شوید ، در فاصله ای راحت تر برای شما عقب نشینی می کند (و افراد دیگر) …

"من از تو می ترسم … و من تو را باور ندارم …".

شما که هرگز دستان خود را به سوی زنی بلند نکرده اید ، چه می توانید به چهره این متهم کننده بگویید: "من تو را باور ندارم !!!" ، که توسط زنی گفته می شود که بیشتر از همه از درد جنسیت من رنج می برد؟ درمانده "من اینطور نیستم ، باور می کنی؟" او خوشحال خواهد شد که باور کند ، اما یک روح سوخته نمی تواند لمس کند.

امروز با وسایل نقلیه عمومی رفتم. روی یکی از صندلی های زیر بغل مادرش نوزادی حدود یک ساله نشسته بود ، لباس صورتی پوشیده بود و کلاه بافتنی بامزه ای روی سر طاس خود قرار داده بود. او دختری بسیار محترم بود ، اگرچه نمی توانست در پاسخ به لبخند من لبخند بزند …

mest
mest

در اینجا مادر و پسری که دو و نیم سال دارند وارد اتوبوس می شوند. پسر شیطان است ، او چیزی را دوست ندارد. مامان پسر را در کنار این دختر می نشاند و بلافاصله پسرش را سرزنش می کند: "می بینید - حتی دختر گریه نمی کند ، مانند یک احمق به شما نگاه می کند ، و شما مانند یک دختر دمدمی مزاج گریه می کنید! باید شرم آور باشد. " چقدر اطلاعات در مورد این دختران مرموز وجود دارد … یک دختر دمدمی مزاج بد است. "حتی یک دختر گریه نمی کند" - یعنی حتی چنین موجوداتی اجازه چنین ضعفی را نمی دهند ، و شما ، یک مرد (ظاهراً دارای رتبه بالاتر) - مطمئناً نمی توانید آن را بپردازید! سرانجام ، به نظر می رسد که دختران می توانند گریه کنند …

نمونه های بیشتر و بیشتری را می توان ترسیم کرد. آوار کلی تعصب ، تعصب ، ضربه ، ترس …

اما این اشتیاق دو جنس به یکدیگر وجود دارد. این خود را در بسیاری از چیزهای کوچک نشان می دهد. هنگامی که ناگهان چشم از بین رفت ، برای یک لحظه نگاه زن را به خود جلب کرد. یا وقتی زنی به طور خودکار ، بدون تردید ، موهای خود را صاف می کند ، وقتی مردی را می بیند که وارد می شود. در فضایی متغیر ، وقتی شخصی از طرف مقابل در یک شرکت همجنسگرا ظاهر می شود. این اشتیاق زنده و طبیعی است ، منوط به طبیعت است ، اما با تجربه سخت زندگی و قوانین اختراع شده است که هیچ کس نمی داند چه زمانی. به همین دلیل ، حرکت روان به سمت یکدیگر به یک مسابقه موانع یا یک مبارزه دفاعی شدید تبدیل می شود.

چیزی اشتباه است. اما نه با طبیعت مردانه و زنانه. همه چیز با آنها خوب است و دنیا خوب است چیزی در درک وجود دارد.

توصیه شده: