وابستگی به هم و میل به نجات به عنوان فرار از ناتوانی جنسی

تصویری: وابستگی به هم و میل به نجات به عنوان فرار از ناتوانی جنسی

تصویری: وابستگی به هم و میل به نجات به عنوان فرار از ناتوانی جنسی
تصویری: درمان ناتوانی جنسی یا اختلال نعوظ 2024, آوریل
وابستگی به هم و میل به نجات به عنوان فرار از ناتوانی جنسی
وابستگی به هم و میل به نجات به عنوان فرار از ناتوانی جنسی
Anonim

گاهی احساس می کنم ناتوان هستم. برای من ، این یکی از سخت ترین احساسات است ، زیرا در اینجا انرژی وجود ندارد ، اما مطمئناً می خواهم کاری انجام دهم. زیرا از این عدم تحمل و شکست خود می خواهید هر جا فرار کنید: در عصبانیت ، در گناه ، در کینه ، در غرور - در هر کجا ، اما فقط برای ماندن در اینجا نیست. در ناتوانی.

شما می توانید در شرایط مختلف وارد این تجربه شوید:

  • وقتی شخصی شکایت می کند ، شما می دانید چگونه باید کمک کنید ، اما او به طور قاطع کمک ارائه شده را نمی پذیرد.
  • هنگامی که یک دختر زیبا در مقابل از شدت تنهایی غیرقابل تحمل گریه می کند و در آرزوی روابط گرم نزدیک است ، اما یک هفته است که هر گونه گزینه ای را برای ملاقات با یک مرد خراب می کند.
  • وقتی می بینید که یک دوست عزیز چگونه رنج می برد ، ممکن است دچار تعصب شود ، یا ممکن است خشونت را تحمل کند ، اما خوب است. "همه اینطور زندگی می کنند ، این صلیب من است - و من آن را حمل می کنم."
  • وقتی شخصی از این که توهماتش در حال فروپاشی است به شدت آسیب می بیند ، و از من می پرسد: "به من بگو که او برمی گردد ، زیرا من نمی توانم بدون او زندگی کنم! فقط حقیقت را بگو!"
  • وقتی متوجه می شوید همسالان شما به بیماری لاعلاج مبتلا هستند و پزشکان شانه های خود را بالا می اندازند. و ناگهان متوجه می شوید که فانی هستید.

من به عنوان یک روانشناس و به عنوان یک فرد با ناتوانی روبرو هستم.

ساده ترین و متناقض ترین کار در اینجا این است که به حضور خود اعتراف کنید ، در آن بمانید و فرار نکنید. زیرا در این لحظه است که می توانید به انتها برسید و حمایتی را مشاهده کنید که می توانید از آن خارج شوید و شروع به بیرون آمدن کنید. در اینجاست که می توانید قدرت ، شجاعت و مسئولیت شخص دیگری را مشاهده کنید ، همان شخصی که ما نمی توانیم او را "نجات" دهیم. در اینجاست که می توانید واقعیت را مشاهده کنید ، بسیار ناخوشایند ، اما بسیار زنده و انعطاف پذیر.

ناتوانی در زندگی به من کمک می کند تا مسئولیت را با شخص مقابل تقسیم کنم ، بدون آنکه احساس گناه کنم. زیرا من به یقین می دانم که به نوبه خود من هر کاری را که می توانستم انجام دادم و در مقابل خود یک فرد توانمند بالغ را می بینم که به نحوی بدون مشارکت من تا به امروز زنده مانده است. این چیزی است که به من اجازه می دهد کمک کنم ، اما تبدیل به یک نجات دهنده نمی شوم که با سلیقه و رنگ خود خوب است.

با تشخیص ناتوانی من ، صدا زدن از طرف مقابل ، از یک طرف ، درد او را به اشتراک می گذارم ، حق این احساس را می دهم ، در این عدم تحمل با او بمان ، و از سوی دیگر ، به کسی که متعلق به اوست ، قدرت می دهم. به حق من نمی توانم کمکم را برای او بپذیرم ، نمی توانم به جای او با مردان ملاقات کنم ، نمی توانم به جای دیگری از نوشیدن دست بکشم ، نمی توانم یکی از عزیزانم را مجبور به بازگشت کنم ، نمی توانم از مرگ جلوگیری کنم. اینقدر که نمی توانم. اما وقتی این را می گویم احساس بهتری به من دست می دهد.

زیرا بسیاری از این کارها را شخص مقابل می تواند انجام دهد. در واقع می تواند. کمک را بپذیرید ، یاد بگیرید که یکدیگر را بشناسید ، مراقبت از خود را شروع کنید ، روابط جدیدی ایجاد کنید. و مرگ سخت است. مثالهایی وجود دارد که می توان آن را به تعویق انداخت ، اما هیچ کس تضمینی نمی دهد. و در اینجا فقط باید پذیرفت که چیزهایی هستند که نه من می توانم تحت تأثیر آنها قرار دهم و نه شخص مقابل. فقط می توان از این موضوع ناراحت بود. با یکدیگر.

لحظات ناتوانی خود را زندگی کنید تا دوباره با قدرت خود برخورد کنید.

توصیه شده: