پادشاه با گروهی بازی می کند: تعامل با شخصیت خودشیفته

تصویری: پادشاه با گروهی بازی می کند: تعامل با شخصیت خودشیفته

تصویری: پادشاه با گروهی بازی می کند: تعامل با شخصیت خودشیفته
تصویری: УЧАСТИЕ в рейтингах КРАСОТЫ: нужно это ДИМАШУ или нет? (SUB) 2024, آوریل
پادشاه با گروهی بازی می کند: تعامل با شخصیت خودشیفته
پادشاه با گروهی بازی می کند: تعامل با شخصیت خودشیفته
Anonim

فردی که درگیر روابط با افراد دیگر با ویژگی های شخصیتی خودشیفته (اعم از دوستی ، روابط کاری ، یا روابط عاشقانه) است ، دیر یا زود به دلیل موقعیت بسیار دشوار ، ناخوشایند و خدمتگزارانه ای که فرد سازمان یافته خودشیفته می گیرد دچار سردرگمی می شود.

رفتار افراد دارای ویژگیهای خودشیفته متناقض است ، واکنشها و روشهای تعامل در هیچ "قانون" روابطی قرار نمی گیرد ، فقط در حس مشترک تماسهای بین فردی و هرگونه اخلاق روابط انسانی را نقض می کند.

اگر در برابر تصرف خودشیفته مقاومت نکنید ، "خورده" خواهید شد. شخصیت خودشیفته فاقد توانایی درک ، و اغلب حتی تشخیص وجود افراد دیگر ، احساسات و خواسته های آنها ، مستقل از آن است. اگر به نظر می رسد تغذیه خودشیفته به او غذا می دهد ، بدانید که این یک توهم است. خودشیفته حریص و افسارگسیخته است ، او همیشه گرسنه است ، مهم نیست چقدر به او بدهید ، دفعه بعد او بیشتر و بیشتر نیاز خواهد داشت. نرگس یک "پرخور" سیری ناپذیر است ، اشتهای او با خوردن غذا افزایش می یابد.

اگر فردی تحت برنامه آسیب زای خودشیفته قرار گیرد ، به یک اسکلت آسیاب شده تبدیل می شود. زندگی این شخص منحصراً گرسنگی خودشیفته را تامین می کند. اگر شخصی به سختی می تواند ارتباط خودشیفته را قطع کند یا سعی می کند با او رابطه ای امن برقرار کند ، باید از خود این سالات را بپرسد: "چه چیزی من را به خود جذب می کند؟" "پمپاژ شده؟" در رابطه با یک فرد خودشیفته ، شما نمی فهمید که دوست داشتن و ارزشمند بودن برای او - به همان شکلی که هستید.

اگر احساس می کنید به عنوان یک "گروه شاه بازی" بیشتر احساس رضایت می کنید ، انتخاب با شماست. اگر هیچ گزینه دیگری برای درک خود در این زندگی وجود ندارد ، در نهایت ، می توانید قربانی یک افسانه خودشیفته شوید ، که باعث آسیب روانی جدی و خستگی احساسی می شود.

بودن در اطراف یک خودشیفته ایمن نیست ، واقعیت این است که مرزهای ضعیف بین فردی ، حسادت و تحقیر ، تمایل به سوءاستفاده از دیگران ، محافظت از خود فرد خودشیفته به قیمت بدتر شدن وضعیت روانی افراد دیگر است.

نفوذ ویژگی های خودشیفته در افرادی که با خودشیفته در تماس هستند ، یکپارچگی شخصیت آنها را از بین می برد. خودشیفته دیگران را فلج می کند ، اما از رشد خود واقعی خود نیز جلوگیری می کند (خود هسته اصلی شخصیت است که همه جنبه های آن را شامل می شود). خودشیفته نه تنها کسانی را که در این نزدیکی هستند ناراضی می کند ، بلکه خود او نیز رنج می برد ، من کمی بعد در مورد این عذاب ها صحبت خواهم کرد.

اغلب اینها افرادی هستند که می توان آنها را کاریزماتیک نامید ، می توانند برای مدت معینی کاملاً جذاب ، جالب و جذاب باشند ، اما با ادامه روابط با چنین شخصیت هایی ، فردی سرد ، محاسبه گر و بی شرمانه با طغیان خشم کاملاً غیرقابل پیش بینی در مقابل ما ظاهر می شود (تأثیر یک فرد خودشیفته) …

یک شخصیت خودشیفته می تواند ترس را القا کند ، "هیپنوتیزم" کند ، جادو کند ، اما در پشت بزرگترین و جذابیت آن یک نقص روانی وجود دارد که با اخلاق کودکی که به تازگی راه رفتن را فرا گرفته است ، مرتبط است. شخصیت های خودشیفته وقتی درخشان و جذاب هستند که دیگران را به گرداب خود می کشانند ، شما را مست می کنند و به شما وعده موقعیت ممتاز می دهند.

دلیل جذابیت فرد خودشیفته این است که او تصویر خود را همانطور ایجاد می کند که افراد معمولی دوست دارند خود را ببینند: عدم شناخت تردیدها ، اعتماد به نفس ، همیشه در بهترین حالت. یک فرد معمولی چنین اعتماد به نفسی ندارد ، تردیدها بر او غلبه می کند و نزدیک بودن به چنین "ایده آلی" مانند خودشیفته احساس ارزش خود را ایجاد می کند.

اما زمان آن فرا می رسد و پیش بینی کننده به جای "کالسکه" - "کدو تنبل" می رود.در گذشته ، بدیهی است که هیچ دلیل واقعی برای احساس خوب وجود نداشت. شما تحت مواد مخدر ، هیپنوتیزم و فریب قرار گرفته اید ، نتیجه: پارچه ، کدو ، موش.

برای اینکه بدانید چگونه می توانید از خود در برابر شخصیت های خودشیفته ای که در زندگی با آنها برخورد می کنید محافظت کنید ، باید بدانید که با چه کسانی سر و کار دارید. اگر احساس می کنید با یک فرد خودشیفته وارد رابطه شده اید ، باید تصور کنید که جذابیت او برای شما چیست و واقعیتی را که در پس خیال او نهفته است ببینید ، عزم خود را برای تعیین مرزها پیدا کنید ، و شفافیت لازم را برای تشخیص خود به ارمغان بیاورید. مرزهای خود و مرزهای دیگران.

بگذارید یک مثال کوتاه برایتان بزنم. النا ، که رابطه ای طولانی مدت (14 ساله) با همسرش داشت ، به دنبال مشاوره بود زیرا دیگر نمی توانست شوهر خودشیفته خود را تحمل کند. در 3 سال گذشته ، النا سعی کرد روابط جدیدی با مردان برقرار کند ، اما همه مردان "ناپدید" شدند. النا ضربه های خودشیفته ای داشت که شوهرش با آن بازی می کرد. النا با برقراری ارتباط با شخصی که می تواند به عنوان منبع پمپاژ خدمت کند ، خود را تقویت کرد. او به طور ماهرانه ای در هنر چاپلوسی (که به همه ، از جمله مشاور نشان می داد) تسلط داشت و به همسر خودشیفته خود اختصاص داد ، اما زمان آن فرا رسید ("سوخت" النا تمام شد ، علاوه بر این ، شوهرش مجبور به بازنشستگی شد ، که ، البته ، موقعیت او را در نظر همسر کاهش داد) ، هنگامی که ستایش همسر از بین رفته است. النا سعی کرد با مردان دیگر روابط مشابهی برقرار کند: چاپلوسی ، تحسین ، ستایش ، که معلوم شد برای مردانی که النا با آنها ملاقات کرده است مناسب نیست.

خودشیفته ها دیگران را به یک میدان انرژی قوی می کشانند که درک آن دشوار و تقریباً غیرممکن است هنگامی که وارد آن می شوید. این امر به ویژه برای شخصیت سازمان یافته خودشیفته با افرادی که از نظر خودشیفتگی آسیب پذیر هستند آسان است ، مانند مورد النا.

کمی از تاریخ مطالعه خودشیفتگی. بیش از صد (1914) سال پیش ، زیگموند فروید وضعیت اولیه نوزاد را "خوداروتیک" (خودشیفته) "خودشیفتگی اولیه" نامید. این بدان معناست که تمام "میل جنسی" (انرژی حیاتی) نوزاد بر روی خود و نیازهای او متمرکز است. فروید معتقد بود در اولین روزهای زندگی ، حفاظت طبیعی روانی (نوعی پیله محافظ) از سیستم عصبی نابالغ کودک در برابر بار اضافی جریان احساسات خارجی محافظت می کند. در داخل این پیله محافظ ، نوزاد از نظر احساسی منزوی است.

فروید "خودشیفتگی اولیه" را یک مرحله رشد طبیعی می دانست. توانایی سرمایه گذاری بر میل جنسی در افراد دیگر در روند رشد بیشتر کودک ظاهر می شود.

فروید مکانیسم تعدادی از اختلالات روانی را با "خودشیفتگی ثانویه" مرتبط کرد. در خودشیفتگی ثانویه ، میل جنسی پسرفت می کند ، "از جهان خارج می شود" و به عقب برمی گردد.

"خودشیفتگی ثانویه" در خودخواهی آسیب شناختی ، ناتوانی در ایجاد روابط متقابل م ،ثر ، ناتوانی در تشخیص افراد دیگر به عنوان حق آنها برای تمایلات مستقل و حق داشتن و تحقق اهداف خود بیان می شود.

به طور خلاصه ، فروید عنوان کرد که یک فرد می تواند خود را در دو جهت مختلف متمرکز کند: علایق ، نگرانی ها ، عشق (میل جنسی ، در اصطلاح فروید) می تواند به سمت خود یا جهان پیرامون (افراد ، ایده ها و غیره) باشد.

شخصیت خودشیفته - این یک فرد در هر سنی است که در عین حال هنوز به رشد عاطفی و اخلاقی خود نرسیده است. مهمترین چیز برای یک خودشیفته ، شیوه زندگی انتخابی او است و او محدودیت خود را با تماس با دیگران ضروری نمی داند (به عنوان مثال ، با بررسی پایان نامه دانشجویی ، او می تواند به راحتی ناهار خود را روی آن بگذارد و لکه های چرب روی کاغذ بگذارد).

خودشیفته در دنیای خودش زندگی می کند ، که برای او مرکز جهان است و ارتباط چندانی با واقعیت ندارد. خودشیفته معتقد است که تصور خود از خود با واقعیت مطابقت دارد ، اگرچه ، در واقع ، ماهیتی "مجازی" دارد (به عنوان مثال ، اظهارات یک رهبر خودشیفته که از افراد سوء استفاده می کند ، مرزها را نقض می کند ، بی شرمانه دستکاری می کند: "من مردم را دوست دارم").

افراد اطراف مورد علاقه خودشیفته ها نیستند ، شما فقط می توانید برای چنین فردی جالب شوید ، اگر او بتواند از شما "چیزی" بگیرد. متعاقباً ، اگر علایق خودشیفته تغییر کند ، شما به مواد زائد تبدیل می شوید و او شما را از حوزه مورد علاقه خود خارج می کند.

خودشیفتگی ، از جمله با خلق و خوی پارانوئید مشخص می شود ، او در معنی دیدگاه ها ، کلمات دیگران اغراق می کند ، یا حتی آنها را به حساب خود نسبت می دهد ، اگرچه آنچه در حال رخ دادن است مستقیماً به او مربوط نمی شود. در وضعیت دائمی یک ترفند قرار دارد ("آنها زیر من حفاری می کنند" ، "آنها می خواهند جای من را بگیرند" ، "یک ائتلاف علیه من ایجاد شده است" و غیره).

افراد سازمان یافته خودشیفته با بی مسئولیتی شدید و نقض تعهدات بدون هیچ گونه احساس گناه یا تمایل به توجیه خود مشخص می شوند. خودشیفته نگران یک مشکل "جهانی" است - خودش ، همه افراد دیگر "گروه حمایتی" ، "تولیدکنندگان قدرت" ، "گروهی در نقش پادشاه" هستند.

یکی از ویژگی های "پادشاه" گسترش خودشیفتگی است ، به این معنی که افراد دیگر به عنوان افراد جداگانه و مستقل عمل نمی کنند ، بلکه امتداد خود فرد خودشیفته (با یک پا ، بازو و غیره دیگر) هستند. این بدان معناست که فرد خودشیفته انتظار دسترسی آزاد و نامحدود به شخص دیگر را دارد و در برابر موانع مختلفی که توسط افرادی که مرزهای خود را تشخیص می دهند تعیین می کند به طرز وحشیانه ای واکنش نشان می دهد.

ویژگی های خودپنداره ها و ایده ها در افراد سازمان یافته با خودشیفتگی در پوچی ، دروغ ، حسادت ، شرمساری یا تجربیات قطبی است-خودکفایی ، بیهودگی ، تکبر. در مرحله جبران ، خودشیفتگی فرد را مجبور به انجام کارهایی می کند و چنین نگرش ها و احساساتی را نشان می دهد که او را از تجربیات منفی حفظ می کند.

نرگس - یک موجود بسیار معیوب و تنها. در تحقیقی که چندین سال پیش انجام دادم ، مشخص شد که خودشیفتگی و شدت آن با نوع خاصی از تنهایی ارتباط دارد. افرادی که نرخ خودشیفتگی متوسطی دارند ، احساس تنهایی بیگانه ای را تجربه می کنند. این نوع تنهایی با بیگانگی فرد از افراد دیگر مشخص می شود که با عدم امکان ارتباط ناخودآگاه با افراد دیگر و صمیمیت در روابط همراه است. افرادی که سطح بالایی از خودشیفتگی دارند حالت تنهایی جدا از هم را تجربه می کنند. با این نوع تجربه تنهایی ، میزان هویت و انزوا حداکثر ، اغلب در مورد یک شیء بیان می شود.

اگر مجموعه ای از آسیب شناسی خودشیفته خلاصه شود ، به ویژگی های زیر خلاصه می شود.

خودشیفته انتقاد را تحمل نمی کند و با خشم ، شرم و تحقیر به آن واکنش نشان می دهد. شما می توانید یک نظر بسیار جزئی بدهید ، اما این می تواند باعث شدیدترین طوفان اعتراض و خشم شود.

خودشیفته ها مستعد سوء استفاده از افراد دیگر هستند. فرد سازمان یافته خودشیفته از دیگران برای رسیدن به اهداف خود استفاده می کند. به طور خلاصه ، دیگری یک ابزار ، یک راه ، یک ابزار ، یک سرویس است.

حس فوق العاده ای از اهمیت دادن به خود. خودشیفته ها دستاوردها ، توانایی ها و نقاط قوت خود را اغراق می کنند. یکی از گرایش های اصلی خودشیفته این است که به دلیل ویژگی های یک فرد "خاص" و "منحصر به فرد" بدون دلایل قانع کننده مورد توجه قرار گیرد و "پاداش" بگیرد. خودشیفته ها خیالات فراوانی از موفقیت ، قدرت ، استعداد ، زیبایی یا عشق کامل دارند. بهره وری فانتزی آنها بسیار فعال است ، زیرا به آنها اجازه می دهد خلاء درونی را پر کنند.خودشیفته احساس می کند انتخاب شده است ، انتظار یک نگرش مطلوب نسبت به خود را دارد.

نیاز اساسی خودشیفته توجه و تحسین مداوم است.

شخصیت خودشیفته فاقد توانایی تشخیص و تجربه احساسات دیگران است.

خودشیفته ها بسیار حسود هستند. موفقیتها و تواناییهای دیگران باعث حسادت و واکنش فوری برای کاهش ارزش دستاوردهای آنها می شود. عدم تحمل موفقیت های دیگران باعث می شود فرد خودشیفته به آنها آسیب برساند ، تا حد نابودی کامل.

رفتار تحقیرآمیز ، متکبرانه ، بی شرمانه. خودشیفتگان می توانند بسیار تکان دهنده و تحریک آمیز رفتار کنند ، گویی به همه نشان می دهند: "در اینجا ، من می توانم این کار را انجام دهم ، پس چی!". شرم برای یک شخصیت خودشیفته غیرقابل تحمل است ، و سپس شرم به "بای پس" می رود ، که مانند بی شرمی یا بی شرمی به نظر می رسد ، در پشت یک مانع حفاظتی انکار پنهان می شود ("شرم نقص من نخواهد شد").

مرزهای ضعیف شخصیت سازمان یافته خودشیفته فاقد توانایی تشخیص وجود مرزهای خاص خود و همچنین درک افراد دیگر به عنوان افراد است و نه به عنوان امتداد خود.

ارتباط ضعیف با واقعیت تماس ضعیف با واقعیت به این دلیل است که تنها واقعیت خودشیفته خودشان هستند ؛ از نظر آنها ، "واقعیت" خود در خدمت آنهاست.

توصیه شده: