افسردگی به عنوان راهی برای درک جهان

تصویری: افسردگی به عنوان راهی برای درک جهان

تصویری: افسردگی به عنوان راهی برای درک جهان
تصویری: اگر فقط درک کنیم که ما مرکز دنیا نیستیم - ویژه دکتر شکوری 2024, آوریل
افسردگی به عنوان راهی برای درک جهان
افسردگی به عنوان راهی برای درک جهان
Anonim

افسردگی ذاتاً برخلاف طبیعت انسان است.

در این حالت ، نیازهای اساسی اغلب نقض و تحریف می شوند ، چیزی که طبیعتاً ذاتی فرد محسوب می شود: غریزه حفظ خود ، اصل تلاش برای لذت ، جذابیت ، غریزه مادری.

طبقه بندی انواع مختلف افسردگی بسیار دشوار است ، اما حالتهای افسردگی مشروط را می توان به سه گروه تقسیم کرد:

· روانگردان - تحت تأثیر عوامل آسیب زای خارجی ایجاد می شود.

· جسمانی - ناشی از توسعه بیماریهای مختلف جسمی ؛

· درون زا - در برابر زمینه استعداد ژنتیکی ایجاد می شود.

به گفته تعدادی از محققان ، شرطی بودن این تمایزها این است که افسردگی های درون زا اغلب توسط عوامل برون زا برانگیخته می شوند و عوامل خارجی می توانند در مراحل خاصی از ایجاد افسردگی های درون زا تأثیر مضاعفی داشته باشند.

و با این وجود ، در چارچوب این مقاله ، ما سعی نخواهیم کرد که بی نهایت و تمرکز بر افسردگی روانی ، و در شکل نسبتاً ملایم آن ، که در آن یک فرد ، در فعالیتها و ارتباطات روزانه دچار مشکل می شود ، هنوز آنها را متوقف نمی کند. خلق و خوی افسرده است ، عملاً هیچ چیز خوشایند نیست ، دلایل زیادی برای تظاهر به خود وجود دارد ، فعالیت به میزان قابل توجهی کاهش می یابد ، اما به طور کامل فلج نمی شود.

در ظاهر ، ما احساس ناخوشایندی یک فرد افسرده را می بینیم ، شادی در دسترس او نیست ، اما هیچ غم و اندوهی در پالت احساسی او وجود ندارد. خود غم مسدود می شود و در سطح عمیق تری می توان پرخاشگری سرکوب شده را مشاهده کرد … در همان زمان ، ممکن است فردی بگوید: "من احساس بی تفاوتی کامل می کنم" یا "همه چیز از دست من خارج می شود ، نمی توانم کاری را شروع کنم" یا چیز دیگری ، که نشان دهنده از دست دادن قدرت است ، اما بعید است از غمش آگاه است

یک فرد افسرده به سختی قادر به همدلی با افراد دیگر است ، زیرا در ورطه ای تاریک فرو رفته است که رابطه او را با واقعیت نقض می کند. اگر احساساتی را که در زیر پوسته ضخیم قرار گرفته اند ، کشف کنید ، می توانید نخ را از آنها به نگرش های سفت و سخت ، ساختارهای ذهنی یک شخص بکشید.

آرون بک ، بنیانگذار روان درمانی شناختی ، بر اساس تحقیقات تجربی و مشاهدات بالینی ، به این نتیجه رسید که درک مخدوش از واقعیت افراد افسرده وی به اختلالات تفکر در بیماران افسرده اشاره کرد ، یعنی تمایل به تفسیر هرگونه رویداد زندگی به عنوان تأیید بی ارزشی آنها.

همچنین بخوانید: افسردگی. علائم اصلی.

بر اساس مفهوم بک ، آگاهی فردی که از افسردگی رنج می برد تحت سلطه یک برداشت منفی از خود ، یک تصویر منفی از جهان است و بر این اساس ، آینده خود او در یک نور بسیار غم انگیز برای او ظاهر می شود. "چه فایده ای می تواند برای چنین فرد بی اهمیتی مانند من در چنین دنیای وحشتناک و ناعادلانه ای رخ دهد؟" ، - چنین س questionsالات ممکن است برای کسی کاملاً غیر منطقی به نظر برسد ، اما در سیستم مختصات یک فرد افسرده کاملاً منطقی است.

تفکر افسردگی دارای ویژگی های زیر است:

· تعمیم بیش از حد ("گارسون با من دوستانه نبود ، می دانستم که مردم را اذیت می کنم") ،

· قضاوت قاطع ("یک اشتباه برای شکست کامل کافی است") ،

· خواسته های بیش از حد از خود ("یا این کار را بی عیب و نقص انجام دهید ، یا اصلا آن را نگیرید") ،

· ایده آل سازی دیگران و بی ارزش جلوه دادن خود ("همه دوستان من افراد موفقی هستند ، من به تنهایی به چیزی نرسیده ام").

یک فرد افسرده ، به دلیل ویژگی های درک واقعیت ، ممکن است دائمی را تجربه کند گناه در حضور اطرافیان خود ، خود را باری برای عزیزان بدون هیچ تأییدی از جانب خود بدانید. در این حالت ، تفکر یک فرد افسرده شبیه تفکر کودک است.به عنوان مثال ، یک کودک کوچک می تواند به این نتیجه برسد که این شخص است که مسئول طلاق والدین یا مرگ یکی از اقوام خود است ، زیرا رفتار بدی داشته است. اما در مورد یک کودک پیش دبستانی ، خودمحوری طبیعی است.

در طرح ذهنی یک فرد افسرده ، مکتب شناخت درمانی روان درمانی تمایز قائل می شود اعتقاد منفی منفی و باور مکمل ، که با هدف تطبیق با واقعیت خیالی انجام می شود.

باورهای اساسی در دوران کودکی شکل می گیرد. متأسفانه والدین ، به طور مستقیم یا غیر مستقیم ، می توانند در شکل گیری تصویر منفی از خود در کودک تأثیر بگذارند. بدون احساس پذیرش ، مراقبت و حمایت بی قید و شرط والدین ، کودک ممکن است تصمیم بگیرد که بد است ، قادر به هیچ کاری نیست و شایسته نیست. از عشق.

علاوه بر این ، والدین می توانند آگاهانه یا ناآگاهانه احساس گناه را در کودک پرورش دهند. ما بهترین سالهای زندگی خود را به شما دادیم. ما همه چیز را به خودمان تکذیب کردیم ، فقط اگر شما همه چیز مورد نیاز خود را داشته باشید. وقتی بزرگ می شوید و ما را به رحمت سرنوشت واگذار می کنید ،”چنین اظهارات مکرر می تواند اثری عمیق بر روح کودکان حساس و آسیب پذیر به جا بگذارد.

اگر یک باور اساسی منفی ممکن است مانند "من قادر به هیچ کاری نیستم" به نظر برسد ، آنگاه می توان "اگر من دیگران را خوشحال کنم ، آنها متوجه بی ارزشی من نشوند". بدیهی است که فردی با چنین نگرشی نمی تواند از کارهایی که انجام می دهد یا به طور کلی از زندگی لذت ببرد. او دیگران را خوشحال خواهد کرد ، اما خود را خوشحال نخواهد کرد.

عدم رضایت از موفقیت خودشان از ویژگی های آن است کمال گرایی مزمن … به نظر می رسد ، تقاضای زیاد از خود و نیاز به موفقیت چه اشکالی دارد؟ از نظر تئوری ، این باید انگیزه ایجاد کند ، اما اغلب افراد تأثیر منفی تلاش برای کمال را تجربه می کنند. اگر فردی دائماً از خود ناراضی باشد ، در هر شرایطی از خود انتظار درجه یک داشته باشد ، نقایص خود را برطرف کرده و تحت تأثیر ترس از شکست عمل کند ، دشوار است که چنین کمال گرایی را سالم بنامیم. پایبندی متعصبانه به استانداردهای پذیرفته شده در جامعه ، ارتقاء موفقیت به درجه بالاترین ارزش ، جهت گیری منحصراً برای ارزیابی خارجی ، که می تواند به عنوان انگیزه اصلی در نظر گرفته شود ، فرد را عمیق تر و عمیق تر به افسردگی سوق می دهد. ارتباط بین اختلال افسردگی و کمال گرایی توسط بسیاری از محققان غربی و روسی شناسایی شده است.

پس از همه موارد فوق ، یک س logicalال منطقی ایجاد می شود: "آیا در تجربیات افسردگی معنا وجود دارد؟" روان درمانگر موجود آلفرد لنگل به این شکل پاسخ می دهد: "معنای افسردگی این است که مانع ادامه زندگی فرد به شیوه ای شود که تا کنون زندگی کرده است."

همچنین ببینید: افسردگی: یک بیماری ، بیماری یا هوس؟

توصیه شده: