وقتی نمی توان عفو کرد. خودشیفتگان و شفاف سازی روابط

وقتی نمی توان عفو کرد. خودشیفتگان و شفاف سازی روابط
وقتی نمی توان عفو کرد. خودشیفتگان و شفاف سازی روابط
Anonim

از شما می خواهم که ببخشید

انگار اجازه می دهد پرنده به آسمان برود.

از شما می خواهم که ببخشید

امروز ، یکبار برای همیشه.

تو به من گفتی "دوست دارم"

و آنها این را در گلهای باغ شنیدند ،

من می بخشم ، اگر گل باشد

آنها هرگز قادر به بخشیدن نخواهند بود.

و حافظه مقدس است

مثل انعکاس یک آتش بلند

بخشش ، بخشش

حالا از من نپرسید … (ج) روبرت روزدستسنسکی

اکنون موضوع بخشش بیش از پیش مطرح می شود. بسیاری از منابع روانشناسی مقالاتی را منتشر می کنند که ایده اصلی آنها "بخشیدن و کنار گذاشتن جرم" است و سپس قول داده می شود که بسیاری از مشکلات به خودی خود برطرف می شوند ، بیماری های مزمن بهبود می یابند و به طور کلی "گرگ کنار بره دراز بکشید "و همه خوب خواهند شد. نشریات مسیحی ارتدوکس نیز عقب نمی مانند. بخشش به طور کلی در آنجا چنین توصیف می شود: "بخشش مفیدترین و مولدترین جهت روح ما است ، به ما امکان می دهد روابطی را که به دلیل ضعف ما خراب شده است ، شفا دهیم" ، یعنی تقصیر به گردن کسی می افتد که آزرده شده است - "مانند این گله ای ، ضعیف بود و اجازه داد توهین به روح وارد شود."

سالها پیش ، زمانی که من تازه شروع به مطالعه روانشناسی کرده بودم و از نظر روانی کاملاً بالغ نبودم ، این موضوع بخشش بسیار به من کمک کرد. دوست دختری را که منتظر تماس او بودم یا فروشنده مغازه ای که بلافاصله س hearال را نشنید ، ببخش. با گذشت زمان ، مشخص شد که در چنین داستانهایی دلخوری وجود ندارد. احترام به منافع خود و دیگران فرا رسیده است ، هرکسی حق دارد کار خود را انجام دهد ، یا می تواند در مورد آن فکر کند و س hearال را نشنود.

در برهه ای از زندگی ، شروع به تجزیه و تحلیل آسیب های عمیق خود کردم و شروع به تلاش برای بخشیدن افراد متخلف و ایجاد مرزهای سالم کردم. جوان بودم و خوش بین. بخشش ساده به نظر می رسید - "روی صندلی های مقابل یکدیگر بنشینید ، صحبت کنید و همه چیز حل می شود و هیچ زخمی وجود نخواهد داشت" ، سپس مرزهای محترمانه و حتی بسازید و بس! همانطور که لوئیس سمدس نوشت ، "وقتی ما صادقانه می بخشیم ، زندانی را آزاد می کنیم و سپس متوجه می شویم که خود ما زندانی بودیم."

همه چیز خوب کار می کرد تا اینکه به تجزیه و تحلیل خودشیفتگان رسیدم که با این نظریه به من آسیب رساندند. اول از همه ، معلوم شد که خودشیفته ها با خوشحالی وارد گفتگو می شوند ، اما روشن شدن رابطه و بخشش ، خوب ، مطمئناً انجام نمی شود. این مکالمه جهنمی بی پایان می شود. سه تا چهار ساعت با گل نرگس صحبت کردم و تقریباً به توضیح نزدیک شدم. در مکالمه ، نوعی هیجان وجود داشت ، کمی بیشتر به نظر می رسید و من می توانم توضیح دهم ، اما نه - تقریباً در یک لحظه مهم ، خودشیفته به چیز دیگری می لغزد یا بیشتر … به شخصی تغییر می کند. "خوب ، اگر یک کیلوگرم اضافه وزن دارید و چشمان شما قهوه ای نیست ، چه روانشناس هستید." من موضوع گفتگو را از دست می دادم ، به معنای واقعی کلمه از تمایل به اثبات اینکه هیچ ربطی به آن ندارد ، و هیچ پوند اضافی وجود ندارد ، خفه می شدم. و وقتی قدرت و صبر من تقریباً تمام شد ، او به طرز ماهرانه ای چیزی را وارد کرد که به خصوص من را آزار می دهد و همه چیز با اشک پایان یافت.

همچنین بسیار راحت بود که کلماتم را در طول یک مکالمه "پیچ و تاب" دهم ، آنها را در زاویه ای دیگر باز کنم ، کلمات معنی خود را از دست دادند و این با تمسخر به من گفته شد و حالت احساسی من را تضعیف کرد.

دیگران چنین تلاش هایی را برای تفریح به عنوان سرگرمی فوق العاده جدید پذیرفته اند. خودشیفته به سختی می تواند کسالت تنهایی را تحمل کند ، احساسات دیگران برای او یک "غذای" احساسی فوق العاده است. همانطور که یکی از دوستانم ، خودشیفته ، اعتراف کرد ، "دیدن اینکه من یک نفر را به اشک و هق هق رساندم بهتر از ارگاسم است. من قوی هستم و می توانم بر دیگران تأثیر بگذارم. " با گذشت زمان ، قربانی خودشیفته به تدریج به حملات خود عادت می کند و واکنش تندی به او نشان نمی دهد و خودشیفته باید بیشتر و بیشتر خشونت آمیز باشد تا قربانی را از آرامش محروم کند. وقتی سعی کردم رابطه را روشن کنم ، خودشیفته با خوشحالی با پیشنهاد من موافقت کرد "مانند بزرگسالان ارتباط برقرار کنید و به مرزهای یکدیگر احترام بگذارید و یکدیگر را ببخشید". شادی من بسیار زیاد بود.شادی من چند روز طول کشید ، درست به شرطی که برای من آرامش و ایمان لازم باشد. علاوه بر این ، مرزهای من به طور ناگهانی و شدید نقض شد.

و البته ، روشنایی گاز نیز اضافه شد. تمام کلمات من در مورد احترام به مرزها برای من بازنویسی ، پیچیده و منتسب شد. در کوچکترین تلاشی برای روشن کردن آنچه که من اشتباه گفته ام ، و به نظر من "به نظر می رسید". و خود ایده بخشش از یکدیگر باعث شد که حملات به من بیشتر شود. تلاش برای پاکسازی با صدمه بیشتر به پایان رسید.

بخشش و توضیح دادن کارساز نبود. بنابراین با گل نرگس چه کار می کند؟

اول ، آگاهی از مرزها و قدرت خود. وقتی این افراد سعی کردند مرزهای من را زیر پا بگذارند ، من به شدت سقوط کردم. فشار تنها زمانی متوقف شد که متوجه شدند من قوی هستم و می توانم هر لحظه این ضربه را منعکس کنم.

ثانیاً ، این بسیار کمک کرد که "سنگ خاکستری" باشید یا تظاهر کنید - در برابر حملات واکنش نشان ندهید ، حتی اگر از نظر احساسی چسبیده باشد. خودشیفته با قربانی که نمی تواند با او احساسات بنوشد ، علاقه ای ندارد.

البته بهتر است هرگونه تماس با خودشیفته را قطع کنید. این تنها چیزی است که می تواند حملات احساسی را متوقف کند. در عین حال ، هنگام جدا شدن ، گل نرگس ممکن است ظاهراً ارتباط خود را متوقف کند ، اما آنها به طور دوره ای قربانی را "پینگ" می کنند ، بررسی می کنند که آیا امکان حمله مجدد وجود دارد. برای این کار ، افراد خودشیفته می توانند به صورت دوره ای برای قربانی نامه بنویسند و خود را به آنها یادآوری کنند. یک تصویر یا شعر متظاهرانه دیگران از اینترنت ، یک تماس با سکوت ، برخی ممکن است "به طور تصادفی" به مکانهایی برسند که قربانی اغلب در آن اتفاق می افتد.

افراد خودشیفته در خواندن احساسات دیگران مهارت دارند ، آنها به وضوح انتظار دارند که بتوانند قربانی را برگردانند و چنین رفتاری داشته باشند. بنابراین ، قربانی منتظر چنین "قلاب" احساسی است که می تواند بر او تأثیر بگذارد: یک آیه در مورد عشق ، ملاقات در خیابان ، در موارد شدید دسته گل و ارکستر در انتظار قربانی است ، در موارد شدید نیز وجود دارد "تلاش" برای خودکشی اشک و احساسات قوی به عنوان یک امتیاز محسوب می شود.

اما بخشش چطور؟ چگونه خودشیفته را ببخشیم؟ این همه صحبت جهنمی ، حملات و بی رحمی غیرقابل تصور؟ آگاهی می تواند کمک کننده باشد: خودشیفته همان است که هست و نمی توان او را تغییر داد. می توانید سعی کنید کبری را متقاعد کنید که به شما حمله نکند ، اما کلمات بی فایده خواهند بود. نمی توان به احساسات خودشیفته دست یافت. گزینه "من به او خواهم گفت چگونه درد کرد" توسط خودشیفته با لذت زیاد درک می شود. این بدان معناست که او "مدیریت کرد" و بهترین تاکتیک خواهد بود.

مهم است بدانیم که خودشیفته نیازی به توضیح ندارد ، او خوب است و چنین است. شفاف سازی می تواند قربانی را به درک و لغزش سوق دهد ، بنابراین خودشیفته سعی می کند همه چیز را همانطور که هست رها کند.

بخشش در نسخه مسیحی آن "هم بدهکاران را ببخش و هم فراموش کن" کار نمی کند. فردی که ویژگی های یک خودشیفته را فراموش کرده است ، منتظر حمله بعدی است. به جای بخشش استاندارد ، می توانید به سادگی بپذیرید که خودشیفته چنین است و فقط ادامه دهید ، زندگی خود را ادامه دهید ، در صورت امکان ، خودشیفته را از آن حذف کنید.

روان درمانی کمک بزرگی خواهد بود. خودشیفته ها به خوبی می دانند که چه احساساتی را باید به آنها وابسته کرد ، به طوری که چنین بود. شرم ، گناه ، ناامنی می تواند منطقه حمله آنها باشد. و این مناطق هستند که برای تمرین در روان درمانی مفید خواهند بود.

توصیه شده: