داستانهای تقلب سابقه روانشناس خانواده

فهرست مطالب:

تصویری: داستانهای تقلب سابقه روانشناس خانواده

تصویری: داستانهای تقلب سابقه روانشناس خانواده
تصویری: طریقه صحیح بحث که منجر به دعوا و عذاب وجدان و ناراحتی نشود 2024, آوریل
داستانهای تقلب سابقه روانشناس خانواده
داستانهای تقلب سابقه روانشناس خانواده
Anonim

من فقط یک داستان از بسیاری از داستان ها را برای شما تعریف می کنم.

"بازی دوگانه معشوقه".

اولگ ، ثروتمندی که در اوایل چهل سالگی با مسکویت ازدواج کرد ، به طور منظم از پایتخت یکی از مناطق برای تجارت رسمی خود بازدید می کرد. در آنجا بود که او عاشق دختری مجرد ایرینا ، بیست و هشت ساله شد. ایرینا به عنوان یک اقتصاددان در شرکتی که اولگ با آن کار می کرد کار می کرد. یک عاشقانه گردابی شروع شد ، که کمی کمتر از یک سال به طول انجامید. معلوم نیست که اگر همسر اولگ از این رابطه مطلع نبود ، همه اینها به کجا می رسید. او یکی از بنیانگذاران مشاغل شوهرش بود و شخصیتی بسیار قوی داشت. این زن با تهدید به نابودی مشاغل خانوادگی ، توانست به رابطه عاشقانه همسرش پایان دهد. دارایی همسر حضور دو فرزند مشترک بود ، پسرها در سن نه و سیزده سالگی ، و همچنین موقعیت واحد همه اقوام در مورد رد معشوقه. علاوه بر این ، در این دوره بحران اقتصادی سال 2008 در حال طغیان بود ، مردی که به تظاهرات می پردازد احساس نمی کند که محکم روی پای خود است.

در نهایت عقل بر غریزه اساسی غلبه کرد.

با این حال ، همانطور که زندگی و عملکرد کار من نشان می دهد:

عشق را نمی توان شکست داد ، فقط می توان آن را متوقف کرد

اولگ شماره ایرینا را از تلفن همراه خود حذف کرد ، آن را در "لیست سیاه" در شبکه های اجتماعی قرار داد ، و بازدید از شهر محل زندگی دختر را متوقف کرد. آرامش در کل خانواده برقرار شده است. با این حال ، متأسفانه ، همسر اولگ تنظیمات لازم را در رفتار زن خود انجام نداد. اول از همه ، در مورد روابط صمیمی بود. یک مرد موفق و فعال از نظر بدنی به وضوح کمتر در رختخواب دریافت می کرد ، که پیش نیازهایی را که زمانی او را به خیانت سوق می داد حفظ می کرد.

دست کم گرفتن زنان از اهمیت رابطه جنسی برای شوهرانشان دلیل اصلی خیانت بعدی آنها است.

دو سال بعد ، همسر اولگ ، که مانند بسیاری از زنان حسود ، به طور مخفیانه از همسر خود به طور مرتب حساب یک رقیب سابق را در شبکه های اجتماعی کنترل می کرد ، متوجه شد که ایرینا قبلاً ازدواج کرده و حتی یک فرزند داشته است. او به اولگ این موضوع را اطلاع داد تا به نظر او امیدهای احتمالی وی را برای بازگرداندن ارتباط به طور کامل دفن کند.

متأسفانه خبر بچه دار شدن معشوقه از تمایل همسرش برای داشتن فرزند سوم نیز می کاهد. واقعیت این است که هم قبل از خیانت و هم پس از آشتی با همسرش ، اولگ به همسرش پیشنهاد کرد که فرزند سوم داشته باشد ، زیرا موقعیت مالی یک زوج محترم کاملاً این اجازه را می داد. زن ، که در زمان آشتی با شوهرش سی و هفت ساله بود ، در ابتدا ، با خلق و خوی ، به شوهرش قول داد که فرزند متولد می شود. با این حال ، او انگیزه خود را برای بچه دار شدن بیشتر نداشت ، او تصور می کرد که شوهرش با دو فرزند موجود کاملاً مدیریت می کند و حذف معشوقه اش از بازی فوریت این موضوع را از بین می برد. از این گذشته ، طبق منطق همسر ، اگر تهدیدی برای به دنیا آوردن فرزند توسط یک رقیب وجود نداشته باشد ، ممکن است خود به دنیا نیاید.

اما منطق زندگی پیچیده تر و گیج کننده تر از تصور همسر محترم بود. دو سال بعد ، یعنی چهار سال پس از پایان داستان توصیف شده خیانت ، اولگ به طور تصادفی با ایرینا در فرودگاه مسکو ملاقات کرد. این مرد برای تجارت به برخی از مناطق پرواز کرد و ایرینا نیز در حال پرواز برای استراحت در ترکیه بود. با توجه به اینکه اولگ در فرودگاه تنها بود و ایرینا تنها با یک کودک بود ، ملاقات بسیار احساسی بود. ایرینا به یکی از دوستان سابق خود توضیح داد که ازدواج او از روی عشق انجام نشده است ، اما تنها یک اقدام ناامیدی برای فراموش کردن اولگ بود. تولد یک کودک دقیقاً از همین سریال بود. با این حال ، به گفته ایرینا ، نه ازدواج و نه تولد یک دختر به دختر بدشانس عاشق کمک کرد تا اولگ را فراموش کند. بنابراین ، دو سال بعد ، او نتوانست زندگی با مردی بی عشق را تحمل کند و از پدر کودک جدا شد.و اکنون او بیش از یک سال است که ازدواج نکرده است ، دختری را بزرگ می کند و به طور دوره ای در حال گذر در مسکو است و در تمام این مدت او صادقانه به معجزه دیدار جدید با تنها مرد محبوب روی زمین امیدوار بود. و اکنون ، این معجزه بالاخره اتفاق افتاد!

گفتن این که این داستان یک مرد را تحت تأثیر قرار داد ، چیزی نیست. احساسات گذشته فوراً دوباره شعله ور شد ، اولگ دوباره به طور مرتب با ایرینا ارتباط برقرار کرد. در آن زمان ، وضعیت مالی مرد به طور قابل توجهی بهبود یافته بود. مخفیانه از همسرش ، او بودجه سایه بزرگی را تشکیل داد ، که از آن طریق می توانست به راحتی اجاره یک آپارتمان در مسکو را به ایرینا پرداخت کند - برای حمایت کامل از دختر با فرزند.

علاوه بر این ، فرزندان اولگ قبلاً وارد نوجوانی شده بودند (آنها سیزده و هفده ساله بودند) ، که سطح مسئولیت مردان را نسبت به آینده آنها به میزان قابل توجهی کاهش داد. و اندکی قبل از این لحظه ، مادر اولگ درگذشت ، که همیشه از عروس خود حمایت می کرد و بدون ابهام از حفظ خانواده حمایت می کرد. بنابراین ، بیشتر عواملی که چهار سال پیش برای حفظ خانواده کار کردند ، در این زمان ، اهمیت خود را از دست داده اند.

پس از یک سال اقامت ایرینا در مسکو ، رابطه بین عاشقان تقریباً کامل بود. این دختر با داشتن فرصتی برای کار نکردن ، در یک باشگاه ورزشی شرکت کرد ، عالی به نظر رسید ، مرد را با مراقبت و توجه ، بیش از همه - صمیمی احاطه کرد. مردی خوشحال ، مخفیانه از همسرش ، در ساخت و سازهای مشترک سرمایه گذاری کرد و به طور موقت یک آپارتمان برای بهترین دوست خود ثبت کرد. هنگام برنامه ریزی برای درخواست طلاق ، به محض آماده شدن یک آپارتمان بزرگ جدید.

مشکل این بود که مرد عاشق شروع به متقاعد کردن ایرینا برای به دنیا آوردن فرزند مشترک آنها کرد. دختری که سی و دو ساله شد ، که تازه شروع به فراموش کردن سختی های مراقبت از یک کودک کوچک کرده بود (دخترش چهار ساله بود) ، سرانجام در پایتخت شروع به زندگی با شکوه کرد ، نمی خواست به او بازگردد حالت قبلی اصلا! علاوه بر این ، او ازدواج نکرده بود ، اولگ هنوز تقاضای طلاق نکرده بود و آپارتمان در حال ساخت تنها یک سال بعد باید تسلیم می شد.

چیزی که دختر چندان دوست نداشت این بود که آپارتمانی که از طریق مشارکت سهام برای چند زن و شوهر آینده ساخته می شد نه در او ، بلکه در دوست اولگ ثبت شده بود. اولگ نمی تواند به وضوح به معشوقه خود توضیح دهد که چرا او را بلافاصله به دختر نداد. از این رو ، معشوقه آزرده ایرینا به شدت شک کرد که مردی در چهل و شش سالگی ، که قبلاً او را تحت فشار همسرش رها کرده بود ، با این وجود تصمیم به طلاق می گیرد.

ایرینا در تلاش برای یافتن راهی برای خروج از این معضل ، نگاه خود را به سمت همکار کاری خود در زادگاهش معطوف کرد. مردی که ما او را مشروط میخائیل می نامیم ، سه سال از ایرینا کوچکتر بود ، در همان سازمانی کار می کرد که ایرینا زمانی به عنوان اقتصاددان در آن کار می کرد. او و ایرینا همچنین رابطه صمیمی داشتند ، که به موازات داستان اولگ پیش رفت و با ازدواج ایرینا و سپس مرخصی زایمان پایان یافت. ایرینا یک مأمور دوگانه واقعی شد: تا آنجا که من فهمیدم ، اولگ چیزی در مورد وجود میخائیل نمی دانست و میخائیل هرگز در مورد اولگ نشنیده بود.

ایرینا که با هزینه اولگ در مسکو زندگی می کرد ، ظاهراً هیچ چشم اندازی در این روابط مشاهده نمی کرد ، به جز روابط مالی ، ایرینا شروع به برقراری ارتباط فعال با میخائیل کرد. او شروع به متقاعد کردن مردی هنوز مجرد اما ظاهراً بسیار امیدوار کننده کرد که به مسکو نیز نقل مکان کند و به او اطلاع دهد که قبلاً برای خود شغلی پیدا کرده است و به دنبال یافتن شغل مناسب برای او خواهد بود. البته دختر چیزی در مورد این واقعیت که او واقعاً با معشوق ثروتمند زندگی می کند ، ننوشت. طبق نسخه رسمی ، او خود یک آپارتمان اجاره کرد و در خانه به عنوان یک حسابرس آزاد کار می کرد.

متأسفانه برای ایرینا ، نکته اصلی در ارتباط ایرینا با میخائیل همان نظری بود که اولگ اخیراً به آن پایبند بود. دختر می خواست سرانجام شک و تردید مرد مردد را برطرف کند ، یک پیام عاشقانه طولانی به میخائیل در تلفن همراه خود نوشت.

مفاد اصلی این پیام به این شکل به نظر می رسید:

- چقدر او در رختخواب و در یک رابطه عاشقانه فوق العاده بود.

- ارتباط او با شوهر آینده اش به یک واکنش اشتباه و شتابزده نسبت به سرد شدن روابط آنها با میخائیل تبدیل شد.

- ازدواج برای عشق نبود ، بلکه برای فراموش کردن کسی بود که دختر واقعاً دوست داشت - یعنی میخائیل. ایرینا اصلاً عاشق شوهرش نبود.

- حاملگی تلاشی بود از طرف دختر برای درمان رنج روحی ناشی از از دست دادن عزیز ، میخائیل ؛

- نه ازدواج و نه تولد یک کودک به ایرینا کمک نکرد تا عشق گذشته خود را فراموش کند (البته به میخائیل).

- به همین دلیل است که این دختر نمی تواند در آینده با همسر مورد علاقه خود زندگی کند و طلاق گرفت.

- با حرکت به مسکو ، سعی کرد میخائیل را فراموش کند ، اما این خارج از قدرت او بود و بنابراین غیرممکن بود.

- در حال حاضر او صادقانه امیدوار است که شخص مورد علاقه کاملاً آماده باشد تا برای همیشه با او باشد. و ، به نوبه خود ، مشتاقانه منتظر است که چه زمانی افسانه عاشقانه با میخائیل محقق شود …

این تزها بود که اولگ در مکاتبات ایرینا با میخائیل ، هنگامی که از حضور دختر در حمام استفاده کرد و متعهد شد پیامها را در تلفن همراه او بخواند ، کشف کرد. علاوه بر این ، او به طور اتفاقی وارد تلفن ایرینا شد: مرد متوجه شد که دختر کوچک ایرینا (که عادت کرده بود با میخائیل در اسکایپ با مادرش ارتباط برقرار کند) دو بار او را نه اولگ بلکه میخائیل صدا کرد. حسادت انگیزه ای برای آزمایش وفاداری دختر شد.

همانطور که اولگ در پذیرایی من گفت ، وقتی این نامه نگاری را خواند ، جهان روی سرش شکافته شد. وقتی ایرینا دستشویی را ترک کرد ، مرد فقط می توانست از او بپرسد: "چرا این کار را کردی؟ چرا این کار را با من کردی؟ همه چیز با من و تو خیلی خوب بود! و من خیلی بهت ایمان داشتم !!!"

ایرینا به وضوح آمادگی چنین چرخشی از رویدادها را نداشت. بنابراین ، او به اندازه مناسب حیله گری و نبوغ را نشان نداد. البته ، دختر سعی کرد همه چیز را به یک شوخی تبدیل کند و مرد را متقاعد کند که این نامه نگاری به طور خاص انجام شده است تا اولگ او را پیدا کند. مانند ، این راهی برای عمداً ایجاد حسادت اولگ بود تا بتواند مرد را مجبور به طلاق زودهنگام از همسرش و حرکت کامل به معشوق خود کند. و به طور کلی ، در طبیعت نیز میخائیل وجود ندارد: این مکاتبات با دوستی انجام شد که موافقت کرد نقش دوست پسر ناموفق را ایفا کند.

با این حال ، اولگ ، که اصلاً یک فرد ساده لوح نبود ، همه واقعیت ها را مقایسه کرد و نتیجه گیری درستی کرد. او به درستی خاطرنشان کرد که اگر میخائیل وجود نداشت ، بعید است که دختر ایرینا اولگ را به این نام صدا کند. این بدان معناست که ارتباط از طریق تلفن یا اسکایپ در واقع انجام شده است. آنچه اولگ بلافاصله با شماره گیری میخائیل از طریق تلفن ایرینا و شنیدن صدای مردی در گیرنده ثابت کرد ، اصلاً شبیه صدای دوست ایرینا نیست.

و اگرچه ایرینا بلافاصله گفت که میخائیل شوهر واقعی دوستش است که موافقت کرد تا به همسرش کمک کند ، و به نوبه خود به ایرینا کمک کند ، اولگ این را نشنید و باور نکرد. در واقع ، بر اساس این واقعیت که مرد دیگری وجود داشت ، برای اولگ کاملاً مشخص شد که چرا ، در یک سال رابطه با دوست دخترش ، بارداری وجود نداشت. زیرا ، هیچ دلیلی برای باردار شدن از مردی وجود ندارد که برای آینده او برنامه ریزی نمی کنید.

بدیهی است که گفتگوی اولگ و ایرینا بیش از حد تند بود. این را می توان به طور غیرمستقیم حداقل با این واقعیت قضاوت کرد که اولگ ، وقتی به خانه آمده بود ، نتوانست تحمل کند و همه چیزهایی را که برایش اتفاق افتاده بود به همسرش گفت. به گفته وی ، با درد رسوایی ادعایی با همسرش ، او می تواند خود را از درد شرایط با ایرینا شفا دهد. اما همسر اولگ در این وضعیت به سرعت وضعیت را ارزیابی کرد و عاقلانه و مسالمت آمیز رفتار کرد. او دوباره شوهر گیج خود را بخشید ، که در دام یک بازی دوگانه افتاد. در نتیجه ، برای مرد آسان تر نشد ، بنابراین ، با مراجعه به روانپزشکان و حتی تحت درمان در بخش بیماری های عصبی ، در پایان ، وی با من قرار ملاقات گذاشت.

س mainال اصلی مرد همان بود: "چرا و چرا ایرینا اینقدر بی رحمانه با او رفتار کرد؟ بالاخره همه چیز با آنها خیلی زیبا بود؟ "مدتی طول کشید تا مرد اندوهگین منطق زنانه ای را که به طور سنتی در موقعیت های مشابه نشان داده می شود درک کند.

به عنوان یک قاعده ، دختران حقایق زیر را در نظر می گیرند:

- تکیه بر مردی که قبلاً یکبار دوست دخترش را ترک کرده و برای همیشه ناپدید شده است ، دشوار است.

- تکیه بر مردی که همسرش قبلاً مهارت خود را در مبارزه برای شوهر خود به وضوح نشان داده است ، مضاعف است.

- یک مرد در سی سالگی به وضوح جالب تر از یک مرد در چهل و شش سالگی است. علاوه بر این ، اولی مجرد و دومی متاهل است. به خصوص با توجه به اینکه این فرد سی ساله تحصیلات خوبی دارد و مسیر شغلی فعلی وی به او این امکان را می دهد که به رشد حرفه ای و مالی امیدوار باشد.

- بدون ثبت نام یک آپارتمان در حال ساخت برای معشوقه اش ، یک مرد متاهل به دوست دخترش بی اعتمادی کرد و او را از علاقه مادی برای ادامه رابطه محروم کرد. او به او تضمین نمی داد که در صورت جدایی احتمالی آنها در آینده ، این دختر برای سالهای هدر رفته غرامت مالی دریافت می کند و در معرض خطر رها شدن با کودک در خیابان قرار می گیرد.

- مهمترین چیز این است که یک مرد متاهل عجله ای برای درخواست طلاق ندارد و این همیشه خطرات زیادی را برای معشوقه خود به همراه دارد.

توانبخشی روانی اولگ بسیار طول کشید ، زیرا این مرد ، اولاً ، هنگامی که هنوز در اوج عشق بود ، متوجه خیانت شد. همانطور که می گویند عشق او آه کشید. ثانیاً ، او بسیار ترسید که بفهمد این کلمات در مورد احساسات فراموش نشدنی برای او ، که به دلیل آن دختر گفته می شود نمی تواند با پدر کودک ازدواج کند ، در واقع فقط دستکاری های ماهرانه یک معشوقه حیله گر است ، می تواند کاملاً متفاوت باشد مردان.

پس از این وضعیت ، به گفته این مرد ، او عموماً در مه شروع به زندگی کرد ، جایی که هیچ چیزی برای چسبیدن به آن وجود ندارد ، هیچ چیز قابل اعتماد وجود ندارد ، افرادی نیستند که بتوان به آنها اعتماد کرد. در آن لحظه بود که متوجه شد در دوران خود چه دردی برای همسرش ایجاد کرده است ، بخشیدن و فراموش کردن برای او چقدر دشوار است. و او هدف خود را جبران تمام رنج های اخلاقی همسرش ، ایجاد آرامش کامل خانوادگی برای او و دیگر هرگز خیانت به او ندانست.

به هر حال ، اولگ پس از دوبار تلاش برای ترور خود یک بار در آشفته دهه نود ، گفت که چاقوها و تپانچه های قاتلان در مقایسه با صداقت دختر مورد علاقه اش ، چیزهای بی اهمیتی هستند. از اینجا می بینیم:

دروغ هم چاقو است.

دروغ عاشقانه بیشتر از خنجر قاتل ضربه می زند.

اما مهمترین چیزی که ما در این داستان می بینیم این است که معشوقه ها می توانند نسبت به آن عاشقان متاهل که نمی توانند سودمندی مالی خود را برای آنها اثبات کنند بسیار ظالم باشند و مهمتر از همه ، آنها آمادگی واقعی خود را برای ترک خانواده نشان نمی دهند. …. بنابراین ، شوهرهای خیانتکار در معرض خطر فریب کسانی هستند که با آنها به همسر خود خیانت می کنند. که بار دیگر نظریه مورد علاقه من را تأیید می کند ، مبنی بر اینکه "در واقع با فریب همسر ، شوهران خود را فریب می دهند".

توصیه شده: