چرا نمی توانید "افکار خود را تغییر دهید"؟

فهرست مطالب:

تصویری: چرا نمی توانید "افکار خود را تغییر دهید"؟

تصویری: چرا نمی توانید
تصویری: چگونه زندگی خود را تغییر دهیم||تغییر زندگی در چند دقیقه || ۵ راهکار طلایی #موفقیت 2024, آوریل
چرا نمی توانید "افکار خود را تغییر دهید"؟
چرا نمی توانید "افکار خود را تغییر دهید"؟
Anonim

"هر یک از ایالت ها یک فکر است. ایالت را دوست ندارید؟ - فکر خود را تغییر دهید "(مامان آمو)

تصمیم گرفتم دو مورد از دلایل احتمالی شکست را به سرعت و "برای مدت طولانی" (متوجه شدم ، انجام دادم و تغییر وضعیت ادامه دارد) در تغییر افکار بنویسم.

اولاً ، ما اغلب "نمی دانیم" چه فکری در ذهن ما جرقه زد و حالت را با خود همراه کرد - این اولین دلیل است. چگونه می توان "به یک فکر ناخودآگاه پی برد" ، مگر از طریق ارتباط با یک روانشناس - من نمی دانم. ما به فردی "از بیرون" نیاز داریم که با حوصله و پشتکار ، در شرایط پذیرش ما ، ما را به "جزئیات فردی" راهنمایی کند. آیا ما همیشه در این مورد تصمیم می گیریم؟

ثانیاً ، ما مقاومت می کنیم.

هر چنین فکری در جهان روانی ما به عنوان یک سیستم یکپارچه ساخته شده است. و "تغییر فکر" آسان نیست ، زیرا در این صورت تعادل روانی بر هم می خورد ، اضطراب شروع می شود ، "فکر جدید کار نمی کند" ، "همه چیز آنطور که می خواهم پیش نمی رود" ، "من هیچ چیز را نمی فهمم در حال حاضر ، "" من آن را نمی خواستم. (الف) "،" روانشناس کمک نمی کند ، بلکه فقط همه چیز را بدتر می کند "و غیره.

چه باید کرد؟

اگر بعضي از افكارمان را پس از كوشش سخت در تصرف آنها تغيير دهيم ، واقعاً مي توانيم تغييرات زيادي در زندگي خود داشته باشيم!

چنین افکاری را می توان درونگرا نیز نامید.

مقدمه عبارت است از گنجاندن یک فرد در جهان درونی خود از دیدگاه ها ، انگیزه ها ، نگرش ها و سایر مواردی که توسط دیگران درک می شود.

یک مقدمه لزوماً فقط چیزی "بد" نیست. به عنوان مثال ، این واقعیت که من یک زن هستم ، اوکراینی هستم ، که روانشناس هستم ، برای فرزندانم مادر هستم - اینها همگی مقدمه های من هستند. این همچنین شامل ایده هایی در مورد سطح فکری من ، ویژگی های شخصی ، توانایی ها ، ویژگی ها است.

کدام یک از افکار ما درباره خود عینی است و کدام یک "توهم" ما هستند - فقط در تعامل با افراد دیگر قابل تعیین است.

تعامل آگاهانه

یک مشکل رایج این است که شخص اغلب آنچه را که در دوران کودکی به او آموخته بودند درباره خود می داند ، آنچه را کسانی که در کودکی به آنها وابسته بودند ، به آنها اعتماد داشتند ، از آنها می ترسیدند ، و کسانی که او را تحسین می کردند ، متقاعد شده بود.

و آنچه او "با تجربه خود تأیید کرد" که دریافت کرد ، ناخودآگاه به دنبال مقدمه پیشنهادی! - و این نکته کلیدی است

مقدمه می تواند به شرح زیر باشد: "من خاص هستم" ، "من می توانم هر کاری را انجام دهم" ، "من می توانم هر کاری را انجام دهم" ، "بگذار جهان زیر ما خم شود" ، "من همه چیز را بدست خواهم آورد ، فقط می خواهم." و این چنین: "من برای هیچ چیز خوب نیستم" ، "نمی دانم چگونه" ، "موفق نمی شوم" ، "شما باید تحمل کنید" ، "آرامتر ادامه می دهید" ، "من درست مثل آن ، "" مردان گریه نمی کنند "و سایر موارد.

اما نکته اصلی این است که شخصیت و تجربه همه اینها را دارد! زیرا این تجربه قبلاً تحت تأثیر درون گرایی به دست آمده است.

که "تغییر افکار" را بسیار دشوار می کند.

هر گونه ایده مشابه از منطقه افراط (از منطقه "فقط از این طریق و هیچ چیز دیگر") - تحریف تصویر جهان ، تداخل با خودشناسی ، روابط و سازگاری کافی در زندگی و جامعه.

به عنوان مثال ، هنگامی که به یک کودک با استعداد خلاق و متحرک آموزش داده می شد که او یک "احمق" ، "مشکل ساز" است و "مادربزرگ را به سکته قلبی می رساند". همچنین هنگامی که کودک با این ایده که "خاص" است و می تواند هر کاری که می خواهد انجام دهد ، "سالم نیست".

و همه چنین ایده های فوق العاده ای دارند که به هیچ وجه در برابر آزمایش واقعیت مقاومت نمی کنند ، اما در عین حال ما در "دفاع" آنها استدلال های زیادی داریم ، و ما سرسختانه نمی خواهیم از شر آنها خلاص شویم.

ما تجربیاتی جمع آوری کرده ایم که همه افکار ما را تأیید می کند - به همین دلیل است که نمی توان همه این ایده ها را کنار گذاشت و از آنها خلاص شد

پس از همه ، پس شما باید تجربیات را تجدید نظر کنید! اما چرا؟ - چرا "گذشته را به هم بزنید" یا "در زخم های معنوی خود بچرخید"؟

به عنوان مثال ، مرد جوانی که در دوران کودکی خود معتقد بود "احمق است و فقط در همه دخالت می کند" ، انرژی خود را در زندگی مطابق با این مقدمه صرف می کند ، یعنی این تجربه را دریافت می کند.و اگر نگرش را تغییر دهید ، باید در دوران کودکی ، روابط خود تجدید نظر کنید ، احساس خشم نسبت به محیط خود ، رها شدن و طرد شدن در سنین پایین را افزایش دهید. تجربه خود را از دید دیگری ببینید و مسئولیت شخصی زندگی خود را بر عهده بگیرید. زمان بر و هشدار دهنده به نحوی ، اینطور نیست؟ بسیار راحت تر می توان با ایده "من برای هیچ چیزی خوب نیستم" باقی ماند.

هرکسی که معتقد است که "خاص" است ، احتمالاً با این ایده زندگی می کند که "نابغه ای شناخته نشده" در این "دنیای بی رحمانه" است ، جایی که هیچ کس نمی خواهد به او فضیلت های شگفت انگیزی پاداش دهد. یا برای خود حق کامل "تأیید" انحصار خود از جهان را احساس کنند. چه کسی با اختیار خود از شر این امر خلاص می شود؟ از این گذشته ، چنین ایده ای فرد را از بار مسئولیت شخصی نیز رهایی می بخشد.

غالباً افراد دقیقاً هنگامی که دچار "خرابی سازگاری" می شوند ، به یک روانشناس مراجعه می کنند - یعنی یک درونگرا که در داخل وجود داشت (گروهی از تزریقات داخلی) تصادف هنگام برخورد با واقعیت زندگی

اغلب ما "بدبختی" و "شکست" را واقعیت هایی می نامیم که انتظارات ما "همه چیز باید با من چگونه باشد" (یعنی درونگرا یا افکار) امتحان زندگی واقعی را تحمل نکرد به ندرت کسی می تواند از این بابت از زندگی تشکر کند.

و "تغییر افکار" ، آنها را در معرض تجدید نظر و انتقاد قرار می دهند ، همه چیز می تواند "تکان بخورد". و روابط خانوادگی ، و تماس ها ، و موقعیت اجتماعی ، و مشاغل و حتی سلامتی … آیا آسان است؟ اصلا.

در "جنگ با افکار عادی" ، در واقع ، تعداد "مشکلات" و ناراحتی می تواند افزایش یابد. گرچه نه همیشه. گاهی اوقات تسکین بلافاصله می آید ، گویی بار از شانه ها افتاده است.

از این رو. آرزو می کنم همه ما در مسیر خودسازی شجاع و صبور باشیم. و "وقتی سد فرو می ریزد" انتظار نداشته باشید. و اگر خراب شد ، سعی کنید مزیت آن را در نظر بگیرید.

توصیه شده: