زنانگی ممنوع

فهرست مطالب:

تصویری: زنانگی ممنوع

تصویری: زنانگی ممنوع
تصویری: Attracting men with feminine energy | English subtitle 2024, آوریل
زنانگی ممنوع
زنانگی ممنوع
Anonim

زنانگی ممنوع

(مجموعه مردانگی در زنان از نگاه مردان و زنان)

از امیدها بترسید ، عشق زمینی را نشناسید.

شما نمی توانید شمع های عروسی را روشن کنید.

روح خانواده خود نباشید ؛

نوزاد شکوفه را نوازش نکنید …

اما در نبردها سر شما را جلال خواهم داد.

من تو را بر همه باکره های زمین قرار خواهم داد."

"خدمتکار اورلئان" F. Schiller

روش روانکاوی برای مطالعه ریشه رایج ترین مشکلات روانشناختی بر اساس مفهوم فروید از انگیزه های ناخودآگاه یک رفتار خاص انسانی است که بر اساس انگیزه ها ، احساسات ، احساسات سرکوب شده در ناخودآگاه استوار است. K. یونگ دیدگاه خود را از این مفهوم معرفی می کند. او مفهوم ناخودآگاه جمعی را معرفی می کند که شامل تجربیات گذشته است که به طور ژنتیکی در هر فرد نهفته است و در روند تکامل انسان پر شده است. و همچنین مفاهیم Anima (قسمت زن) و Animus (قسمت مرد) - دو بخش تشکیل دهنده شخصیت.

حرکت در مقاله

  • تأثیر جامعه مردسالار مدرن
  • مجموعه ادیپوس
  • رابطه با پدر
  • نقش پدر در شکل گیری سناریوهای مختلف زنانه
  • مجتمع اخته. حسادت
  • سردی عقده مردانگی
  • عوامل م developmentثر بر رشد روانی جنسی دختر
  • روان درمانی ناهماهنگی زنان

تحت تأثیر جامعه مردسالار مدرن ، "زیر سایه زحل" امروز مردانگی در مردان شکل می گیرد. فشار ، الزام به رعایت چیزی اسطوره ای و غیرممکن ، مردان را از مردانگی خود ناامن می کند ، که منجر به تحریف شکل گیری هویت مردانه می شود. برخی پدران اقتدارگرا و راهنما می شوند ، برخی دیگر - "پدران عاشقانه" که تا ابد "جوانان ابدی" غیرمسئول باقی می مانند. البته ، تحریفات توصیف شده نمی تواند برای درک موضوع رد زن بودن جامع باشد ، همانطور که نمی تواند در مورد همه مردان صدق کند. ما برخی از بخشهای م affectثر بر شکل گیری مجموعه مردانگی در زنان و چگونگی تأثیر مردانگی توسعه نیافته پدران در شکل گیری هویت زن در دختران را مورد بررسی قرار خواهیم داد.

دیدگاه مدرن جامعه غربی در مورد روابط زن و مرد دوپاره ، ناقص است. از یک سو ، مرد به زن به عنوان مظهر پاکی ، قداست ، ایده آل نگاه می کند و از سوی دیگر ، تحت تأثیر سیستم مردسالار ، به زنانگی عاطفی ، نرمی و ضعف غیرمنطقی می بخشد. K. یونگ چنین درک شکافی را به وضعیت زنانگی مردان نسبت می دهد و نه به تصویر یک زن واقعی زمینی. این دوگانگی احساسی که یک مرد در رابطه با انیمه خود ، "زن درونی" تجربه می کند ، اغلب منجر به درگیری در دنیای خارج با زنان واقعی می شود. مردی با نادیده گرفتن قسمت زنانه خود ، او را "یک ناراحتی غیر ضروری در زندگی می داند که ساختار مکانیسم پدرسالار را پیچیده می کند" (1) و نگرش خود را به همسر و دخترش نشان می دهد.

امروز ، در مورد دلایل امتناع یک زن از طبیعت زنانه اش ، می خواهم یک دیدگاه زنانه از این مشکل اضافه کنم ، که توسط روانکاوان زن شکل گرفته است: K. Horney ، H. Deutsch ، Linda Schierz Leonard. یکی از شایسته ترین شخصیتهای روانکاوی را می توان کارن هورنی (1952-1885) دانست که به همراه هلن دویچ بنیانگذار شناخته شده جهت علم روانشناسی زن هستند.

بیایید زمان شوروی را به یاد بیاوریم - رفقای بدون جنسیت ، که خودآگاهی آنها به حوزه کار ، ارتباطات ، با ایدئولوژی محدود ، رها کردن فردیت خود به خاطر یک هدف مشترک و کاهش رابطه جنسی کاهش یافته بود ، به طوری که "چنین نشد. وجود دارد ، "به یک عمل فیزیولوژیکی بدوی.

قسمت فیلم "قلب سگ" را به خاطر بسپارید ، زمانی که شووندر و همکارانش به منظور دریافت یکی از اتاقهای آپارتمان مجلل استاد به آپارتمان پروفروژنسکی می آیند.قبل از ادامه گفتگو ، استاد اصرار دارد که مردان حاضر کلاه خود را بردارند.

- و تو کیستی؟ مرد یا زن؟ - Preobrazhensky از مردی بدون ظاهر جنسی با لباس فرم و کلاه می پرسد.

- چه ربطی داره؟ - شخص پاسخ می دهد

اگر زن هستید ، می توانید در یک سرپوش بمانید - پروفسور توضیح می دهد.

اگر هنگام تربیت فرزند ، والدین جنسیت او را نادیده بگیرند یا ارزش (جنسیت) او را کاهش دهند ، بعداً این امر به این واقعیت منجر می شود که در بزرگسالی ، این پسر یا دختر در ایجاد روابط نزدیک و بلند مدت با طرف مقابل مشکل خواهند داشت. ارتباط جنسی.

"و در حال حاضر ما به درک تقریباً فراموش شده ای برمی گردیم که جهان شامل طبقات و املاک نیست ، نه از افراد ثروتمند و فقیر ، نه از کارفرمایان و زیردستان ، که همیشه در درجه دوم ، بلکه از زنان و مردان هستند" (2).

در اینجا می خواهم خواننده را با برخی از مفاهیم آشنا کنم که از دیدگاه روانکاوی منشا مشکل رد زن بودن را توضیح می دهند و تحقق آنها به آشکار شدن اصل موضوع بیان شده کمک می کند.

مفهوم "مجموعه ادیپوس" فروید در نظریه روانکاوی این نام را از اسطوره معروف قدیمی ادیپ گرفته است. "وضعیت ادیپوس" به مرحله سوم شکل گیری شخصیت اشاره دارد ، که "فالیک" نامیده می شود و "تثبیت" در این مرحله منجر به ویژگی های رشد روانی جنسی و جهت گیری نقش جنسیتی می شود. این دوره به 4-5 سالگی کودک اشاره دارد. مفهوم "مجموعه ادیپوس" شامل ویژگی های رابطه در مثلث است: مادر - پدر - فرزند. اعتقاد بر این است که در طول شکل گیری هویت جنسی کودک ، او به طور ناخودآگاه به والدین جنس مخالف جذب می کند. پسر می خواهد وقتی بزرگ شد با مادرش ازدواج کند و دختر پدرش را بهترین مرد جهان می داند و در مورد رابطه ایده آل که در آن یک زن و شوهر وجود دارد - او و پدر ، و مادر به نظر می رسد یک رقیب رفع مشکل زمانی ظاهر می شود که والدینی که خود در دوران کودکی این مرحله را پشت سر نگذاشته اند ، از نظر روانی بالغ نیستند ، به همان اندازه ناخودآگاه شروع به حسادت فرزند خود برای همسر یا همسر خود برای فرزند می کنند.

در تجربه بسیاری از روانکاوان ، می توان مواردی از مراجعه کنندگان را مشاهده کرد که در روابط با جنس مخالف دچار مشکل هستند و تمایل سرکوب شده ای به عنوان همسر پدر را نشان می دهند. و در کنار این میل ، میل به زن بودن جایگزین می شود ، که نوعی راه نجات است ، راهی برای جلوگیری از محارم روانی.

"بنابراین ، تمایل به مرد بودن به سرکوب خواسته های زن نامحرم یا مقاومت در برابر" قرار گرفتن آنها در نور خدا "کمک می کند.

فانتزی "من یک مرد هستم" به دختر اجازه می دهد تا در این شرایط از نقش زن "فرار" کند - بیش از حد از احساس گناه و اضطراب. به طور طبیعی ، تلاش برای دور شدن از شیوه زندگی زنانه به یک مرد ، ناگزیر احساس حقارت می کند ، زیرا دختر شروع به آزمایش ادعاهای دیگران می کند و خود را با اقدامات بیگانه با طبیعت بیولوژیکی خود ارزیابی می کند ، و در عین حال ، البته ، او با این احساس روبرو است که هرگز نمی تواند به طور کامل با آنها مطابقت داشته باشد. اگرچه احساس حقارت بسیار دردناک است ، اما تجربیات تحلیلی به طور قانع کننده ای به ما ثابت می کند که نفس راحت تر از احساس گناه ناشی از حفظ نگرش جنسیتی زن تحمل می کند. "(2)

نتیجه مثبت زمانی رخ می دهد که با گذشت زمان ، بدون دریافت حمایت مثبت از والدین (والدین با کودک معاشقه نمی کنند ، اما قاطعانه و بدون صراحت مشخص می کنند که همسر خود را دوست دارند ، و رابطه با کودک برای همیشه منحصراً از نظر والدین باقی می ماند) در ناخودآگاه کودک تصویر یک شخصیت قوی و قابل اعتماد از پدر و مادر شکل می گیرد. تمرکز میل جنسی بر والدین به صورت ناخودآگاه سرکوب می شود و یک بلوک سفت و سخت در برابر این تکانه ها ایجاد می شود ، که هیچ راهی برای خروج از حافظه به هوشیاری ندارند.بنابراین ، یک خود اخلاقی ، یک فوق من ، شکل می گیرد ، که به فرد اجازه می دهد از نظر سرکوب خواسته های جنسی با جامعه سازگار شود. اگر در مورد دختر صحبت کنیم ، دختر بدون ایجاد توهم یک مرد ایده آل در واقعیت "درست" رشد می کند. او می تواند قاطعانه نقاط قوت و ضعف خود را ارزیابی کند و همچنین می تواند به طور جامع به شخصیت منتخب آینده خود نگاه کند.

تثبیت منفی در مرحله "عقده ادیپ" منجر به ضربه روحی می شود و دختر می تواند از زنانگی واقعی خود فاصله بگیرد و با تنها چیزی که در زندگی وجود دارد ، نقش مخدوش یک زن را که توسط والدین نابالغ از نظر روانی منتقل شده است ، اشتباه کند. چنین تحریفاتی می تواند خود را در موارد زیر نشان دهد:

- تمایل ناخودآگاه برای اغوا کردن ، معاشقه با هر زن و مردی در نزدیکی ؛

- دوباره ، ناخودآگاه ، شخص سوم در هر رابطه ظاهر می شود. یا رابطه با مردان متاهل است ، یا یک زن در هنگام ازدواج عاشق دارد.

- سرکوب زنانگی آنها ، مشکلات مربوط به سلامت زنان و رضایت جنسی ؛

- سومین کار ممکن است شغلی باشد که زن ترجیح می دهد با خانواده اش وقت بگذارد.

همچنین می تواند تمایل به فداکاری ، خود ویرانی ، مشکلات مربوط به هویت جنسیتی و غیره باشد.

بنابراین ، آغاز انگیزه های بیولوژیکی معمولی برای ترک نقش یک مرد در مجموعه ادیپوس نهفته است. بعدها ، آنها با تبعیض واقعی علیه نقش زنان در جامعه تقویت و حمایت می شوند. و بعداً در مورد آن بیشتر

در این مقاله ، من بیشتر بر نقش پدر در تربیت دختر تمرکز می کنم. به نظر من ، این مشکل در کتاب فوق العاده "ضربه زنانه احساسی. شفا در دوران کودکی یک دختر در رابطه با پدرش ، "توسط لیندا شیرز لئونارد.

با بزرگ شدن یک دختر ، رشد عاطفی و روحی او تا حد زیادی به رابطه او با پدرش بستگی دارد. پدر اولین شخصیت مردانه در زندگی اوست که بر اساس آن الگویی از روابط با مردانگی درونی او و بعدها با مردان واقعی شکل می گیرد. "او همچنین دیگری بودن ، منحصر به فرد بودن ، فردیت خود را ایجاد می کند ،" دیگری "، متفاوت از او و مادرش" (3). نگرش پدر به زنانگی دخترش تا حد زیادی تعیین می کند که دخترش چگونه زنی خواهد شد. "یکی از نقش های متعدد پدر کمک به دختر برای گذار از قلمرو محافظت شده مادری به دنیای خارج است. کنار آمدن با آن ، کنار آمدن با درگیری هایی که ایجاد می کند »(3). اگر پدر بازنده ای باشد و از خود ترس داشته باشد ، به احتمال زیاد دختر رفتار خجالتی و ترس او را می پذیرد. پدر برای دخترش الگوی اقتدار ، مسئولیت ، توانایی تصمیم گیری ، عینی ، با انضباط است. کسانی که نمی توانند برای خود مرز تعیین کنند ، حس نظم و انضباط درونی ایجاد نکرده اند ، در مرحله رشد ذهنی نوجوانان باقی می مانند. رویاپردازان عاشقانه ، اجتناب از درگیری ، ناتوانی در مسئولیت پذیری ، مشروط زندگی می کنند ، نه زندگی واقعی. آنها در آرمانهای خلاقانه و جستجوهای معنوی ، در "بهار ابدی" زندگی می کنند و پاییز غم انگیز و زمستان بی جان را نادیده می گیرند ، پس از آن رشد و تولد معنوی واقعی رخ می دهد. جذاب و مشتاق ، آنها هیچ چیز را به پایان نمی رسانند ، از مشکلات و کارهای معمول اجتناب می کنند. بیشتر اوقات این افراد وابسته هستند ، دون ژوان ، پسران ، خزندگان در مقابل زنان و پدران قدرتمندی که دختران خود را اغوا می کنند (3).

دختران چنین جوانان جاودانی احساس امنیت نمی کنند ، از بی ثباتی ، شک به خود ، اضطراب ، سرماخوردگی و ضعف نفس رنج می برند. شرم برای پدری ، معتاد به الکل یا مواد مخدر ، که قادر به حفظ شغل مناسب و حفظ سطح پایدار زندگی نیست ، به خودی خود نشان داده می شود. اینها زنانی هستند که دائماً احساس شرم می کنند: برای خودشان ، برای فرزندانشان ، برای شوهران و آپارتمان ، ماشین ، لباس ، حتی برای هر غریبه ای که به نوعی جلوی همه "دیوانه" شده است. چنین احساسی از ناسازگاری ابدی. در چنین مواردی ، او اغلب ایده آل یک مرد را ایجاد می کند ، گاهی اوقات تمام زندگی خود را وقف یافتن او می کند ، مرد واقعی را نادیده می گیرد و از او بی ارزش می کند.

پدران دیگر دخترانی سخت گیر ، سرد ، سخت گیر و معتبر هستند ، با قدرت دستورالعمل ، دختران برده و ترسناک هستند.زنانگی درونی حسی آنها فاقد انرژی حیاتی است. در ظاهر آنها اقتدارگرا هستند ، اما در درون آنها رنجور و نرم هستند. دختران آنها در آینده بسیار نرم ، حساس و بی دفاع می شوند. اطاعت ، وظیفه ، عقلانیت ، کنترل و رفتار درست زندگی آنهاست. چنین پدرانی اغلب تمسخر و کنایه را در رابطه با دختر در حال رشد می پذیرند.

مزایای چنین پدری این است که آنها قادر به ایجاد احساس امنیت ، ثبات و نظم هستند. معایب شامل سرکوب زنانگی ، تجلی احساسات ، فوری احساسات است.

نقض نقش پدر در زندگی دختر شامل موارد زیر است:

- کنترل بیش از حد ، که در آن دختر یاد می گیرد که خواسته ها و احساسات خود را سرکوب کند.

- قوانین سختگیرانه و تغییر ناپذیر در خانواده ، هنگام انجام این وظیفه ، زن آینده برای همیشه این یا آن وظیفه را تعیین می کند ، که باید در تمام زندگی خود ایفا کند.

- پدران رویایی ، همیشه مشغول جستجوهای معنوی ، به طور مخفیانه انتظارات دختران خود را از امیدهای برآورده نشده ، موفقیت های فوق العاده بی سابقه ، آویزان می کنند.

- پدران - ماچو - تقاضا می کنند "مانند اسب شخم بزنند" ، بدون تشخیص نقاط ضعف و احساسات.

دختران یا اطاعت می کنند یا علیه زندگی تحمیلی علیه آنها قیام می کنند. اما در هر صورت ، آنها از سناریوی معمول دور نمی شوند ، نه یکی آنها را نزدیک خود می کند و نه دیگری. در زوج های متاهل خود ، نقشهای آموخته شده - همسر سلطه گر و "جوانان ابدی" - شوهر ، یا "بابا" اقتدارگرا با "دختر جاودان - لولیتا" بازی می شود. این نقشها زنانگی چند وجهی یک زن را سرکوب می کند. در طول جلسات ، ما در نهایت به این س comeال می رسیم: "به هر حال من کیستم؟ من چی هستم؟ " اغلب ، حذف نقش های اجتماعی - همسر ، مادر ، حسابدار و غیره. برای یک زن دشوار است که چیزی درباره خودش بگوید. و سپس یک آشنایی واقعی با خود آغاز می شود و شخصیت خود را با قدرت ، عشق ، زنانگی پر می کند.

به طور متعارف ، ما می توانیم دو سناریو از زندگی را متمایز کنیم ، الگوهای رفتاری در زنانی که از پدر خود حمایت مناسبی دریافت نکرده اند - "دختر ابدی" و "آمازون در پوسته". در کتاب "ضربه زنانه احساسی …" نویسنده به تفصیل در توصیف انواع این الگوها پرداخته ، نگاهی به نقش های زن از زوایای مختلف ارائه می دهد. همچنین ، به نظر من ، الگوهای اصلی ناراضی زن در فیلم "ویکی ، کریستینا ، بارسلونا" نشان داده شده است. شخصیت اصلی مرد ، خوان آنتونیو ، مردی بی پروا و از نظر روانی نابالغ است. شخصیت های زن: نقش ویکا سنتی ، بیش از حد مسئول و مضطرب "آمازون در پوسته" ؛ "دختر ابدی" کریستینا ، مانند پروانه ای که از گلی به گل دیگر در حال حرکت است ، که رضایت و محبت واقعی را در رابطه نمی یابد. ماریا النا ، تصویر "بی ارزش" (3) - زنی که توسط جامعه طرد می شود یا خودش علیه آن قیام می کند."

دختران مطیع - "دختران ابدی" - وابسته به پیش بینی های دیگران ، که در تعریف هویت خود مشکل هستند. آنها هر نقشي را كه شوهران اقتدارگرا از آنها بخواهند ، مي پذيرند. یک زن fatale ، یک همسر ایده آل ، شاهزاده خانم یا موزه - آنها می توانند هر کاری را انجام دهند. اما به دلایلی شادی وجود ندارد. برای چنین زنانی دشوار است که به س “ال "چه کسی پاسخ دهند شما ؟"، "چی شما می خواهم؟"

الگوی دیگر "زن در یک مورد" است "آمازون در پوسته". اغلب - اینها از نظر ظاهری زنان زیبا موفق هستند ، از درون تنها و ضعیف هستند. چنین زنانی در کودکی پدری غیرمسئول و از نظر احساسی سرد را مشاهده می کردند. مردان ضعیف تصور می شوند که قادر به تأمین و تأمین خانواده نیستند. شما نمی توانید به آنها تکیه کنید ، فقط می توانید به خود تکیه کنید. در سطح ناخودآگاه ، یک هویت مردانه مردانه شکل می گیرد ، در حالی که زنانگی ارزش خود را از دست می دهند. چنین زنانی برای کنترل بیش از حد تلاش می کنند ، که توهم قابلیت اطمینان و ثبات را ایجاد می کند.

اغلب این دو الگو در یک شخصیت ترکیب می شوند. دختری ترسیده همیشه پشت پوسته ضخیم آمازون پنهان شده است. هر دو بی نهایت از خود واقعی خود فاصله دارند و از ارتباط با هسته زنانه خود محروم هستند.

حسادت پیچیده اخته

کارن هورنی در کتاب خود "روانشناسی زنانه" توجه خواننده را به این واقعیت جلب می کند که "عقده اخته" و حسادت آلت تناسلی ارسالی توسط فروید فروید با ایده پسران در مورد دختران نسبت به مردان درباره زنان سازگارتر است و نمی توان آنها را پذیرفت. به عنوان دلایل مهم امتناع از زنانگی در جامعه مدرن. "عقده اخته" به آن دوره رشد روان جنسی اطلاق می شود که پسران متقاعد شده اند که دختران نیز دارای آلت تناسلی هستند ، و با اطلاع از عدم وجود آن ، این فرض کودکانه را ایجاد کنید که دختران پسر اخته شده هستند. بنابراین "مجازات" ، به دلیل رفتارهای بد ، نافرمانی دختر ، در فقدان آلت تناسلی خود را حقارت می بینند. دختران به چیزی که از آن محروم بود حسادت می کنند. پسر مطمئن است که دختر به او حسادت می کند ، زیرا در نظر او او فردی حقیر است و باید احساس حقارت کند و بخواهد انتقام بگیرد. کارن هورنی تردید زیادی دارد که این کشف می تواند نقش مهمی در زندگی دختر داشته باشد و تمام ثروتی را که طبیعت به او داده است نفی کند.

درباره "مجتمع مردانگی" ، رد زنانگی ما می گوییم وقتی یک زن به هیچ وجه شایستگی های خود را به عنوان یک زن نمی بیند. او دستاوردهای خود را با ارزشهای دنیای مردان مقایسه می کند ، جایی که او البته غیرقابل تحمل است. این غیرقابل قبول است ، زیرا این ارزشها به طور طبیعی برای او بیگانه هستند ، آنها رضایت کامل جامع واقعی را به او نمی دهند ، که می تواند منحصراً توسط زنانگی درونی ، و در مردان نیز به دست آید. با "مجموعه مردانگی" ، مادر بودن به عنوان یک عامل تشدید کننده ارزیابی می شود که مانع از خودآگاهی می شود. در چنین مواردی ، کارن هورنی به ناامنی شدید یک زن اشاره می کند که در انتقاد از خود و کمرویی بیش از حد ظاهر می شود ، که از اعماق "عقده اخته" سرچشمه می گیرد و با حسادت ناخودآگاه یک مرد و تمایل به همذات پنداری با یک مرد قوی توضیح داده می شود..

"وجود یک میل ناخودآگاه قوی برای مرد شدن برای شکل گیری رفتارهای طبیعی جنسیتی نامطلوب است. منطق درونی چنین تمایلی باید منجر به سرماخوردگی یا حتی رد کامل یک مرد به عنوان شریک جنسی شود. سردی ، به نوبه خود ، احساس حقارت خود را تقویت می کند ، زیرا در اعماق روح به طور نادرستی به عنوان ناتوانی در عشق تجربه می شود. اغلب این امر با تصور آگاهانه از سرماخوردگی خود ، که به طور جداگانه توسط یک زن به عنوان پرهیز ، عفت تعبیر می شود ، در تضاد است. به نوبه خود ، احساس ناخودآگاه نقص جنسی خود منجر به حسادت شرطی عصبی نسبت به سایر زنان می شود. "(2)

منشأ پیچیدگی مردانگی و سردی ناشی از آن در دوره کودکی است که دختران واقعاً می توانند به اندام تناسلی پسران حسادت کنند. در سن 4-5 سالگی ، دوره تشخیص نقش جنسیتی ، نه دختر و نه پسر نمی توانند از مزیت بیولوژیکی بی چون و چرا-مادر بودن ، که به طور طبیعی به دختر داده می شود ، قدردانی کنند.

این مورد بعداً توسط پسر درک می شود و در حال حاضر به یک مرد بالغ حسادت می کند ، که به توسعه خلاقیت کمک می کند و حسادت را در آثار هنری تصحیح می کند.

ما مفهوم سرماخوردگی را به عنوان یک اختلال شخصیتی در نظر می گیریم ، اگرچه برخی از متخصصان سکسولوژی سردی را یک هنجار رایج در رفتار یک زن متمدن می دانند.

ما جنبه روانشناختی سرماخوردگی را در نظر خواهیم گرفت ، که می تواند به عنوان منع تجلی جنسیت توصیف شود. اهمیت این پدیده در زندگی یک زن بسیار زیاد است ، زیرا سرماخوردگی تقریباً بر تمام عملکردهای بدن زن تأثیر می گذارد ، نه تنها در جنبه روانی.

اغلب این نقض عملکرد اندام های زنانه ، غدد پستانی ، بی نظمی چرخه قاعدگی ، دیسمنوره ، حالت تحریک ، تنش یا ضعف از وسط چرخه است.سرسختی در جنبه های روانشناختی نیز شامل عدم تمایل به بچه دار شدن است که به دلیل کمبود پول و مشکلات در روابط منطقی است. در دوران بارداری ، سقط جنین ، سلامت نامناسب. در هنگام تولد کودک - عدم تمایل به تغذیه با شیر مادر ، مراقبت از او ، افسردگی پس از زایمان ، تحریک و وحشت در هنگام مشاهده نوزاد. در زندگی روزمره ، سرماخوردگی می تواند خود را در بی نظمی و تمیزی بیش از حد مهماندار ، یا عدم تمایل به انجام کارهای خانه نشان دهد.

اما مهمترین شاخص سرماخوردگی وجود دارد ، که همیشه وجود دارد - این یک رابطه ناهماهنگ با یک مرد است

"در اینجا فقط می خواهم این را بگویم: خواه در بی تفاوتی کامل یا حسادت کشنده ، در سوء ظن یا تحریک پذیری ، در خواسته های دمدمی مزاج یا احساس حقارت ، در نیاز به داشتن معشوق یا در میل به دوستی صمیمی با زنان ظاهر شود ، همیشه یک ویژگی مشترک وجود دارد - ناتوانی در ادغام کامل معنوی و جسمی با موضوع عشق "(2).

در سطح آگاهانه ، چنین زنانی می توانند رفتار کنند و بسیار زنانه ، سکسی و زیبا به نظر برسند. و ما در مورد سرماخوردگی به عنوان بیزاری از رابطه جنسی صحبت نمی کنیم. در جلسات روان درمانی ، با نفوذ به حوزه ناخودآگاه چنین زنانی ، متوجه می شویم که نقش زن خود را رد می کنیم. این زن در جلسات صحبت می کند ، در دفاع از انتخاب خود بحث می کند و آن را با ناتوانی مردان در "مردان واقعی" ، ناتوانی در دستیابی به موفقیت در جامعه ، به عنوان یک زن توضیح می دهد.

در مورد رشد روانی جنسی دختر عوامل زیادی غیر از مواردی که شرح داده شده است تحت تأثیر قرار می گیرند. حسادت اولیه آلت تناسلی هنوز خودشیفته و بی جهت است. با توسعه مطلوب (عدم وجود آسیب جسمی و عاطفی) ، حسادت خودشیفته تبدیل به یک شی می شود که در عشق به یک مرد و یک کودک تجلی می یابد. شرایط اضافی در شکل گیری روان جنسی یک دختر نیز روابط در خانواده است. این بحثی است یا اجتناب از بحث در مورد رابطه جنسی. و به طور تصادفی رابطه جنسی والدین مشاهده می شود ، که می تواند به عنوان خشونت علیه زن درک شود. و خون قاعدگی ، که فقط واقعیت خشونت را در درک دختر کوچک تأیید می کند. مواردی که خانواده توجه بیشتری به برادر دارند. اینها مواردی هستند که می توانند جلوی رشد طبیعی زنانگی را بگیرند و به انتخاب هویت مردان به عنوان مفیدتر و م toثرتر برای بقا کمک کنند.

مشاهده وضعیت دردناک مادر در دوران قاعدگی ، سوءاستفاده از پدر تنها این باور دختر را تقویت می کند که زن بودن خطرناک و دردناک است.

اگر این رویدادها در زندگی یک دختر اتفاق بیفتد ، به ویژه در طول 3-5 سال ، زمانی که او به طور طبیعی خود را با اصل مادر می شناسد و در همان دوره ، یک جذابیت ناخودآگاه نسبت به پدر ظاهر می شود و احساس اضطراب و گناه بعدی ناخودآگاه جابجا می شود ، یعنی احتمال ظهور و تثبیت مجموعه ای از عضلانی و رد زنانگی زیاد است

"به دلیل اضطراب و احساس گناه ، دختری ممکن است از نقش خود به عنوان" زن "کاملاً" دور شود "و به مردانگی ساختگی پناه ببرد. خواسته های مردانه ، که در اصل ناشی از حسادت ساده لوحانه است (که با توجه به ماهیت آن ، محکوم به ناپدید شدن سریع است) اکنون با اضطراب و احساس گناه تقویت می شود و این دو نیروی قدرتمند می توانند در حال حاضر منجر به عواقب فوق شوند "(2)

در آینده ، یک دختر در حال رشد مجبور می شود با تمسخر همه چیز زنانه (لباس ، سرگرمی ، مراقبت از ظاهر و راحتی ، خانه) انتخاب ناخودآگاه کودکانه خود را تأیید کند. در عین حال ، تجلی خود در دنیای مردانگی ، ناامنی و نارضایتی درونی منجر به احساس از دست دادن و درک نادرست از خود می شود.

متأسفانه ، حتی اگر وقایع توصیف شده در زندگی دختر اتفاق نیفتد ، پس از "بیرون آمدن" ، به دنبال جایگاه او در جامعه ، او با یک جهان مردسالار مرد روبرو می شود ، جایی که یک زن ارزش کمتری از یک مرد دارد. تجزیه مردانگی زنانگی به ایده آل (موزه ، معشوق ، الهه) و زمینی (مادر فرزندان ، همسر ، معشوقه) به هیچ وجه در افشای زنانگی واقعی ، شکل گیری شخصیت یکپارچه کمک نمی کند. یک زن باید انتخاب کند: یک رابطه پایدار در ازدواج یا تجربیات جنسی زنده و ایجاد فضای شخصی خود ، جایی که سرگرمی ، ورزش ، مراقبت از خود ، مسافرت وجود دارد. این محدودیت های مردسالارانه ، که زن را مجبور می کند انتخاب ناگفته کنار گذاشتن رابطه جنسی و تجربیات درونی خود را بپذیرد ، در مقایسه با "مجتمع اخته" و "عقده ادیپ" سریعتر منجر به سردی می شود. علاوه بر این ، مهم نیست که یک زن چه انتخابی خواهد کرد - چه به نفع رابطه پایدار و چه به نفع یک "ماجراجو" ، "زن تجاری". در هر دو مورد ، این منجر به نقض یکپارچگی هسته زنانه ، احساس حقارت از زنانگی آنها می شود.

هنگامی که جذابیت جنسی با احساسات ترکیب شود ، نمایش سالم زنانگی امکان پذیر است. اگر یک زن عاشق نباشد ، نمی تواند رضایت واقعی را در رابطه جنسی کسب کند. این در مورد ارگاسم نیست ، در مورد تحقق و شادی زن است.

عدم وجود این پشت سر هم باعث افزایش سردی و نپذیرفتن زنانگی می شود.

در هر مورد جداگانه ، با توجه به ویژگی های فردی رشد روانی جنسی زنان ، می توان عوامل شخصی هر مشتری را شناسایی کرد ، آنها را درک کرد و به دلیل واقعی "ممنوعیت زنانگی" به درک واقعی رسید.

روان درمانی ناهماهنگی زنان

من می خواهم یک بار دیگر تأکید کنم که ما با واقعیت داخلی روبرو هستیم ، با نگرش های ناخودآگاه ، که در طول شکل گیری آنها نقش سازگارانه ای در زندگی دختر بازی کرد و به "بقا" او در واقعیت خارجی ، در جامعه کمک کرد. در روان درمانی ، ما خود را با این واقعیت درونی آشنا می کنیم و هر یک از نگرش ها را برای مفید بودن آنها در یک دوره معین از زندگی یک زن در نظر می گیریم.

اگر در مورد پدر یا مادر ، شوهر یا فرزند صحبت می کنیم ، روابط را با شخصیت های داخلی ، نگرش ها تغییر می دهیم ، که بیشتر منجر به تغییر در روابط واقعی خارجی می شود. در درمان سایکودینامیکی با استفاده از روش نمایشی نماد ، ما نمادهایی را مطالعه می کنیم که تعارضات داخلی و درون افراد مهم را مشخص می کند.

برای درمان موفقیت آمیز ، صرف نظر از روش ، عامل تعیین کننده موفقیت ، تمایل زن به تغییر زندگی او ، به عهده گرفتن مسئولیت خود و عدم انتقال آن به پدر یا مردان به طور کلی است.

"در سفری شگفت انگیز به سوی خود ، مملو از ترس و تردید ، شادی و ناامیدی ، هسته شخصی پر می شود ، مرزهای تغییر شکل یافته در یک راستا قرار می گیرد. لازم است بلورهای یخ زده احساس گناه ، اضطراب ، شرم ، کینه را بیابید ، بشناسید ، آنها را زنده کنید ، آنها را با عشق و اشک ذوب کنید ، آتش خشم و خشم ناگفته. در پایان سفر به عشق و هماهنگی ، آگاهی و پذیرش همه جنبه های تجلی زنانگی وجود دارد. و یک دختر سازگار با نرم - یک عروسک ، و یک ملکه قدرتمند قوی - یک مادر ، و "سایه" ، که می تواند هر قواعدی را زیر پا بگذارد و زیر پا بگذارد ، و یک طبیعت خلاقانه ظریف ، ایجاد چیزی جدید - خواه آثار هنری باشد یا بیشتر پروژه تجاری جسورانه ". (3)

در کار روان درمانی مراحل زیر را طی می کنیم. ما نوع ضربه روحی را تعیین می کنیم ، مشتری را با منابع پر می کنیم. اولین منبع ، احساس امنیت و ثبات است. علاوه بر ایجاد یک فضای درمانی ، می توانید از نقوش نمایشی نمادین مانند "علفزار" ، "جریان" ، "کارگاه سفالگری" ، "مکان امن" ، "ساختن قلعه" و غیره استفاده کنید.هنگامی که وضعیت مراجعه کننده برای مدت طولانی نسبتاً پایدار است ، ما شروع به روشن شدن جنبه های مختلف شخصیت یک زن می کنیم ، نقش آنها را در زندگی او تعیین می کنیم ، در آنها به دنبال قدرت هستیم ، و از شر موارد غیر ضروری که از زندگی آنها گذشته است خلاص می شویم. روش درمانی هنری "ماسک" در این مرحله بسیار خوب است ، و همچنین انگیزه نمایشی نمادین "لبه جنگل". در اینجا ما از طریق درگیری های داخلی کار می کنیم ، راه هایی برای آشتی بخش هایی از شخصیت پیدا می کنیم ، که بدون شک در زندگی خارجی مشتری منعکس می شود. روابط با دیگران به سمت بهتر تغییر می کند ، اگرچه ممکن است به نظر برسد که عمداً هیچ کاری برای این کار انجام نمی شود. غرق شدن در تجربه ضربه روحی نیز می تواند در اینجا رخ دهد. یک پویایی موفق ادغام رویدادهای منفی با تجربه و خرد است که منجر به رشد معنوی و توسعه فردی می شود. در زندگی خارجی ، یک فرد یکپارچه فردی متعادل و هماهنگ است که می داند چگونه دوست داشته شود و دوست داشته شود ، علایق ، پروژه های خلاقانه خود را دارد و از نظر جسمی و روحی سالم است. او والدین خود را می پذیرد و از والدینش به خاطر آنچه که توانسته اند سپاسگزار باشد ، قدردانی می کند. قادر به بازسازی فرزندان خود نیست ، سعی می کند زندگی غیر زنده آنها را در آنها تجسم دهد ، اما به آنها این فرصت را می دهد تا توانایی های ذاتی خود را بروز دهند. عمل از هسته اصلی شخصیت او ، و نه فقط استفاده از پاسخهای سازگارانه به محرکهای بیرونی شرایط. از مرزهای خود آگاه است و به مرزهای دیگران احترام می گذارد.

در پایان درمان ، برنامه ریزی می کنیم ، راههای اجرای آنها را مورد بحث قرار می دهیم. در اینجا همچنین می توانید از تکنیک های NLP استفاده کنید - ایجاد بخش جدیدی از شخصیت ، ادغام سطوح عصبی زبانی ، نقوش نمایشی نمادین "مغازه جادویی" ، "پادشاهی من" ، "گره در راه" و بسیاری دیگر.

از نظر یونگ ، وظیفه رشد شخصی این است که طرف مقابل متضاد و سایه ای شخصیت را بشناسد. ارزش هر طرف شخصیت را ببینید.

همه ما اثری از تأثیر روانی والدین خود داریم ، اما محکوم نیستیم که برای همیشه فقط محصولات تأثیر آنها باقی بمانیم. روان دارای یک روند طبیعی درمان است که با هدف دستیابی به تعادل و یکپارچگی انجام می شود. علاوه بر این ، در روان الگوهای طبیعی رفتاری وجود دارد که ما آنها را کهن الگوها می نامیم و ممکن است به عنوان الگوهای داخلی به کار گرفته شوند ، حتی اگر مدلهای بیرونی وجود نداشته باشند یا رضایت بخش نباشند »(3).

یک جنبه مهم تغییر ، آگاهی یک زن از آن دسته از الگوهای رفتاری است که تجربه ضربه ای او ، پردازش آنها ، زندگی و تغییر خود و زندگی او را نشان می دهد

فهرست ادبیات مورد استفاده

  1. "ما" رابرت جانسون
  2. "روانشناسی زنان" اثر کارن هورنی (اقتباس از کتاب میخائیل رزتنیکوف)
  3. "ضربه زنانه احساسی. شفا در دوران کودکی یک دختر در رابطه با پدرش. "لیندا شیرز لئونارد
  4. مجله "Symboldrama" №1-2 (10) 2016 "روان درمانی کاتاتیمنو-تخیلی در کار با ضربه روحی."
  5. بازتولید نقاشی سالوادور دالی "سه ظاهر صورت گالا".

توصیه شده: