زندگی با آنها مانند یک افسانه است

تصویری: زندگی با آنها مانند یک افسانه است

تصویری: زندگی با آنها مانند یک افسانه است
تصویری: چیماماندا آدیچیه : خطر داشتن تنها یک داستان در مورد چیزی 2024, آوریل
زندگی با آنها مانند یک افسانه است
زندگی با آنها مانند یک افسانه است
Anonim

معمولاً خانم های شیرخوار رویای یک شاهزاده افسانه ای را می بینند. در اینجا ، آنها می گویند ، یک مرد خوش تیپ سوار بر اسب سفید می آید ، مرا بر می دارد ، مرا از همه نگرانی ها و نگرانی ها نجات می دهد: "نگران نباش عزیزم. نگران پول ، مسکن و درگیری با رئیس. من همه چیز را تصمیم می گیرم " - و مرا به پادشاهی زیبای خود ببر - تا فرمانروایی کنم. اما به اندازه کافی مردان هستند که رویای منجی را می بینند. یک شاهد مست اخیراً در یکی از عروسی ها گفت: "ای کاش می توانستم با کسی که زندگی من را تغییر می دهد ملاقات کنم." شاهد کلاسیک سرش را در بشقاب می اندازد و در آنجا آه می کشد و جعفری را خرخر می کند.

به نظر من بچه ها ، بیشتر اوقات به زنان قدرت های افسانه ای می دهند. بیشتر اوقات آنها مسئولیت سرنوشت مرد خود را به دوش خود می اندازند. آیا او مشروب می خورد؟ همسر مقصر است ، او رویکردی برای مرد پیدا نکرد. تغییرات؟ دلیل آن نیز مشخص است. کاهش وزن - تغذیه نمی شود. چاق شد - راه نمی رود. در حالت افسردگی برای سومین سال دراز کشیدن ، نمی خواهید شغلی پیدا کنید؟ خوب ، ببخشید ، این بدان معناست که دختر نمی تواند به او انگیزه دهد. زنان لعنتی مقصر همه چیز هستند. و مرد چطور؟ او موجودی وابسته به اراده ضعیف است و مسئول گناهانش نیست: "همسرم … از درختی به من داد و من غذا خوردم."

و بنابراین چنین فرد بدبختی ، به جای رسیدگی به مشکلات شخصی خود ، شروع به رویاپردازی در مورد یک همراه دیگر می کند ، در مورد یک پری واقعی که به طور جادویی زندگی خود را به یکباره تغییر می دهد.

حتی گاهی او چنین پری را پیدا می کند و سپس با اطمینان به او زمزمه می کند: "تو پرتوی نور من در پادشاهی تاریک هستی. این یک معجزه است که در شب سال نو با تو ملاقات کردم. حالا همه چیز متفاوت خواهد بود." اما در دسامبر آینده ، روی همان کاناپه دراز کشیده ، او می فهمد: نه انجیر. دوباره اشتباه. باز هم مالیخولیا

شاید به همین دلیل است که روسیه از نظر تعداد طلاق ازدواج از سایر دنیا جلوتر است؟ یک شهروند که در حال طلاق بود برای من توضیح داد: "معلوم شد که او اشتباه بوده است." "من فکر کردم او تنها مرد است. و بعد از دو بارداری ، من متوجه شدم - نه."

"دو سال پیش ، هنگامی که او عاشق نادژدا فیودوروونا شد ، به نظرش رسید که اگر فقط با نادژدا فیودوروونا کنار بیاید و با او به قفقاز برود ، از ابتذال و پوچی زندگی نجات می یابد ؛ فقط برای رها کردن نادژدا فیودوروونا و عزیمت به پترزبورگ ، او هر آنچه را که نیاز دارد دریافت می کند. " آنتون پاولوویچ چخوف. "دوئل".

اما مردان دیگری نیز وجود دارند. اینها در تمام زندگی خود عجله ندارند ، یک دوست دختر را به دیگری تغییر می دهند ، به این امید که سرانجام یکی آنها را به افراد شاد ، آرام و خودکفا تبدیل کند. آنها مانند آن شوخی زندگی می کنند:

- موشه ، آیا تو و باسیه ات خوشبختی؟

- و کجا بروم؟

چنین مردانی می دانند که تنها کسی که می تواند زندگی آنها را تغییر دهد خودشان هستند. و این طلاق یک گزینه نیست. خویشاوند روستایی من می گوید: "اگر من انتخاب کردم ، این تمام شد." ارتش من منتظر من بود ، عروسی برگزار شد. بنابراین ، سرنوشت. بنابراین ، برای همیشه.

کجا باید طلاق گرفت ، ننگ؟ و چه بیشتر! او و همسرش اکنون در روستای خود سوسیس می چرخانند. و یک سال پیش آنها این کار را انجام دادند. و بیست نفر. آنها برای سال نو آماده می شوند. در آن شاهزادگان و پریان دیدار نخواهند داشت. همه چیز خواهد بود ساده ، فانتزی نیست

طبق معمول: میز ، درخت ، کودکان ، والدین در این نزدیکی هستند. شادی معمولی آرام خانواده. معجزه

توصیه شده: