تمام حقیقت در مورد ضربه یا نحوه کمک به کودک

فهرست مطالب:

تصویری: تمام حقیقت در مورد ضربه یا نحوه کمک به کودک

تصویری: تمام حقیقت در مورد ضربه یا نحوه کمک به کودک
تصویری: از تکان دادن شدید کودکان بپرهیزید 2024, آوریل
تمام حقیقت در مورد ضربه یا نحوه کمک به کودک
تمام حقیقت در مورد ضربه یا نحوه کمک به کودک
Anonim

تمام حقیقت در مورد ضربه یا نحوه کمک به کودک

مردم از چیزها نمی ترسند ، بلکه از ایده هایی درباره آنها می ترسند."

(فیلسوف یونانی باستان اپیکتتوس)

تفاوت بین استرس و ضربه چیست؟

زندگی ما با استرس ارتباط ناگسستنی دارد. به یک معنا ، استرس متوسط شرط لازم برای رشد فرد است ، زیرا در شرایط جدید ما تجربه جدیدی را بدست می آوریم و بدون تجربیات آن جذب نمی شود. بنابراین ، همه با وضعیت بسیج بدن قبل از امتحان آشنا هستند: حافظه بهبود می یابد ، توجه به دلیل روند پیچیده فرآیندهای فیزیولوژیکی متمرکز می شود. به طور کلی ، روانشناسان استرس را به دو دسته تقسیم می کنند - eustress - رویدادهای دارای اهمیت عاطفی بسیار مهم که برای شخص خوشایند هستند (عروسی ، نقل مکان به خانه جدید) و ناراحتی - رویدادهای ناخوشایند ، غیر منتظره ، یا آنهایی که بزرگ نبودند. قدرت ، اما یکی پس از دیگری جمع می شود (به عنوان مثال ، اختلافات خانوادگی ، نمرات ضعیف فرزندان ، مشاجره با همکار ، همه اینها در مدت زمان کوتاهی). استرس در حال افزایش است و می تواند منجر به آسیب شود. اما خود تروما اغلب یک رویداد غیر منتظره است ، از چنان نیرویی عظیم و غیرقابل مقاومت که بدن توانایی پردازش چنین اطلاعات مهمی را یک شبه ندارد. به عنوان یک قاعده ، تروما ارزش های فرد را تهدید می کند و به همین دلیل وحشتناک است. یک "ضربه" پرانرژی رخ می دهد ، اگر در مورد آسیب روانی صحبت می کنیم ، فرد هر سه توهم اساسی را از دست می دهد: احساس کنترل بر زندگی خود ، توهم جاودانگی (البته ، ما درک می کنیم که روزی خواهیم مرد ، اما این خیلی زود نیست) ، توهم ، که ما کمی بهتر از دیگران هستیم. بنابراین ، واکنش به ضربه دقیقاً در صورتی رخ می دهد که واقعیت جدید پذیرفته نشود. و به یک معنا ، حفره ای در خط مستمر زندگی وجود دارد. به دلیل وضعیت آسیب ناپذیر ، ضربه عصبی در بدن و روان به طور کلی باقی می ماند.

آیا آسیب ارثی است؟ و چه اتفاقی برای شخصیت فرد می افتد؟

اگر در مورد وضعیت خشونت صحبت می کنیم ، باید به خاطر داشته باشیم که خشونت ، مانند هر رویداد مهم ، به تجربه موکول می شود. و ما فقط آن را به خاطر نمی آوریم (البته ، ما در مورد حفظ ناخودآگاه صحبت می کنیم). مکانیزم ساده است: ظرف چند ساعت پس از ارتکاب خشونت علیه شخص ، قسمت قربانی در شخصیت او گنجانده شده است. اما ما همچنین وضعیت متجاوز را به خاطر می آوریم و یک نسخه پشتیبان از وی در مغز ذخیره می شود. بنابراین ، متجاوز بخشی از هویت می شود. و در حال حاضر با گذشت زمان در لحظه استرس ، ما به سادگی سناریوی خشونت ایجاد شده در مغز را بازتولید می کنیم ، "دیو" خود را فعال می کنیم. یا از نظر علمی ، "مقدمه متجاوز" را نشان می دهیم. ناخودآگاه. چنین مکانیسم ضربه ، بنابراین خشونت در امتداد زنجیره ، از پدر به پسر منتقل می شود. به هر حال ، کودک جایی برای رفتن ندارد ، در واقع از حقوق محروم است. علاوه بر این ، به دلیل ویژگی های سنی ، او هنوز تجربه غلبه بر شرایط سخت زندگی را ندارد - او به طور کامل و کاملاً به اراده والدین وابسته است. بنابراین ، تکامل یک گزینه پشتیبان برای یک کودک کوچک ایجاد نکرده است - در صورت خطر ، او به سراغ مادرش می رود ، حتی اگر خود مادر برای کودک خطری ایجاد کند. روان همیشه از ما محافظت می کند ، بنابراین نجات قربانی خشونت تجزیه خواهد بود - حالت خارج شدن از واقعیت ، حماقت. کل شخصیت به چندین "کاذب" تجزیه می شود ، که نجات برای کودک خواهد بود ، روان باعث می شود که درد به حالت ناخودآگاه برسد ، اما قیمت آن عالی است. از یک سو ، فرد از مکانی که رویداد آسیب زا رخ داده است اجتناب می کند ، اما از سوی دیگر ، انگیزه عصبی وضعیت ناتمام به دنبال عمل کردن و بازگرداندن یکپارچگی فرد است. در ظاهر ، این امر در تلاشهای مداوم برای یافتن وضعیت مشابه و جبران خسارت ، پایان دادن به وضعیت با نتیجه مطلوب ، بارها و بارها بیشتر آسیب دیده (همانطور که به یاد داریم سناریوی محدود کننده توسعه یافته است) بیان می شود.علاوه بر این ، برای حفظ روان ، احساسات منجمد می شوند تا با درد بزرگ زندگی نکنند ، دیوانه نشوند ، بنابراین حساسیت کاهش می یابد ، زیرا نمی توانید بیهوش کنید ، برخی از احساسات را بیهوش کنید و برخی دیگر را دست نخورده بگذارید. این چنین است که یک فرد زندگی می کند ، نه تنفس عمیق - انرژی حیاتی او صرف ایجاد "حصار" در اطراف خود می شود ، گاهی اوقات سازه های بتنی بلند … در طول راه ، چنین فردی درد خود را بی ارزش می کند و متوجه نمی شود آن را در دیگران

چنین ضربه ای ، هنگامی که وضعیت به طور ناگهانی روند معمول حوادث را مختل می کند ، شوک نامیده می شود ، به ویژه اگر قربانی یا شاهد کودک ، تنها و بدون حمایت باشد. یا اگر وضعیت تکرار شد ، حتی در صورت ضربه زدن یا حرکات تحقیرآمیز والدین ، می توانیم در مورد آسیب های رشدی صحبت کنیم. به عنوان مثال ، با تجربه خشونت خانگی ، یک فرد بزرگسال ممکن است چنین استدلال کند: "من مجازات شدم ، با کمربند کتک خوردم ، اما من به عنوان یک مرد بزرگ شدم. با کودکان این تنها راه انجام این کار است ، در غیر این صورت آنها به عنوان یک انسان بزرگ نمی شوند. " حمل چنین الگویی در نسل ها و در عین حال نشان دادن به کودکان که خشونت (مهم نیست چه احساسی و چه جسمی) تنها بحثی است که باید در این بحث مورد بحث قرار گیرد. ؟

پاسخ می تواند یک تصویر فوری از یک فرد مجروح باشد که مغز او در بیشتر آناتومیکی ترین سطح دچار تغییراتی شده است - شما می توانید بافت مغز آسیب دیده را مشاهده کنید ، سلول های عصبی تغییر شکل یافته اند.

چرا در حال حاضر مرسوم نیست بچه ها را کتک بزنیم؟

باید به خاطر داشت که احساس اصلی هنگام از دست دادن ، اندوه اندوه است ، در حالی که احساس اصلی در ضربه ترس است. و اضطراب. اگر بچه ها مورد ضرب و شتم قرار می گرفتند و این در قرن گذشته شرم آور تلقی نمی شد ، گرامی داشتن درماندگی ناشی از آن (یک ویژگی مشترک برای کشورهای دارای سیستم توتالیتر) ، زیرا کارخانه ها و کارخانه ها به کارگران مطیع احتیاج داشتند. یک خلاقیت جامعه پسا صنعتی مورد نیاز ، نبوغ ، توانایی تخیل و جسورانه اندیشیدن است - همه اینها را نمی توان بر اساس احساسات ترس ایجاد کرد. آسترید لیندگرن ، "مادر" کارلسون ، به خوبی از پیامدهای خشونت خانگی و غیر خانوادگی بر روان کودک آگاه بود ، بنابراین در دهه هفتاد قرن گذشته او رهبری مبارزات علیه خشونت در مدارس را بر عهده گرفت و سوئد اولین کشور در دنیایی که مجازات بدنی در آن لغو شد.

چگونه می توانید به فرزند خود در مقابله با ضربه کمک کنید؟

همانطور که قبلاً ذکر شد ، بدن در شرایط خاص تحت شرایط ضربه کار می کند. نیمکره راست ، که مسئول شکل گیری تصاویر و پردازش اطلاعات حسی است ، اطلاعات زیادی را به سمت چپ می دهد ، که مسئول منطق و گفتار است ، به طور سیستماتیک از کار می افتد و مغز "یخ می زند". علاوه بر این ، ارتباط بین هیپوکامپ (مسئول حافظه بیوگرافی و جهت گیری بدن در فضا) و نئوکورتکس (کنترل احساسات) برای مدت کوتاهی قطع می شود و خاطرات زمان و مکان مهر نمی شوند ، بنابراین حافظه یک رویداد استرس زا تکه تکه شده است. به همین دلیل بسیار مهم است که بلافاصله داستان دردناک خود را با افرادی که همیشه آماده شنیدن هستند و برای ارزیابی عجله ندارند ، آغاز کنید. من با استفاده از مثال دستی با پنج انگشت ، قانون 5 دوست را به فرزندم می گویم. یک نوجوان می تواند متوجه شود که همیشه نمی توان با والدین تماس گرفت ، اما مهم این است که حداقل 3 نفر از 5 نفر بالغ باشند. اگر فردی تجربیات خود را به اشتراک نگذارد ، احساسات خود را حتی در زمان تنهایی مهار کند ، آسیب همچنان باقی می ماند ، مانند هر انرژی مخرب ، به حالت علائم جسمی در وسیع ترین دامنه - از آسم تا دیابت شیرین - منتقل می شود. می توان با استفاده از نمونه ای از مغز به عنوان یک ساختمان 2 طبقه ، کار قسمت هایی از مغز در زمان ضربه را درک کرد ، که حتی یک کودک 4 ساله می تواند به راحتی بر آن تسلط داشته باشد. من اساس طرح دانیل سگال ، عصب شناس معروف آمریکایی را تکمیل و بهبود دادم ، زیرا من آن را موفق ترین برای توضیح مکانیسم ضربه به کودکان و نوجوانان می دانم.من اغلب به روستاهای دونتسک در خط تماس آتش سوزی سفر می کنم و چنین طرحی در امر آموزش روانی بسیار کمک می کند.

در سطوح "پایین" مغز چه اتفاقی می افتد و چه کسی نردبان را تمیز می کند؟

بنابراین. مغز ما مانند یک خانه دو طبقه است. در پایه هر خانه یک پایه وجود دارد. این برای چیست؟ درست است ، این پایه است ، و بدون آن هیچ استحکامی از خود ساختار وجود نخواهد داشت. پایه و اساس غرایز ما ، بازتاب های بدون قید و شرط ماست: خواب ، توانایی تنفس ، خوردن ، نوشیدن ، بلعیدن. ما حتی فکر نمی کنیم که چقدر مهم است. در اینجا کسی در را باز می کند و همه چشم ها به این شخص است. اگرچه من چیزهای جالب زیادی می گویم) این رفلکس نشان دهنده نامیده می شود ، بسیاری از مردم را نجات داد. به طور کلی ، منظور از بنیاد و کل خانه این است که زندگی خود را به هر قیمتی نجات دهیم. طبقه پایینی مغز احساسی نامیده می شود. این مغز سازنده است. وظیفه اصلی این طبقه ، نزدیک به پایه ، به فونداسیون ، حفظ ایمنی و تامین نیازها است. شخصیت هایی (مردان کوچک) در اینجا زندگی می کنند که از خطر احتیاط می کنند و در مورد آن هشدار می دهند: ماکسیم هوشیار ، ایوان ترسیده و رئیس بزرگ با یک دکمه. بعداً درباره او بیشتر توضیح دهید در طبقه دوم ، آخرین طبقه ، قهرمانانی وجود دارند که مشکلات را حل می کنند و به مقابله با احساسات کمک می کنند. آرامش بخشیدن به پل ، کنترل نیکلاس ، حل مشکل پیتر ، مریم خلاق ، آنا مهربان ، بی گناهی اخلاقی. عملکرد اصلی این مغز تفکر است. ساکنان دو طبقه در پله ها از یکدیگر دیدن می کنند ، چای می نوشند ، ارتباط برقرار می کنند ، بازی می کنند ، آنها برای یکدیگر به همان اندازه مهم هستند. این در یک زندگی آرام و آرام است. با استرس چه اتفاقی می افتد؟ (من یک نمونه از گلوله باران را می گویم). بین طبقات یک راه پله وجود دارد ، رئیس بزرگ یک دکمه دارد ، و اگر ماکسیم هوشیار متوجه خطری برای زندگی شود (فرد دارای پنج حس اساسی است) ، رئیس بزرگ را در آرنج فشار می دهد ، او می گوید: "ساکنان طبقه بالا! خطر برای زندگی! کنترل خود را در دست بگیرید "و نردبان را به عقب هل می دهد. برخی به این وضعیت می گویند "تخته سقوط کرد" یا "سقف از جا کنده شد" ، اما شما قبلاً فهمیده اید که همه چیز در پله ها است. در لحظات خطر ، یک فرد می تواند از حصار دو متری بپرد ، یک زن حتی می تواند از پنجره بیرون بیاید و فرزندان خود را برای مدتی رها کند ، زیرا اخلاق و اخلاق در طبقه بالا باقی می ماند ، که هیچ ارتباطی با آن وجود ندارد. مدتی زیرا مغز سازنده ، طبقه پایینی ، هدف بقاء یک فرد ، یک شخص را دارد. با گذشت زمان ، با پایین آمدن اوضاع ، بیگ باس نردبان را سر جایش قرار می دهد. اما اینجا زندگی آرام است. هیچ گلوله بارانی وجود ندارد یا آنها بسیار دور هستند. با این وجود ، یک صدای بلند ، مانند صدای سلام یا صدای کوبیدن در ، می تواند باعث شود که ایوان وحشت زده Big Boss را به پهلو فشار دهد ، در غیر این صورت Maxim Vigilant این کار را انجام می دهد. بار دیگر ، رئیس بزرگ تصمیم می گیرد که خطر وجود دارد و دکمه را فشار می دهد. و این در محیطی آرام است که هیچ خطری در آن وجود ندارد. آنچه بدن را تخلیه می کند ، از آن بسیار خسته می شویم. چه باید کرد؟ - لازم است برای حل مشکل از اندیشمند ، در طبقه بالا ، وقت بگذارید تا یک پیام کوتاه به تلفن همراه به همراه پیام ارسال کنید: "STOP". به موقع. و چنین پیامکی تنفس شکمی است. (پس از آن من مهارت تنفس دیافراگمی - تکنیک "مربع تنفس" - را با هزینه 4 استنشاق با شکم به کودکان آموزش می دهم - کمی بیرون زده است ، با هزینه 4 تاخیر ، با هزینه 4 بازدم - شکم به داخل کشیده می شود و 4 بار قبل از استنشاق نگه داشته می شود - پنج چرخه صبح و عصر) ، از طریق بینی استنشاق کنید ، همیشه از طریق دهان بازدم کنید ، به مدت طولانی به صورت استنشاق یا بیشتر. سپس در مورد مراحل تجربه استرس آسیب زا و تمریناتی که می تواند در هر مرحله کمک کند صحبت می کنم)

آیا می توان از آسیب جلوگیری کرد؟

در تروما ، شخص به طور همزمان چندین مرحله را پشت سر می گذارد ، یکی از آنها "قیچی ضربه ای" نامیده می شود ، در حالی که نیروهای تحریک و بازداری به همان اندازه زیاد هستند ، به طوری که باعث لرزش ، لرزش عصبی می شوند. این لرزش باید تشدید شود. با صحبت با کودک ، توصیف چیزهای ساده - آنچه می بینید ، آنچه می شنوید ، آنچه احساس می کنید - می توانید از حالت حماقت جلوگیری کنید.

چگونه می توان فهمید که صدمه ای رخ داده است؟

ضربه ویژگی های خاص خود را دارد. گاهی اوقات ضربه به تأخیر می افتد - هنگامی که کل ضرر و زیان به شخص می رسد. علائم متعددی از آسیب دیدگی وجود دارد. اینها فلاش بک هایی هستند ، هنگامی که تصاویری از موقعیت در جلوی چشم قرار می گیرند ، حالت محو شدن ، بی حسی ، طغیان عصبانیت یا واکنش ، هیپر تحریک ، فشرده سازی مانند فنر ، هوشیاری زیاد ، رفتار اجتنابی و گاهی اوقات کاهش کلیه فرایندهای شناختی. اگر در مورد کودکان صحبت کنیم ، بیشتر اوقات به نظر می رسد که آنها به والدین خود "چسبیده اند" ، یک عقب گرد ایجاد می شود - گذار به مراحل اولیه رشد ، شاید به منظور قرار دادن والدین در موقعیت غالب ، و یادآوری اینکه چه کسی مسئول است اینجا. یا کودک ساکت می شود و از هر جامعه ای دوری می کند. اما اجازه ندهید که خود را فریب دهید - در همه موارد این رفتار دارای زیرنویس است: "کمک". در آغوش گرفتن هرگز زیاد نیست ، آنها و مشارکت ضمنی در ابتدا کمک خواهند کرد. می توانید توصیه هایی برای همراهی کودکان در پیوند پیدا کنید

اطلاعات برای نوجوانان

توجه: طرح قرارداد با کودک - بدون فریاد و عصبانیت

در نهایت ، من می خواهم در مورد توانایی مقاومت صحبت کنم. کودکان نوعی آزمون قدرت هر والدین هستند. یک ضرب المثل خوب یهودی وجود دارد: "والدین به بچه ها صحبت کردن را یاد می دهند ، بچه ها به والدین سکوت می آموزند." در واقع ، کودکان فقط در حالت استراحت پذیرای کلمات هستند - در حالت گریه ، کودک قادر به درک چیزی نیست ، بنابراین باید منتظر استراحت ، گریه (کودک برای تنفس مجدد به آن نیاز دارد) و با آرامش گفت مشارکت ، به عنوان مثال:

- شما آزرده خاطر شده اید (عصبانی ، عصبانی …) - این احساس را به نام خود معرفی کردند ، این بار. -

اما شما می دانید که بستنی فقط بعد از غذا است.

- ما موافقیم ، نشان می دهیم که مرسوم است که مردم مذاکره کنند. اینها دو تا هستند.

"پس بیایید آن را بخریم و بعد از شام آن را بخورید."

- یک جایگزین منطقی سه است.

آنچه پشت گریه ماست

اما یک مشکل وجود دارد. بزرگ. - همان استرس ها از خستگی ، اضافه بار ، شرایط حل نشده در محل کار و خانواده ، ما شکست می خوریم و بر سر عزیزانمان فریاد می زنیم. در لحظه شکست ، ما کلیشه های پایدار یا همانطور که روانشناسان می گویند الگوهای رفتاری را بازتولید می کنیم. این الگو هر بار که بازتولید می شود به دلیل بهبود هدایت مسیرهای عصبی ثابت می شود ، و اکنون ما در حال شروع "با یک دور پیچ" هستیم. به همین دلیل است که به سادگی خودداری نمی کنید ، زیرا تکانه عصبی "حفظ شده" در بدن می تواند منجر به بیماریهای روان تنی شود.

در گفتگوهایم با کودکان و بزرگسالان ، من قانونی بودن همه احساسات را ضروری می دانم: هیچ احساس "خوب" یا "بد" وجود ندارد ، زیرا آنها در مورد نیازهایی که برآورده شده یا نه ، به ما نشان می دهند. قرنهاست که تکامل یک ابزار دقیق ایجاد کرده است که می تواند "دمای داخلی" را اندازه گیری کند - هیچ چیز دقیق تر و سریعتر از احساسات نشان نمی دهد که ما چقدر از نیاز خود به امنیت حمایت کرده ایم. اگر نه - شما حدس زده اید ، ما احساس ترس می کنیم. و این کاملاً طبیعی است. یک فرد آسیب دیده نمی تواند احساسات خود را دقیقاً کنترل کند - همانطور که به یاد دارید ، او با لحن ملایم زندگی می کند و نفس می کشد.

چگونه می توان ارتباط را حفظ کرد و چه چیزی را به ارث برد - دستورالعمل ها

الف) مهم است که احساسی را که در حال تجربه آن هستید نامگذاری کنید و بلافاصله وقتی به خانه می آیید به اطرافیان خود هشدار دهید که از حالت طبیعی خارج شده اید و برای دور شدن به زمان نیاز دارید. با نامگذاری احساسات و نگرش احساسی خود نسبت به اقدامات کودک ("من الان عصبانی هستم") ، با او تماس مطمئن برقرار می کنید ، زیرا او را ارزیابی نمی کنید ، بلکه خود را بیان می کنید. به فرزند خود بیاموزید که عواطف و احساسات خود را علامت گذاری و نامگذاری کند - اینگونه است که شما هوش هیجانی را توسعه می دهید. در صورت خرابی احتمالی ، بر احساساتی که تجربه می کنید تمرکز کنید (قلب منقبض شده ، نفس نفس می زند) و آنها را با احساسات مرتبط کنید. وقتی چیزی مشابه را در زندگی خود تجربه کردید به یاد داشته باشید. شاید مادر شما اکنون در شما صحبت می کند - نگرش های والدین برای مدت طولانی در ما زندگی می کند ، گاهی اوقات مادام العمر ، اما همیشه کمک نمی کند.به خودتان اجازه دهید یک دفتر خاطرات داشته باشید تا بتوانید این مشاهدات را در آن ثبت کنید. همچنین "درجه" را در فشارسنج خشم درونی خود توجه کنید. علامت فشارسنج را که در آن شروع به "جوشاندن" می کنید تعیین کنید ، بلافاصله این احساس را با صدای بلند صدا کنید و شروع به انجام "مربع نفس" کنید. این تمرین ساده یوگا به شما کمک می کند تا در داخل آرامش پیدا کرده و گفتگو ایجاد کنید. هر فردی نمی تواند به یک روان درمانگر یا روانشناس مراجعه کند ، گرچه داشتن یک فرد "ایمن" بسیار مهم است که در سکوت گوش می دهد ، در ارائه توصیه ها عجله نمی کند ، با شما هماهنگ می شود و به شما آموزش می دهد که چگونه وضعیت داخلی خود را حفظ کنید. تعادل در هر صورت ، قانون "پنج انگشت" اعمال می شود - 5 نفر که می توان با آنها تماس گرفت و آنها همیشه کمک خواهند کرد. فراموش نکنید که نفر پنجم خود شما هستید ، دفتر خاطرات ، و همچنین نامه هایی از آینده به گذشته ، که در آنها مخاطب و فرستنده یک شخص هستند ، یعنی شما ، برای برقراری ارتباط با خود خدمت می کنید.

ب) این مهم است که به خود اجازه دهید همسر ، مادر یا کارمند ایده آل نباشید ، زیرا ایده آل منحصراً در فانتزی و سینما وجود دارد ، و شما همچنان می توانید شجاعت را به دست آورید و داستانهای آسیب زا را از زندگی خود با کمک یک ضربه نزدیک کنید. درمانگر

ج) کودکان نیز افراد هستند و ارزیابی های ما چیزی جز تجاوز پنهان نیست. ما فقط می توانیم دیروز با خودمان رقابت کنیم ، و مطمئناً نمی توانیم با همسایگان روی میز کار کنیم. متوقف کردن کلمات شما بسیار دشوار است ، اما به تدریج می توان از ارزیابی ها و اصلاحات ، ابزارهایی که از نظام توتالیتر به ارث برده ایم و دستورالعمل های ابدی به دور هستیم. خودم را تکرار می کنم. توانایی تحمل درد و احساسات شخص دیگر ، و به ویژه فرزند شما - نامگذاری آنها به گونه ای که کودک خود آنها را بیاموزد - صلاحیت اصلی یک بزرگسال است ، نشانه اصلی بزرگ شدن است. کودک با نگاه به شما می فهمد که احساسات قوی او چندان ترسناک نیستند ، زیرا می توانند در برابر آنها مقاومت کنند. -این تنها بخشی از احساسات ماست - همانطور که به خاطر دارید ، انرژی هیچ نشانه ای ندارد. (علامت مثبت یا منفی قبلاً توسط افراد داده شده است.) در نتیجه ، با نشان دادن توانایی شما در پذیرش ، کودک شروع به باور خود و توانایی خود برای بزرگ شدن می کند ، زیرا کودکان همیشه والدین خود را منعکس می کنند. - ژان پیاژه بزرگ گفت: "کودک نشانه یک خانواده است."

و سپس تحقق نقاط A ، B و C به معنای شروع کار با احساسات و نگرش های شما خواهد بود ، زیرا ارزشمندترین و گاهی تنها کاری که والدین می توانند برای تربیت فرزند خود انجام دهند این است که روی خود کار کنند. افسوس

د) عشق بی قید و شرط مادری و نقش محدود کننده پدر به ایجاد دلبستگی ایمن برای کودک کمک می کند. سپس او نمی ترسد که خود را از مادر جدا کند و جهان را به تنهایی کاوش کند. ما کودکان را فقط به دلیل وجود آنها دوست داریم ، و شما دقیقاً همین کار را انجام دهید.

ه) به فرزند خود بیاموزید که از قوانین خانه یا مدرسه شما پیروی کند ، هنجارهای اجتماعی برای ایمنی او ضروری است. سازگاری در مجازات که نباید حرمت کودک را زیر پا بگذارد ، یک قاعده است ، زیرا خانواده یک ساختار سلسله مراتبی است.

تدریس کنید؟ فقط با مثال

کودکان یک امتحان در پیشگاه خدا هستند ، گاهی اوقات کافی است به یاد داشته باشید که تربیت چیزی بیش از یک آزمایش تحقیق نیست و هیچ کس خودانگیختگی را لغو نکرده است. از یک سو ، پیروی از سنت ها و آیین های خانوادگی (به عنوان مثال ، دراز کشیدن برای شب) ، روح کودک را تقویت می کنید ، از سوی دیگر ، تصمیمات خودجوش موجه باعث افزایش خلاقیت و روحیه خوب می شود. خواسته های خود را از دوران کودکی به خاطر بسپارید و فرزند خود را به گذراندن وقت با هم دعوت کنید - قایقی را روی آب راه بیندازید یا در زیر باران گرم با چکمه های لاستیکی بدوید - چه چیزی بهتر از این لحظات شاد شاد؟ (در دنیای ما پر از رایانه و اینترنت)

و سپس ، همراه با خاطرات ، کودک شما یک "کیسه هوا" خواهد داشت که در روزهای سخت او را پشتیبانی و می پذیرد.زیرا تصویر یک مادر مهربان و درک کننده برای همیشه در قلب او نقش می بندد. به هر حال عشق چیزی است که همه ما به شدت از آن بی بهره هستیم. و این میراثی است که کودکان همیشه به آسانی آن را می پذیرند و با گرمی بیشتر به فرزندان خود و آنهایی که به آنها …

همه چیز می گذرد ، اما عشق باقی می ماند

الینا وورژبیوا ، کارشناس ارشد روانشناسی ، روانشناس بحران ، روان درمانگر کودک و نوجوان ، درمانگر ضربه ، نویسنده روشهای توانبخشی برای مقاومت در برابر استرس و توسعه هوش هیجانی

توصیه شده: