2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
"نگه داشتن یعنی استفاده از زور ، رها کردن یعنی استفاده از خرد."
او می داند رها کردن به چه معناست … رها کردن زمانی که بیش از هر چیزی در جهان می خواهید نوازش کنید و نگه دارید ، برای همیشه در کنار خود باشید. او می داند که انتظار چقدر سخت است … منتظر بماند وقتی او ، اینقدر دور و عزیز ، متوجه می شود که اشتباه کرده است و می آید … او برای او می آید. او می داند چون دوست داشت ، رها کرد و منتظر ماند ، دوست داشت و برنده شد. اما اول از همه چیز
آنها مدتها پیش ملاقات کردند ، اکنون به نظر می رسد که او را در تمام زندگی خود می شناخت. نوعی انرژی ویژه از او ساطع می شد ، در کنار او آرام و راحت بود. و بسیار جالب است: او چیزهای زیادی می دانست ، اغلب سفر می کرد ، ساعت ها در مورد آنچه دیده بود صحبت می کرد. و هنگام نگریستن چشمانش چه نور ملایمی می درخشید! او تبدیل به یک ایده آل شد. نیروی غیرقابل مقاومت ناشناخته او را مجبور کرد ، خوب ، حداقل برای مدتی در این حوالی باشد ، تا بعداً ، در تخت خوابیده و در سقف لبخند احمقانه ای بزنید ، هر لحظه را به خاطر بسپارید. او به شدت می خواست با او باشد ، اما این هرگز نمی تواند باشد - او شوهر خواهر است … او از او بزرگتر است. برای زندگی او ، زیرا او فقط هجده سال دارد.
این بدان معنا نیست که او با خودش نجنگیده است. او تا آنجا که می توانست مبارزه کرد ، و گاهی اوقات حتی می توانست برنده شود ، اما در هر مرد جدید به دنبال ویژگی های او بود. تاریخ ، عاشقانه و حتی ازدواج وجود داشت. بله ، بیست سال. او با یک پسر فوق العاده ازدواج کرد: او او را دوست داشت ، تا آنجا که می توانست او را خراب کرد ، آماده بود تا تمام عمر او را حمل کند … اما او نبود. زندگی آنها در کنار هم و به موازات هم پیش می رفت ، اما این کار را آسان نکرد. به هر حال ، او می خواست یک زندگی با او داشته باشد و از بیرون تماشا نکند.
من نمی دانم چگونه همه چیز بیشتر پیشرفت می کرد ، اگر … گاهی اوقات اتفاق می افتد: در غیر منتظره ترین لحظه ، غیرقابل جبران اتفاق می افتد. صدا زدن. خبر بد … زمستان. یخ. راننده کنترل خود را از دست داد. تصادف. راننده فوت کرد. راننده خواهرش است.
نیازی به گفتن نیست که روزها چقدر تاریک بود؟
او افسرده است … او نزدیک است.
او هر نفس می کشد ، نگاه کنید … او آماده حمایت از هر دقیقه است ، قلب او را با عشق او گرم می کند …
حالا ، با به یاد آوردن اولین بوسه واقعی آنها ، تعجب می کند که چگونه در آن زمان از احساسات غرق شده دیوانه نشد!
و سپس طلاق شتابزده از شوهرش. تقسیم اموال؟ چه ملکی؟ او در حال حاضر همه چیز مورد نیاز خود را دارد ، و هیچ چیز دیگری مورد نیاز نیست! او شادی خود را آنقدر شدید احساس کرد که دیگر متوجه واقعیت نشد. او دنیای خودش را داشت ، مدتها منتظرش بود ، و رنج کشید …
یک بار در این جهان به دیگری بازگشت. بیگانه. بي تفاوت. چشمانی سرد ، صدایی آرام. چی میگه؟ عاشق شدن؟ آیا او می رود؟ بخشش؟
خدا می بخشد. او رها کرد.
او به طور خودکار زندگی می کرد و سعی می کرد هر دقیقه را با چیزی مشغول کند: کار ، کتاب ، آموزش ، سفر. فقط با خود تنها نباشید ، فقط به او فکر نکنید!
او خیلی زود خود را به یاد آورد ، نوشت که اشتباهی انجام داده و روابط آنها را از بین برده است ، او رویای بازگشت دارد ، اما بدون درک خود نمی تواند این کار را انجام دهد.
او فهمید و منتظر ماند. سخت بود ، اما او منتظر ماند. من سه سال طولانی منتظر ماندم. او به او ، تجربیاتش توجه داشت ، اما در آنها حل نشد. او از خرد کافی برای حفظ تعادل در روابط آنها برخوردار بود ، برای نزدیک بودن و دور بودن ، قدرت کافی برای ادامه زندگی را داشت.
او صبر کرد.
او می دانست که او می آید.
صبح زمستانی. زنگ درب. او در آستانه است. منتظر ماندم. و گویی این سه سال اتفاق نیفتاده است ، گویی او فقط برای خرید نان به فروشگاه رفته است.
صلح.
پاییز برای آنها تبدیل به یک روز عروسی شده است. او برنده شد ، او با عشق برد. او دوست دارد و دوستش دارد. در آغوش او به خواب می رود ، متوجه می شود که خوشحال است و به چیز دیگری نیاز ندارد …
توصیه شده:
قرارداد با درد - پیروزی یک مازوخیست
ایده روزانه مازوخیسم بر اساس این کلیشه است که "مازوخیست افرادی هستند که از درد لذت می برند". این اشتباه است. هیچ کس از درد لذت نمی برد! مازوخیسم مجموعه ای از دفاع های روانی خاص است. راه های زندگی بلکه برای زنده ماندن در محیطی که فرد با آن سازگار می شود ، مازوخیست می شود و با درد مذاکره می کند.
تیم باخت
در تمرین روانشناختی خودم ، وقتی به اتلاف فکر می کنم ، اغلب این عبارت را تکرار می کنم: "تیم Naivazhche ، که می خواهند بازنده شوند". اگر به ما نزدیک هستید ، چرا باید از ما دیدن کنید؟ چرا این بسیار دردناک است ، چرا اهمیت دارد ، و شهروندان کاملاً هستند ، که نمی دانند از کجا آمده است.
خروجی همان جایی است که ورودی بود! پیروزی بر خودت؟
وقتی شخصی تصمیم می گیرد از یک رابطه مخرب خارج شود ، چه اتفاقی می افتد؟ من بیش از یک بار موقعیت افراد مختلف را که تصمیم گرفتند به یک رابطه پیچیده و مخرب پایان دهند ، توصیف کرده ام - آنها را می توان با نمودار مشابه امواج توصیف کرد - تصمیم - برگشت - تصمیم - بازگشت مجدد ، و غیره.
زنانگی: نمی توانید به باخت ادامه دهید
به دلایلی ، در مورد زنانگی صحبت می کنیم ، اول از همه ، جنسیت را در اولویت قرار می دهیم. یعنی منظور ما این است که م componentلفه جسمانی یک زن از جنبه عاطفی و روانی او مهمتر است. و در اینجا ، در واقع ، یک سوال وجود دارد. اگر فکر می کنید که زن قبل از هر چیز یک بدن است ، پس اقدامات ما به بدن هدایت می شود.
عاشقانه با خودمان مهمترین عاشقانه زندگی ماست
عشق به خود ما بر چه چیزی بنا شده است؟ بیشتر اوقات در تصویر من کامل هستم. برای ما آسان تر است که خود را دوست داشته باشیم وقتی که با تصویر خاصی از خود مطابقت داریم. اساس و اساس شکل گیری این تصویر می تواند فیلم ها ، افسانه ها ، نظرات و انتقاداتی باشد که از سوی افرادی که برای ما عزیز هستند به ما خطاب شده است.