2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
وقتی بزرگ شدم که سکوت به توصیه های ناخواسته گوش ندادم.
به عنوان یک قاعده ، توصیه های ناخواسته با سس "به نفع خود شما" ارائه می شود ، اما ارزش یک سکه را ندارد ، زیرا ارزان ترین تراشه چانه زنی در جهان است. به خصوص اگر آنها از گرمای قلب و میل صادقانه برای کمک به دیگری برخوردار نباشند.
وقتی بزرگ شدم که دیگر با آنچه در داخل طوفان خشم و اختلاف برانگیخت موافق نبودم. این امر به ویژه در روابط با افراد نزدیک که در چشمان من به دنبال تأیید چیزی بودند که خود از آن مطمئن نبودند ، دشوار بود.
من وقتی بزرگ شدم که دیگر به مقامات شناخته شده از پایین نگاه نمی کردم و در انتظار ارزیابی آنها از ترس می مردم. وقتی به خودم اجازه می دادم که آشکارا از دست افرادی عصبانی شوم که نسبت به من موضع والدینی داشتند.
وقتی یک نفر در برابر اشتباهات بینی خود را تکان می دهد و با غرور می گوید: "خوب ، چگونه موفق به انجام این کار شدی؟" از موج احساسات غرق می شوم. این یک سوال بلاغی است و در اینجا پاسخ من هیچ معنی ندارد. این فقط یک راه هوشمندانه برای شرمساری است.
البته ، این راحت تر است. به راحتی می توانید در برابر کاستی های دیگران قیام کنید و در نتیجه عزت نفس خود را افزایش دهید. خوب بودن بسیار آسان و دلپذیر است و خود را در پس زمینه سوراخ های دیگران ادعا می کنید. وقتی احساس می کنید "اینطور نیست" بسیار خوب است وقتی همه کسانی را که ملاقات می کنید با شرمندگی و تحقیر نشان می دهند. راحت است که برای دیگران قضاوت کرد و درباره اخلاق صحبت کرد. و چقدر خوب است که "خوب" باشی وقتی جهان سیاه و سفید رنگ شده است.
وقتی بزرگ شدم که دیگر سرزنش خود را متوقف کردم: "خوب ، چرا این کار را کردی؟ شما چه فکر کردید؟ " پشیمانی از فرصت ها یا اقدامات از دست رفته احمقانه است. کاری که انجام شده انجام می شود. علاوه بر این ، آنچه در یک دوره معین از زندگی ممکن است با منابع موجود در این مرحله انجام شده است.
من فردی ناقص هستم که در دنیایی ناقص زندگی می کنم. و بنابراین گاهی اوقات کارهای احمقانه انجام می دهم ، صادقانه احساساتم را زندگی می کنم ، از آنها شرم دارم. علاوه بر این ، من کاستی ها و وابستگی هایی دارم که با نگرش های اجتماعی موجود در مورد هنجار مغایرت دارد.
من بزرگ شدم ، وقتی که دیگر تلاش نکردم آن چیزی باشم که باید باشم و به خودم اجازه دادم خودم باشم. در یک دوره زمانی خاص ، با افراد خاص ، صادقانه مسئول عواقب چنین مجوزی باشید.
وقتی بزرگتر شدم که از تفکر جادویی فراتر رفتم و علت وقایع سخت زندگی را در خودم جستجو نکردم. گاهی اوقات برخی رویدادها فقط باید اتفاق بیفتند ، و من نمی توانم همه قوانین زندگی را بدانم تا بدون صراحت بیان کنم که دلیل آنچه در حال رخ دادن است در من است.
من فقط یک زن ، دختر ، خواهر ، مادر ، همسر ناقص هستم. من فقط می توانم مسئول خودم باشم ، اما نمی توانم مسئولیت شخص دیگری را بر دوش بکشم. بیشتر اوقات ، رفتار دیگران بیشتر از خود من صحبت می کند تا درباره من ، و چیز کمی به من بستگی دارد.
من زمانی بزرگ شدم که با این ایده موافق بودم که احساسات ، نگرش ها ، رفتارهایی که هنوز به بلوغ نرسیده اند و به معنای معنوی نامیده می شوند ، باید در پرتو فرصت های رشد و توسعه ارزیابی شوند.
یک فرد در صورتی بزرگ نمی شود که نمی خواهد وضعیت فعلی زندگی خود را آنطور که هست بپذیرد. وقتی چانه می زند ، بحث می کند و سعی می کند به اطرافیان خود ثابت کند که آنها اشتباه می کنند ، در دوران کودکی گیر می افتد. زندگی او یک سوال ابدی است: "من کیستم؟ موجودی لرزان و آفریده خداوند؟"
یک فرد بالغ می آموزد که درباره نقص ها و شکست های خود سازنده باشد ، در حالی که از ایده آل شخصی و تحمیلی چشم پوشی نمی کند.
من در لحظه ای بزرگ شدم که فهمیدم بازسازی خود یا سازگاری با معیار کمال غیرممکن است. در بزرگسالی متوجه شدم که هیچ وقت برای شروع مطالعه و ایجاد دستورالعمل هایی برای استفاده شخصی خودم دیر نیست ، که نوشتن آن قبل از سالها جستجوی خود در چشم دیگران است.
توصیه شده:
آنها مرا کتک زدند و هیچ چیز - من یک فرد معمولی بزرگ شدم
سناریویی که اغلب در محل کار با آن روبرو می شوم: در خانواده هایی که والدین از نظر احساسی ناپایدار بودند و به طور فعال از خشونت عاطفی و جسمی در تربیت فرزندان استفاده می کردند ، شخصیت دوم بر اساس 2 نوع اصلی شکل می گیرد. کودک یا دارای شخصیتی دوقطبی یا هیپومانی وابسته به یکدیگر ، با دفاع های خودشیفته ، یا شخصیتی وابسته به افسردگی-مازوخیستی است.
🔹؛ چگونه من یک روانشناس شدم یا جایی که رویاها را هدایت می کنید 🔹؛
~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ من در اورال متولد شدم. جایی که رشته کوه های قدرتمند ، جنگل های نفوذ ناپذیر ، رودخانه ها و دریاچه های متعدد کیلومترها کشیده شده اند. و همچنین پشه هایی به اندازه مشت ، سرمازدگی شدید … و افراد قوی وجود دارد. علاقه به روانشناسی در جوانی خود را نشان داد.
من عاشق یک غیرجنسی شدم
من تصمیم گرفتم در مورد به اصطلاح "طرف نامرئی" - بی جنسیتی تحقیق کنم. جستجوهایم مرا به مطالعات مختلف و همچنین کتاب: "من عاشق یک غیرجنسی بودم" ، هدایت کرد. تفاوت در سطح میل جنسی در همه روابط معمول است و تحقیقات نشان می دهد که حداقل یک سوم زنان میل جنسی پایینی را تجربه می کنند.
من در خانواده ای شایسته بزرگ شدم
آلنا 34 ساله است ، او باهوش ، بسیار دانشمند است ، ظاهر دلپذیری دارد. پشت سر او فارغ التحصیلی از دانشکده معتبر روزنامه نگاری ، پیروزی در مسابقات جمهوری خواه دانشجویی و سایر دستاوردهای ادبی است. ما مجبور شدیم این مقاله را با هم بنویسیم. اما … درمان خیلی کند پیش می رود و با اجازه آلنا ، خودم می نویسم.
درباره توهم انتخاب یا "وقتی بزرگ می شوی می خواهی به چه چیزی تبدیل شوی؟"
ابتدا می خواهم در مورد یکی از مشتریانم (با رضایت او) به شما بگویم. این پسر به تازگی از دانشگاه پزشکی فارغ التحصیل شده است و اکنون به عنوان دندانپزشک کار می کند. با این حال ، والدین این پسر ، مادربزرگ ها ، پدربزرگ ها و چند نسل ، پزشکانی با مشخصات مختلف هستند.