چه اتفاقی برای یک زن می افتد هنگامی که تأثیر جراحت در زباله های او پسمانده است؟

فهرست مطالب:

تصویری: چه اتفاقی برای یک زن می افتد هنگامی که تأثیر جراحت در زباله های او پسمانده است؟

تصویری: چه اتفاقی برای یک زن می افتد هنگامی که تأثیر جراحت در زباله های او پسمانده است؟
تصویری: تفکیک زباله در آلمان: قانونی که همه را مجبور به تفکیک زباله ها میکند، چیست؟ 2024, آوریل
چه اتفاقی برای یک زن می افتد هنگامی که تأثیر جراحت در زباله های او پسمانده است؟
چه اتفاقی برای یک زن می افتد هنگامی که تأثیر جراحت در زباله های او پسمانده است؟
Anonim

چه اتفاقی برای یک زن می افتد وقتی که ضربه دیگر قدرت قوی بر او ندارد؟ او چگونه به چیزهایی که قبلاً واضح به نظر می رسید نگاه می کند؟ و مهمتر از همه ، آیا او خود همان شخص است یا قبلاً کاملاً ناآشنا است؟

یک روز صبح ، در یک روز بارانی معمولی ، او با افکار عجیبی در سرش بیدار شد. او می دانست که اهل کجا هستند ، اما برای او بسیار عجیب و غریب بودند. او که تمام زندگی خود را با دیدگاه های متفاوت در مورد رفتار و زندگی خود گذرانده بود ، اکنون فقط به یاد می آورد که دقیقاً 10 سال از کار مستقل او با آسیب های او مانند طرد شدن ، ترک کردن ، خیانت ، بی عدالتی و تحقیر گذشته است. به مدت 10 سال من به شدت کتاب های روانشناسی خواندم ، مدرک روانشناسی دریافت کردم ، آموزش دیدم و …

و یک صبح ساده و معمولی ، احساس کرد:

1. انگار نوعی مایع سیاه و سفید روغنی از او سرازیر می شود ، گویی چیزی از او خارج می شود ، و او بدون این مایع ، برایش فردی کاملاً ناآشنا است. این که در حال حاضر ، هنگامی که ضربه رو به کاهش و قدرت کمتری بر او وارد شد ، او خود را نمی شناسد ، نمی داند در هر شرایطی چگونه رفتار خواهد کرد ، چه خواهد کرد ، چه عکس العملی نشان خواهد داد. در حال حاضر او نمی داند چه چیزی را دوست دارد ، چگونه واقعاً غذا می خورد (پرخوری می کند یا در حد اعتدال غذا می خورد) ، آیا ورزش را دوست دارد و غیره این احساس بسیار عجیب و جدیدی است ، در تمام زندگی خود او همه چیز را در مورد نحوه واکنش ، نحوه واکنش او می دانست. او رفتار خواهد کرد ، اما اکنون هیچ … و چه باید کرد؟ پاسخ به خودی خود آمد ، تا خودم را جدید مطالعه کنم. به نظر می رسد که کل زندگی او تا این لحظه توسط چیزی بیشتر از ضربه دیکته نشده است. هر آسیب همیشه مربوط به یک رفتار خاص و نقابی است که فرد مصدوم روی سر می گذارد. و از آنجا که در حال حاضر نیروی ضربه چندان زیاد نیست ، به این معنی است که او حق انتخاب دارد ، به این معنی که این ضربه نیست که واکنش را در یک موقعیت خاص انتخاب می کند ، بلکه او اکنون یک انتخاب را انجام می دهد.

2. قبلا ، او همیشه فقط احساسات خود و فقط درد خود را سرلوحه کار خود قرار می داد. در حال حاضر او شروع به فکر کرد که شخص دیگری نیز می تواند توسط کلمات ، احساسات یا اعمال او آسیب ببیند. اگر اکنون او ناگهان تمام کینه های دوران کودکی خود را بر مادرش ریخته باشد ، مادرش به سادگی نمی تواند آن را تحمل کند. اینکه آسیب فقط مسئولیت اوست. این که شما فقط می توانید به صورت فلکی بروید و در آنجا تصمیم بگیرید و به مادر خود بگویید ، هر چه می خواهید ، آن را در آنجا کار کنید ، نه بر روی یک فرد زنده و حتی آسیب دیده. وقتی برایش مناسب بود آمد فکری به ذهنم خطور کرد ، چرا من اصلاً این کار را می کنم ، چرا سعی می کنم چیزی را به او منتقل کنم و درست مثل آن؟ (این لحظاتی بود که تروما همه اینها را انجام داد ، نه خودش). سپس در فکر بعدی ، آیا من واقعاً جوان ، زیبا و باهوش در جهان میلیون دلاری هستم ، نمی توانم مردی را بیابم که مرا نادیده نگیرد ، اما به من و نیازهایم احترام بگذارد. چرا به مردی احتیاج دارم که مرا نادیده می گیرد؟ از این گذشته ، معمولاً یک زن فقط به منظور تظاهرات مردود شدن به چنین تجلی مرد نیاز دارد. اما اگر در حال حاضر ضربه چنین قدرتی بر او ندارد ، نیاز به چنین مردی از بین می رود.

3. به مدت دو سال او از حالت وسواسی ازدواج و بچه دار شدن عذاب می کشید ، نمی فهمید از کجا آمده است (این ضربه ، خانواده و فرزندان نیز به عنوان راهی برای فرار از مشکلات داخلی کار می کند) و همه کارها را انجام می داد این مرد را با خودش ازدواج کند ، اما او مطمئناً مقاومت کرد … و در حال حاضر ناگهان یک سوال در ذهن من ، آیا این حقیقت است که من می خواهم ازدواج کنم؟ آیا می خواهم بچه داشته باشم و همین حالا مادر شوم؟ آیا آنقدر قوی است که قبلاً به نظر می رسید ، و آیا دقیقاً همان چیزی است که من اکنون به آن احتیاج دارم؟ گاهی اوقات روان فعالیتهای زیادی را برای ما به وجود می آورد تا ما آن چیزی را که واقعاً به آن نیاز داریم حل نکنیم. ازدواج و فرزندان یک راه موفقیت آمیز برای فرار از خود و حداقل تا سن 18 سالگی هستند ، اگرچه اغلب مادام العمر.به عنوان یک قاعده ، زنانی که با انگیزه درونی ضربه ازدواج کرده و بچه دار شده اند ، سپس این ضربه کودکی را به فرزند خود منتقل می کنند و هرگز زندگی و نیازهای خود را زندگی نمی کنند. آنها فرزندان ، اقوام ، شوهران را در سرلوحه زندگی خود قرار می دهند ، که در فرمول بندی آشکار می شود: اگر فقط بچه ها خوب بودند ، کودک معنای زندگی من است ، شما باید به والدین کمک کنید تا طلاق نگیرند ، علایق شوهر بالاتر از همه است آنها هرگز زندگی نمی کنند ، رنج می برند و درد ناشی از ضربه های ناخواسته و طرد شدن خود و علایقشان در طول این سالها آنقدر عمیق است که تصمیم برای صعود به آنجا بیش از پیش دردناک می شود. اما همه در اطراف یک زن تنها در صورتی خوشحال هستند که از خود راضی باشند.

4. و اینها تنها اولین شاخه های یک روان سالم هستند که از طریق آسیب وارد می شوند. و سپس جالب ترین چیز آغاز می شود - این است که دوباره خود را بشناسید ، تا به کسی که واقعاً هستید برسید. نه با ماسک پنهان ، بلکه زنده و واقعی.

سپس این س ariseال مطرح می شود ، آنچه من واقعاً اکنون می خواهم.

به دنبال آن ، HER NEW با محیط اطرافش آشنا می شود ، کسی شخص قبلاً آشنا را می پذیرد ، اما شخص دیگری ، و کسی دیگر نخواهد پذیرفت ، و هیچ چیز وحشتناکی در مورد جدید وجود نخواهد داشت …

توصیه شده: