تاتیانا چرنیگوفسکایا: بشریت هزینه های گزافی را برای وجود نابغه ها پرداخت می کند

فهرست مطالب:

تصویری: تاتیانا چرنیگوفسکایا: بشریت هزینه های گزافی را برای وجود نابغه ها پرداخت می کند

تصویری: تاتیانا چرنیگوفسکایا: بشریت هزینه های گزافی را برای وجود نابغه ها پرداخت می کند
تصویری: Швеция. Как жить в кайф в стране с плохим климатом. Большой Выпуск. 2024, آوریل
تاتیانا چرنیگوفسکایا: بشریت هزینه های گزافی را برای وجود نابغه ها پرداخت می کند
تاتیانا چرنیگوفسکایا: بشریت هزینه های گزافی را برای وجود نابغه ها پرداخت می کند
Anonim

روانشناس عصب شناس و روانشناس تجربی ، دکترای فلسفه و زیست شناسی ، عضو مسئول آکادمی علوم نروژ ، تاتیانا چرنیگوفسایا ، برای پروژه "Snob" خواند. گفتگوها "سخنرانی" چگونه اینترنت مغز ما را تغییر داده است "، که در آن کلیشه های رایج در مورد کار مغز را برطرف کرد و توضیح داد که چرا Google و آموزش آنلاین به آن اندازه که به نظر می رسد مفید نیستند.

دستور العمل مغز به این شکل است: 78٪ آب ، 15٪ چربی و بقیه پروتئین ، هیدرات پتاسیم و نمک است. هیچ چیز پیچیده تری در جهان وجود ندارد از آنچه ما می دانیم و به طور کلی قابل مقایسه با مغز است. قبل از اینکه مستقیماً به موضوع نحوه تغییر اینترنت در مغز ما بپردازم ، بر اساس داده های مدرن ، در مورد نحوه یادگیری مغز و نحوه تغییر آن خواهم گفت.

می توان گفت که مد مطالعه مغز و هوشیاری اکنون آغاز شده است. به ویژه آگاهی ، اگرچه این منطقه خطرناک است ، زیرا هیچ کس نمی داند آن چیست. بدترین و همچنین بهترین چیزی که می توان در این مورد گفت این است که من می دانم که هستم. این را در انگلیسی تجربه اول شخص می نامند ، یعنی تجربه اول شخص. ما امیدواریم این چیزی باشد که تقریباً هیچ حیوانی ندارد و تا کنون هوش مصنوعی ندارد. با این حال ، من همیشه همه را از این واقعیت می ترسانم که زمان زیادی دور نیست که هوش مصنوعی خود را به عنوان نوعی فردیت درک کند. در این لحظه ، او برنامه های خود ، انگیزه ها ، اهداف خود را خواهد داشت و به شما اطمینان می دهم که ما به این معنا وارد نخواهیم شد. این البته قابل درک است ، فیلم ها ساخته می شوند و غیره آیا "برتری" را با جانی دپ به خاطر می آورید که چگونه یک فرد در حال مرگ ، خود را به شبکه متصل کرد؟ در اولین نمایش این فیلم در سن پترزبورگ ، هنگام نمایش ، پشت سرم شنیدم که چگونه یک نفر به دیگری می گوید: "فیلمنامه را چرنیگوفسکایا نوشته است."

موضوع مغز محبوب شد ، مردم شروع به درک کردند که مغز یک چیز قدرتمند اسرارآمیز است ، که به دلایلی ما به طور نامفهوم "مغز من" می نامیم. ما هیچ دلیلی برای این موضوع نداریم: چه کسی سوال جداگانه ای است.

یعنی او به جمجمه ما ختم شد ، از این نظر می توانیم او را "مال من" بنامیم. اما او قدرتمندتر از شما است. "آیا می خواهید بگویید که من و مغز متفاوت هستیم؟" - تو پرسیدی. پاسخ بله است. ما هیچ قدرتی روی مغز نداریم ، این خودش تصمیم می گیرد. و این ما را در موقعیت بسیار ناخوشایندی قرار می دهد. اما ذهن یک ترفند دارد: مغز خود همه تصمیمات را می گیرد ، به طور کلی همه کارها را خودش انجام می دهد ، اما سیگنالی را به فرد می فرستد - شما ، آنها می گویند ، نگران نباشید ، همه را انجام دادید ، این تصمیم شما بود.

فکر می کنید مغز چقدر انرژی مصرف می کند؟ 10 وات من حتی نمی دانم چنین لامپ هایی وجود دارد یا خیر. احتمالا توی یخچال بهترین مغزها مثلاً 30 وات در بهترین لحظات خلاقانه خود مصرف می کنند. یک ابر رایانه به مگاوات نیاز دارد ، ابر رایانه های قدرتمند واقعی انرژی مورد نیاز برای برق رسانی یک شهر کوچک را مصرف می کنند. نتیجه می شود که مغز کاملاً متفاوت از کامپیوتر عمل می کند. این ما را وادار می کند فکر کنیم که اگر بدانیم چگونه کار می کند ، بر همه زمینه های زندگی ما ، از جمله حتی انرژی ، تأثیر می گذارد - ممکن است از انرژی کمتری استفاده کنیم.

سال گذشته ، تمام رایانه های جهان از نظر عملکرد با مغز یک انسان برابر بودند. آیا می دانید تکامل مغز چقدر گذشته است؟ با گذشت زمان ، نئاندرتال ها تبدیل به کانت ، اینشتین ، گوته و بیشتر در لیست شدند. ما برای وجود نابغه ها هزینه زیادی می پردازیم. اختلالات عصبی و روانی در بین بیماریها در جهان مطرح هستند ، آنها از نظر کمی از سرطان و بیماریهای قلبی عروقی پیشی می گیرند ، که نه تنها به طور کلی وحشتناک و کابوس است ، بلکه در میان سایر موارد ، یک بار پویا بسیار بزرگ برای همه کشورهای توسعه یافته

ما می خواهیم همه عادی باشند.اما هنجار نه تنها آن چیزی است که در برابر آسیب شناسی قرار دارد ، بلکه آن چیزی است که در مقابل آسیب شناسی دیگری از طرف مقابل قرار دارد - نبوغ. زیرا نبوغ هنجار نیست. و به عنوان یک قاعده ، این افراد برای نبوغ خود هزینه زیادی می پردازند. از این میان ، درصد عظیمی از افراد یا مست می شوند یا خودکشی می کنند ، یا مبتلا به اسکیزوفرنی هستند ، یا مطمئناً چیزی دارند. و این یک آمار بزرگ است. این صحبت مادربزرگ نیست ، در واقع اینطور است.

تفاوت بین مغز و کامپیوتر چیست؟

ما با قدرتمندترین کامپیوتر در سرمان متولد می شویم. اما باید برنامه هایی را در آن نصب کنید. برخی از برنامه ها در حال حاضر در آن وجود دارد ، و برخی باید در آنجا بارگذاری شوند ، و شما تمام عمر خود را تا زمان مرگ بارگیری می کنید. او همیشه آن را تکان می دهد ، شما همیشه تغییر می کنید ، بازسازی می کنید. در طول دقایقی که ما فقط صحبت کردیم ، مغز همه ما ، البته من نیز ، قبلاً بازسازی شده است. کار اصلی مغز یادگیری است. نه به معنای باریک و پیش پا افتاده - مانند دانستن درایزر یا ویوالدی ، بلکه در وسیع ترین حالت: او اطلاعات را همیشه جذب می کند.

ما بیش از صد میلیارد سلول عصبی داریم. در کتابهای مختلف ، اعداد متفاوتی آورده شده است ، و چگونه می توانید آنها را به طور جدی بشمارید. هر یک از سلول های عصبی ، بسته به نوع ، می تواند تا 50 هزار ارتباط با سایر قسمت های مغز داشته باشد. اگر کسی نحوه شمردن و شمردن را بداند ، یک کوادریلیون دریافت می کند. مغز فقط یک شبکه عصبی نیست ، بلکه شبکه ای از شبکه ها ، شبکه ای از شبکه های شبکه ای است. در مغز ، 5 ، 5 پتابایت اطلاعات سه میلیون ساعت مشاهده ویدئو است. سیصد سال مشاهده مداوم! این پاسخ به این سال است که آیا در صورت مصرف اطلاعات "اضافی" ، مغز را بیش از حد بار می کنیم. ما می توانیم آن را بیش از حد بار کنیم ، اما نه با اطلاعات "غیر ضروری". برای شروع ، اطلاعات خود مغز چیست؟ فقط دانش نیست. او مشغول حرکات است ، مشغول انتقال پتاسیم و کلسیم در غشای سلولی ، نحوه عملکرد کلیه ها ، حنجره ، نحوه تغییر ترکیب خون است.

ما البته می دانیم که بلوک های عملکردی در مغز وجود دارد ، و نوعی بومی سازی عملکردها وجود دارد. و ما مانند احمق ها فکر می کنیم که اگر کار زبان را انجام دهیم ، مناطقی از مغز که مشغول گفتار هستند فعال می شوند. خوب ، نه ، نمی کنند. یعنی آنها درگیر خواهند شد ، اما بقیه مغز نیز در این امر شرکت خواهند کرد. توجه و حافظه در این لحظه کار می کند. اگر کار بصری است ، قشر بینایی نیز کار می کند ، اگر شنوایی ، سپس شنوایی. فرایندهای ارتباطی نیز همیشه کار خواهند کرد. به طور خلاصه ، در حین انجام یک کار در مغز ، هیچ منطقه جداگانه ای فعال نمی شود - کل مغز همیشه در حال کار است. یعنی به نظر می رسد مناطقی که مسئول چیزی هستند وجود داشته باشند و در عین حال ، به نظر می رسد که آنها وجود ندارند.

مغز ما دارای حافظه متفاوتی نسبت به کامپیوتر است - از نظر معنایی سازماندهی شده است. به عنوان مثال ، اطلاعات مربوط به یک سگ به هیچ وجه در مکانی که حافظه ما از حیوانات جمع آوری شده است وجود ندارد. به عنوان مثال ، دیروز سگی یک فنجان قهوه به دامن زرد من زد - و برای همیشه سگ من از این نژاد با دامن زرد همراه خواهد بود. اگر در یک متن ساده بنویسم که چنین سگی را با دامن زرد مرتبط می کنم ، مبتلا به زوال عقل می شوم. زیرا طبق قوانین زمینی ، سگ باید در بین سگ های دیگر باشد ، و دامن باید در کنار بلوز باشد. و طبق احکام الهی ، یعنی مغزی ، خاطرات در مغز در جایی که می خواهند نهفته است. برای اینکه بتوانید چیزی در رایانه خود پیدا کنید ، باید آدرس را مشخص کنید: پوشه فلان ، فایل فلان ، و کلمات کلیدی را در فایل تایپ کنید. مغز نیز به آدرس نیاز دارد ، اما به روش کاملاً متفاوتی مشخص شده است.

در مغز ما ، اکثر فرایندها به طور موازی اجرا می شوند ، در حالی که رایانه ها دارای ماژول هستند و به صورت سری کار می کنند. فقط به نظر ما می رسد که کامپیوتر همزمان کارهای زیادی را انجام می دهد. در حقیقت ، این کار خیلی سریع از کاری به وظیفه دیگر می پرد.

حافظه کوتاه مدت ما مانند یک کامپیوتر سازماندهی نشده است. در رایانه "سخت افزار" و "نرم افزار" وجود دارد ، اما در مغز سخت افزار و نرم افزار جدایی ناپذیر هستند ، نوعی مخلوط است. البته می توانید تصمیم بگیرید که سخت افزار مغز ژنتیک است.اما آن برنامه هایی که مغز ما در طول زندگی ما پمپ می کند و در خود نصب می کند ، پس از مدتی آهن می شود. آنچه آموخته اید بر ژن ها تأثیر می گذارد.

مغز مانند سر پروفسور داول روی بشقاب زندگی نمی کند. او بدن دارد - گوش ها ، بازوها ، پاها ، پوست ، بنابراین طعم رژ لب را به خاطر می آورد ، به یاد می آورد که معنی آن "خارش پاشنه" است. بدن بخشی فوری از آن است. کامپیوتر این بدنه را ندارد.

واقعیت مجازی چگونه مغز را تغییر می دهد

اگر ما همیشه روی اینترنت بنشینیم ، چیزی ظاهر می شود که در جهان به عنوان یک بیماری شناخته شده است ، یعنی اعتیاد به رایانه. این بیماری توسط همان متخصصانی که اعتیاد به مواد مخدر و الکلیسم و به طور کلی شیدایی های مختلف را درمان می کنند ، درمان می شود. و این واقعاً یک اعتیاد واقعی است ، نه فقط یک مترسک. یکی از مشکلاتی که با اعتیاد به رایانه ایجاد می شود ، محرومیت از ارتباطات اجتماعی است. چنین افرادی در حال حاضر یکی از آخرین امتیازات (و سپس گریزناپذیر) افراد در مقایسه با سایر همسایگان روی کره زمین ، یعنی توانایی ساختن مدلی از روان شخص دیگر ، را ایجاد نمی کنند. در زبان روسی اصطلاح خوبی برای این عمل وجود ندارد ، در انگلیسی آن را نظریه ذهن می نامند که اغلب به صورت احمقانه به عنوان "نظریه ذهن" ترجمه می شود و هیچ ارتباطی با آن ندارد. اما در واقع ، این بدان معناست که می توانید وضعیت را نه با چشم خود (مغز) بلکه از طریق چشم شخص دیگر مشاهده کنید. این اساس ارتباطات ، اساس یادگیری ، اساس همدلی ، همدلی و غیره است. و این زمانی است که وقتی به فرد این آموزش داده می شود ظاهر می شود. این یک امر فوق العاده مهم است. افرادی که به طور کامل از این وضعیت غایب هستند ، بیماران اوتیسم و بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی هستند.

سرگئی نیکولاویچ انیکولوپوف ، متخصص بزرگ تجاوز می گوید: هیچ چیز نمی تواند جایگزین یک ضربه دوستانه به سر شود. او کاملاً درست می گوید. کامپیوتر تسلیم است ، می توانید آن را خاموش کنید. وقتی شخصی قبلاً همه را در اینترنت "کشته" کرده بود ، فکر کرد که باید برود کتلت بخورد ، کامپیوتر را خاموش کرد. روشن شد - و آنها دوباره زنده می دوند. چنین افرادی از مهارت ارتباط اجتماعی محروم هستند ، عاشق نمی شوند ، نمی دانند چگونه این کار را انجام دهند. و به طور کلی مشکلات برای آنها اتفاق می افتد.

رایانه مخزن اطلاعات خارجی است. و هنگامی که حامل های خارجی اطلاعات ظاهر شدند ، فرهنگ انسانی آغاز شد. تاکنون اختلافاتی وجود دارد که آیا تکامل بیولوژیکی انسان به پایان رسیده است یا خیر. و به هر حال ، این یک سوال جدی است. متخصصان ژنتیک می گویند دیگر تمام شده است ، زیرا هر چیز دیگری که در ما ایجاد می شود ، در حال حاضر یک فرهنگ است. اعتراض من به متخصصان ژنتیک این است: "از کجا می دانید ، اگر این یک راز نیست؟" چند سال است که ما روی کره زمین زندگی می کنیم؟ این بدان معناست که حتی اگر فرهنگ را به طور کلی فراموش کنیم ، مردم نوع مدرن 200 هزار سال عمر می کنند. به عنوان مثال مورچه ها 200 میلیون سال عمر می کنند ، در حالی که 200 هزار سال ما یک میلی ثانیه است. فرهنگ ما از کی شروع شد؟ خوب ، 30 هزار سال پیش ، من حتی 50 ، 150 هزار نفر را قبول دارم ، اگرچه اینطور نبود. این به طور کلی یک لحظه است. اجازه دهید حداقل یک میلیون سال دیگر زندگی کنیم ، سپس خواهیم دید.

ذخیره اطلاعات روز به روز پیچیده تر می شود: همه این ابرهایی که داده های ما در آن آویزان هستند ، کتابخانه های ویدیویی ، کتابخانه های فیلم ، کتابخانه ها ، موزه ها هر ثانیه رشد می کنند. هیچ کس نمی داند در مورد آن چه باید بکند ، زیرا این اطلاعات قابل پردازش نیستند. تعداد مقالات مربوط به مغز بیش از 10 میلیون مقاله است - آنها به سادگی قابل خواندن نیستند. هر روز حدود ده نفر بیرون می آیند. خوب حالا با این کار باید چکار کنم؟ دسترسی به این مخازن سخت تر و گران تر می شود. دسترسی یک کارت کتابخانه نیست ، بلکه آموزشی است که به فرد داده می شود ، و ایده ای است که چگونه می توان این اطلاعات را بدست آورد و با آن چکار کرد. و تحصیل طولانی تر و گران تر می شود. مهم نیست چه کسی پرداخت می کند: خود دانشجو یا دولت یا حامی - این موضوع مهم نیست. از لحاظ عینی بسیار گران است. بنابراین ، ما دیگر نمی توانیم از تماس با محیط مجازی اجتناب کنیم. ما خود را در دنیایی یافتیم که فقط از اطلاعات تشکیل نشده است - این جهان مایع است. این فقط یک استعاره نیست ، از عبارت جهان سیال استفاده می شود.مایع است زیرا یک نفر می تواند در ده نفر ، در ده نام مستعار نمایندگی شود ، در حالی که ما نمی دانیم او کجاست. علاوه بر این ، ما نمی خواهیم بدانیم. اگر او در حال حاضر در هیمالیا ، در پرو یا در اتاق بعدی نشسته باشد ، یا اصلاً جایی نشسته باشد و این شبیه سازی است ، چه فرقی می کند؟

ما در دنیایی قرار گرفتیم که تبدیل به یک شیء نامفهوم شده است: معلوم نیست که توسط چه کسی ساکن است ، آیا همه افراد زنده در آن زندگی می کنند یا نه.

ما معتقدیم: چقدر خوب است که ما امکان آموزش از راه دور را داریم - این دسترسی به همه چیز در جهان است! اما چنین آموزشی نیاز به انتخاب بسیار دقیق دارد که چه چیزی را باید گرفت و چه چیزی را نباید گرفت. در اینجا یک داستان وجود دارد: من اخیراً یک آووکادو خریدم که قصد داشت سس گوآکامول درست کند و طرز تهیه آن را فراموش کردم. چه چیزی باید آنجا بگذارید؟ آیا می توانم مثلاً آن را با چنگال له کنم یا حتماً از مخلوط کن استفاده کنم؟ به طور طبیعی ، نیم ثانیه به گوگل می روم - جواب می گیرم. واضح است که این اطلاعات مهم نیست. اگر من علاقه مند هستم که بدانم سومری ها چه گرامری داشتند ، آخرین جایی که من می روم ویکی پدیا است. بنابراین باید بدانم کجا را نگاه کنم. اینجاست که ما با یک سوال ناخوشایند اما مهم روبرو هستیم: فناوری های دیجیتال چقدر خودمان را تغییر می دهیم؟

مشکل گوگل و آموزش آنلاین چیست؟

هرگونه تمرین مغز ما را تحریک می کند. حتی احمق. منظور من از یادگیری نشستن در کلاس و خواندن کتاب های درسی نیست ، منظورم هر کاری است که توسط مغز انجام می شود و برای آن دشوار است که به مغز داده شود. هنر از استاد به دانشجو ، از شخصی به شخص دیگر منتقل می شود. شما نمی توانید آشپزی را از یک کتاب یاد بگیرید - چیزی از آن به دست نمی آید. برای این کار باید بایستید و تماشا کنید که طرف دیگر چگونه و چگونه کار می کند. من تجربه فوق العاده ای دارم. من به دیدن یکی از دوستانم رفتم و مادرش پایهایی درست کرد که فقط در بهشت خورده می شوند. من نمی فهمم چگونه می توان این را پخت. من به او می گویم: "لطفا دستور غذا را به من دیکته کنید" ، که از ذهن من صحبت نمی کند. او به من دیکته کرد ، من همه را نوشتم ، دقیقاً اجرا کردم … و همه را در سطل زباله انداختم! غذا خوردن غیرممکن بود. طعم خواندن ادبیات پیچیده و جالب را نمی توان از راه دور القا کرد. شخصی برای مطالعه هنر نزد استاد خاصی به منظور سوار شدن بر یک سوزن فکری و رانندگی برای دریافت می رود. عوامل زیادی وجود دارد که الکترونها آنها را منتقل نمی کنند. حتی اگر این الکترونها در قالب سخنرانی تصویری منتقل شوند ، باز هم یکسان نیست. لطفا اجازه دهید 500 میلیارد نفر این آموزش از راه دور را دریافت کنند. اما من می خواهم صد نفر از آنها یک آموزش معمولی ، یک آموزش سنتی دریافت کنند. آن روز به من گفتند: تصمیم گرفته شد بچه ها به زودی اصلاً با دست ننویسند ، بلکه فقط روی رایانه تایپ کنند. نوشتن - مهارتهای حرکتی خوب فقط برای دستان نیست ، بلکه مهارتهای حرکتی مکان مناسب است که به ویژه با گفتار و خود سازماندهی ارتباط دارد.

قوانینی وجود دارد که برای تفکر شناختی و خلاق اعمال می شود. یکی از آنها حذف کنترل شناختی است: دیگر نگاه نکنید و از اشتباهات بترسید ، به آنچه همسایه ها انجام می دهند نگاه نکنید ، سرزنش خود را متوقف کنید: "احتمالاً ، من نمی توانم این کار را انجام دهم ، در اصل من نمی توانم این کار را انجام دهم ، ارزشش را ندارد. شروع ، من آمادگی کافی ندارم ". بگذار افکار همانطور که جریان دارند جریان پیدا کنند. آنها خود به جای مناسب سرازیر می شوند. مغز نباید مانند ماشین حساب مشغول کارهای محاسباتی باشد. برخی از شرکت هایی که می توانند از عهده آن برآیند (من می دانم که برخی از آنها در ژاپن وجود دارد) یک فرد عجیب و غریب را استخدام می کنند ، یک رفتار هیپی مطلق. او با همه دخالت می کند ، از همه متنفر است ، هیچ پولی دریافت نمی کند ، همانطور که انتظار می رفت با کت و شلوار نمی آید ، اما با نوعی شلوار جین پاره پاره می شود. او در جایی که لازم نیست می نشیند ، همه چیز را واژگون می کند ، جایی که هیچکس مجاز نیست سیگار می کشد ، اما به او اجازه داده می شود ، باعث یک واکنش منفی قوی می شود. و ناگهان می گوید: "می دانید ، این باید اینجا باشد ، و اینجا است ، و اینجا است." نتیجه آن 5 میلیارد سود است.

میانگین تعداد جستجو در گوگل در سال 1998 9.8 هزار جستجو بود ، در حال حاضر 4.7 تریلیون جستجو وجود دارد. به طور کلی ، مقدار وحشی است. و ما شاهد چیزی هستیم که امروزه به آن اثر گوگل می گویند: ما به لذت دریافت سریع اطلاعات در هر زمان معتاد هستیم. این منجر به این واقعیت می شود که انواع مختلف حافظه ما رو به زوال است.حافظه کاری بسیار خوب است ، اما بسیار کوتاه است. وقتی گوگل را در نوک انگشتان خود جستجو می کنیم ، نتیجه گوگل همان چیزی است که ما به دست می آوریم ، یعنی انگار انگشتی را فشار می دهیم ، اینجاست - صعود. در سال 2011 ، آزمایشی انجام شد که در مجله Science منتشر شد: ثابت شد دانش آموزانی که به طور مداوم و سریع به رایانه دسترسی دارند (و اکنون این همه است ، زیرا همه تبلت دارند) ، می توانند اطلاعات بسیار کمتری نسبت به کسانی که قبل از این دوران دانشجو بود این بدان معناست که مغز از آن زمان تغییر کرده است. ما آنچه را که باید در مغز خود ذخیره کنیم در حافظه بلند مدت کامپیوتر ذخیره می کنیم. این بدان معناست که مغز ما متفاوت است. در حال حاضر همه چیز به این واقعیت می رسد که او در حال تبدیل شدن به یک ضمیمه کامپیوتر است.

ما به نوعی سوئیچ ضامن وابسته هستیم که برای خاموش کردن آن کاملاً آماده نیستیم. آیا می توانید تصور کنید که میزان وابستگی ما به او چقدر است؟ هرچه "گوگل" بیشتر باشد ، کمتر "گوگل" را در آن می بینیم - به آن کاملاً اعتماد داریم. و از کجا فهمیدید که او به شما دروغ نمی گوید؟ شما البته می توانید به این موضوع اعتراض کنید: چرا من این ایده را پیدا کردم که مغز من به من دروغ نمی گوید. و سپس من ساکت می شوم ، زیرا آن را از هیچ چیزی نگرفتم ، مغز دروغ می گوید.

با تکیه بر فناوری های اینترنتی ، بر دنیای مجازی ، ما خود را به عنوان یک فرد از دست می دهیم. ما دیگر نمی دانیم چه کسی هستیم ، زیرا به دلیل نام مستعار ما نمی فهمیم با چه کسی ارتباط داریم. شاید فکر می کنید که با افراد مختلف ارتباط برقرار می کنید ، اما در حقیقت به جای هشت نام ، یا حتی به جای سی نفر ، یک نفر وجود دارد. من نمی خواهم به عنوان یک فرد واپس نگر تلقی شوم - من خودم زمان زیادی را در رایانه می گذرانم. اخیراً برای خودم یک تبلت خریدم ، و از خودم می پرسم: لعنتی ، چرا من همیشه روی سوزن آنها هستم ، چرا آنها این نسخه ویندوز یا نسخه دیگر را به من می دهند؟ چرا باید سلولهای گرانبهای خود - خاکستری ، سفید ، از همه رنگها - را برای برآوردن آرزوهای برخی از هیولاهای روشنفکر که از نظر فنی به خوبی آماده شده اند ، خرج کنم؟ با این حال ، هیچ گزینه دیگری وجود ندارد. شاید در این یادداشت حرفم را تمام کنم.

توصیه شده: