2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
ورا گفت: "تقریباً در تمام دوران کودکی ، مادرم به من گفت که چقدر با من سخت است." - زایمان سخت بود. و آنچه در آنجا وجود دارد ، پیش بینی اینکه چقدر سالم بزرگ می شوم ، آرامش بخش نبود.
قبل از من یک دختر 26 ساله زیبا و کاملاً مرفه نشسته بود. او یک صبح بارانی آمد تا در مورد اینکه آیا شغل خود را تغییر دهد یا شاید - فقط موهایش را رنگ کند ، صحبت کند و همه چیز گذر خواهد کرد. وراا خسته و افسرده بود و نمی فهمید چگونه و چرا.
او زندگی نسبتاً موفقی داشت ، ازدواج کرده بود و در مورد رابطه خود با همسرش گرم صحبت می کرد. علاوه بر این ، او در حرفه - طراحی داخلی به اعتبار رسیده است. او از زندگی خود خوشش آمد ، اما از احساس غلت زدن و خس خس کردن گاهی اوقات - افسردگی ، مالیخولیا ، سنگینی …
ایمان شکست و نفس عمیق دیگری کشید. ظاهراً خاطرات باعث ایجاد احساسات شدید شده است. من تصمیم گرفتم از او حمایت کنم:
- شاید گفتن همه اینها برای شما خیلی آسان نباشد؟..
- بله ، - دختر موافقت کرد ، - مشکل است.
او موقعیت خود را تغییر داد ، پاهایش را روی هم انداخت و خود را در روسری پیچید.
"اما من به شما می گویم ، من هنوز می خواهم آن را بفهمم." او مکث کرد و ادامه داد. - در طول کودکی تشخیص های متفاوتی به من داده شد. خیلی ، من حتی همه اسامی را به خاطر نمی آورم. پزشکان وقتی به مادر خود گفتند: "ممکن است دخترتان راه نرود" ، "اوه ، چه بچه مریضی دارید!" یادم نمی آید کی و چگونه گفته است. من این را فقط از کلمات او می دانم. حالا من نمی فهمم چرا او نیاز داشت همه اینها را برایم بازگو کند …
- آیا با عصبانیت صحبت می کنید؟ - من پرسیدم.
- بله ، احتمالاً. اذیتم می کند. با یک بچه کوچک اینطور صحبت کنید!
ورا مستعد درون نگری بود. در روند آشنایی با او ، متوجه شدم که او سعی می کند بسیاری از چیزها را به تنهایی درک کند ، و ادبیات روانشناسی مختلف را بخواند. مخصوصاً در مورد تربیت فرزندان. او به این موضوع علاقه داشت. دختر متعجب بود که به من بگوید چقدر تفاوتهایی را در آنچه در کتابها نوشته شده با آنچه که در دوران کودکی در خانواده اش تجربه کرده بود ، پیدا کرده است. و این نمی تواند ناراحت کننده باشد.
وقتی ما آنقدر نزدیک شدیم که به "شما" نزدیک شد ، فریاد زد: "می بینید ،" من عموماً چنین افرادی را از بچه دار شدن و چنین پزشکانی برای درمان آنها منع می كنم! این وحشتناک است ، افتضاح است ، همیشه در حال گوش دادن به نحوه عذاب آنها با شما هستم! اینکه شما یک مشکل بزرگ هستید!
- بنابراین شما یک مشکل بزرگ هستید؟ من پرسیدم.
- بله من من مشکل دارم …
چشمان ورا خیس بود. او مرا به یاد عروسک پروانه ای انداخت ، آنقدر ظریف ، پیچیده در روسری ، مانند پیله ، و در آنجا پنهان شده بود …
- تو دلخور شدی؟ ترسو پرسیدم.
- نه اون کلمه! - ورا فریاد زد و اشک روی گونه هایش جاری شد. - و همچنین ، به نظر می رسد ، من مقصر همه چیز هستم. در همه چیز! اینکه من به دنیا آمدم ، وجود دارم ، که این همه دردسر ایجاد کردم … و حالا باید ، باید ، باید …
- دقیقاً چه کاری باید انجام دهید؟..
هراسان ، ورا نفسش را بیرون داد:
- زندگی خود…
در خیابان قدم می زدم ، هوا تاریک شده بود ، باد خنک پاییزی می وزید. هر چند وقت یکبار شنلم کاملاً باز می شد ، خودم را در روسری می پیچیدم. سردتر شد. به این فکر کردم که اگر کودک بیش از آنچه که والدینش تصور می کردند مشکل ساز است ، چقدر گناه می تواند به او منتقل شود. چقدر او را با عصبانیت ، مملو از شکایت و سرزنش قرار می دهد. و آیا کودک می تواند تحمل کند؟ شدت گناه ناشی از جرمی که مرتکب نشده است. اما آن را به خوبی تصاحب کرد. آیا او قادر خواهد بود با او زندگی کند ، و اگر چنین است ، چگونه؟
- من تمام زندگی ام را روی تو گذاشتم ، و تو …! - چند نفر این عبارت را برای من نقل کردند ، که او در کودکی توسط یکی از بزرگسالان بیان کرده است. اما در واقع این بدان معناست: - من فکر نمی کردم که خیلی از زندگی خود را صرف شما کنم. برای این ، اکنون ، من مال شما را از شما می گیرم.
توصیه شده:
من درمانده هستم - آنها به من مدیون هستند - بدون من گم می شوند. مثلث کارپمن در حالت وابستگی: چگونه بازی را متوقف کنیم
ما برای زنده ماندن به کسی نیاز داریم. اگر چنین شود که ما از نظر روانی چندان بالغ نشده ایم. اگر چنین شد که والدین ما آنچه را که به ما دادند به ما دادند. و ، شاید ، این همه ماجرا نیست. و ممکن است ما یاد نگرفته باشیم که جدا از هم نترسیم. شاید یاد نگرفته باشیم که به خوبی از خود مراقبت کنیم.
آیا عادی هستی؟ شما معمولی هستید !!! روشنایی گاز
منبع: شما خیلی تاثیرگذار هستید خیلی احساسی آیا همیشه از خود دفاع می کنید؟ شما بیش از حد واکنش نشان می دهید. آرام باش. آروم باش. دیگر دیوانه نشو! تو دیوانه ای! تو مریضی! شوخی کردم ، شما اصلا شوخ طبعی ندارید؟ این درام ها برای چیست؟ فقط فراموش کن
تو هستی من خودم هستم. و مرزهای ما
مطالب زیادی در مورد مرزها در اینترنت و در کتابها نوشته شده است. اگر خودم را تکرار کنم ، متاسفم. مرزها چیست؟ آن ها از چه چیزی ساخته شده اند؟ پاسخ سریع به این س questionsالات این است که مرزها جایی است که من به پایان می رسم و دنیای خارج آغاز می شود.
برای بودن آن چیزی که هستی
"انجام دادن بودن است." لائوتزو سرنوشت من چیست؟ کدام یک بهتر باشم؟ بهترین کار برای من چیست؟ و سرانجام ، تاج س questionsالات ماهیت وجودی - "من کیستم؟" همه این س questionsالات اغلب توسط روانشناسان در پذیرایی از مشتریان خود شنیده می شود.
اقناع همه به من مدیون هستند
کلمه باید همه چیز را نابود کند و همیشه! "چنین شخصی ، که به طور فعال از جهان عشق می خواهد و برای آن تلاش می کند ، اغلب در زندگی ناراضی است. زیرا با این اعتقاد ، اضطراب شدیدتر می شود -" اگر من آن را دوست نداشته باشم؟ "" ، "