احساسات اساسی

فهرست مطالب:

تصویری: احساسات اساسی

تصویری: احساسات اساسی
تصویری: مهم ترین لغات مرتبط با احساسات در زبان انگلیسی Learnen | feelings vocabulary 2024, آوریل
احساسات اساسی
احساسات اساسی
Anonim

تا کنون ، هیچ نظریه ای واحد در مورد فعالیت ذهنی وجود ندارد. روانشناسان از بالا ، فیزیولوژیست ها از پایین هنوز در حال حفاری تونل به سمت یک دوست هستند و به نظر می رسد حتی نوعی شکاف نیز مشخص شده است ، اما هنوز تا تصمیم نهایی فاصله زیادی وجود دارد. در همین حال ، برخی از اجزای فعالیت ذهنی در حال روشن شدن هستند

به عنوان مثال ، احساسات. در این مورد ، ما نیز از درک کامل فاصله داریم. هنوز تعداد سوالات بیشتر از پاسخ است. اما ، حداقل ، خطوط مشکل به وضوح مشخص شده است ، و ما در حال حاضر دلیلی برای استدلال داریم.

هیچ تعریف واحدی از احساسات وجود ندارد ، بنابراین اجازه دهید همه فرایندهای احساسی را در درک شهودی آنها در نظر بگیریم. به عنوان واکنشها و حالتهای رنگی ذهنی. احساسات اساسی و پیچیده هستند.… اساسی زیست شناسی است ، احساسات پیچیده از شرایط اولیه و مشروط اجتماعی ناشی می شوند.

در اینجا ما به موارد اساسی علاقه مند هستیم ، زیرا اینها ریشه های روح هستند ، این مکانی است که فرایندهای ذهنی بالاتر با نوروفیزیولوژی ملاقات می کنند. چگونه بسیاری از احساسات اساسی وجود دارد و دقیقاً چیست ، باز هم یک سوال تاریک است (مانند همه چیز در این مبحث). کلاسیک ، در حال حاضر 1972 ، طبقه بندی Ekman ، بعداً توسط Plutchik اصلاح شد. ست 5 تکه. بعداً اکمان "حیرت" بیشتری را اضافه کرد و حتی بعداً به 17 مورد افزایش داد. پرینز در سال 2004 9 دسته را مشخص کرد. اما من پیشنهاد می کنم شر قدیمی "پنج بزرگ" را در نظر بگیرم.

احساسات اساسی ترس ، عصبانیت ، غم ، شادی و انزجار

همانطور که می بینید ، "شرطی مثبت" فقط "خوشبختی" در لیست است. اما این طبیعی است ، آنها برای لذت ما ، بلکه برای تجارت اختراع نشده اند. با مادر طبیعت ، این یک شیوه آموزشی رایج است - بهترین تشویق ، پایان مجازات است. او با همه است ، هیچ چیز شخصی نیست. 4 عدد چوب مختلف و 1 عدد شیرینی زنجفیلی.

ترس / خشم. بلکه پرخاشگری و اجتناب است. ستون فقرات اصول اولیه. ساده ترین تأثیر. مردی دارد ، زیرکی دارد ، همه آن را دارند. مبارزه-یا-پرواز-پاسخ. من غذا هستم - فرار می کنم ، غذا می خورم - می رسم. پرخاشگری و ترس در لوزه های مغز (آمیگدال) زندگی می کند.

لایه قشری-میانی آمیگدال مسئول ایجاد یک عارضه تهاجمی است و هسته های مرکزی مرکزی مسئول ترس هستند. همسترها از پوست لوزه تحریک می شوند و همسترها از این کار عصبانی و مبارزه می کنند (پیوندهای PubMed یک یا دو بار). افرادی هستند که به دلایل مختلف عملکرد غدد پایه در آمیگدال را سرکوب کرده اند ، در عین حال بسیار کمتر هستند یا اصلا احساس ترس نمی کنند (علاوه بر این ، - چکیده دیگری از Pabmed ، مقاله ای کامل در مورد یک موضوع مرتبط ، خوب ، و تعداد زیادی مقاله مجله)

سپس ، با گذر از مسیرهای پیچیده از طریق افزودنی ها و اصلاحات سیستم لیمبیک و هیپوتالاموس ، از طریق فیلترهای قشر سینگولیت قدامی و غیره - در نتیجه ، این احساسات اساسی در لوب های جلویی ما با تمام رنگ قرمز - زرد شکوفا می شود. رنگهای انسان ، بسیار انسانی. اضطراب ، تحریک ، عصبانیت. خشم ، خشم ، کینه. عصبانیت ، نزاع ، ناراحتی. خشم ، خشم ، خشم.

هیجان ، تنش ، اضطراب. عصبی بودن ، تحریک پذیری ، بی ثباتی عاطفی. نگرانی ، اضطراب ، ترس. ترس ، ترس ، وحشت ، وحشت.

شادی / غم. در حال حاضر با آنها دشوارتر است. اینها سیستم های اصلی پاداش و سرکوب هستند. رضایت و نارضایتی. اینها هویج و چوب های کلیدی در سر هستند. اگر همه چیز را درست انجام می دهید ، در اینجا یک کوکی از انتقال دهنده های عصبی وجود دارد. اگر این کار را اشتباه انجام دهید ، ضربه ای به سر شما وارد می شود. علاوه بر این ، تشویق شیطان مورد بازجویی قرار می گیرد و ضربات و دستها با میل و بدون محدودیت داده می شود (اما این یک وضعیت عادی است ، من در بالا نوشتم).

آنها در اعماق بخشهای باستانی ، به ویژه در بیضه مغز میانی و هیپوکامپ (منطقه تگمنتال مرکزی و هیپوکامپ) متولد می شوند. آنها در سیستم لیمبیک رشد می کنند و بالغ می شوند. آنها از طریق مراکز پاداش (سیستم پاداش) عمل می کنند. آنها در مسیرهای پیچیده سروتونین و دوپامین حرکت می کنند. ما تنها زمانی تشویق / سرکوب را می آموزیم که گزارشاتی به قشر می رسد.

پس از همه اصلاحات و سازماندهی مجدد ، انواع شادی ، شادی ، نشاط ، رضایت ، کامل بودن ، رضایت ، رضایت ، انرژی و خوش بینی از رضایت / نارضایتی اولیه رشد می کند. و همچنین غم ، اندوه ، ناامیدی ، حماقت ، افسردگی ، افسردگی ، اشتیاق ، ناراحتی ، تسلی ناپذیری ، اندوه و مالیخولیا.

در مراحل مختلف این مسیر طولانی ، ما می توانیم ، به دلخواه ، آنچه را که اتفاق می افتد دستکاری کنیم تا در خروجی به نتیجه دلخواه برسیم. و از طریق اقدامات ذهنی پی در پی ، و از طریق رفتار کنترل شده ، و تأثیر مستقیم بر شیمی مغز از طریق مواد روانگردان ، طبی و یا طبیعت مخدر. این موضوع به خوبی مورد مطالعه قرار گرفته و به تفصیل شرح داده شده است.

انزجار بیزاری تا حدودی از هم جدا می شود. این تنها احساس اساسی است که منحصر به انسان است. دانش ما در جلوی جزایر ریل (جزیره قدامی) ، در انتهای یک شیار عمیق بین لوب های گیجگاهی و جلویی زندگی می کند. در شغل اصلی خود ، این قسمت از مغز درگیر شکل گیری طعم است ، اما تکامل انسان باعث شده است که اینسولا به توزیع احساسات بنشیند. چرا لازم بود - در اینجا نظر روشنی وجود ندارد.

19ed8228
19ed8228

این چیزی است که من فکر می کنم (از این به بعد انفرادی سفته بازی شخصی من رفت)

حدود یک و نیم میلیون سال پیش ، هنگام انتقال از استرالوپیتکوس به اولین هومینیدها (homo habilis ، homo erectus) ، پروتئین حیوانی به رژیم اجداد ما رسید. این امر برای تغذیه مغز در حال رشد ضروری بود و پروتئین در جویدن و هضم غذا 4-5 برابر پس انداز می کند. بر اساس باور عمومی ، ما در بیشتر تاریخ خود جمع کننده های ظهر بوده ایم. داده های محرمانه برای شکار فعال در حال حاضر نئاندرتال ها و کرو مگنون ها هستند ، هزاران 100 سال قدمت دارند. و بیش از یک میلیون سال ، مردم به این اندازه بزرگ نشدند ، آنها شیبزد کوچک بودند ، یک متر با کلاه ، که نمی دانست چگونه اسلحه پرتاب کند ، و قادر به رقابت با شکارچیان آن زمان نبودند - گربه های بزرگ ، کفتارهای غار و گرگ. بنابراین لاشه ماهی منبع اصلی پروتئین برای ما بود. این امر منطقی تر است زیرا سیستم گوارشی نخستی ها به طور کلی برای پروتئین حیوانی مناسب نیست ، بنابراین گوشت تخمیر شده (یعنی پوسیده) به طور طبیعی هضم بسیار آسان تر است. در آشپزی مردم شمال دور ، که در رژیم غذایی آنها پروتئین حیوانی مجبور است سهم نامتناسب زیادی را به خود اختصاص دهد ، این عمل حتی در حال حاضر بسیار رایج است. اما مزایای گوشت گندیده خوش طعم ، معایب جدی را در قالب افزایش شدید بیماریهای ناشی از غذا به همراه داشت. گربه ها و سگها این مشکل را بدون هیچ گونه احساس انزجار غیر ضروری حل می کنند ، اما آنها شکارچی هستند و اجداد آنها شکارچی هستند و اجداد اجداد آنها نیز شکارچی هستند ، آنها ده ها میلیون سال به این کار رفتند ، آنها احساس دارند بو ، مزه و مقاومت در برابر عفونت / مسمومیت. … برای زنده ماندن ، فرد به چیزی نیاز داشت که به سرعت و با اطمینان او را از خوردن غذاهای بالقوه سمی باز دارد. علاوه بر این ، برای چند صد هزار سال باید از وسایل بداهه روی زانو جمع آوری می شد. بنابراین انزجار وجود داشت ، یک احساس قوی که با گرسنگی شدید رقابت می کند و ما را از خوردن چیزی که به طور بالقوه مضر است باز می دارد. در آن زمان بود که ما قوی و باهوش شدیم و دیگر هیچ کاکو نمی خوریم (در واقع ، البته می خوریم ، اما خوب ، بگذارید این لحظه را از دست بدهیم). ما اکنون از تنفر برای نیازهای مختلف اجتماعی خود استفاده می کنیم. قدرت به اندازه دست آرایشگر و همه چیز نفرت انگیز است. اما این در حال حاضر چنین است ، اشعار. در غیر این صورت ، یک احساس خوب خوب و قابل استفاده بیکار است. حیف است.

و چند کلمه در مورد حیرت بسیاری از مردم حیرت را احساسات اساسی می دانند ، اما در اینجا من مخالفم. گروهی از شگفتی-شگفتی-و غیره همه یک بلوک کنجکاوی هستند. فکر نمی کنم کنجکاوی را بتوان به احساسات نسبت داد. اساس کنجکاوی رفتار جستجو است. در واقع کنجکاوی فقط یک رنگ ذهنی و انگیزه برای فعالیت جستجو است.در هسته های قدامی هیپوکامپ بوجود می آید ، در همان مکانهایی که پردازش اولیه جهت گیری فضایی اتفاق می افتد ، مسیرهای حرکتی و حس عمقی به هم نزدیک می شوند و فعالیت حرکتی بوجود می آید. یعنی اصلا احساسی نیست ، کلیشه ای رفتاری است. این تنها بعداً ، زمانی است که زمان آگاهی رسانی به آنچه در حال رخ دادن است ، مغز فرا می رسد ، تا حوصله مان سر نرود ، رفتار را با احساسات رنگ آمیزی می کند و تسلیم انگیزه می شود.

این در اصل خوب است. چون همیشه گفتم و می گویم

ما بر احساسات خود کنترل نداریم ، اما بر رفتار خود کنترل داریم.

بنابراین ، با کنترل و هدایت آگاهانه رفتار جستجوی خود ، می توانیم بسیاری از پاداشهای شگفت انگیز و مفید را از مغز حریص تمجید بیرون بیاوریم ، اما بیشتر در مورد آن در زمان دیگر.

db2490f57fd58eeaa713a3273686ce30
db2490f57fd58eeaa713a3273686ce30

خلاصه کردن. کسی در مورد چه چیزی صحبت می کند ، و من همان آهنگ را از جهات مختلف دارم

احساسات و عواطفی که در خروجی دریافت می کنیم ، هر چیزی که آگاهی قادر به انعکاس آن است ، آنچه ما معتقدیم تجربه اصلی و اصلی است که از قلب می آید ، محصول نهایی است.

همه اینها در شکل اولیه خود از تاریکی ساقه مغز سرچشمه می گیرد. ما این گوشت چرخ کرده خام را روی هورمون ها رقیق می کنیم ، نوروپپتیدها و تنظیم کننده های عصبی را اضافه می کنیم ، مخلوط می کنیم ، تکان می دهیم ، می گذاریم بماند. تصفیه ، فیلتراسیون و مدولاسیون چند مرحله ای را انجام دهید. استانداردهای تعیین شده اجتماعی و فرهنگی را در قالب ها قرار دهید. بسته به خصوصیات روانی و تمایلات مشتری ، در یک بسته بندی روشن (یا کسل کننده) بسته بندی کنید. می توانید خدمت کنید.

از کل لیست ، ما با سر خود فقط مرحله "قابل سرو کردن" را مشخص می کنیم.

مثل سوپرمارکت است. ما به سوپر مارکت می آییم و آنجا ، در غرفه تبلیغاتی ، قوطی های "خورش لوکس خوک" ، مستقیماً از تولید کننده ، با عشق از لیوبیاتوو ، محصولی خالص از قلب ، روشن می شود. و ما اینطور فکر می کنیم - "yyy ، بیرون است ، اینجاست ،" - واقعیتی که در احساسات به ما داده شده است باید استفاده شود ". این واقعیت که تعداد زیادی از مراحل نامطبوع پردازش و تحویل خارج از چشم انداز ما باقی مانده است ، دیگر دغدغه ما نیست. ما محصول نهایی را دریافت می کنیم ، آن را نخورید.

آیا ارزش دانستن همه اینها را دارد؟ بله ، من فکر می کنم ارزشش را دارد. این می تواند به طرق مختلف تحت تأثیر قرار گیرد و می تواند به طرق مختلف به نفع و منفعت شما مورد استفاده قرار گیرد.

اما این یک داستان کاملاً متفاوت است.

توصیه شده: