درد خود گمشده. هیستری: علل ، درک و رویکرد وجودی

فهرست مطالب:

تصویری: درد خود گمشده. هیستری: علل ، درک و رویکرد وجودی

تصویری: درد خود گمشده. هیستری: علل ، درک و رویکرد وجودی
تصویری: تدریس روان درمانی اگزیستانسیال existential 2024, آوریل
درد خود گمشده. هیستری: علل ، درک و رویکرد وجودی
درد خود گمشده. هیستری: علل ، درک و رویکرد وجودی
Anonim

6 اکتبر ، در چارچوب چهاردهمین حوزه روانشناسی به نام پروفسور واسیلی زنکوفسکی ، تحت رهبری B. S. برادران ، دانشگاه ارتدوکس روسیه میزبان سخنرانی دیگری توسط روان درمانگر مشهور اتریشی آلفرد لانگل بود. پروفسور لانگل در مورد مشکل فوری و پیچیده ای مانند هیستری به شرکت کنندگان و مهمانان حوزه گفت

موضوع امشب با یک مفهوم تا حدودی قدیمی - هیستری مشخص شده است. در دیدگاه مدرن ، این مفهوم فقط در ارتباط با اختلال شخصیت وجود دارد - و سپس از مفهوم "histrionic" استفاده می شود ، و نه هیستریک. در مورد تعریف مفهوم "هیستری" ، در علم استفاده از آن مشکل دارد. این به این دلیل است که تصویر این اختلال بسیار قابل تغییر است و نمی توان آن را با توصیفات کلاسیک ثبت کرد. این دقیقاً خاصیت خاص هیستری است.

این مسئله به گونه ای حل شد که مفهوم هیستری به خودی خود حذف شد و مفاهیم جایگزین ، برای مثال ، تفکیک مطرح شد. اما در تجزیه و تحلیل وجودی ، ما به این مفهوم پایبند هستیم ، اگرچه از مشکلات مرتبط با اصطلاحات آگاه هستیم. با این وجود ، این مفهوم تصویر کلی تجربه مربوطه را به تصویر می کشد - بنابراین این مفهوم موجه است ، اما باید با احتیاط بسیار مورد استفاده قرار گیرد. این مفهوم وارد زندگی روزمره شده است. مردم در زندگی روزمره می گویند: "هیستریک را کنار بگذارید" ، "هیستریک نباشید" - و این به هیچ وجه یک تعریف نیست. این به معنای استهلاک است. و بنابراین مهم است که از چنین مفاهیم کاهش ارزش در علم استفاده نشود. چه کسی می خواهد هیستریک شود؟ ما بلافاصله متوجه می شویم که چیزی بسیار مهم با این مفهوم مرتبط است.

من

اگر به نقشه مسکو نگاه کنیم ، خواهیم دید که این شهر بر اساس دایره ها ساخته شده است ، و در مرکز آن قلب شهر - کرملین قرار دارد. در وین ، جایی که من زندگی می کنم ، چنین مرکزی کلیسای جامع سنت استفان است. تقریباً دو هزار سال است که یک معبد در مرکز شهر واقع شده است. چرا به این تصویر شهر روی آوردم؟ با این تصویر ، من یک عکس از هیستری دریافت کردم. هیستری را نیز می توان با استفاده از حلقه ها توصیف کرد. چه چیزی در نقطه مرکزی هیستری قرار دارد؟

نه کرملین ، نه یک معبد - بلکه خلأ. این امر مرکزی است هیستری … می توانید آن را به شکل دایره یا چند دایره بکشید ، اما چیزی در مرکز آن وجود ندارد. یک شخص ، اگر اصلاً خود را احساس کند ، احساس خالی بودن می کند. این یک وضعیت باورنکردنی از رنج است. حتی ممکن است فکر کنید که یک فرد افسرده بسیار ساده تر از یک فرد هیستریک است. یک فرد افسرده چیزی را احساس می کند ، یک مرکز دارد. یک فرد هیستریک رنج می برد ، اما نمی فهمد چرا. او نمی تواند رنج خود را درک کند و سعی می کند با هر وسیله ای آن را کاهش دهد. و از آنجا که چیزی در داخل پیدا نمی کند ، به بیرون چنگ می زند. او به دیگران نیاز دارد ، از آنها برای یافتن چیزی از خود در آینه دیگران استفاده می کند. هیستری در ارتباط با پوچی رنج می برد. انسان خود را ندارد ، خود را نمی یابد. او نمی داند کیست. او نمی داند واقعاً چه می خواهد ، خودش را احساس نمی کند ، نمی تواند واقعاً دوست داشته باشد ، و در عین حال مانند یک گردباد است: او سرشار از زندگی است ، فعال است ، می تواند سرگرم شود - اثری از افسردگی نیست. این کاملا برعکس افسردگی است. او بیش فعال است.

هیستری - این رنجی است که در زمینه بین "خود بودن" و "بودن با دیگران" رخ می دهد. یک شخص فقط در صورتی می تواند خود را توسعه دهد که بتواند به چشمان شخص دیگری نگاه کند. اگر دیگران می بینند. اگر احساس می کنند و آن را جدی می گیرند. این در حالی اتفاق می افتد که مادر به نوزاد شیر می دهد. تغذیه نوزاد از شیر مادر برای نوزاد مهم است ، اما نگاه مادر نیز اهمیت دارد. نوزاد نه تنها سینه مادر را می مکد ، بلکه توجه او را نیز جلب می کند. برای اینکه مادر کودک را فراموش نکند و او مادر را فراموش نکند ، طبیعت روند شیردهی را ایجاد کرده است.رشد خود انسان در سالهای بعد اتفاق می افتد. ما به شما نیاز داریم ، که می توانیم او را ملاقات کنیم و چه کسی ما را ملاقات خواهد کرد - تا بتوانم بفهمم که من کیستم. اگر این فرآیند انجام نشود ، من خودم یک نقطه خالی روی نقشه جغرافیایی باقی می مانم. سپس یاد می گیریم که چگونه با جهان برخورد کنیم. ما رانندگی را یاد می گیریم ، ورزش می کنیم ، آلات موسیقی می زنیم ، ریاضی انجام می دهیم ، اما در همه این فعالیت ها کسی نیست که با او ملاقات کنیم. ما می توانیم کارهای مختلفی انجام دهیم ، اما مرکزی وجود ندارد. من به شخص دیگری نیاز دارم.

II

شخص هیستریک در تشکیلات خود جلسات کمی را تجربه کرد. خیلی کم دیده شده است. مجروح شد ، آزرده خاطر شد. و بسته شد. و بنابراین او برای خود ناآشنا باقی می ماند. او رنج می برد ، اما به طور شهودی به آنچه نیاز دارد - برای دیگران پی می برد. او به دیگران چنگ می زند ، اما به گونه ای که دستکاری می کند - و این چیزی است که مانع دیدار می شود. و اطرافیان او را جدی نمی گیرند. آنها از خود دفاع می کنند ، می روند و دردی را که برایش آشنا است تکرار می کنند. اما تراژدی این است که یک فرد هیستریک آن را تحریک می کند. رفتار او غیرقابل تحمل است. رفتار او تا حدودی سرگرم کننده است ، می تواند کمی هیجان را به ارمغان بیاورد ، اما به نظر می رسد چیزی سطحی است. بنابراین ، او دوباره رنجی را که می خواهد از آن خلاص شود تحریک می کند.

این وجودی پر از تراژدی است. هیستریک فقط در حضور افراد دیگر خود را نشان می دهد. هنگامی که هیستریک به تنهایی است ، ویژگی های هیستریک چندان قابل مشاهده نیستند. هنگامی که او تنها است ، هیستری نمی تواند ایجاد شود. علائم فقط زمانی بروز می کند که در تعامل با افراد دیگر باشد ، هنگامی که افراد دیگر در آنجا حضور دارند. سپس او برای ارتباط حرص می خورد ، زیرا احساس می کند به افراد دیگر احتیاج دارد. اما او نمی تواند. یعنی ، هیستری همیشه در یک اجتماع ، در میان مردم ، جایی که مخاطب وجود دارد ، در تماس با شخص دیگری رخ می دهد. هنگامی که یک فرد هیستریک تنها است ، چهره او خاکستری است و او خسته کننده به نظر می رسد.

این اولین طرح از این نقاشی است. مرکز خالی است ، هیستریک خود را نمی شناسد ، او آن را ندارد. او نتوانست خود را پیدا کند ، زیرا جلسات بسیار کمی داشت ، افرادی که واقعاً او را می دیدند ، که خود را وقف او می کردند ، که برای او وقت می گذاشتند ، احساس می کردند ، رنج درونی او را به اشتراک می گذاشتند. او تنها ماند.

علائم هیستری این کمبود را تکرار می کند. یک فرد هیستریک برای دیگران تلاش می کند ، اما از آنجا که قسمت داخلی خالی است ، نمی داند چگونه به دیگری ، به شما نزدیک شود ، و بنابراین طرف مقابل خیلی سریع احساس می کند که عادت دارد. او یا می رود یا با او بازی می کند. و درام همچنان ادامه دارد.

سوم

کمی در مورد مفهوم هیستری. هیسترا - در یونانی به معنی "رحم" است. یک افسانه قدیمی از مصریان به یونان آمد ، که در آن این علامت شناسی شرح داده شد. یعنی یک افسانه بسیار قدیمی است. اولین ثبت مکتوب این افسانه توسط افلاطون انجام شد. در گفتگوی تیمائوس ، او می نویسد که رحم یک جانور است. این جانوری است که آرزوی بچه های کوچک را دارد. و اگر رحم پس از بلوغ برای مدت طولانی عقیم بماند ، شروع به عصبانیت می کند و به سفر می رود ، در سراسر بدن سرگردان است. راه های تنفسی را مسدود می کند ، در تنفس اختلال ایجاد می کند و در نتیجه بدن را تحت فشار قرار می دهد و آن را در معرض خطرات بزرگی قرار می دهد. همچنین باعث بیماریهای مختلف می شود. هیستری نقش مهمی در روان درمانی ایفا کرد. فروید و شارکو روان درمانی را بر اساس هیستری توسعه دادند. این یک تصویر بسیار جذاب است که بسیاری از آنچه در یک شخص وجود دارد را نشان می دهد.

حتی اسطوره مذکور در حال حاضر بسیار دقیق رنج اصلی انسان را توصیف می کند. این کار با خالی ماندن رحم شروع می شود. رحم را می توان استعاره ای برای مرکز فرد ، وسط او در نظر گرفت. اگر فردی از نظر داخلی کامل نشده باشد ، پر نشده باشد ، اضطراب ، اسپاسم ، آسم ، ناراحتی های قلبی ، سردرد ، فلج ، درجه حرارت بالا وجود دارد. اینها همه علائم تبدیل ، اختلالات روان تنی هستند.بنابراین ، برای یک فرد بسیار مهم است که یک مرکز ، یک مرکز ایجاد کند تا بتواند احساس کند در خانه است. البته ، ما به افراد دیگر احتیاج داریم ، اما ما نیز به خود نیاز داریم.

IV

بعد ، بیایید به توصیف هیستری بپردازیم. چه چیزی در مورد افرادی که هیستریک هستند جالب است؟ آنها اغلب شبیه گردباد هستند: قدرت زیادی ، گردباد ، اما در وسط آرام و بی سر و صدا است. آنها توجه خود را به خود جلب می کنند و در عین حال ، حواس خود را پرت می کنند ، حواس خود را پرت می کنند.

آنها توجه خود را به طرق مختلف جلب می کنند: با کلمات ، با صدای بلند ، با نحوه لباس پوشیدن ، با آرایش. چه چیزی را گزارش می دهند؟ "اینجا رو ببین ، یه نگاه بنداز" آنها به دنبال چیزی هستند که فاقد آن هستند. اما در عین حال آنها خود را ندارند. آنها نمی دانند کسانی که واقعاً به آنها نگاه می کنند ، چه می بینند. آنها فکر می کنند ، "اگر آنها واقعاً به من نگاه کنند و مرا ببینند ، می روند." این بدان معناست که در جستجوی توجه آنها ترس وجود دارد. به نظر می رسد آنها فریاد می زنند: "ببین! اما به من نگاه نکن! " آنها می ترسند ، می ترسند: "اگر دیگران می دانستند من واقعاً چه کسی هستم ، هیچ کس من را دوست نخواهد داشت."

از این رو درک رفتار یک فرد هیستریک دشوار است. این مانند یک ماهی است: به محض اینکه ماهی را در آب می گیرید ، بلافاصله از بین می رود. هیستریک اینجاست ، اما اگر بخواهم با او ملاقات کنم ، او بلافاصله می رود - زیرا ترس زیادی وجود دارد. و مدام با این مرز بین "بودن" و "به نظر رسیدن" بازی می کند. او بیشتر به "به نظر" می رسد تا "بودن".

رفتار او در بسیاری از زمینه ها با تفکیک همراه است. تفکیک به این معناست که آنچه باید یکی باشد تقسیم می شود. او چیزی می گوید و احساساتی که در همان زمان ابراز می کند مناسب نیست. به عنوان مثال ، او می گوید گربه محبوبش توسط چرخ های ماشین تصادف کرد ، اما او با لبخند در این مورد صحبت می کند. یعنی محتوا و احساسات یکسان نیستند. یا زیاد صحبت می کند و بعد نمی دانید چه گفته است. بسیاری از کلمات - اما بدون محتوا. محتوا جدا شد یا تمایل دارد سیاه و سفید فکر کند: یا همه چیز فوق العاده است ، یا مزخرف کامل است.

او با تمایل دیگران را تحت فشار قرار می دهد ، فشار می آورد. به عنوان مثال ، او می گوید: "حتماً روانشناسی بخوانید ، این کار را انجام دهید!" او حتی نمی پرسد آیا شما علاقه دارید. او واقعاً وارد گفتگو نمی شود. او نوعی ایده دارد ، که به نظر او باید واقعیت داشته باشد. و فکر می کند از این طریق به دیگران در انجام کاری کمک می کند.

او با تمایل دیگران را تحت فشار قرار می دهد ، فشار می آورد. به عنوان مثال ، او می گوید: "حتماً روانشناسی بخوانید ، این کار را انجام دهید!" او حتی نمی پرسد آیا شما علاقه دارید. او واقعاً وارد گفتگو نمی شود. او نوعی ایده دارد ، که به نظر او باید واقعیت داشته باشد. و فکر می کند از این طریق به دیگران در انجام کاری کمک می کند.

او اغلب دیگران را سرزنش می کند. خود او هرگز در هیچ چیزی مقصر نیست. او به مرزها پایبند نیست. موقعیت های کوچک این را به خوبی نشان می دهد. به عنوان مثال ، در یک رستوران شخصی یک ظرف سیب زمینی سرخ کرده سفارش داد و او می گوید: "اوه ، چه سیب زمینی فوق العاده ای ، می توانم امتحان کنم؟" و قبل از اینکه به او اجازه داده شود ، او قبلاً سیب زمینی را روی چنگال نگه داشته است. برای او ، شکستن مرزها امری طبیعی است - آنقدر که طرف مقابل حتی نمی تواند در برابر آنچه اتفاق افتاده مقاومت کند. شخص دیگری شک دارد: "شاید من خیلی کوچک یا خیلی حساس هستم؟"

یک فرد هیستریک با بیان قضاوت همیشه تخمین می زند ، او همیشه نظر خود را دارد. و بلافاصله ، سریعتر از دیگران آن را بیان می کند ، حکمی را اعلام می کند. و خیلی زود قضاوت خود را تغییر می دهد ، اگر احساس کند از دیگری خوشش نمی آید. بعد از چند دقیقه ، او می تواند دقیقاً برعکس را بگوید.

او به طور کلی صحبت می کند: "بهترین مد ، مد فرانسوی است." چه چیزی می تواند مخالف این باشد؟ البته این مد فوق العاده ای است ، اما …

قضاوت ها جایگزین تجربیات برای او هستند. او این را احساس نمی کند ، اما همیشه قضاوت می کند ، گویی به کسی که به او گوش می دهد در جنبه زیر نگاه می کند: چه چیزی می تواند بر او تأثیر بگذارد؟ و سپس این قضاوت های سریع بوجود می آید.

هیستریک سریع است ، او بی حوصله است. او نمی تواند در خانه باشد: همیشه باید اتفاقی بیفتد ، اقدامی ، بنابراین نمی تواند منتظر بماند. او نزدیک مرزها نمی ماند ، مبالغه می کند. به عنوان مثال ، او می گوید: «دیروز کجا بودی؟ صدبار بهت زنگ زدم. نه یک یا دو بار ، بلکه صد. همه چیز فوق العاده ، مگا ، تمام شده است. ما اکنون عموماً در زمانه ای تا حدودی هیستریک زندگی می کنیم ، این امر توسط جامعه دیکته می شود.

یک فرد هیستریک اغلب روحیه خود را تغییر می دهد ، او دمدمی مزاج است. او آن تکانه هایی را که دارد ، I. واقعی می داند. بنابراین ، او با تکانه ها زندگی می کند. این شخصی است که همه چیز برای او در زمان حال اتفاق می افتد. او نمی گذارد گذشته او را بار کند ، او نگران آینده نیست ، زیرا او بسیار ماهر است. و البته ، هیستریک مردم را گیج می کند: او دستکاری کننده است و شبیه پرچمی است که در باد به اهتزاز در می آید. اگر گفت و گو کننده تحت تأثیر صحبت های خود در مورد یک دوست مشترک قرار گیرد و متوجه شود که با دقت گوش می دهد ، شروع به اغراق می کند. او آنچه را که می خواهد بشنود به شنونده می گوید. روز بعد او با دوست دیگری ملاقات می کند و همین کار را با دیگری انجام می دهد. و وقتی همه دوستان او ملاقات می کنند ، اطلاعات متفاوتی دارند. به این ترتیب می توان روابط را از بین برد.

هیستریک نیز یک جذاب است. با این حال ، برای هیستریک ، این فقط مربوط به داشتن نوعی اهمیت است. او اصلاً نمی خواهد با مردم دعوا کند. اما به این ترتیب او مردم را در دنیای درونی و بیرونی خود گیج می کند. تصویری وجود دارد که این را به خوبی نشان می دهد: اگر به دریاچه ای نگاه کنید که در آن خورشید منعکس شده است و تحت تأثیر باد امواج کوچکی ظاهر می شود ، درخشندگی در آنجا ظاهر می شود و از بین می رود. هیستری چنین است: شعله ور می شود ، ناپدید می شود - و چیزی باقی نمی ماند.

V

اگر به این موضوع در اعماق عمیق تر نگاه کنید ، دو خط را پیدا می کنید که درست عبور می کنند. آنها اساس دستکاری و تفکیک در فرد هیستریک هستند.

1) تشنه های هیستریک آزادی ، او نمی خواهد به چیزی وابسته باشد. و بنابراین او هیچ رابطه ای ندارد ، او رابطه ندارد

2) هیچ مرزی نمی شناسد. او به هیچ محدودیتی پایبند نیست. هر دو به او حس آزادی می دهند ، حس آزادی

من اتومبیل خود را در جایی که می خواهم پارک می کنم ، آنچه را که می خواهم می خورم ، بدون اینکه مرزها را بدانم ، مبالغه می کنم - آنطور که می خواهم. هیچ چیز من را محدود نمی کند ، مرا محدود نمی کند - من این اجازه را نمی دهم. "این آزادی است ، اینطور نیست؟" و اگر احساس نمی کنم که با یک رابطه مقید شده ام ، من نیز آزاد هستم. من مجبور نیستم وفادار باشم ، زیرا وفاداری نیز محدودیت است ، از دست دادن آزادی است.

هیستریک احساس می کند که به آزادی نیاز دارد ، نمی تواند بدون آزادی بایستد. او چیز مهمی را احساس می کند ، اما در عین حال مرتکب اشتباه می شود: این درست است که یک شخص ، در ذات خود ، واقعاً آزادی دارد ، هر شخص اساساً آزاد است ، می تواند تصمیم گیری کند. اما آزادی هیستریک تنها به بخشی از این آزادی مربوط می شود. آزادی انسان دو قطب دارد: رهایی از چیزی ، اما همچنین می توان برای چیزی آزاد بود. مهم این است که ما از وسواس های عصبی رهایی یابیم - به گونه ای که بتوانیم این موجود را آزادانه زندگی کنیم ، از آن استفاده کنیم ، تا بتوانیم خود را برای چیزی تقدیم کنیم - اما با این کار ما دوباره به چیزی وابسته ایم و هیستریک نمی خواهد پیوستن … هیستریک نمی داند آزاد بودن برای چیزی به چه معناست - او می خواهد از چیزی آزاد باشد. او حتی نمی داند چگونه برای چیزی آزادی زندگی کند ، زیرا خودش را ندارد.

چنین زندگی با یک احساس بسیار ناخوشایند همراه است - احساس گم شدن. عصبانیت ها در این دنیا احساس گم شدن می کنند. آنها متصل نیستند ، فاصله دارند. آنها از این واقعیت رنج می برند که چیزی اشتباه است ، آنچه ممکن است باشد. من اغلب این عبارت را از بیماران هیستریک می شنوم: "هیچ چیزی که ممکن است باشد وجود ندارد." خیالات شکننده به وجود می آیند ، نوعی رویاها.این فرمول نشان می دهد که درک آن دشوار است ، نمی تواند خودش را درک کند.

در این جستجوی آزادی ، شخص هیستریک سعی می کند از مرزها عبور کند. اگر دیگران برای او محدودیت تعیین کنند ، او سعی می کند بر آنها غلبه کند. گاهی اوقات می تواند بسیار شیرین ، دلپذیر باشد ، و سپس - بسیار بی رحمانه ، بی احساس ، بر دیگری "فرار کند". فرض کنید یک مادر ، در حضور مهمانان ، می تواند با صدای بلند به دخترش بگوید: "اینقدر احمق به نظر نرسید." و دختر می ترسد ، اما مادرش حتی متوجه آن نمی شود. فشار می آورد ، درد می کند ، مردم را می ترساند. دختر من نمی تواند در چنین شرایطی شکل بگیرد ، حتی درخواست نمی شود. اما مادر خود را ندارد - او فقط انگیزه هایی دارد که باید دیده شود و مورد توجه قرار گیرد. برای این منظور از همه ابزارهای ممکن استفاده می شود.

VI

ما به تازگی موارد منفی زیادی در مورد هیستری گفته ایم. و شاید ، یکی از ما چیزی را در خود از این طریق کشف کرد. حالا من می خواهم تصویر هیستری را به ما نزدیک کنم و ، همانطور که بود ، آن را کمی با ما مرتبط کنید.

برخی از عناصر احتمالاً برای همه آشنا هستند. تظاهراتی وجود دارد که هنوز هیستری نیستند ، اما در حال حاضر در این جهت هستند. به عنوان مثال ، اگر فردی مراقب خود باشد ، به خود توجه کند ، سالم و طبیعی تلقی می شود. ما تا حدودی به آن نیاز داریم. ما به لباسهای مرتب ، موهای تمیز نیاز داریم تا در جامعه مورد استقبال و استقبال قرار بگیریم. اما اگر مد اهمیت فوق العاده ای پیدا کند ، اگر فردی ابتدا به خود نگاه کند یا ابتدا از بشقاب غذا بخورد ، مراقبت از خود سالم خودخواهانه و هیستریک می شود.

هیستریک همیشه خودخواه است. درست است ، او می تواند آن را پنهان کند. به عنوان مثال ، ما در حال حاضر در داخل دیوارهای دانشگاه ارتدوکس روسیه هستیم ، جایی که ممکن است درخواست نوع دوستی وجود داشته باشد. سپس هیستریک می تواند نقاب یک نوع دوست را بپوشد و اینگونه رفتار کند - تا زمانی که مورد قدردانی قرار گیرد. اما در اصل ، این هنوز خودخواهی را پنهان می کند. خودخواهی نه به عنوان ضعف شخصیت ، بلکه به عنوان یک فاجعه ذهنی است. او خودش را ندارد ، اما به خودش نیاز دارد و همه چیز باید حول او بچرخد. با این کار ، او امیدوار است که یک جفت نی پیدا کند که بتواند روی آنها چنگ بزند.

چه جلوه های دیگری را می توان سالم و ناسالم دانست؟ بسیاری از افراد برون گرا هستند و در برقراری ارتباط خوب هستند. اما اگر شروع به تسلط کرد ، اگر شخص فقط یک فرد برون گرا باشد ، شروع به هیستریک می کند. اگر بتوانیم خودجوش باشیم خوب است - این ارتباط را زنده می کند. اما اگر انگیزه ها دائماً تجربه شوند ، اگر فردی فقط خود به خود زندگی کند ، اگر نظم یا ساختارها را تشخیص ندهد ، این ویژگی انسانی در حال حاضر به یک آسیب شناسی هیستریک تبدیل می شود. این یک هدیه است ، اگر فردی سریع باشد ، اگر همیشه در حضور روح باشد می تواند سریع واکنش نشان دهد ، اما اگر چنین سرعتی به بی حوصلگی تبدیل شود ، اگر به دیگری فشار آورد ، این نشانه هیستریک است. بنابراین ، تعدادی ویژگی وجود دارد که در هریک از ما ذاتی است و ما برای آنها ارزش قائل هستیم ، اما اگر آنها یک طرفه زندگی کنند ، اگر اغراق آمیز باشند ، این در حال حاضر حرکت به سمت هیستری است.

اگر هیستری یک شخصیت بیمارگونه به دست آورد ، اگر قبلاً دارای شخصیت روان رنجوری باشد ، اگر بر هوشیاری تأثیر بگذارد ، هیستریک ، همانطور که گفته شد ، وجود دارد ، اما نه کاملاً - فروید این را "بی تفاوتی زیبا" توصیف کرد. در اختلالات هیستریک شدید ، حالت گرگ و میش ممکن است رخ دهد.

گروه بزرگ دیگری از اختلالات ، اختلالات بدنی است. هیستری تقریباً می تواند همه بیماریها را تقلید کند. در اینجا روح قدرت باورنکردنی را نشان می دهد: اینها اختلالات حسی ، اختلالات حرکتی ، فلج ، بیماریهای مختلف داخلی ، البته ، تحمل عاطفی است.

در روان رنجوری هیستریک ، فرد همیشه بین سیاه و سفید ، بین "خیلی زیاد" و "خیلی کم" در نوسان است. به عنوان مثال ، احساس عصبانیت می تواند کاملاً سرد مانند یخ باشد. باورنکردنی است که او چقدر می تواند سخت دل باشد.اما لحظه بعد احساسات او ممکن است بیش از حد باشد: "دوست عزیز من ، چقدر تو را دیدم!" و همه متوجه می شوند که این با وضعیت مطابقت ندارد: در حال حاضر مقدار کمی وجود داشت ، و تعداد زیادی وجود دارد. این در بسیاری از الگوهای رفتاری منعکس شده است. افراد هیستریک روابط بسیار کمی دارند ، وابستگی بسیار کمی دارند ، اما دائماً به روابط نیاز دارند.

در روان رنجوری هیستریک ، فرد همیشه بین سیاه و سفید ، بین "خیلی زیاد" و "خیلی کم" در نوسان است. به عنوان مثال ، احساس عصبانیت می تواند کاملاً سرد مانند یخ باشد. باورنکردنی است که او چقدر می تواند سخت دل باشد. اما لحظه بعد احساسات او ممکن است بیش از حد باشد: "دوست عزیز من ، چقدر تو را دیدم!" و همه متوجه می شوند که این با وضعیت مطابقت ندارد: در حال حاضر مقدار کمی وجود داشت ، و تعداد زیادی وجود دارد. این در بسیاری از الگوهای رفتاری منعکس شده است. افراد هیستریک روابط بسیار کمی دارند ، وابستگی بسیار کمی دارند ، اما دائماً به روابط نیاز دارند.

این اختلال بسیار ناپایدار است: به دلیل عدم وجود وسط ، زندگی هیستریک ها به دو قسمت تقسیم می شود. در اینجا دو قطب وجود دارد و همیشه یک عنصر تجزیه ای وجود دارد. وسط می تواند این دو افراط را به هم متصل کند ، اما اگر وسط غایب باشد ، فقط افراط باقی می ماند: "یا مرا دوست داری ، یا از من متنفر هستی" ، "یا با من هستی ، یا با من مخالف هستی". تفکر سیاه و سفید یا ایده آل سازی نیز شکاف است.

نمونه ای از تفکر تجزیه ای در هیستریک. یکی از بیماران من در اولین ملاقات ما در مورد مادربزرگش گفت: "او فردی شگفت انگیز بود ، فوق العاده زیبا." پس از چند جلسه ، مشخص شد که این مادربزرگ بسیار روانی است و از فوبیاهای شدید رنج می برد. او نوه او و تمام خانواده را تحمل کرد. یعنی تصویری پر از رنج است. هیستریک است. البته چنین فردی بیمار به نوعی جالب است. اما نوه کاملاً درک نکرد که چه اتفاقی برای مادربزرگش می افتد ، زیرا او منفی را جدا کرد. و هنگامی که او به درمان آمد و برای او مهم بود که تأثیر خوبی بگذارد ، او آن را در یک بسته بندی پیچید که او یک شخص باور نکردنی بود.

از نظر هیستریک ، روابط با افراد دیگر به معنی ersatz است ، جایگزینی برای I. آنها. او در خود شخصی نمی یابد ، اما وقتی دیگران را می بیند ، در آنها شخصی می بیند. او به شخص نیاز دارد. بنابراین ، او به نوعی به شخص دیگری می چسبد تا کمی این احساس شخصی را داشته باشد. طبق الگوریتم زیر عمل می کند: من چیزی را به شما می گویم و اگر چیزی را احساس کردید و من آن را در صورت شما دیدم ، همان احساسات را تجربه خواهم کرد. یعنی آنها به تجربیات شخص دیگری نیاز دارند تا بتوانند عدم تجربه خود را جایگزین کنند.

هیستریک می گوید: بدون تو ، همه چیز در من مرده است. در کنار شما ، من خودم می توانم چیزی را احساس کنم - یعنی اگر تصوری را ببینم که آنچه می گویم بر شما ایجاد می کند. اگر این را به تنهایی داشته باشم ، چیزی احساس نخواهم کرد. اگر شما آن را احساس می کنید ، من نیز آن را احساس می کنم. برای افراد هیستریک اتفاق می افتد که می توانند بگویند: وسط من شما هستید.

نیست یک ملاقات ، این را نباید با یک جلسه اشتباه گرفت. دیگری هرگز نمی تواند وسط من باشد. این در ابتدا رنج می آورد و منجر به رهایی نمی شود. به این ترتیب ، روابط به ابزاری تبدیل می شوند ، انتظارات بالا با روابط مرتبط می شود. و هیستریک ، تا حدی ، دیگری را قربانی می کند.

بنابراین ، هیستریک در خارج زندگی می کند. و بنابراین او همه چیز را برای تحت تأثیر قرار دادن انجام می دهد. محتوا برای او مهم نیست ، تصوری که از دیگران ایجاد می کند برای او مهم است. بیشتر از همه ، او دوست دارد وقتی بیش از یک نفر در این نزدیکی وجود داشته باشد ، زیرا در این صورت ممکن است صمیمیت بیش از حد ایجاد شود - و او از صمیمیت واقعی می ترسد. این در مورد جنسیت نیست ، بلکه در مورد صمیمیت واقعی است: اگر به او بگویید "دوستت دارم" و در چشمانش نگاه کنی ، او درمانده است. او سعی می کند افراد زیادی را تحت تأثیر قرار دهد و تحت تأثیر قرار دهد. او به مخاطب نیاز دارد. و با رفتار خود ، شریک یا خانواده اش را نیز به یک عموم تبدیل می کند.و قبل از تماشاگران ، او فاصله دارد. تماشاگران باید کف بزنند ، نگاه کنند ، اما خیلی نزدیک نشوند ، روی صحنه نروند.

این تأثیر خارجی است که به محتوای زندگی هیستریک تبدیل می شود. و این رفتار او را بسیار سطحی می کند. هیستری یک زندگی بیرون است ، یک زندگی شبیه زندگی یک آفتاب پرست است. او مدام خود را با محیطی که در آن قرار دارد سازگار می کند. او تحت تأثیر تغییرات موقتی است. در پایان قرن 19 ، اگر یک خانم شکننده بیهوش شود ، به رسمیت شناخته شد. سپس پذیرفته شد ، اغلب مشخص می شد که خانم های حاضر در توپ بعد از یک ساعت بیهوش می شوند. البته این امر با حضور کرست تسهیل شد. به همین مناسبت ، هر مردی یک بطری نمک بو در جیب خود داشت تا خانم را به هوش بیاورد. مرد شجاع زن در حال سقوط را برداشت و به او کمک کرد تا به هوش آید. چشمانش را باز کرد و او را روی صورتش دید. این نوعی بازی و فرم خوب بود.

امروزه هیچ کس نمی تواند چنین وضعیتی را تصور کند. امروز هیچ زنی این کار را نمی کند ، زیرا اگر امروز فردی بیهوش شود ، با آمبولانس تماس می گیرد و او را به بیمارستان می برد. در چه دوران هوشیاری زندگی می کنیم! احساس اساسی هیستری در اعماق وجود دارد: من اشتباه می کنم ، دروغ می گویم. آنگونه که هستم آنگونه که باید باشم نیست.

Vii

من می خواهم به عمیق ترین نقطه منشا هیستری برسم. و سپس ما روشهای اساسی برخورد با یک فرد هیستریک را بررسی می کنیم.

هیستری از نظر روان پویایی از طریق سه حوزه تجربه بوجود می آید که در مجموع منجر به یک اختلال بزرگ می شود. اختلال اصلی این است که فرد هیستریک درد زیادی دارد. ما گفتیم که در درون حلقه شخص هیستریک نه کرملین وجود دارد و نه کلیسای جامع ، هیچ چیز در آنجا وجود ندارد. و اکنون این هیچ چیز بیهوشی درد نیست. و در حقیقت ، تحت پوشش هیچ چیز ، دردی غیرقابل تحمل وجود دارد که جدا شده است. و بنابراین احساس نمی شود. و از آنجا که درد احساس نمی شود ، من چیز دیگری را احساس نمی کنم. از آنجا که احساسات ، احساسات فلج می شوند. و این درد از یک سو با تجربه محدودیت و فشار ایجاد می شود: اگر شما خارجی هستید ، اگر مورد تمسخر قرار گرفته اید ، اگر در زندان هستید ، اگر در روستای کوچکی بزرگ شده اید که همه یکدیگر را زیر نظر دارند ، ممکن است احساس کنم نمی توانم پیشرفت کنم ، نمی توانم باز شوم. اما من همچنین می توانم تحت تأثیر بلندپروازی ها ، خواسته های خودم ، تصورم از آنچه باید باشم تنگ شود.

دوم این که درد تحت تأثیر نقض مرزهای خود بوجود می آید. اگر شخصی از حالت شخصی خود عبور کند - از طریق اغوا ، از طریق خشونت ، چنین لحظاتی اغلب در چارچوب سوء استفاده جنسی رخ می دهد. اگر از صمیمیت به صورت کاربردی استفاده شود ، همچنین صدمه می زند ، نقض می شود. و جنسیت چیزی صمیمی است. بنابراین ، افراد هیستریک ترس بسیار زیادی از درد دارند. به طور کلی ، آنها می توانند درد را بسیار ضعیف تحمل کنند.

و سومین دلیلی که منجر به این درد می شود ، تجربه تنهایی بزرگ است. و دردناک ترین تنهایی ، تنهایی ناشی از ترک است. وقتی ما رها شدیم ، نگران هستیم: کسی بود و رفت. و کودکان این را به خود ربط می دهند. به خاطر من ، مادر یا پدرم رفتند. این احساس بسیار دردناک ترک یا رها شدن است. این یکی از دلایل اصلی این درد است. بنابراین ، آنها همیشه می ترسند که رد شوند. یعنی در وسط این درد عمیق وجود دارد. این درد منجر به این واقعیت می شود که من نمی توانم خودم را نگه دارم ، با خودم باشم. وقتی شما هیستریک می گویید "دوستت دارم" ، او تنگ می شود ، شروع به تجربه درد می کند. و واکنش دفاعی مقابله ای شروع به کار می کند ، زیرا این درد بزرگ او را کاملاً جذب می کند ، او را می پوشاند و او نمی تواند آن را تحمل کند. می تواند او را نابود کند. او هیچ پیش شرطی در قالب ساختارهای I ندارد ، تا بتواند با آن کار کند.

یک فرد هیستریک به کمک خارجی نیاز دارد. او به کسی نیاز دارد که با او برود ، کسی که اجازه ندهد خود را فریب دهد ، اما با او بماند. و او سعی خواهد کرد که هیستریک را جدی بگیرد.

هشتم

به آخرین نقطه عصر می رسیم. بهترین روش برخورد با یک فرد هیستریک چیست؟ این در عین حال اصول درمان و کار با چنین بیمار است.

نکته اصلی این است که آن را جدی بگیرید. با او ملاقات کنید. اما گفتن این بسیار آسان است ، اما در واقعیت دشوار است. و چرا؟ زیرا او واقعاً نامرئی است. من نمی توانم این "ظاهر" او را جدی بگیرم. بنابراین ، من حتی نمی توانم برای پیروی از شخص هیستریک تکیه کنم. اگر این کار را انجام دهم ، او با مهارت و مهارت فوق العاده ای از من سوء استفاده خواهد کرد. یا برای او بسیار تنگ می شود و او می رود. چگونه می توانم او را جدی بگیرم؟ او برای تئاتر مناسب است ، واقعی نیست ، او در همه چیز اغراق می کند ، او بیش از حد است. اگر به او بگویم "اینقدر هیستریک نباش" ، به او آسیب می رساند. اگر من با او بازی کنم هیچ کمکی به او نمی کند.

من باید یک نگرش ایجاد کنم: "شما حق دارید آنچه هستید ، نباید متفاوت باشید ، و من شما را جدی می گیرم ، در حالی که خودم را جدی می گیرم." فقط اگر خودم را جدی بگیرم ، می توانم به نحوی بفهمم که هیستریک در کجا نشسته است.

من به عنوان یک درمانگر از خودم می پرسم: اکنون این موضوع برای من چیست؟ هیستریک مانند پرچم است ، او توسط من هدایت می شود. حالا چه چیزی برایم مهم است؟ می خواهم چه بگویم؟ چه چیزی برای من مناسب است؟ به خودت نگاه کن. ممکن است فکر کنید که این خودخواهی است ، اما اینطور نیست. وسطش من هستم اگر به خودم خوب نگاه کنم ، اگر معتبر باشم و اگر او را ملاقات کنم ، چیزی را که او نیاز دارد به او پیشنهاد می کنم. این همان چیزی است که او آرزو دارد. اما اگر من درباره خودم صحبت کنم ، او شروع به بازی تئاتر می کند. او مرا جدی نمی گیرد شاید او مرا آزرده است. و این باید تحمل شود. احتمالاً ، در زندگی خصوصی ، تحمل آن بسیار دشوار است. در یک رابطه درمانی ، لازم است بدون هیچ شکافی تحمل کنید. و این یک نیاز بسیار بالا برای درمانگر است. در زندگی خصوصی ، ممکن است اتفاق بیفتد که من نیز بسیار خشن واکنش نشان دهم. اما اگر متوجه شدم که واکنش خشونت آمیزی نشان داده ام ، می توانم مجدداً اصالت را بازیابی کنم و به او بگویم: "متأسفم ، من دیشب چیزی ناخوشایند به شما گفتم … منظور من چیزی نبود که گفتم". یعنی من عذرخواهی می کنم و خود را همانطور که هستم نشان می دهم. هیستریک این را به خوبی درک می کند ، آنها می توانند با آن خوب کار کنند.

بسیار مهم است که با هیستری روبرو شوید ، زیرا با دوام ترین ، پایدارترین ، دارای ثبات ، قابلیت اطمینان است. مهم است که در مورد نوعی ساختار به توافق برسیم. مهم است که ناخوشایند را با او تحمل کنید. بی حوصله نشوید ، ناخوشایند را زیر فرش پنهان نکنید ، اما در مورد مشکلات یا نارضایتی صحبت کنید ، سعی کنید آرامش خود را حفظ کنید. در درمان ، ما این را بسیار جدی می سازیم.

البته هیستریک دائماً ناراضی است ، زیرا خودش را ندارد. او نمی داند پری ، تحقق چیست. در درمان ، کارهایی را که او امروز می تواند انجام دهد ، مشخص می کنیم ، به عنوان مثال ، تا عصر احساس رضایت می کند.

اگر من به عنوان یک عضو خانواده با یک هیستریک زندگی کنم ، آن وقت من نیز تمام نارضایتی او را از او احساس خواهم کرد. اگر بگویم: "می دانید ، اگر چنین صحبت کنیم ، برای من ناخوشایند خواهد بود. دوست دارم در این مورد با شما صحبت کنم. " و سپس هنرهای بزرگ این موضوع را حفظ خواهند کرد. او بارها و بارها حواسش پرت می شود ، برود. او موضوع را تغییر می دهد - این "آزادی از" او است. آنها این کار را آنقدر ماهرانه و ماهرانه انجام می دهند که در ابتدا حتی متوجه آن نمی شوید. و اگرچه من هر کلمه ای را که او می گوید درک می کنم ، اما هیچ چیز دیگری را نمی فهمم. و در یک دقیقه ، شاید متوجه شوم که توجه من در جایی دور شده است ، و من در حال حاضر به چیز دیگری فکر می کنم. و سپس هیستریک برنده شد. "ببین ، اما به من نگاه نکن." و شاید حتی با گوش دادن به آن خسته شوید. هر زمان که خسته می شویم ، می دانیم که ما بیش از حد غیرفعال بودیم ، من رهبر نبودم ، من خودم خیلی کم حضور داشتم. او به من نیاز دارد تا شما را تا حدی خلق کند.

هنگام کار با یک هیستریک ، باید در کار با بیوگرافی به عمق زیادی برسید. شما باید بپرسید که او در مورد خود چه فکر می کند.این درباره ارزش ذاتی است و چیزی که او را از ارزش ذاتی محروم کرده است. و در مورد درد. اینکه او رها شد ، رها شد. در مورد آسیب ها ، توهین ها ، فشارها. در اینجا او به دیگری نیاز دارد ، که به آرامی ، به تدریج ، به آرامی در یک مارپیچ حرکت می کند ، به او می رسد ، به این مرکز ، جایی که من در آن واقع شده ام.

ملاقات با یک فرد هیستریک می تواند به ما کمک کند تا وسط خود را بهتر توسعه دهیم ، به لطف این می توانیم آن را بهتر زندگی کنیم ، بهتر نشان دهیم. ما می توانیم آن را با افراد دیگر به اشتراک بگذاریم. رنج کشیدن برای ما یک چالش بزرگ است. و ما هر دو می توانیم با این رنج رشد کنیم.

اکنون ، پس از این سخنرانی ، برای شما و همه ما آرزو می کنم که ما هیستریک را رد نکنیم ، اما در رابطه با هیستری درک بیشتری داشته باشیم ، بنابراین ما همچنین ویژگی های خود را بهتر تشخیص دهیم ، آنها را بهتر ببینیم و بپذیریم. چون پشتش درد هست. و این درد می خواهد شنیده شود ، به دنبال رهایی است. و حداقل هر کسی می تواند این کار را با خودش و دیگران انجام دهد. با هم می توانیم در این زمینه پیشرفت کنیم. برای شما آرزوی موفقیت دارم.

توصیه شده: