اعصاب روح. مقاله ای در مورد ارزش ها

فهرست مطالب:

تصویری: اعصاب روح. مقاله ای در مورد ارزش ها

تصویری: اعصاب روح. مقاله ای در مورد ارزش ها
تصویری: کدهای نیکولا تسلا _ راز قانون جذب 2024, آوریل
اعصاب روح. مقاله ای در مورد ارزش ها
اعصاب روح. مقاله ای در مورد ارزش ها
Anonim

اگر کسی بتواند "ارزشها" را در معماری انسان ببیند ، شبیه "اعصاب روح" خواهد بود - زمینه های نیرو که روح ، روح و بدن را به هم متصل می کند ، واکنش ها ، تصمیمات و شکل ها را تعیین می کند. ارزشها کلید زندگی انسان ، عامل علی و سازماندهنده آن هستند. تحقق ارزشها معنادار است من به جرات می گویم که ارزشها و امکان تکامل آنها در واقع چیزی است که "انسانیت" را تعریف می کند

"ارزش ها" چیست؟

تفسیرهای زیادی پیرامون این مفهوم وجود دارد ، و نظر من تنها یکی از آنهاست. اولاً ، این کلمه فقط یک استعاره است که هرکس به روش خود آن را نشان می دهد. در مورد این مفهوم در فضای روسی زبان سردرگمی زیادی وجود دارد ، به عنوان مثال ، مقاله ای جذاب از ویکی پدیا (نویسنده مقصر نیست و حقیقت این است که همه چیز پیچیده است) ، که از آن مشخص است که این مفهوم از "ارزش" در معانی مختلفی در رشته ها و زمینه های مختلف استفاده می شود ، به عنوان مثال ، در ماده دوم قانون اساسی فدراسیون روسیه … برای وضوح ، جدا کردن "ارزشهای مادی" و "ارزشهای معنوی" برای ما مفید است. در این مقاله من تمام توجه خود را به "معنوی" اختصاص خواهم داد ، زیرا این گروه مورد علاقه ما است. در عین حال ، ما کلمه "معنوی" را با کلمه "غیر مادی" جایگزین می کنیم ، زیرا در اطراف "معنویت" آسیب های غیر ضروری زیادی وجود دارد.

کاملاً واضح است که آنچه مردم "ارزشها" می نامند دارای لایه های متعددی است. ما به عمیق ترین لایه ای نیاز داریم که در آن ارزشها جوهر حالاتی هستند که روح ما برای آن تلاش می کند (برای آگنوستیک ها ، روان) و تصمیمات خاصی - معمولاً و مشکوک نیست که او "برخی ارزشها را در آنجا" درک کرده است. تجربه شخصی من و عملکرد مشتریان من نشان می دهد که درک ارزش های این لایه - بگذارید آنها را "عمیق" بنامیم - ما را پر از انرژی می کند ، به زندگی معنا می بخشد ، "پیشرفت حرفه ای" را هدایت می کند ، روانشناسی ، حرفه ای را فراهم می کند. "ثبات" مادی یک نکته مهم: هیچ ارزش "بد" وجود ندارد ، اما روشهای "غیر بهینه" برای پیاده سازی آنها وجود دارد. ارزشهای تحمیلی وجود دارد ، یعنی "نه ما". پدیده ارزشها نیز در این واقعیت نهفته است که آنها هم در داخل شخص "کار" می کنند و تصمیمات او را تعیین می کنند و هم "در خارج" - "تنظیم" روابط با محیط - ما جهان و اقدامات دیگران را می بینیم و تفسیر می کنیم. در منشور ارزشهای ما ارزشهای عمیق را نمی توان با پرسش "ارزشهای خود را نام ببرید" نشان دهید - ارزشهای ما در موقعیتهای واقعی "حل" می شوند ، اما با این وجود می توانند از آنها آشکار شوند. من شناسه های مورد علاقه برای این موقعیت ها را دارم - پول ، زمان ، درگیری ، انرژی.

ارزش ها ارزشمندتر از پول هستند

آنتون [1] با وجود دستمزد بالا ، سفرهای تجاری خارجی و ثبات شرکت بین المللی ، می خواهد از موقعیت خوبی در کارکنان شرکت "شیک" استعفا دهد. میل به صورت دوره ای بوجود می آید و بیشتر و بیشتر تشدید می شود. از نظر فنی ، به دلیل اختلاف نظر با رئیس. اما دلیل اختلاف نظر این است که آنتون مجاز نیست تغییرات لازم را ، به نظر وی ، اعمال کند که شرکت را به سطح جدیدی از کارایی برساند. بیایید مبارزه برای نفوذ ، سوسک های سر رئیس و سایر تفاوتهای مهم ، اما بی اهمیت را برای ما کنار بگذاریم (اگرچه ما چند بینش مفید دیگر را از آنها "بیرون کشیدیم"). مهمترین آن درک این بود که ارزشی که آنتون در این شرکت نمی تواند درک کند همان چیزی است که او "وضعیت ایجاد" نامیده است.

ارزشها چیزی هستند که شما وقت خود را برای آن اهمیت نمی دهید

"وقتی اعتقاد دارم ، پس من منابع خود را ذخیره نمی کنم ، من سازش ناپذیر هستم ، من به طور کامل در پروژه سرمایه گذاری می کنم …". من و اکاترینا در مورد پروژه هایی تحقیق کردیم که او برای آنها وقت نمی گذارد. معلوم شد که اینها پروژه هایی هستند که او معتقد است. کاتیا هم نشانگر موفقیت و هم منبع انرژی برای نسخه شخصی خود در مدیریت پروژه - ایمان بود. این بدان معناست که "بدون ایمان به او و تیم ، پروژه ای را شروع نکنید".

ارزشها همان چیزی است که شما برای آن دچار تعارض می شوید

درست است ، اصالت ارزشی است که من و دینارا "آن را بیرون کشیدیم" و با یادآوری چندین موقعیت درگیری که در آن این زن قوی در کشوری با فرهنگ مردسالارانه به خود اجازه می داد با صاحبان شرکت های مشتری مخالفت کند ، تأیید شد. دومین ارزشی که در این شرایط نقش داشت عشق بود - به خود ، به مردم. چنین جفت ارزشی باعث شد که در پیچیده ترین درگیری ها بسیار صادقانه ، جامع نگر و … قانع کننده باشید.

ارزشها و انرژی

وقتی ارزش های خود را درک کنیم سرشار از انرژی هستیم. گاهی اوقات کمبود انرژی ، ناپدید شدن ناگهانی آن ، به نشان دادن ارزش ها کمک می کند. در مورد کتاب "معنای زندگی و بازاریابی آن" نیز در مورد من چنین بود - مطالبی وجود دارد ، برای جمع آوری ، تکمیل ، ویرایش و چاپ در چاپ باقی مانده است - و انرژی وجود ندارد. موضوع چیه؟ معلوم می شود که برای من یک کتاب یک روال عادی است ، یک چالش برای من بسیار ضعیف است - و من کار خود را پیچیده می کنم ، نه تنها کتاب ، بلکه دوره "معنای زندگی و بازاریابی آن" را نیز می سازم - افراد واقعی "بیشتر خطرناک و زیباتر "خوانندگان دور). در اینجا یک نکته جالب دیگر وجود دارد - ارزشها یک "محرک" طبیعی هستند ، بنابراین افرادی که از ارزشها استفاده می کنند کمتر از "اراده" استفاده می کنند - این نوع انگیزه را به کارهای "بهداشتی" تر - ورزش ، تغذیه ، برنامه روزانه تغییر دهید.

ارزشها چیزی هستند که شما را با مشتریان و به سادگی با مردم پیوند می دهد

دنیای مدرن مانند یک "کیک پفک" است ، جایی که مردم نه چندان از نظر عوامل ملی یا اقتصادی ، بلکه از نظر ارزش تقسیم بندی می شوند - در هر کشوری افراد "همفکر" را خواهید دید که هزاران کیلومتر را طی می کنند ، اما در ماندن همزمان در یک گروه اجتماعی

اما بازگشت به اجرای حرفه ای. شما می توانید یک کارآفرین خصوصی ، مستقل کارمند ، کارمند یک شرکت بزرگ باشید - هر یک از شما مشتریان داخلی یا خارجی دارید. مشتریان شما (یعنی هسته اصلی مخاطبان هدف شما) از نظر ارزش مشابه شما هستند.

اگر کارمند / کارمند یک شرکت هستید. فرهنگ شرکتی این شرکت ، که 70 درصد از ارزش های صاحبان آن تشکیل شده است ، افراد را با ارزش های بیگانه "جابجا" می کند و "خود را جذب می کند" - بنابراین ، شما در فرهنگی با ارزش های بیگانه و با خوشحالی احساس ناراحتی می کنید. - در فرهنگی که ارزشهای آن را به اشتراک می گذارید. یعنی اولین س questionالی که هنگام موافقت با مصاحبه در یک شرکت جدید از خود می پرسید این است که من در این محیط چه احساسی خواهم داشت؟ با دانستن ارزش های خود ، می توانید سوالات متقابل در زمینه منابع انسانی را تنظیم کنید و مصاحبه را به یک فرایند دو طرفه تبدیل کنید-شما شرکت را ارزیابی می کنید ، شرکت شما را ارزیابی می کند.

اگر با مشتریان و شرکای خود کارآفرین / کارآفرین هستید. اینجا همه چیز بسیار به هم متصل است. در طول سالهای کار در زمینه فروش ، بازاریابی ، مارک تجاری ، من ده ها بار تأیید این نظریه را دریافت کرده ام - مشتریان عزیز ، دائمی و توصیه کننده ما (هسته اصلی مخاطبان ما) ارزش های ما را به اشتراک می گذارند. کسانی که با ما منطبق نیستند ، تمایل دارند محصول ، خدمات ، خدمات ، رویکرد شما را بی ارزش ، بیش از حد یا دست کم بگیرند. در کار با کسانی که جهان بینی آنها شبیه جهان بینی ما است ، که مشارکت ما را به اندازه کافی ارزیابی می کنند ، یک حس و منطق بازاریابی مستقیم وجود دارد. این "مجموعه" مشتریان را می توان به "گروه اجتماعی [2]" تقسیم کرد و نامگذاری کرد و این درک را می توان در ایجاد بازاریابی متناسب با گروه اجتماعی به کار برد. این رویکرد هزینه را بسیار تسهیل می کند ، هزینه را کاهش می دهد و سیاست قیمت گذاری محصول و ارتباطات شما را بسیار مثرتر می کند. فقط به این دلیل که شما با "دوستان" خود به یک زبان صحبت می کنید. شما به طور شهودی برای آنها قابل پیش بینی هستید (به یاد داشته باشید - ارزشها اساس تصمیم گیری هستند) و بنابراین شاخص اعتماد به شما بیشتر از کسانی است که "در غیر این صورت ارزش قائل هستند". با این درک ، می توانید با گروه های دیگر کار کنید ، متوجه می شوید که آنها ارزشهای متفاوتی دارند- و بنابراین شیوه زندگی متفاوتی دارند ، مقامات ، "زبان".

چگونه ارزشها را نشان دهیم؟

نه به تنهایی.حتی یک فیلسوف با نظم و انضباط بالا و تفکر انتزاعی به یک گفتگو نیاز دارد - ذهن تمایل دارد از س questionsالات وجودی "فرار" کند ، و کسی باید "فراری" را با شنیدن زنده ، انتقادی ، توجه کننده و فعال بازگرداند. امروزه بهترین مکالمه گر یک مربی خوب است. ذهن با استعاره ها ، الگوها ، کلیشه ها فرار می کند … و اغلب می پرسم "فکر نکن ، اول احساس کن ، بعداً نامش را بگذار". گاهی اوقات جادوی تجلی ارزشها را با فرآیند پوست کندن پیاز مقایسه می کنم - ابتدا پوسته به راحتی برداشته می شود ، سپس دشوارتر می شود و در انتها گاهی اشک می ریزد.

جفت ارزش

برای پایداری بیشتر تصمیم گیری ، من تجلی یک "جفت ارزش" را به ارزش نشان داده شده تمرین می کنم. در بالا ، در مثال با دینارا ، من به راحتی این موضوع را لمس کردم. واقعیت این است که با بالغ شدن شخصیت ، تصویر جهان پیچیده تر می شود ، که مستلزم مهارت ثبات است - یعنی توانایی پیش بینی و حل تعارض داخلی در درون خود ، بدون انتظار برای تشدید آن. این که درگیری های داخلی اجتناب ناپذیر است به دلیل پیچیدگی طبیعت انسان است. از آنجا که رویکرد کاملاً غیر آکادمیک است ، در اینجا فقط به آن اشاره می کنم ، اما اکنون آن را فاش نمی کنم ، به مرور در مورد آن خواهم نوشت.

چگونه می توان فهمید که این یک ارزش است و چیز دیگری نیست؟ در واقع ، ارزشها اغلب با "استراتژی ها" اشتباه گرفته می شوند (در زمینه موضوع ما ، استراتژی این است که چگونه ارزش خود را درک می کنید) ، که در حلقه دیگر وابسته در زنجیره علت و معلول قرار دارند. علاوه بر این ، یک کلمه واحد ممکن است برای یک شخص ارزش داشته باشد و برای شخص دیگر استراتژی باشد. به عنوان مثال ، "نظم" به عنوان یک ارزش به این معناست که نظم برای شخصی آنقدر مهم است که نمی تواند زندگی را بدون آن تصور کند. او ناراحت است ، از عدم نظم منحرف می شود. او مایل است هزینه سفارش را با پول یا زمان "پرداخت" کند. "نظم" در سطح استراتژی ها به این معناست که این یک روش عمل ، یک شیوه ارتباطی ، یک سناریوی پایدار (بدون شیدایی) یا فقط یک عادت بیش نیست. اغلب اتفاق می افتد که در طول بلوغ شخصیت ، ارزش به درجه "استراتژی" می رسد. لحظه ای که به عمیق ترین ارزشها رسیده اید حتی توسط بدن احساس می شود - تنفس ، حالت بدن ، تغییر انرژی.

ارزشها و ادیان ، ارزشها و هنجارهای گروهی

ما با ارزشهایی که در خانواده های ما زندگی می کنند ، شروع می کنیم ، محیط نزدیک. اغلب معلوم می شود که اینها اصلاً ارزش نیستند ، بلکه عادات رفتاری هستند که تا لحظه "فشار" کار می کنند. گاهی اوقات نظام ارزشهای شخصی توسط شکل های رفتاری اتخاذ شده در یک دین یا گروه خاص "پوشانده" می شود. اگر تجربه مذهبی دارید ، احتمالاً با موقعیت های تضاد بین حالتهای مورد انتظار و واقعی روبرو شده اید. "تواضع".

آیا ارزشها در طول زندگی تغییر می کند؟

من مطمئن هستم که آنها در حال تغییر هستند. علاوه بر این ، سرعت تغییر به محیطی بستگی دارد که از تغییر آنها پشتیبانی یا جلوگیری می کند. در مورد این - از کودکی برای همه شناخته شده است ، "با چه کسی رهبری می کنید ، از آن به دست خواهید آورد" و مدرن "خود را با افراد موفق احاطه کنید". شما می توانید در مورد این بسیار خوب ، "خوشمزه" و منطقی در "نظریه دینامیک مارپیچ" بخوانید ، که تکامل ارزشها را در فرایند بلوغ شخصیت ، از جمله تحت تأثیر محیط توصیف می کند.

سرانجام

وقتی از مردم می پرسید "به دنبال چه وضعیتی هستید" ، رایج ترین پاسخ "راحتی" است. مهم است که از این پاسخ واضح عبور کنیم ، زیرا "راحتی" چیزی بیشتر از یک پاسخ فرمولی نیست که یک ذهن تنبل به سمت ما می اندازد. هیچ فردی بدون ارزش وجود ندارد ، اما اکثریت قریب به اتفاق مردم (از جمله افراد دارای تحصیلات عالی:)) از ارزش های خود آگاه نیستند. فردی با ارزش های "قدیمی" بیشتر بی تحرک است ، در تصمیم گیری ها سازگاری کمتری دارد ، اغلب نمی تواند وارد درگیری آگاهانه شود و به دنبال سازش است … زندگی او ابتدا "راحتی" ، سپس رکود است.اگر ارزش های خود را نشان داده اید (متوجه شده اید ، نامگذاری کرده اید ، به فعلیت رسانده اید) ، به نظر می رسد "به آسمان متصل شده اید" ، "در هماهنگی با خودتان" (بله ، این عبارت تحمیل شده بر دندان شما به این معناست) ، راحت تر می توانید تصمیمات دشواری بگیرید ، به این معنی که سریع و آگاهانه ، پیوسته در زندگی حرکت کنید. فردی که به ارزش های خود پی می برد می داند که چه می خواهد و بنابراین به راحتی با افراد دیگر همکاری می کند. این جامع است ، بنابراین باعث ایجاد اعتماد به نفس می شود و در نتیجه ، موفق است. بدیهی است که فردی که ارزشهای خود را نشان داده است میزان هرج و مرج در زندگی خود را به میزان بزرگی کاهش می دهد و … به طور قابل توجهی در زمان صرفه جویی می کند. ژوزماریا د بالانگر ، قدیس کاتولیک اسپانیایی به زیبایی گفت: "زمان پولی است که ما باید ابدیت را برای آن بخریم."

[1] نام ها و زمینه های فعالیت برای جلوگیری از شناسایی تغییر کرده است.

[2] گروه های اجتماعی موضوع جداگانه ای هستند ، یکی از مهمترین آنها برای ما ، بعداً به آن می پردازم.

JGdanova
JGdanova

نویسنده: تاتیانا ژدانوا

کارآفرین ، متخصص در برندسازی ، از جمله برند شخصی.

توصیه شده: