تنهایی با هم

تصویری: تنهایی با هم

تصویری: تنهایی با هم
تصویری: Mohsen Ebrahimzadeh - Alaghe Mahsos ( محسن ابراهیم زاده - علاقه محسوس ) 2024, آوریل
تنهایی با هم
تنهایی با هم
Anonim

قلب کوره ای است که در آن کیمیاگری واقعی رخ می دهد:

تبدیل درد به عشق از دست دادن جهان ها. تولد ستارگان.

جف فاستر

بسیاری از دوستان به یک دختر ساده روستایی اولسیا حسادت می کردند. وای ، او برای عشق ازدواج کرد و حتی با موفقیت. شوهرم دانشجوی فوق لیسانس از خانواده ای باهوش است ، مادرم پزشک است و پدرم استاد است. برای هر تعطیلات - هدیه ، بدون روشن شدن رابطه. اولسیا از دانشکده به خانه می آید و در آنجا ، با دستان مراقب مادرشوهرش ، شام از قبل آماده شده و زمین شسته شده است. اما مادر شوهرش-لیدیا پاولووا-قلب مریضی دارد ، اما با وجود این ، او موفق به زندگی در دو خانه می شود: از شوهرش مراقبت می کند و به پسر و عروس خود کمک می کند. هر روز تماس می گیرد ، نگران است.

البته ، این برای پسرش بی توجه نمی ماند و او گاهی اوقات متأسفانه احساسات خود را با همسرش در میان می گذارد که امروز ، به مدت دو ساعت با من و شما ، او دو ساعت همه چیز را در اینجا مرتب کرد ، پنجره ها را شست و حالا او با قرص زیر زبان می خوابد ، نه برای سلامتی او. به نظر می رسد هیچ کس اولسیا را سرزنش نکرد ، اما به دلایلی او شرمنده شد. او تلاش می کرد ، گاهی اوقات حتی کلاسها را ترک می کرد تا بتواند در خانه کاری انجام دهد ، اما کجا ، آیا می توانید از لیدیا پاولوونا جلوتر بروید؟!

اگر شوهر ایگور عصر گفت ، ما مدت هاست پیراشکی نخورده ایم. اولسیا روز بعد با گیلاس هایی که برای پیراشکی خریداری شده است می آید و آنها در فریزر منجمد شده اند: مادر شوهر از آن مراقبت می کرد و تا نیمه شب دستهایش را روی دست گذاشت و پدرشوهر آن را آورد. صبح و در یخچال قرار دهید. گاهی اوسیا فکر می کرد اگر او را سرزنش کنند ، بهتر از این است که به طور غیر مستقیم نشان دهند که او چه معشوقه تنبلی است. چطور میتونه درست کنه؟!

ایگور به نوعی از نارضایتی اولسیا شگفت زده شد: "چه اشکالی دارد که مادرم از شما به عنوان دخترش مراقبت می کند ، کمک می کند ، تلاش می کند؟!" اولسیا شروع به احساس حقارت خود کرد ، او هرگز خود را ناسپاس نمی دانست ، اما بعداً معلوم شد که اینطور نیست. و او یک معشوقه بدجنس است. احساسات نیز به تدریج از بین رفت. ایگور از دانشگاه به خانه می آید ، اولسیا روی گردنش می پرد و او را با دستش متوقف می کند - کت خیس است ، او باید ابتدا شستشو دهد ، او یک روپوش تمیز دارد ، صورتش تازه است …

ظاهرا اولسیا برای مهار خود از تربیت برخوردار نیست. با یک دختر روستایی چه چیزی ببریم؟! ملاقات با دوستان نیز برای او عذاب است. همه آنها پزشک هستند و او هنوز در حال تحصیل برای پرستاری است ، آیا می تواند وارد دانشگاه شود یا خیر ، یک سوال دیگر. آیا واقعا لازم است؟ مادرم شکایت کرد: "من یک نان خیلی سفت انتخاب کردم." هیچ کس بدون نقص وجود ندارد - اولسیا فهمید ، اما او بسیار بیشتر از ایگور داشت. اون خیلی عالیه و والدین او دائماً او را به خاطر همه نقص ها می بخشند ، و هر روز او بیشتر و بیشتر به نوعی احساس حقارت می کند.

هنگامی که از دفتر بلیط راه آهن عبور کردم ، تحت تأثیر یک انگیزه لحظه ای ، وارد شدم ، بلیط قطار بعدی را خریدم و برای مادرم حرکت کردم. چنین هیاهویی در خانواده ایده آل شروع شد. بدتر شد ، اما هیچ چیز قابل اصلاح نیست. ظاهراً طلاق تنها راه خروج از این وضعیت است ، اولسیا تصمیم گرفت ، اما ایگور اصرار داشت که به یک روانشناس خانواده مراجعه کند. او امیدوار بود که روانشناس اولسیا را "در محل" قرار دهد.

و در اینجا آنها در پذیرایی هستند. یک دختر فشرده ، آماده گریه در هر دقیقه و یک مرد جوان آزرده ، قاطعانه مودب است و صراحتا نمی فهمد که چگونه می توان "اینقدر ناسپاس" بود. و اولین س myال من خطاب به ایگور بود: "چه زمانی از مادرت جدا می شوی؟" ایگور به سادگی گیج شد: "به چه معنا؟ چه چیزی در ذهن دارید؟ بله ، چگونه جرات می کنید؟! " و غیره.

اولسیا ناگهان بلند شد و در آخرین فرصت برای نجات ازدواج متلاشی شده خود با علاقه به من نگاه کرد. این مشاوره دو ساعت به طول انجامید. البته ایگور برای اولین بار از شنیدن نظر موجه از خارج در مورد پیچیدگی روابط درون خانواده خود عصبانی بود ، این ناخوشایند است. اما در نهایت خانواده نجات یافتند. مادر شوهر به تدریج تأثیر خود را بر خانواده پسرش از دست داد ، که برای او آسان نبود. اما این یک داستان دیگر است.

آنچه واقعاً در خانواده اتفاق افتاده است اولسیا و ایگور؟ ایگور تنها پسر است ، او به راحت زندگی می کند. برای او بسیار راحت بود که همه مشکلات هنوز توسط والدینش حل شود. نیازی به فشار نیست: پدر همیشه مقداری پول می اندازد ، مادر به فروشگاه می رود و یک ناهار معمولی خوشمزه می پزد ، و این واقعیت که اولسیا احساس نمی کند انتخاب او است. برای ایگور راحت بود که بزرگ نشود. والدین ایگور خوشحال بودند که در این توهم زندگی می کردند که عروس آنها یک خانواده نیست.

تأکید بر ادب سرد ، لبخندهای سرزنش آمیز والدین - تنها یکی از راههای انتقال تقصیر به گردن همسر سهل انگار ، تلاش برای عدم توجه به عدم استقلال پسر. از این گذشته ، اگر ایگور ، مانند یک مرد واقعی ، والدین خود را از مداخله در زندگی خانوادگی خود منع کرد ، به احتمال زیاد او باید در کارهای خانه به همسر خود کمک کند. اما بعد…

مامان چطور؟ نگرانی فداکارانه او غیر ضروری خواهد بود ، پس او باید چه کار کند؟ و خود شما باید وقت گرانبهای خود را نه برای مطالعه کتاب و صحبت با دوستان ، بلکه در سفرهای خرید ، باید پوست سیب زمینی را بکنید. بابا قیام می کرد: چگونه پسرش می تواند به چنین کار سختی برود؟!

بسیار راحت تر بود که موضوع را به این صورت ارائه دهیم که همسر بازنده مقصر همه مشکلات است … و طلاق تقصیر اوست: او شوهر را به تنهایی انتخاب نکرد ، و حتی ناسپاس هم شد! این برای ایگور ، والدینش بسیار راحت بود و "روانشناس شیطانی" توهم خوش ساخت آنها را از بین برد.

زن و شوهر باید در مورد همه چیز با یکدیگر صحبت کنند ، نه دفع کننده ، با درایت و در سطح احساسی. و نه فقط با درک احساسات یکدیگر ، بلکه با به اشتراک گذاشتن آنها.

وقتی از همسران می خواهم بازی روانی را انجام دهند ، یک تمرین ساده دارم. برای انجام این کار ، آنها یک تکه کاغذ را به دو ستون تقسیم می کنند. در ستون سمت چپ ، آنها شکایاتی را علیه یکدیگر می نویسند که همه آنها جمع شده اند و در ستون سمت راست ، چگونه به شریک خود نشان می دهند که آن را دوست ندارند. سپس آنها ورق ها را به نصف تا کرده و آنها را مبادله می کنند ، و از ستون سمت راست باید حدس بزنید که طرف مقابل دقیقاً چه چیزی را در مورد شما دوست ندارد. و می دانید ، به ندرت پیش می آید که حدس بزنید و همه چیز را حدس بزنید - هرگز.

در زندگی هم همینطور است. همسران با رفتار خود به هیچ وجه احساسی ندارند.

و چگونه می تواند دو نفر یکدیگر را درک کنند؟! یادگیری توضیح و ابراز احساسات بسیار مهم است ، اما صادق بودن با خود از اهمیت بیشتری برخوردار است. بیرون آمدن از منطقه راحتی خود به خاطر دیگری ، به منظور روشن کردن یک ستاره در قلب او ، وظیفه ای شایسته هر فرد است.

توصیه شده: