هویت زنان. بحران و رقابت با مادر

فهرست مطالب:

تصویری: هویت زنان. بحران و رقابت با مادر

تصویری: هویت زنان. بحران و رقابت با مادر
تصویری: ‌زنان در سیستم آموزشی، نگاهی به کتاب‌های درسی و زندگی مادر نجوم ایران 2024, آوریل
هویت زنان. بحران و رقابت با مادر
هویت زنان. بحران و رقابت با مادر
Anonim

این یک واقعیت شناخته شده است که سن روانی یک فرد ارتباط چندانی با داده های گذرنامه او ندارد. ما نمی توانیم در داخل سالمندتر از سالهای گذشته باشیم ، اما جوان تر - اغلب بسته به این که روند بزرگ شدن ما چگونه پیش می رود ، اتفاق می افتد. آسیب های رشدی ، مانند هرگونه آسیب ، رویدادهایی هستند که توسط روان ما تجربه نشده اند ، به این معنی که آنها جذب نشده و به تجربه تبدیل نشده اند. هنگامی که هیچ تجربه ای برای گذراندن موفقیت آمیز سن برنامه ریزی شده یا بحران دیگر وجود ندارد ، بخش خاصی از روان در این مرحله ثابت می شود و در این سطح به کار خود ادامه می دهد. و چندان مهم نیست که چند سال عمر کرده است.

افرادی هستند که نوزاد هستند. بزرگسالان ممکن است در کاری موفق باشند ، اما در هر رابطه صمیمی ، الگوهای رفتاری آنها ادعاهای نوزاد نسبت به مادر است. دقت ناکافی نسبت به دیگری ، خودمحوری ، ناتوانی در همدلی و توجه به نیازهای شریک ، عینیت ، طغیان خشم غیرقابل کنترل در شرایطی که او راضی نیست. اینها راه هایی برای تماس با دنیای افراد در سنین اولیه است. در اینجا ما در مورد تجلیات موقعیتی در ارتباط صحبت نمی کنیم ، بلکه در مورد ویژگی های دائمی شخصیت ، الگوهای پایدار صحبت می کنیم. اینها افرادی هستند که روان آنها تا حدی در مرحله رشد نوزادان ثابت است. آنها مستعد اعتیاد از هر نوع هستند ، زیرا دائماً فقدان رابطه همزیستی را احساس می کنند. این یک مثال واضح است و هر یک از ما احتمالاً چند نوزاد را می شناسیم.

اما مقاله درباره چیز دیگری است. در آن ، من می خواهم دو مرحله رشد را در نظر بگیرم که در آن یک دختر مجبور می شود با پدیده ای مانند رقابت با مادر خود روبرو شود. چرا به آنها نیاز است ، چگونه پیش می روند و چه اتفاقی می افتد در زندگی یک زن بالغ وقتی توسعه در این مراحل ثابت می شود

اولین مرحله مهم در شکل گیری هویت زن ، ادیپ است … تقریباً 3-5 سالگی مرحله شکل گیری گناه ، به دست آوردن اندازه آن ، رد توهم قدرت مطلق نوزادان است. کودک شروع به درک می کند که همه چیز در این جهان تابع هوی و هوس او نیست. مامان در هر زمان بنا به درخواست متوقف می شود. برخی از تعهدات و محدودیت ها وجود دارد که او باید برای پذیرفته شدن رعایت کند. دختر با این واقعیت روبرو می شود که پدر متعلق به او نیست ، او شریک مادر است. او به پدرش برای مادرش حسادت می کند ، به او به عنوان شریک او حسادت می شود. این مرحله ، از جمله موارد دیگر ، برای این است که دختر کوچک احساس تعلق به جنسیت خود را داشته باشد. قیمت موضوع از دست دادن رقابت مادر است. به این معنا که فقط خود را متقاعد کرده است که مادر یک زن بزرگ و تمام عیار است و او کوچک است - و هنوز کامل نیست و بنابراین - پدر با او نخواهد بود ، بلکه با مادرش خواهد بود ، دختر فرصتی را برای گذر از بحران ادیپ به دست می آورد ، که به معنی بزرگ شدن بیشتر است … فرصتی برای تبدیل شدن به یک پروانه از سوی یک کرم

برای کودک ، این تجربیات ناخوشایند است ، اما اگر والدین در گذراندن بحران او دخیل باشند قابل تحمل است. در مقابل توهمات از دست رفته اولیه ، دختر احساس ارتباط با مادرش می کند ، مانند نوع خود. او انگیزه ای دارد تا با مادرش وارد اتحاد شود و با الگوگیری از او رشد کند.

اگر به دلایلی در این مرحله تثبیت وجود داشته باشد ، بحران زندگی را متوقف می کند. یک زن بالغ اغلب می تواند بدون احساس اندازه واقعی خود در رابطه با سایر زنان دچار اشتباه شود. او اغلب مجبور به رقابت نامناسب ، از طریق رقابت ، می شود ، همانطور که گفته شد ، واقعیت وجود خود را تأیید می کند. هویت او اشتباه است و در مورد آنچه ممکن است یا ممکن است ادعا نکند ، راهنمایی ضعیفی دارد. او کیست و با چه کسی شباهت دارد و با چه کسی بسیار متفاوت است. با توجه به تاری بودن مرزها ، درک او در کجا و مکان شخص دیگر برای او دشوار است. در بزرگسالی ، این امر منجر به انواع و اقسام پیامدها و مشکلات می شود.یکی از برجسته ترین نمونه ها: یک خانم تقریباً کمیک در سن بالزاک ، که نه بر اساس اندام خود و نه بر اساس وضعیت خود لباس می پوشد ، بدون هیچ دلیلی رنگ می زند ، می خندد و تظاهر می کند و با همه همکارانش در محل کار معاشقه می کند. در دوران جوانی ، اطفال اطفال اغلب اطفال را می بخشیدند. اما هرچه سن فرد بیشتر باشد ، اختلافات بیشتر است.

هر بحرانی که به طور کامل زندگی نکرده باشد ، زندگی بعدی را دشوار می کند. از آنجایی که در رشد بشر ، مراحل خاصی برای بزرگ شدن وجود دارد که هر کدام بحران سنی و وظایف خاص خود را دارند. اگر کار تکمیل نشده باشد ، به عنوان بدهی معوق در موسسه باقی می ماند. در جلسه بعدی - در بحران بعدی ، وظایف جدید او دم کارهای حل نشده را می کشد

گاهی اوقات زنی با مشکلات ادیپ خوش شانس است و خود را رقیبی می بیند که با او رقابت برای خرد کردن را از دست می دهد. فروپاشی توهمات در مورد خود در بزرگسالی دردناکتر از دوران کودکی است ، اما همچنان به شما اجازه می دهد تا مرزهای خود را تعیین کنید ، اندازه ، نقاط ضعف و سپس نقاط قوت خود را کشف کنید. و برای شکل گیری مجدد تصویر خود ، هویت زنانه خود ، بر اساس ارتباط بیشتر با واقعیت. بحران کنونی در این مورد چندگانه است ، زیرا دم های حل نشده را بالا می برد. تا مدتی طول بکشد ، زن از دردی که بر او وارد شده است سرنوشت را نفرین می کند ، اما در پایان مطمئناً متوجه می شود که او هنوز خوش شانس است. جوانه های تازه ای از یک هویت جدید و بالغ ظاهر می شود ، که به معنی پشتیبانی داخلی است.

دومین بحرانی که به طور مستقیم بر هویت زنان و توسعه آن تأثیر می گذارد ، بلوغ است. در اینجا دختر دوباره با احساسات رقابتی برای مادرش روبرو می شود ، اما در پس زمینه یک کار متفاوت.

اگر همه چیز در مرحله ادیپ خوب پیش برود ، دختر تسلیم پدرش به مادرش شد و خود را به نقش خود واگذار کرد ، او رشد می کند ، رشد می کند ، در مدرسه چند بحران سنی دیگر را پشت سر می گذارد و شروع به ورود به منطقه بلوغ می کند. در اواخر ، یک دوره جدایی روانی آغاز می شود. در اینجا برای دختر مهم است که تفاوت های خود را با مادر ، ویژگی ها و ویژگی های فردی خود کشف کند. در این سن ، روابط با همسالان اهمیت بیشتری پیدا می کند. دختر می خواهد توجه آنها را جلب کند ، به دنبال اصرار بر حق خود است که از مادرش جدا باشد و در هر چیزی که برایش مهم است متفاوت باشد. یک دختر نوجوان با برخورد طبیعی مادر با این واقعیت که کودک در حال رشد در حال دور شدن است ، به دنبال این است که از او حق دیگری بودن خود را به رسمیت بشناسد. متفاوت بودن با مادر ، مانند دوران ادیپ ، اما از جهاتی کاملاً متفاوت و شاید حتی برتر از مادر ، به عنوان مثال ، در زیبایی ظاهری ، جوانی و آینده. و مهم نیست که کنار آمدن با این امر برای برخی از مادران چقدر دشوار است ، دختر در این لحظه به تشخیص زنانگی شکوفا شده خود نیاز دارد.

اگر همه اینها دریافت شود و همه چیز مهم با مادر به دست آید. اگر او بپذیرد که دخترش نه موسیقی خوب ، بلکه خانه الکترو را دوست دارد ، نه لباسهای معمولی ، بلکه کلاه ها و سکوهای عجیب و غریب ، نه یک ظاهر انسانی ، بلکه موی یاس بنفش و رژ لب سیاه. اگر مادر به دخترش اجازه دهد نه به جایی که در آن فکر می کرد وارد شود ، بلکه اگر چشم هایش به نظر نمی رسید بهتر بود و غیره … اگر مادر دخترش را در این تفاوت ها بشناسد ، دختر اعتماد به نفس پیدا می کند و توانایی اعتماد به خود ، خواسته ها ، آرزوها و امیدهایش. در جنگ اصلی خود در این سن - برای شناخت همسالان خود ، مادر به عنوان متحد او عمل می کند ، نه دشمن او. اگر مادر ، به دلیل اضطراب یا حسادت نامناسب ، فرزند خود را سرکوب می کند ، یکی از مهمترین بحران های جدایی ممکن است این موارد باشد: الف) هرگز از بین نرفته است ، با عواقب بعدی - نه اعتماد به نفس ، نه استقلال ، و اجتناب از رقابت ؛ و ب) به قیمت قطع ارتباط داخلی با مادر و سپس جستجوی شخصیت بالغ دیگری برای به رسمیت شناخته شدن ، منتقل شد.(به شرطی که کودک در مراحل اولیه رشد خود ثابت شده باشد ، بحران جدایی ممکن است به دلیل "دم" پیچیده وظایفی که کودک نمی تواند با آن کنار بیاید فائق آید.

تنها در صورتی که دختر همه این روابط را با مادر خود داشته باشد ، سهم مثبت پدر می تواند نقش مهمی در شکل گیری هویت زنانه او داشته باشد. وقتی پدر می داند چگونه به طور طبیعی و انسانی جذابیت و بزرگ شدن یک دختر را تأیید کند ، این به اعتماد به نفس او در برقراری ارتباط با جنس مخالف می افزاید و به او می آموزد که مرزهای خوبی را حفظ کند. اگر دختر رابطه ای کامل و تغذیه کننده با مادر خود نداشته باشد ، یا یک شخصیت بزرگسال جایگزین ، عشق پدرش به شکل گیری هویت عادی کمک نمی کند ، بلکه به نوعی محارم روانی تبدیل می شود. زیرا مرد نمی تواند زن بودن را به زن بیاموزد. مانند یک مادر تنها ، نمی تواند به پسرش در شکل گیری هویت مردانه کمک کند.

متأسفانه ، یا خوشبختانه ، هیچ کس نمی تواند به ما هویت پاداش دهد. هیچ کس نمی تواند یک زن را متقاعد کند که او یک زن است اگر در درون خود احساس می کند یک دختر گیج شده یا یک نوجوان معترض است. این انتخاب و مسئولیت شخصی هرکسی است - خواه به جستجوی خود برود ، یا نابالغ بماند ، زیرا آنها در دوران کودکی خود موفق به بزرگ شدن نشده اند. بسیاری از مردم کل زندگی خود را با هویت یک فرد غیر بالغ می گذرانند ، به نحوی سازگار می شوند. مشکل است ، اما آنها زندگی می کنند. و کسی تصمیم می گیرد خود را رشد دهد تا به نحوی متفاوت زندگی کند. خوب ، روان درمانی به متقاضیان کمک می کند تا تلاش ها را در مسیر درست هدایت کنند.

توصیه شده: