بحران خانوادگی "به شوهر محبوبم ، که از او متنفرم!"

فهرست مطالب:

تصویری: بحران خانوادگی "به شوهر محبوبم ، که از او متنفرم!"

تصویری: بحران خانوادگی
تصویری: با بی حسی و بی تفاوتی شوهرم که دوستش دارم چه کنم؟ 2024, آوریل
بحران خانوادگی "به شوهر محبوبم ، که از او متنفرم!"
بحران خانوادگی "به شوهر محبوبم ، که از او متنفرم!"
Anonim

وقتی شرکا وارد بحران میانسالی می شوند ، همه روابط محکم نیستند. اما روابط وابسته به سختی قابل تغییر است. این رابطه ای است که در آن فقط "ما" و "ما" وجود دارد: علایق ما ، امور ما ، ما نیاز داریم یا نیاز نداریم ، ما می خواهیم ، ما موافقیم …

وقتی یکی از شرکا بحران را شروع می کند ، به تدریج خود را به عنوان یک فرد جدا نشان می دهد. به نظر می رسد که او ممکن است چیزی غیر از خواسته های "ما" داشته باشد ، تا سرگرمی ها و دیدگاه های خود را داشته باشد. سپس ایده "ما ، یک کل" در درک همانطور که بود فرو می ریزد. طرف مقابل این را رد می کند و ترس از دست دادن رابطه وجود دارد. و او می تواند تلاش های زیادی را برای "استدلال" ، برای بازگشت به وضعیت قبلی همسر خود با استفاده از روش های مختلف آغاز کند: تجاوز ، کنترل ، شرم ، اتهام ، دستکاری ، باج خواهی …

ادعاها ، سوء تفاهم ها ، کینه ها در حال افزایش است. سرخوردگی ، عصبانیت ، درد ظاهر می شود. روابط روز به روز غیرقابل تحمل تر می شوند و شما می خواهید به هر قیمتی از آن جدا شوید. ایده ها به طور مداوم به اوج خود می رسند و حتی اطمینان می دهند که این مشکلات ناشی از این واقعیت است که این "شریک اشتباه" است. طلاق بیشتر

آیا گزینه های دیگری هم می تواند وجود داشته باشد؟ آنها می توانند.

"به شوهر عزیزم ، که از او متنفرم

غیرممکن را از من می خواهی یا بهتر بگویم ، نه ، به نظر می رسد که من غیرممکن را از خودم می خواهم. جانم را به خاطر تو بده به نظر می رسد نجیب است. اما این یک اشراف مشکوک است. اما در مورد شما که به خاطر آن اجرا می شود ، برای من نیز چنین است. بیشتر به نامردی شباهت دارد. بله ، ترس از خود بودن ، ترس از ریسک کردن و در نهایت غیر ضروری بودن. شما به آن احتیاج ندارید. برای کسی که واقعاً هستم لازم نیست.

وقتی از من می خواهید که شما را ناراحت نکنم ، به شما صدمه نزنم ، یعنی من واقعاً احساسم را نگفتم ، رنج و ناامیدی ، گناه و انزجار را پنهان می کنم و شروع به نفرت از شما می کنم ، در سکوت اما با صدای بلند با اعمال خود صحبت می کنم.

من با یک انتخاب دشوار روبرو هستم: نجات تو یا خودم. وقتی از شما مراقبت می کنم ، به خودم خیانت می کنم ، زیرا باید احساسات را پنهان کنم ، نگه دارم ، نه اینکه نشان دهم. من خودم را می کشم. یا من به آنجا و کسانی که با آنها می توانم خودم باشم عجله می کنم.

وقتی ریسک صادق بودن را دارم ، در رنج شما گناهکار می شوم. و شما باید کار کنید. شما باید به اندازه کافی بخوابید ، نه اینکه مسائل را مرتب کنید. شما باید مراقب همه ما باشید. و اکنون من یک گروگان هستم. گروگان یا معتاد. من مانند یک معتاد به موادمخدر هستم که هم لذت می خواهد و هم از آنچه برایش به ارمغان می آورد متنفر است. شما مانند یک دارو هستید ، فقط با پاها. شما می توانید در هر زمان ترک کنید. و من به تو وابسته ام بنابراین ، من بی سر و صدا از شما متنفرم ، و حتی دشوار است که اعتراف کنم که از اینکه شما را دوست دارم متنفرم. این یک عشق عجیب است. و همچنین ، من شرمنده ام که به نظر می رسد شما به هیچ وجه مقصر نیستید …

… من دیگر انتخابی ندارم ، من قبلاً آن را انتخاب کرده ام: من زندگی را انتخاب کرده ام! خودش. بدون تو نیست ، اما من دیگر نمی توانم خود را فدای خانواده مان کنم. من خطر خراب کردن همه چیز را دارم. اما پس از آن این رابطه ارزش آن را نداشت که زندگی من را برای آنها خراب کند.. اینجا به من آسیب می رساند ، و من از ترس و ناامیدی ، از ناامیدی احتمالی آینده گریه می کنم.

من دیگر نمی خواهم چیزی را برای شما توضیح دهم ، فقط کاری را که می خواهم انجام می دهم. خودخواهانه به نظر می رسد ، ترسناک ترین است. بله ، به نظر می رسد که من خودخواه هستم ، پس من لیاقت شما را ندارم و شما لیاقت بهتری دارید و هرچه زودتر این را بدانید ، صادق تر خواهید بود. مراقب خودت باش ، من هم مراقب خودم هستم. شاید این مفیدتر باشد. خوب ، یا حداقل ما پراکنده می شویم ، اما زنده می مانیم. زخمی اما زنده.

به نظر می رسد یادداشت خودکشی باشد. به نظر می رسد من در حال آماده شدن برای مرگ کسی هستم که خوب و راحت بود ، مورد نیاز همه و غیر ضروری برای خودم.

زندگی می کنم و رنج می برم ، اشتباه می کنم. اشتباهات پیش پا افتاده من هم مانند بقیه ، مانند همه افراد زنده می خواهم! و روبات ها درست نیستند. روزی درستش می کنم اما الان نه. من می خواهم زندگی کنم و احساس کنم. من می خواهم دوست داشته باشم و رنج ببرم. میخوام درد داشته باشه بلکه شیرین هم هست. بله ، شاید متاسف باشم. اما بعدو حالا من می خواهم زندگی کنم! و من سرسختانه به رویایم می روم. به خودت!"

توصیه شده: