مثبت اندیشی راهی مستقیم برای مشکلات است

فهرست مطالب:

تصویری: مثبت اندیشی راهی مستقیم برای مشکلات است

تصویری: مثبت اندیشی راهی مستقیم برای مشکلات است
تصویری: مثبت اندیشی یعنی چه | چطور مثبت اندیش باشم | لزوم مثبت اندیشی | فواید مثبت اندیشی | شاهین فرهنگ 2024, آوریل
مثبت اندیشی راهی مستقیم برای مشکلات است
مثبت اندیشی راهی مستقیم برای مشکلات است
Anonim

به نظر می رسد که تأیید عزت نفس بالا از شخصیت خود نه تنها نباید آن را افزایش دهد ، بلکه زندگی را به سمت بهتر تغییر داده ، به سطح معینی از تعادل روانی و هماهنگی روح و بدن حرکت می کند. اما گاهی اوقات یک عزت نفس بیش از حد تخمینی مضر است و منجر به ناهماهنگی و حتی بیماری می شود. بیایید برخی از باورهای غلط را در جنبه های روانشناسی در نظر بگیریم.

1. حفظ سطح بالایی از عزت نفس و موفقیت آسان است

همه عبارت معروف قهرمان ایرینا موراویوا را به یاد می آورند "من جذاب ترین و جذاب ترین هستم …". بسیاری از مکاتب رشد روانشناختی این رویکرد را برای زندگی ترویج می کنند. مانترا را درباره کمال خود تکرار کنید ، و واقعیت پیرامون خود با کلمات "جادویی" سازگار می شود. با این حال ، بیهوده نیست که این قسمت با لحن کنایه آمیز در فیلم ارائه شود. بنابراین روانشناسان کانادایی از دانشگاه واترلو ، انتاریو هشدار می دهند که نگرش هایی که هیچ پایه واقعی ندارند مضر هستند! فردی که "من موفق هستم" را تکرار می کند ، اما در واقع چنین نیست ، هنوز ناخودآگاه می فهمد که حقیقت را نمی گوید. این تنش بین واقعیت و تلاش برای ارتقاء عزت نفس می تواند به مرور زمان منجر به شکست اعصاب عمیق شود.

موفقیت در کار یا تحصیل عمدتاً به میزان عزت نفس بستگی دارد ، اما این وابستگی مستقیماً نیست ، بلکه با احساس رضایت از خود متناسب است. این را می توان با یک آزمایش بین فرهنگی تأیید کرد. گروههای موضوعی ، که یکی از آنها آسیایی ها را شامل می شد ، در فرهنگ آنها به طور سنتی سطح متوسطی از اهمیت شخصی ایجاد شده بود. گروه دوم شامل آمریکایی ها بود ، همانطور که می دانید ، ملتی که بیشترین نیاز را به حداکثر رضایت شخصی دارد. "شرق" با وظایف پیشنهادی ریاضی بسیار بهتر از "غرب" کنار آمد. نتایج این آزمایش را می توان در کلمات پروفسور ویلهلمینا ووشیانسکا خلاصه کرد: "اعتقاد بر این است که رضایت از خود کلید موفقیت است. با این حال ، اغلب برعکس اتفاق می افتد: برای شکل گیری عزت نفس بالا باید خود را بشناسید."

2. عزت نفس پایین منجر به آسیب شناسی می شود

یکی دیگر از مفروضات تحمیلی این عقیده است که مجموعه ها منجر به توسعه پرخاشگری و خشونت می شوند. با این حال ، مارتین سانچز-جانوفسکی ، جامعه شناس آمریکایی ، چیزی کاملاً برعکس را ادعا می کند. او بیش از ده سال به طور سیستماتیک رفتار اعضای گروه های گانگستری را مشاهده و تجزیه و تحلیل کرد و به این نتیجه رسید که عزت نفس بیش از حد ، ویژگی بارز دقیقاً قشرهای "خطرناک اجتماعی" مردم است. خودپرستی متورم ، استکبار ، نیاز به اثبات مداوم برتری خود ، اظهار خود به قیمت دیگران و تحسین خود (خودشیفتگی)-اینها نشانه هایی است که روانشناسانی که در 16 سالگی با لوک وودهام کار می کردند ، متعهد شدند. قتل مادر و دو دوستش

با افزایش عزت نفس ، روانشناسان شبه ، آن را با احترام به خود و دیگران تشخیص دادند و امیدوارند از این طریق بر تنش فزاینده اجتماعی تأثیر بگذارند ، از بیکاری ، اعتیاد به الکل ، بارداری در نوجوانان و غیره جلوگیری کنند. با این حال ، آنها فقط به مشکلات بزرگتری دست یافته اند ، به ویژه در روابط اخلاقی. دینش دوسوزا ، روزنامه نگار آمریکایی می نویسد: "آیا این مهم است که درباره خود نظر بالایی داشته باشید؟ مطمئن نیستم. وقتی احساس غرور می کنم ، بلافاصله زنگ خطر در مغزم به صدا در می آید ، زیرا می دانم که در شرف انجام یک کار احمقانه هستم."

3. نکته اصلی این است که هرگز به خود خیانت نکنید

شعار "خودت باش" در اصل بد نیست ، این نشان می دهد که هر فرد باید خود را همانطور که هست بپذیرد ، با وجود شرایطی که "هم در غم و هم در شادی" نامیده می شود ، برای رسیدن به هماهنگی در روح و به عنوان در نتیجه ، در زندگیدر این مورد ، دیگر نیازی به قوانین و تحریم ها نخواهد بود ، زیرا هر کس خود را ارزیابی می کند ، بنابراین ، او همیشه "طبق وجدان خود" عمل خواهد کرد. دروغ ها ، عقده ها ، مشکلات ارتباطی از بین می رود. زندگی ، پاک شده از پوسته پیش فرض ها ، دور از ذهن و کلیشه ، کامل می شود. اما هر مدالی دو طرف دارد ، بنابراین فیلسوف تادئوش کوتاربیسکی اشاره می کند که دعوت به ترک ساختگی در رفتار را می توان به شرح زیر تفسیر کرد: خواسته ها ، عادات ، تمایلات خود را دنبال کنید ، طبق قوانین و وجدان خود زندگی کنید. این جایی است که گرفتاری نهفته است! خواسته ها می توانند بد باشند ، تمایلات - منحرف و وجدان - ناپاک. دینش د سوزا می گوید: "یکی از معلمان یسوعی من می گفت" خودت باش "بدترین توصیه برای برخی از مردم است." او درست می گوید: پیشنهاد این موضوع به هیتلر یا چارلز مانسون خطرناک است."

4. اندیشه مادی است

یکی از تکنیک های رایج روانشناسی ، تجسم ، نیز به هیچ چیز خوبی منجر نمی شود. در آموزش ها به مردم توضیح داده می شود که برای به دست آوردن هرگونه مزیت در زندگی ، کافی است هدف خود ، تجسم مادی آن را به وضوح تصور کنید. برای انجام این کار ، آنها پیشنهاد می کنند فیلم ها را تماشا کنید ، تصاویر را از مجلات جدا کنید و یک کولاژ بسازید ، که باید در برجسته ترین مکان قرار گیرد ، به طور کلی ، همیشه در مورد هدف خود به یاد داشته باشید و به محض اعتقاد به اینکه قبلاً به آن رسیده اید واقعاً عمیق ، صادقانه می شود ، سپس آرزو برآورده می شود!

پوچی این پیچ و تاب روانی توسط محققان شلی تیلور و لین فام از دانشگاه کالیفرنیا ثابت می شود. آنها گروهی از دانش آموزان را قبل از شرکت در امتحان مشاهده کردند. بخشی از دانش آموزان ، با استفاده از روش تجسم ، تصور می کردند که در امتحان قبول شده اند و موفقیت های خود را در یک جشن سنتی جشن می گیرند. چنین دانش آموزانی را می توان بلافاصله با ظاهر شاد و روحیه عالی آنها تشخیص داد. اما میل به یادگیری از آنها بلافاصله کاهش یافت. در نتیجه بسیاری از آنها به دلیل نمرات ضعیف از دانشگاه اخراج شدند. بقیه بیشتر به وظایف امتحان فکر کردند. نمی توان گفت که روحیه آنها آفتابی بود ، اما آنها جلسه را به طور بی نظیری بهتر از اولین جلسه گذراندند. دلیل این است که تمرکز بر نتیجه منجر به کاهش توجه به روند دستیابی به آن می شود. اما گام به سوی هدف جزء لاینفک آن است.

5. هدف خود را بنویسید و به اهداف بیشتری خواهید رسید

نه تنها به اهداف خود فکر کنید ، بلکه آنها را به روشنی تنظیم کنید ، آنها را به طور کامل بنویسید به معنای برنامه ریزی برای دستیابی به آنها است! در اینجا توصیه دیگری از روانشناسان رایج در مورد نحوه موفقیت وجود دارد. آزمایشی که در دانشگاه ییل در سال 1953 انجام شد اغلب به عنوان شواهد ذکر می شود. سپس از دانشجویان سال آخر خواسته شد تا آنجا که ممکن است اهداف خود را برای آینده با جزئیات بنویسند. 97 of از پاسخ دهندگان با عبارات کلی کنار آمدند ، یا گفتند که هیچ برنامه مشخصی ندارند. بقیه گزارش مفصلی ارائه کردند. پس از 20 سال ، شرکت کنندگان در گروه آزمایش مجدداً گرد هم آمدند و دریافتند که آن 3 درصد از پاسخ دهندگان نه تنها به همه آنچه که برنامه ریزی کرده بودند دست یافتند ، بلکه بسیار بیشتر پیشرفت کردند و موفقیت های آنها در زندگی به طور قابل توجهی از دستاوردهای همکلاسی های خود فراتر رفت. جای تعجب نیست که این داستان بسیار گیج کننده است. تنها مشکل این است که در واقع ، چنین آزمایشی وجود نداشت!

الیور بورکمن ، در کتاب خود پادزهر: خوشبختی برای افرادی که نمی توانند مثبت اندیشی کنند ، هشدار می دهد که تمرکز بیش از حد روی وظیفه ای که یکبار تدوین شود خوب نیست. اجرای برنامه ، به جای نظارت و واکنش حساس به تغییرات در بازار. چیزی مشابه در اتحاد جماهیر شوروی با اقتصاد برنامه ریزی شده بود. علاوه بر این ، آقای برکمن خاطرنشان می کند که کارکنانی که بر انجام یک کار بسیار تخصصی متمرکز هستند و "آزادی مانور" ندارند ، اغلب با دیگران غیر اخلاقی رفتار می کنند. که "هدف وسیله را توجیه می کند".

همانطور که جان لنون می خواند: "زندگی آن چیزی است که برای ما اتفاق می افتد در حالی که ما مشغول برنامه ریزی های دیگر هستیم." البته داشتن یک هدف یا یک رویای دوست داشتنی خوب است ، این انگیزه ای برای پیشرفت و حرکت رو به جلو است ، اما شما نباید ستاره راهنما را تنها با یک خروج به یک دالان باریک تبدیل کنید.

6. خوشبختی ما در دستان ماست

این نظریه که شخص آهنگر خوشبختی خود است بسیار مشروط است. همه می دانند که با تمام میل ما ، ما نمی توانیم افراد اطرافمان یا رویدادهایی را که بدون مشارکت ما اتفاق می افتد کنترل کنیم ، اما می توانند زندگی ما را تحت تأثیر قرار دهند. چه تعداد داستان عاشقانه در مورد زوج هایی که تمام عمر در یک خیابان زندگی کرده اند و در تعطیلات در ترکیه با هم آشنا شده اند. این یک تصادف است ، نمی توان برنامه ریزی کرد.

حقایق پیش پا افتاده تری نیز وجود دارد: تحصیلات و خصوصیات شخصی برجسته برای موفقیت در شغل کافی نیست ؛ شرایط بازار مشاغل ، که دائماً در حال تغییر است ، در اینجا بسیار مهم است. و اغلب فارغ التحصیلانی که پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه برای یک تخصص معتبر وارد دانشگاه شده اند ، تقاضا ندارند ، زیرا در طول تحصیل آنها وضعیت تغییر کرده است و متخصصان در زمینه های کاملاً متفاوت مورد نیاز هستند. از این نظر ، مثال مدل معروف ناتالیا وودیانووا - مشهور "سیندرلا روسی" بسیار شاخص است. دختری از یک خانواده ناکارآمد تبدیل به یک فوق العاده مدل شده است ، اگرچه ظاهر او بسیار خاص است و در مدلهای کلی مدل پذیرفته شده نمی گنجد. اما باید درک کرد که یک طراح مد ، با ارائه مجموعه جدیدی از لباس ، نه تنها لباس یا کت خز ، بلکه تصویر یک مدل را می بیند که می تواند هماهنگ لباس را نشان دهد. در یکی از مجموعه ها ، طراحان تصمیم گرفتند از مدلهای نوع خاصی از ظاهر استفاده کنند که ناتالیا با آنها مطابقت داشت. واضح است که مجموعه مد ، نه مدل ، سر و صدا ایجاد کرد ، اما روند افزایش یافت و وودیانووا "استاندارد" مد جدید شد. در این موج ، دختران دیگری با ظاهر مشابه در حرفه خود پیشرفت کردند ، و سپس مجموعه های جدیدی ظاهر شد ، مد تغییر کرد و آنها از کار رها شدند. بله ، و ودیانووا اکنون در پروژه های کاملاً متفاوتی مشغول است.

بنابراین یک فرد نمی تواند زندگی خود را به تنهایی بسازد ، اما می تواند نگرش درستی نسبت به آن ایجاد کند.

7. آنچه انسان را نمی کشد ، او را قوی تر می کند

بسیاری از مکاتب روانشناسی رایج این ایده را ارائه می دهند که زندگی محدود است ، به معنای واقعی کلمه است ، اما در تفسیر "زمان پایان زندگی قدیمی و شروع یک زندگی جدید است". یعنی شرایط بحرانی زندگی مانند طلاق ، اخراج ، ورشکستگی در واقع تقریباً یک نعمت است ، زیرا آنها فرصتی منحصر به فرد به فرد می دهند که به زندگی قدیمی و خسته کننده پایان دهد و با کسب تجربه ارزشمند زندگی خود را دوباره پیدا کند.

با این حال ، واقعیت این است که "برخاستن مانند ققنوس از خاکستر" تنها با چند واحد به دست می آید. به عنوان یک قاعده ، چنین استرس هایی نه تنها بر سلامت روانی ، بلکه بر سلامت جسمی افراد نیز تأثیر بسیار دشواری دارد و تلاش برای پذیرفتن شرایط بن بست به عنوان لحظاتی گذرا که به آنها توجه نمی شود ، تنها وضعیت را تشدید می کند. پایبندی جهانی به این اصل ، به گفته باربارا ارنرایچ ، روزنامه نگار اجتماعی ، حتی منجر به بحران در اقتصاد جهانی شد. مارسین شچیژیلسکی نویسنده ایده دروغ بودن این آموزه را به ساده ترین و قابل فهم ترین حالت بیان کرد: «آنچه ما را نمی کشد ما را قوی تر می کند. چه بیمعنی! وقتی در مورد فواید حیاتی ناامیدی ، ضربه و شکست می شنوم ، درختی را می بینم که بارها و بارها توسط صاعقه زده می شود و آن را از شاخه ها و شاخ و برگ محروم می کند. در نتیجه ، یک تنه غریبی تنها وجود دارد که زندگی به تدریج از بین می رود. اون مرد هم همینطوره تجربه منفی جلد نازک و نازک و حساس ما را از بین می برد … هنگامی که تعداد ضربات به "نقطه برگشت ناپذیر" برسد ، هسته اصلی باقی می ماند: سخت ، سرد و بی تفاوت ، فقط به لطف غرایز حیوانی وجود دارد. حفظ خود و تمایل به زنده ماندن ".

توصیه شده: