افسردگی یک اختلال پیچیده روان تنی است

فهرست مطالب:

تصویری: افسردگی یک اختلال پیچیده روان تنی است

تصویری: افسردگی یک اختلال پیچیده روان تنی است
تصویری: اختلال افسردگی: علائم، دلایل، و درمان 2024, آوریل
افسردگی یک اختلال پیچیده روان تنی است
افسردگی یک اختلال پیچیده روان تنی است
Anonim

هر بار که در اینترنت با اطلاعاتی درباره افسردگی روبرو می شوم ، چیزی شبیه به این تصویر کشیده می شود: "با افسردگی خفیف ، باید دوش کنتراست بگیرید ، کمدی تماشا کنید و بستنی بخورید ، اما اگر دیگر غذا نمی خورید / بیدار هستید و شما فقط می خواهید بمیرید ، به دکتر بروید! ".

با این حال ، کل مشکل در این واقعیت نهفته است که افسردگی دارای اشکال خفیف یا شدید نیست و در کشورهای متمدن عموماً "بیماری" (نه به عنوان اختلال روانی) در نظر گرفته می شود. افسردگی را می توان با سندرم خستگی مزمن ، هیپوتیمیا و زیر افسردگی اشتباه گرفت ، اما خود افسردگی یا وجود دارد یا نه. و اگر چنین است ، به احتمال زیاد "فیلم ها و میان وعده ها" در اینجا کمکی نمی کند. علائمی که به شکل از دست دادن حافظه / توجه ، سردرد و سایر دردهای جسمانی ، اختلالات خواب ، اشتها و غیره احساس می کنیم ، به دلیل بدخلقی یا مشکلات انباشته بوجود نمی آیند. این در نتیجه اختلالات جریان خون و متابولیسم مغزی ، تا آتروفی سلولی ایجاد می شود. به عبارت ساده ، برخی از قسمتهای مغز اکسیژن و مواد مغذی دریافت نمی کنند ، به همین دلیل مغز درست کار نمی کند و برخی از سلولها از این گرسنگی می میرند (برای مرجع ، حدود 70 درصد از سالمندان مبتلا به زوال عقل قبلاً رنج می بردند. از افسردگی)

بسته به آنچه می خوریم ، آیا از الکل و سایر مواد شیمیایی (از جمله انواع بی نهایت داروها ، محرک ها و غیره) استفاده می کنیم ، نحوه واکنش ما به استرس و رفتار در هنگام و بعد از درگیری - ترکیب شیمیایی مغز ما دائما در حال تغییر است. در حال تغییر این عدم تعادل و مزیت برخی از هورمون ها نسبت به برخی دیگر است که احساس شادی و ایمان به تغییرات مثبت را از ما می گیرد و احساس ذهنی اهمیت کم ارزش یا بی ارزش بودن ما را افزایش می دهد.

چرا مهم است؟

زیرا از یک سو ، لازم است یاد بگیریم که به عنوان یک مجموعه روان تنی ، مشکل افسردگی را نمی توان یک طرفه حل کرد. بسته به نوع قانون اساسی ما ، پیروی از رژیم غذایی / شیوه زندگی سالم و انتخاب دارویی مناسب / اصلاح فیتو در اینجا مهم است. و اهمیت اصلی با آموزش مهارت های حل سازنده شرایط تعارض و بررسی پیامدهای استرس روانی ، همچنین با توجه به نوع روانی ما ، به دست می آید. از آنجا که گرایش به "آدامس ذهنی" یکی از "سخت تر کردن" و "گیج کننده هورمون ها" در افرادی است که دارای انبار افسرده هستند).

از سوی دیگر ، مهم است بدانیم که اگر قسمتهای ضروری مغز را "به هم نزده ایم" و یاد نگرفته ایم که تعادل هورمونی را که کم و بیش برای بدن ما مناسب است ، حفظ کنیم ، این امر بدون پی گیری. مغز ما فاقد مواد مغذی ضروری در مناطق خاصی است ، درست کار نمی کند. حافظه / توجه ضعیف ، اختلال در تفکر و غیره ، درک و پردازش مناسب اطلاعات ، هر آنچه در زندگی روزمره برای ما اتفاق می افتد را ممکن نمی سازد. این خود باعث تنش ها ، درگیری ها ، تجربیات و "جنگ های" هورمونی جدید می شود. هورمونهای نادرست تولید شده که توانایی دفع کافی را ندارند ، عملکرد اندامهای معینی را تجمع داده و مختل می کنند. این خود را در اختلالات روان تنی و سایکوسوماتوز نشان می دهد.

از سوی دیگر ، وقتی من در مورد "بخشهای خاصی از مغز" می نویسم ، باید بدانید که علائم خاصی به ترتیب نشان دهنده اختلال متابولیک در قسمت های مختلف مغز است ، به ترتیب ، اصلاح و درمان در موارد مختلف ممکن است متفاوت باشد. از این گذشته ، ما به این واقعیت عادت کرده ایم که افسردگی مترادف بی تفاوتی و بی تفاوتی است و با برخی افسردگی ها ، شخص ، برعکس ، هیجان را تجربه می کند و بیش فعالی غیر قابل جبران نشان می دهد.این اتفاق می افتد که یک فرد یک سبک زندگی روشن و پرحادثه را پیش می گیرد و افسردگی نقاب دار جسمی می شود و باعث می شود بدون موفقیت از مطب پزشک به پزشک دیگر برود ، زیرا به نظر نمی رسد چیزی تشخیص داده شود ، اما فرد احساس می کند که "در حال تجزیه" است. و در قرارها ، این اتفاق می افتد که یکی باید به ورزش بپردازد و دوش کنتراست بگیرد ، در حالی که دیگری قاطعانه بخوابد ، قدرت بگیرد و شیرینی را از رژیم غذایی حذف کند). به همین دلیل است که بسیاری از دوستداران "درمان" با توجه به بررسی های انجام شده در اینترنت قبلاً می دانند که آن دسته از داروهایی که برای دیگران مثر بوده اند ، با وجود این واقعیت که "افسردگی نیز دارند" ، برای آنها کاملاً مناسب نیست.

در این پست ، من به سادگی انواع رایج ترین اختلالات افسردگی را توصیف می کنم تا بدانم و بدانم که افسردگی چند چهره است. در آینده سعی می کنم به مهمترین قسمت ها ، هر کدام جداگانه توجه کنم.

بنابراین ، یک طبقه بندی کلی روان درمانی به شرح زیر است:

1. افسردگی مالیخولیایی

در اینجا ، به شکل ملایم ، مردم غالباً شکایت می کنند که از لذت بردن از برخی از رویدادهایی که قبلاً علاقه و شادی را برانگیخته بودند ، دست کشیده اند. آنها به خودی خود اشک آور ، بدخلق ، تحریک پذیر و لمس کننده هستند. فعالیت ذهنی آنها کند می شود ، حافظه بدتر می شود ، تمرکز حواس کاهش می یابد. مشکلات با برنامه ریزی به وجود می آیند ، آینده بی معنی به نظر می رسد و موارد منفی بیشتر از گذشته به یاد می آیند. عزت نفس کاهش می یابد. این شرایط زمانی پیچیده تر می شود که فرد شروع به احساس مالیخولیا ، تا حد "سودای مرگبار" کند. علاوه بر این ، این وضعیت شبیه عزاداری نیست (اما می تواند با اندوه آسیب شناسی ایجاد شود). تقریباً همیشه ، چنین افرادی در بدن خود ، در قفسه سینه و شکم احساس مالیخولیا می کنند و آن را با عبارت "فشارهای مالیخولیایی" ، "روح درد می کند" ، "روح را از مالیخولیا جدا می کند" و غیره بیان می کنند. با ظهور هذیان می توان درجه شدید را در نظر گرفت.

2. افسردگی بیهوشی

همچنین اتفاق می افتد که افسردگی مالیخولیا تغییر می کند ، مردم از خلاء کامل معنوی ، بی تفاوتی ، از بین رفتن همه احساسات ، حتی برای عزیزان ، شکایت می کنند. نه عشق ، نه ترس - هیچی. در موارد خفیف تر ، آنها وضعیت خود را "خفه شدن" ، "بی حسی" توصیف می کنند ، آنها می گویند که متحجر شده اند ، "کسل کننده" و بی رحم شده اند. چنین افرادی غیرفعال ، ساکت هستند ، در قسمت های دشوارتر مدت طولانی می نشینند یا در یک موقعیت دراز می کشند ، با زمزمه ، تک آهنگی ، با مکث پاسخ می دهند. در موارد دشوار ، آنها حتی ممکن است حس بدن یا قسمتهای جداگانه آن را از دست بدهند ، دچار حماقت شوند.

3. افسردگی آپاتوآدینامیکی

برخلاف افسردگی بیهوشی ، مردم اینجا نسبت به از دست دادن احساسات خود بی تفاوت هستند. شخص همه چیز را می بیند ، می شنود ، می فهمد ، اما نسبت به وضعیت خود بی تفاوت است ، مانند "جسد زنده". علاوه بر بی حالی ، بی تفاوتی و بی تفاوتی ، چنین افرادی دارای کاهش لحن عضلانی ، اختلال در راه رفتن ، دست خط ، خم شدن ستون فقرات و افتادن شانه ها (به اصطلاح ژست عزادار) هستند ، چشم آنها خالی است. در این مورد ، هیچ توهم و توهم وجود ندارد ، وضعیت در عصر بدتر می شود ، گاهی اوقات فرد به طور مبهم از ناهنجاری وضعیت خود آگاه است. اشکال خفیف افسردگی بی حسی شامل پس از زایمان ، محافظتی ، افسردگی زمستانی و خستگی مزمن است.

4. افسردگی پس از زایمان

معمولا ، در پس زمینه تغییرات هورمونی ، 3-5 روز پس از زایمان ظاهر می شود ، یک روز طول می کشد و نیازی به مداخله خاصی ندارد. با این حال ، گاهی اوقات ، احساس از دست دادن انرژی منجر به از دست دادن احساسات می شود (نزدیک ترین حالت به افسردگی پس از زایمان به افسردگی بی حسی است) ، اشک ریختن "دقیقاً همانطور" ظاهر می شود و عصبانیت ممکن است به ویژه در مورد یک کودک ظاهر شود. با گذشت زمان (از 3 ماه تا 1 ، 5 سال) بیزاری از رابطه جنسی ، احساس رها شدن و بی معنی بودن وجود دارد. وخامت جدی فقدان احساسات خوب برای کودک است که باعث آسیب جسمی به نوزاد (لرزش ، ضربه زدن) ، فریاد زدن بر روی نوزاد ، گریه مادر (گریه مستمر) ، بی خوابی و هر شرایطی که زندگی و سلامت مادر را تهدید می کند ، می شود. یا کودکافسردگی پس از زایمان می تواند به روان پریشی پس از زایمان تبدیل شود و سایر اختلالات روانی را نیز اضافه کند. اطلاعات بیشتر در مورد آن را در اینجا روانگردان پس از زایمان بخوانید. بلوز ، افسردگی یا روان پریشی

5. افسردگی زمستانی (افسردگی وابسته به نور)

این همان "بلوز پاییز" است ، که با این واقعیت همراه است که روزها کوتاه تر می شوند و شب ها طولانی تر می شوند. علیرغم نام بازیگوش ، بلوز پاییزی شکل پیچیده ای از افسردگی است. دلیل این امر در ساعات کوتاه روز است که در طول آن مغز وقت ندارد مقدار مشخصی ملاتونین ، هورمونی را تنظیم کند که ریتم های زیستی بدن را تنظیم کرده و بر احساسات تأثیر می گذارد. این خود را با خلق و خوی بد ، احساس افسردگی ، بی تفاوتی ، احساس خستگی مداوم ، کاهش عملکرد ، خواب آلودگی ، افزایش اشتها با افزایش وزن نشان می دهد. از نظر جسمی ، مردم از درد در ناحیه گردن ، پشت ، شکم ، قفسه سینه ، درد در بازوها و پاها و سردرد شکایت دارند. این علائم به طور منظم از اواسط پاییز ظاهر می شوند ، تا ژانویه تشدید می شوند و به طور کامل نزدیک به ماه مه ناپدید می شوند.

6. سندرم خستگی مزمن (CFS)

کاهش مکانیسم های تقویت و تولید انرژی در CFS مانند همه انواع افسردگی های بیهوشی است. افراد در صبح احساس از دست دادن نشاط می کنند ، گاهی اوقات با سرگیجه ، حالت تهوع ، ضعف حافظه و توجه همراه می شود.

7. افسردگی استنیک

این افزایش خستگی ، تحریک پذیری ، ضعف ، کاهش استقامت در برابر استرس و خستگی معمولی است. با بدخلقی یا ناراحتی جزئی در بدن ، چنین افرادی ممکن است فکر کنند که به شدت بیمار هستند.

8. افسردگی دیسفوریک

این حالت خلقی را با عصبانیت ، تحریک پذیری ترکیب می کند ، که اغلب با خشونت ، تهدید و اقدامات تهاجمی به خشم تبدیل می شود. چنین افرادی غالباً جایی برای خود نمی یابند ، نیاز غیرقابل مقاومت به حرکت را تجربه می كنند ، از همه چیز مزاحم ، مزاحم ، گزنده ، بی حوصله و ناراضی می شوند. در موارد شدید ، هوس تخریب بی معنی اجسام وجود دارد.

9. افسردگی تحریک شده

با این نوع افسردگی ، خلق و خوی مضطرب و مالیخولیا با گفتار و هیجان حرکتی ترکیب می شود. مردم بسیار ، به طور مختصر و قاطع می گویند که به نظر می رسد تصور یک چیز بد ، نوعی بدبختی ، فاجعه ای است که قرار است برای آنها یا عزیزانشان رخ دهد. بی قرار ، پیوسته راه می روند ، نمی توانند جایی برای خود بیابند و انگشتان خود را بچرخانند. ناگهان ممکن است جاذبه ای مقاومت ناپذیر برای شکنجه خود ظاهر شود و غیره. این یک وضعیت جدی است ، اغلب نتیجه افسردگی مالیخولیک است ، به همین دلیل است که در مرحله اول کار یک روانشناس بسیار مهم است که به موقع و به اندازه کافی وضعیت و شایستگی مراجعه کننده را ارزیابی کند.

10. افسردگی هیپوکندریاکال

کاهش خلق و خو ، اشک ریختن ، اضطراب ، نارضایتی ، اختلال در اشتها ، خواب ، چرخه قاعدگی ، همه اینها با این واقعیت ترکیب می شود که به طور کلی ، یک فرد سالم متقاعد شده است که به بیماری خاصی مبتلا شده است. او به دنبال احساسات ناخوشایند در بدن است و آنها را به عنوان یک علامت تفسیر می کند. با گذشت زمان ، چنین احساساتی می تواند جسمانی شود (هنگامی که شخص "واقعاً" احساس درد یا مشکلی در یک اندام سالم می کند ، اما پزشکان هیچ چیزی را تشخیص نمی دهند).

11. هیپوتیمیا و افسردگی فرعی

خلق و خوی ضعیف ، ضعف ، بی حالی ، تنبلی ، ناتوانی ، غم ، کاهش عزت نفس ، اغراق در مشکلات واقعی ، سرزنش خود به خاطر بزدلی ، ناتوانی در "جمع شدن خودم" …

هر چند وقت یکبار ، وقتی خستگی جمع می شود و این احساس وجود دارد که همه چیز به یکباره روی ما جمع شده است ، ما به ویروس نوری مبتلا می شویم و با بیماری ، زمان و منابع اضافی برای حل وظایف یا لغو آنها دریافت می کنیم. هنگامی که مشکلات آنقدر جمع می شوند که ما زمان تجزیه و تحلیل و حل همه آنها را نداریم ، این امر باعث ایجاد افسردگی می شود. این احساس به عنوان یک احساس ناامیدی ، غم و اندوه ، گاهی اوقات با احساس گناه و ترس همراه است.افرادی که تمایل چندانی به درون نگری ندارند ، این کاهش کوتاه مدت خلق و خو را با مصرف الکل ، ورزش ، رابطه جنسی ، شیرینی یا حتی "آرامبخش های ملایم" مانند سنبل الطیب و غیره تسکین می دهند.

12. افسردگی همراه با اختلالات اضطرابی

خلق افسرده با عوامل هیپوکندری ، فوبیا ، حملات وحشت زدگی ، افسردگی مخفی و غیره افسردگی های اضطرابی به ویژه پیچیده هستند و منشا آنها عبارتند از:

- درون زا - بدون دلیل مشخص ایجاد می شود ، ناگهان صبح شروع می شود ، با احساس شدید اضطراب ، عدم امید به آینده بهتر همراه است و اغلب منجر به خودکشی می شود.

- واکنشی - به عنوان واکنش به استرس شدید (اخراج ، اخبار بیماری یا مرگ یکی از عزیزان و غیره)

- روان رنجور - هنگامی که فاصله بین من ایده آل و من واقعی به شدت تجربه می شود

- ارگانیک - در نتیجه تغییرات ریخت شناسی در مغز ، تومورها و در نتیجه مسمومیت بوجود می آید

13. افسردگی مخفی (اختلالات روان تنی) و

14. افسردگی جسمانی (بیماریهای روان تنی)

دلایل منشأ آن به طرق مختلف شرح داده می شود ، جوهر در این واقعیت خلاصه می شود که انرژی "منفی" منتشر نشده (اغلب و احساسات منفی طولانی مدت - عدم تعادل هورمونی) به دنبال راهی برای خروج از بدن است. به طور عینی ، پزشکان هیچ تغییر قابل توجهی در بدن انسان پیدا نمی کنند. از نظر ذهنی ، چنین افرادی واقعاً درد می کنند (معده ، قلب ، سر و غیره). افسردگی و چاقی نیز به طور جداگانه در نظر گرفته می شوند.

15. افسردگی ثانویه در اختلالات جسمی

بیشتر با افسردگی بی علاقگی ارتباط دارد. این اتفاق زمانی می افتد که فرد برای مدت طولانی بیمار است ، تحت درمان "مادام العمر" ، با ناتوانی یا در نتیجه درمان ناموفق است.

توصیه شده: