تبریک ، شما یک دختر دارید! نقش پدر در سرنوشت یک زن

تصویری: تبریک ، شما یک دختر دارید! نقش پدر در سرنوشت یک زن

تصویری: تبریک ، شما یک دختر دارید! نقش پدر در سرنوشت یک زن
تصویری: فقط یک حبه سیر رو داخل آن بگذارید و نتیجه آن! 2024, مارس
تبریک ، شما یک دختر دارید! نقش پدر در سرنوشت یک زن
تبریک ، شما یک دختر دارید! نقش پدر در سرنوشت یک زن
Anonim

زنانگی ، ارزش خود ، جسارت ، احساس "حق" در یک دختر تحت نگاه دلسوزانه پدرش بوجود می آید. نگاهی مملو از لطافت و عشق پدرانه ، عاری از "سایه" ، به شکل گیری بهزیستی روانی یک زن بالغ آینده کمک می کند. "مادر خانه ، طبیعت ، خاک ، اقیانوس است. در واقع ، پدر اصل طبیعی را نشان نمی دهد. "ای. فروم نوشت. پدر بدون ارتباط با اصل طبیعی ، نماینده قطب دیگر وجودی انسان است: جهان اندیشه ، اشیاء ساخته شده توسط انسان ، قانون و نظم ، نظم ، مسافرت و ماجراجویی. پدر راه را به دنیا آموزش می دهد و به دخترش نشان می دهد.

با بزرگ شدن یک دختر ، رشد عاطفی و روحی او تا حد زیادی به رابطه او با پدرش بستگی دارد. روانکاوان تأکید می کنند که برای رشد طبیعی دختر ، علاقه لیبیدینال دختر به پدرش مهم است ، توسعه آن تنها در صورتی امکان پذیر است که پدر با او در ارتباط باشد. این امر به جدایی دختر از مادر و یافتن هویت خود کمک می کند. نقش پدر در مرحله جدایی-جدا شدن (در سن 2-3 سالگی) به سرعت افزایش می یابد و در مرحله ادیپ بسیار مهم می شود. پدر نقش مهمی در تعیین مرزها ایفا می کند: مرزهای هویت خود ، مرزهای جنسیت و نسل. پدر حامل قانون است ، او وظیفه منع ، کنترل و نظم را دارد.

برای رشد طبیعی زنانگی ، پدر باید از نظر احساسی در دسترس باشد. رابطه پیش از مدنی با مادر ، مانند هدف اصلی عشق و شناسایی ، دگرگون می شود. دختر از مادرش جدا می شود. پدر ، با انجام وظیفه خود ، دختر را دعوت می کند تا خیمه های آسمانی را ترک کرده و تحت تأثیر زیبایی جهان قرار گیرد و امکانات خود را در آن ببیند. پدر راهنمای کودک به جهان است. او تصوری از قوانین و قوانین اجتماعی (از جمله رفتار نقش جنسی) به دختر می دهد.

پدر اولین شخصیت مرد در زندگی دختر است که بر اساس آن او برای اولین بار الگوی نگرش نسبت به مردانگی درونی خود و در نهایت مردان واقعی را شکل می دهد. از آنجا که پدر دیگری است ، یعنی متفاوت از او و مادرش ، او همچنین متفاوت بودن ، منحصر به فرد بودن و فردیت او را شکل می دهد.

نگرش پدرانه نسبت به زنانگی دختر تعیین می کند که چگونه یک زن از او شکل می گیرد. یکی از وظایف متعدد پدر این است که به دخترش کمک کند تا از یک خانه امن مادری به دنیای خارج گذر کند تا با دنیای خارج ادغام شود و با درگیری هایی که ایجاد می کند کنار بیاید.

نگرش پدر نسبت به کار و موفقیت ، نگرش دختر نسبت به کار و موفقیت را شکل می دهد. اگر پدر شکست خورده باشد و خود دچار اضطراب شود ، به احتمال زیاد دختر الگوی کمرویی و ترس خود را جذب می کند.

به طور سنتی ، پدر ایده آل ها را برای دخترش تعریف می کند. پدر مدل اقتدار ، مسئولیت ، توانایی تصمیم گیری ، عینی بودن ، نظم و قانون را ایجاد می کند. وقتی یک دختر بالغ می شود ، پدر عقب می افتد تا بتواند این آرمان ها را درونی کند و آنها را در خود به فعلیت برساند. اگر نگرش او نسبت به این جنبه های زندگی بسیار سفت و سخت یا بسیار نرم باشد ، بر نگرش دخترش نسبت به این جنبه های زندگی تأثیر می گذارد.

برخی از پدران ، با ارضای خواسته ها و هوس های خود ، نمی توانند برای خود محدودیت تعیین کنند ، اقتدار درونی خود را احساس نمی کنند و به الگوی رفتاری "اشتباه" دختران خود تبدیل می شوند. چنین مردانی اغلب "برای همیشه جوان" باقی می مانند. آنها می توانند عاشقانه باشند ، از درگیری در زندگی واقعی اجتناب کنند و نتوانند مسئولیت را بر عهده بگیرند. چنین پدرانی تلاش می کنند تا در فضای امکانات بمانند ، از واقعیت دوری کنند و به نوعی زندگی مشروط داشته باشند.نمونه های بسیار معمولی از چنین مردانی را می توان در میان افراد معتاد یافت که برای همیشه به موضوع اعتیاد خود وابسته اند. اینها "دون ژوان" هایی هستند که از یک دامن به دامن دیگر می دوند ، "پسران کوچک" مطیعانه در برابر زنان قدرتمند می خزند ، "پدران" دختران خود را اغوا می کنند.

دختران چنین پدرانی "تا ابد جوان" الگوی لازم برای نظم و انضباط شخصی ، تعیین مرزها را ندارند و در بزرگسالی اغلب احساس امنیت نمی کنند ، از شک و تردید در خود ، اضطراب ، سرماخوردگی و به طور کلی رنج می برند. ، از احساس ضعف نفس. علاوه بر این ، اگر پدر کاملاً ضعیف بود ، به احتمال زیاد دختر از او خجالت می کشد. و اگر دختر از پدرش شرمنده بود ، به احتمال زیاد او این احساس شرم را به خود منتقل می کند. در چنین شرایطی ، دختر تصویر یک مرد و پدر ایده آل را ایجاد می کند و تمام زندگی او به جستجوی این ایده آل تبدیل می شود. در این تلاش ، او می تواند به مرد ایده آل وابسته شود که فقط در تخیلات او وجود دارد.

به احتمال زیاد عدم تعهد او در رابطه با پدرش باعث عدم اعتماد به مردان می شود ، که می تواند در تمام حوزه معنوی ، یعنی به زبان استعاره ، به "خدا پدر”. در عمیق ترین سطح ، او از یک مشکل حل نشده مذهبی رنج می برد ، زیرا پدرش برای او حوزه ای از روح ایجاد نکرده است. آنایس نین ، معروف به رمانهای اروتیک خود و داشتن یک دفتر خاطرات احساسی که دختری یازده ساله برای پدرش شروع به ثبت آن کرد ، در این باره گفت: "من یک مربی معنوی نداشتم. پدر من؟ "از نظر من ، او به نظر من هم سن و سال من است." مادلین موری اوهار ، بنیانگذار جنبش آتئیست در ایالات متحده را به یاد می آورم ، که یکبار سعی کرد پدرش را با چاقوی آشپزخانه بکشد و فریاد می زد: "من تو را مرده می بینم! به تو می رسم! من از روی قبر شما عبور می کنم!"

پدران دیگر به سفتی متمایل هستند. آنها سخت ، از نظر احساسی سرد ، بی تفاوت ، دختران خود را با نگرشی مستبدانه به بردگی می گیرند. غالباً این مردان از انرژی حیاتی محروم هستند و از زنانگی درونی و حوزه حسی خود جدا شده اند. برای آنها ، اطاعت ، وظیفه و عقلانیت در راس امور قرار دارد. چنین پدرانی اصرار دارند که دخترانشان این ارزشها را دارند. برای آنها ، کنترل و رفتار صحیح در اولویت است ، خودانگیختگی برای آنها بیگانه است و بر خلاقیت و احساسات بسته هستند.

جنبه منفی روابط این است که آنها اغلب ویژگی های "زنانه" را سرکوب می کنند. برخی از نمونه های چنین پدرانی عبارتند از: "پدرسالاران" که تمام منابع مادی را کنترل می کنند و بنابراین زنان و دختران خود را سرکوب می کنند. وکلایی که قوانین را ایجاد کرده و دستور می دهند که آنها را رعایت کنند. خانه سازانی که از دخترانشان می خواهند نقش های زنانه مورد نظر خود را ایفا کنند. "قهرمانانی" که کوچکترین ضعف یا هرگونه تفاوتی را از دیگران تشخیص نمی دهند.

دختران چنین پدرانی اغلب خود را کاملاً از غرایز زنانه خود جدا می دانند ، زیرا پدران آنها نمی توانند زنانگی آنها را تشخیص دهند. از آنجایی که چنین زنانی رفتار بی ادبانه ای را از سوی پدر خود تجربه کرده اند ، احتمال بیشتری وجود دارد که با خود یا دیگران به همان شیوه رفتار کنند. اگر آنها شروع به شورش کنند ، چیزی بی رحمانه اغلب در این شورش خود را نشان می دهد.

برخی از دختران به طور کامل قوانین اقتدارگرا را می پذیرند و سپس آنها برای همیشه از زندگی خود سر باز می زنند. دیگران ، اگرچه ممکن است شورش کنند ، اما تحت کنترل پدر باقی می مانند و با چشم به او عمل می کنند. دختران هر دو پدرهای بیش از حد سلطه گر و بیش از حد ملایم اغلب روابط سالم با مردان ندارند و در بروز معنویت خلاق مشکل دارند.

این دو گرایش شدید هستند که می توانند در رابطه بین پدر و دختر وجود داشته باشند. اما نگرش اکثر پدران ترکیبی از این دو گرایش است. و حتی اگر پدر فقط یکی از این افراط را در زندگی بروز دهد ، گرایش دیگر را ناخودآگاه نشان می دهد.بنابراین ، یک پدر مستبد به طور ناگهانی ممکن است ناگهان یک انفجار غیرقابل کنترل احساسات را تجربه کند ، که تهدیدی برای نظم مستقر آنهاست ، احساس امنیت را نقض می کند و باعث ایجاد وحشت در دختران آنها می شود. از آنجا که چنین پدرانی عمداً عاطفی بودن آنها را تشخیص نمی دهند ، اما هر از گاهی احساسات خشونت آمیزی بر آنها غلبه می کند ، بنابراین کودکانی که تجلی این احساسات را مشاهده می کنند ، بیشتر و بیشتر می ترسند. اتفاق می افتد که جنبه های جنسی در طیف احساسات افزایش می یابد - به عنوان مثال ، هنگامی که پدری تنبیه بدنی را برای دخترش اعمال می کند به گونه ای که او از نظر جنسی احساس خطر می کند. بنابراین ، اگرچه رفتار منطقی پدر بر اساس وظیفه والدین او تعیین می شود و در سطح آگاهانه ممکن است از خط موجود عبور نکند ، اما این گونه رنگ ها می توانند در پس زمینه انگیزه های نابالغ جوانی که ناخودآگاه می شکنند ، به نظر برسد.

"پدر اغوا کننده" رابطه با دخترش را اروتیک می کند و حتی اگر انگیزه های جنسی به عمل تبدیل نشوند ، این نگرش بسیار ناخودآگاه دختر را با پیوندهای تخلف ناپذیر یک راز ناگفته و نامناسب پیوند می دهد که می تواند تمام زندگی او را مسموم کند.

به احتمال زیاد پدرانی که از دختران خود لذت می برند نیز از بدبینی تحقیرآمیز قاضی خشن پنهان در ناخودآگاه خالی نیستند. چنین پدری ممکن است به طور غیر منتظره ای دخترش را به خاطر همان جلوه های تکانشی که در خودش دوست ندارد محکوم کند.

بسیاری از زنانی که به موفقیت های اجتماعی بزرگی دست یافته اند ، دستور پدر را به ارث برده اند "پیش بروید ، تسلیم نشوید و همه چیز برای شما خوب خواهد شد" ، "ریسک یک امر نجیب است". چنین پدرانی زنانگی را نادیده نمی گرفتند ، اما نترس بودن را به دختران خود می آموختند. و دختران بزرگ شدند و در حرفه خود به موفقیت دست یافتند ، زیرا آنها می دانستند چگونه با قوانین مردان بازی کنند ، در حالی که فراموش نمی کنند که آنها یک زن هستند.

وقتی پدر سعی می کند جنسیت کودک را نفی کند و از دختر یک پسر بزرگ کند ، موضوع کاملاً دیگری است. به هر حال ، حتی امروزه بسیاری از پدران دوست دارند یک پسر وارث داشته باشند. چنین پدرانی می توانند دختر را از دنیای زنان "قطع" کنند و ویژگی های مردانه را در او پرورش دهند. در بزرگسالان ، این دختران همچنان "دختر پدر خود" هستند و از جهان ارزشهای مردانه به ضرر اصل زن دفاع می کنند. اغلب چنین زنانی تنها با "سر" خود زندگی می کنند و از بدن خود جدا شده اند. به عنوان یک قاعده ، احساس رمانتیسم ، وابستگی به عشق و عاشقانه برای این زنان بیگانه است.

پدران دیگر ، که از جنسیت نوزاد تازه متولد شده خود ناامید شده بودند ، متقاعد شده بودند که "مرغ پرنده نیست ، زن مرد نیست" ، در دختر چنین ایده هایی را ایجاد می کند که باید بدون چسبیدن زندگی کرد و در هیچ کاری ذهن خود را نشان نداد. مسیر. به طور کلی برخی از والدین معتقدند که ذهن برای زن مجازات خدا است و مخفی نگه داشتن آن عاقلانه است ، در غیر این صورت زن تنها و غم های بزرگ خواهد بود. به چنین دخترانی آموزش داده می شود که ریسک نکنند ، همیشه مرتب ، آرام و معتدل باشند و عبارت "شما یک دختر هستید!" در چنین شرایطی ، حتی تمایلات خوب نیز غیر ضروری می شوند. بسیاری از پدران محافظه کار به طور جدی طبقات را به طور کامل به مردان و کاملاً زن تقسیم می کنند. چنین پدرانی اجازه نمی دهند دخترانشان در حالی که کار مورد علاقه خود را انجام می دهند به آنها نزدیک شوند و در نتیجه بین خود و دخترش دیوار نفوذ ناپذیری برپا کنند. چنین پدری علاقه ای به کاری که دخترش دوست دارد انجام دهد ندارد.

در "موش های خاکستری" پدران اغلب در دوران کودکی مستبد بوده و با آنها بدرفتاری می شود. نیازهای دختران آنها توسط چنین پدرانی نادیده گرفته می شد و هرگونه تجلی فردیت سرکوب می شد. چنین زنانی ، که بالغ شده اند ، تحمل شرایطی را که در آنها نیاز به نشان دادن "شخصیت" خود دارند ، دشوار می دانند. آنها تقریباً هرگز درگیر روابط عاشقانه نمی شوند ، نمی توانند توطئه ها را تحمل کنند ، زیرا اصلاً نمی دانند در این زمینه ها چگونه عمل کنند.

در برخی موارد ، اگر دختر و مادرش زندگی نکنند وضعیت بهتری خواهند داشت. اما صرف نظر از این که دختر پدر داشته است (آیا او را دیده است یا آیا به خاطر می آورد) ، او همیشه تصویر یک شخصیت پدری را دارد.و حتی با نبود فیزیکی پدر (طلاق ، مرگ) ، پدر هنوز در خانواده به شکل "تصویر" ، نماد یا افسانه خاصی حضور دارد. و اگر این اسطوره دارای مفاهیم مثبتی باشد بهتر است. با این حال ، اسطوره باید وجود داشته باشد ، فقدان یک اسطوره حتی از یک افسانه "بد" بر سلامت روان تأثیر می گذارد.

یک "پدر به اندازه کافی خوب" ، که به سادگی دخترش را دوست دارد بدون اینکه مشکلات روانی او را وارد رابطه کند ، به او کمک می کند تا به یک زن خودکفا تبدیل شود که می تواند احساس اعتماد به نفس و راحتی کند.

ادبیات: 1. لئونارد لیندا اس. آسیب های احساسی زنان: شفا در دوران کودکی

رابطه با پدر

2. Schaller J. از دست دادن و یافتن پدر

3. فروید Z. عاشقانه خانوادگی روانگردان ها

4. فروم ای. هنر عشق

توصیه شده: