رابطه با علامت جسمانی

تصویری: رابطه با علامت جسمانی

تصویری: رابطه با علامت جسمانی
تصویری: کاش قبل از آشنایی و رابطه جدی این ویدورو می دیدم #ازدواج #دوست_دختر #زندگی_سالم 2024, آوریل
رابطه با علامت جسمانی
رابطه با علامت جسمانی
Anonim

قسمت شرح داده شده در مقاله در دسامبر 1995 برای من اتفاق افتاد. من تازه شروع به استفاده از درمان گشتالت کردم. من بیشتر بصری عمل می کردم. اما ، پس از آن ، اغلب او در ارتباط با همکاران و مشتریان به او باز می گشت. بنابراین تصمیم گرفتم این داستان را با نوشتن به پایان برسانم و بدانم که در آن زمان چه اتفاقی افتاد.

یک مراجعه کننده به من مراجعه کرد که دوره روان درمانی را در قالب NLP با یکی از همکارانم در مرکز شهر برای کمک های اجتماعی و روانی شروع کرد که در آن زمان در تعطیلات بود. از همان ابتدا روی 1-2 جلسه تمرکز داشتم. در اولین جلسه ، مشتری بیشتر وضعیت خود را شرح داد. در زمان ملاقات ما ، مشتری حدود 56 سال داشت. از این میان ، او حدود 30 سال ازدواج کرد. شوهرش 10 سال پیش دچار سکته مغزی شدیدی شد و معلول شد. یکی از عواقب آن حملات خشم و رفتار پرخاشگرانه بود که عمدتاً برای عزیزان انجام می شد. هرگونه اقدام همسر و پسرش می تواند او را دیوانه کند. پسر زندگی جداگانه را انتخاب کرد. متخصصان مغز و اعصاب و روانپزشکان ، که مراجعه کننده با آنها صحبت می کرد ، او را متقاعد کردند که این نشان دهنده اراده بد همسر نیست ، بلکه نشانه بیماری است. شما نباید از او ناراحت شوید ، همانطور که آنها در سرفه در بیمار مبتلا به ذات الریه ناراحت نمی شوند. مشتری تصمیم گرفت از توصیه های او پیروی کند ، اما به زودی احساس کرد "غرق و غرق" شده است. به سرعت خسته شد و خوابش مختل شد. درد شدید در قلب ایجاد شد. پزشکان بیماری کرونر قلب او را تشخیص دادند. و آنها گفتند که استرس عاطفی برای او به شدت ممنوع است. آنها می توانند باعث پیشرفت بیماری و حتی مرگ شوند.

- خوب ، با این باید چکار کنم؟ - مشتری پس از 40 دقیقه مکالمه ناخواسته از من پرسید.

- راستش ، من خودم را نمی شناسم؟ - جواب دادم. - چی دوست داری؟

سپس این مکالمه شامل تلاش های ناموفق من برای درک چگونگی فرمایش درخواست درمانی از سوی مراجعه کننده بود. بدون مشارکت من ، مشتری به این نتیجه رسید که سلامتی برای او مهمتر و ساده تر است. من همچنین نگرش "نگران نباش" را زیر سوال بردم. من همچنین علاقمند بودم که مشتری علاوه بر اضطراب چه احساسی دارد ، به گفته مشتری ، علائم آن در چهره او بود. اگرچه ، به نظر من ، این بیشتر مربوط به اضطراب بود. اینگونه بود که من جلسه اول را با شکستن محل تلاقی و کار با اینتروکت ها به پایان رساندم. من همزمان سعی می کردم تعادل عملکردهای خود را بازگردانم ، عمدتاً به نفس و هویت اشاره داشت.

جلسه دوم حدود یک هفته بعد برگزار شد. مشتری افسرده به نظر می رسید. خمیده نشست و شانه هایش پایین افتاد ، با صدایی آهسته و آهسته صحبت می کرد و چهره اش یک حالت یکنواخت و دردناک را حفظ می کرد. او گفت که یک روز قبل با همسرش درگیری شدیدی داشت. پس از او حمله قلبی رخ داد. مجبور شدم با آمبولانس تماس بگیرم. او اکنون در مرخصی استعلاجی به سر می برد. اما این او را بدتر می کند ، زیرا در حال حاضر او مجبور است همیشه با شوهرش باشد. من توجه مشتری را جلب کردم که در حال حاضر شوهرش در آنجا نیست ، اما بعید است وضعیت سلامتی او مناسب او باشد. مشتری جواب داد

احساس فشار و درد در ناحیه قلب می کند و نگران احتمال تکرار حمله قلبی است. او دوست دارد احساس خود را تغییر دهد. من پیشنهاد کردم با این علامت با استفاده از تکنیک دو صندلی کار کنم. مشتری قلب خود را روی صندلی دوم نشان داد. او با پشیمانی به سمتش برگشت که نمی تواند کار درستی انجام دهد و به اندازه کافی از او مراقبت می کند. در پاسخ ، قلب شروع به سرزنش مشتری کرد. من توجه مشتری را به آنچه واقعاً فشرده می کند ، قلب او را آزار می دهد جلب کردم. من پیشنهاد می کنم این را با پشیمانی او ترکیب کنم. این مشکل برای مشتری بود و پس از چندین تعویض نقش به دست آمد. در همان زمان ، وضعیت مشتری شروع به نوسان شدید کرد.

روی صندلی "قلب" ، سخنرانی او سایه ای مخرب پیدا کرد و تعداد سرزنش ها افزایش یافت.روی صندلی 1 ، مشتری همچنان با صدایی ماتم انگیز و شاکی صحبت می کرد ، در حالی که درد و فشار در قفسه سینه افزایش می یافت. به خصوص در لحظه ای که او در مورد آنها با قلب خود صحبت می کرد. پس از 15 دقیقه ، با توجه به پویایی و شدت درد ، متوجه شدم که بیمار در حال ایجاد حمله دیگری از آنژین صدری است. در اینجا من ترسیده بودم ، زیرا به دلیل تحصیلات پزشکی خود از خطر آن آگاه بودم. پس از برخی درگیری های داخلی ، تصمیم گرفتم که اگر ظرف چند دقیقه دیگر وضعیت را تغییر ندهم ، به دنبال نیتروگلیسیرین برای مشتری باشم. سپس به مشتری پیشنهاد کردم که قلب شوهرش را روی صندلی بگذارد. با انجام این کار ، من عملکرد خود مشتری را تغییر دادم ، اما در عین حال بازتاب مجدد را به سطح فرافکنی برگرداندم. پیشنهاد من با مقاومت روبرو شد. مشتری شروع به اعتراض کرد: "شوهر بزرگ است ، اما قلب کوچک است." اگرچه او نیز رفتار گستاخانه ای داشت. به اصرارم ادامه دادم. با توجه به پیشرفت مشتری در NLP ، پیشنهاد کردم تصویر شوهر را به اندازه قلب کاهش دهم. مشتری به طرز شگفت انگیزی به راحتی موفق شد.

او گفت: "اینجا او روی لبه یک صندلی نشسته و پاهایش را تکان می دهد."

من پیشنهاد کردم: "خوب ، حالا بیایید او را خرد کرده و به او صدمه بزنیم."

مشتری شروع به بحث در مورد این پیشنهاد با علاقه قابل توجه کرد. و چند بار با سرخ کردنی خیالی به سر شوهرش کوبید.

- شوهرت چطوره؟ من پرسیدم.

- ساکت و بی صدا ، - مشتری پاسخ داد.

همه این اقدامات با کاهش احساس درد و فشار همراه بود. پس از آن ، من به روشهای مختلف به مشتری پیشنهاد دادم که بیان تجاوز را افزایش دهد ، در حالی که همزمان بر احساسات او تمرکز می کرد. مشتری به تدریج از عصبانیت او آگاه شد.

او گفت: "خوب ، می دانم که او مرا عصبانی می کند." - و با او چه کنیم؟ در واقع به سر او ضربه نزنید. او در حال حاضر ضعیف است

- حالا برای کاهش درد چه کردید؟ من پرسیدم. - فکر نمی کنم در دفتر کارم شوهر یا ماهیتابه ای دارم.

مشتری با تعجب قابل توجهی متوجه شد که درک و پذیرش خشم او ، حتی در فانتزی ، به او کمک می کند احساس بهتری داشته باشد. ما در مورد خرید یک کیسه مشت و پیوست یک عکس بزرگتر از همسرش به آن و تعدادی دیگر از روشهای کمتر م effectiveثر و واقع بینانه تر و ایمن تر برای بیان خشم از طرف مشتری بحث کردیم. مشتری تصمیم گرفت با استفاده از آنها در خانه آزمایش کند. در حالی که کمتر از 10 روز به تعطیلات درمانگرش باقی مانده بود ، ما توافق کردیم که در صورت بروز هر گونه مشکل پیش بینی نشده ، مراجعه کننده مجدداً با من ملاقات کند. اما او در پذیرش نه به من و نه به همکارم ظاهر نشد.

در حال حاضر ، با نگاهی گذرا ، متوجه می شوم که تقریباً از همان تکنیک پرلز استفاده کرده ام. در مرحله اول ، این یک "شاتل" است ، هنگامی که مشتری به طور متناوب از منطقه داخلی احساسات به منطقه میانی افکار و روابط حرکت می کند. اما این فرآیند مراحل خاصی نیز دارد که توسط پرلز برای کار با پدیده دیگری از منطقه میانی ، یعنی رویا ، توصیف شده است.

  1. در مرحله اول ، تغییر خاصی در مکانیسم فرافکنی رخ می دهد. یک رویا ، یا بهتر بگویم تصویری از یک رویا ، مانند یک علامت ، با همه ماهیت فرافکنی آن ، دارای یک ویژگی جزئی و درونی خاص است. بخشی از روح بیگانه می شود ، اما نوعی ارتباط رسمی با آن باقی می ماند. شاید ما به سادگی در مورد پدیده ابتدایی تر و بنابراین باستانی شناسایی فرافکنی صحبت می کنیم که در گشتالت به عنوان ترکیبی از فرافکنی و بازتعریف تعیین شده است. من فکر می کنم در کار علائم خود خوب بودم. تبدیل پیش بینی جزئی به کل … این امر پس از شناسایی مراجعه کننده با اندام بیمار ، با تحقق علائم مشخص می شود.
  2. در مرحله بازسازی زمینه شخصی ، من از مشتری خواستم که رابطه با شوهرش را روشن کند. به نظر من ، این به طور کاملاً ارگانیک از مطالب قبلی جلسات نشأت می گیرد. من جایگزین عملکرد نفس مشتری شدم ، که ممکن است در مرحله معکوس شدن جزئی بازگردانی ضروری باشد.این امر نیز موجه است زیرا تحقق علامت ضد باعث کند شدن احساس و کاهش علامت می شود. و در شرایط ما ، بدون این ، به نظرم ادامه کار غیرممکن بود.
  3. در مرحله طرح جذب به نظر می رسد مشتری و شوهر در حال تغییر مکان هستند. در حال حاضر مشتری به طور غیرقابل کنترل پرخاش می کند و شوهر ساکت و ساکت می شود. من این ادغام را نشانه تماس کامل مشتری با عصبانیت او می دانم.
  4. و در اینجا ، کامل بودن واژگونی های برگشتی برای من کاملاً روشن نیست مشتری آزمایش فنی مسئولیت جدید را مستقیماً در رابطه با شوهر انتخاب می کند. من در این مورد به او اعتماد دارم اما این س remainsال باقی می ماند که آیا می توانستم شرایطی را برای این کار در طول جلسه ایجاد کنم.

توصیه شده: