چگونه وابستگی متقابل بوجود می آید و آیا می توان آن را شکست داد؟

فهرست مطالب:

تصویری: چگونه وابستگی متقابل بوجود می آید و آیا می توان آن را شکست داد؟

تصویری: چگونه وابستگی متقابل بوجود می آید و آیا می توان آن را شکست داد؟
تصویری: چگونه انرژی منفی‌ را از خانه خود دور کنیم؟ 💚 2024, مارس
چگونه وابستگی متقابل بوجود می آید و آیا می توان آن را شکست داد؟
چگونه وابستگی متقابل بوجود می آید و آیا می توان آن را شکست داد؟
Anonim

صمیمیت واقعی همیشه با ریسک های زیادی همراه است. این پارادوکس آن است: داشتن روابط عاطفی نزدیک برای خوشبختی ضروری است ، اما هیچ کس نمی تواند تضمین کند که یکی از آنها باعث درد شدید نخواهد شد. گاهی اوقات به نظر می رسد که یک احساس بیش از حد قوی می تواند شخصیت یک معشوق را جذب کند ، و گاهی اوقات ما از ترس وابستگی زیاد یا از دست دادن کسی که اینقدر عزیز شده است فلج می شویم. این تردیدها طبیعی است مادامی که مانع ایجاد روابط کامل نشوند - اما در برخی موارد زندگی شخص را تحت کنترل خود در می آورند و او را مجبور می کند که بارها و بارها از احساسات و دلبستگی های شدید دوری کند.

چگونه وابستگی متقابل بوجود می آید و آیا می توان آن را شکست داد؟

مشترک به طور موقت در دسترس نیست

بسیاری از داستانهای روابط سخت بدون قهرمان (یا قهرمان) مرموز و بحث برانگیز کامل نمی شوند. چنین افرادی تأثیر خوبی می گذارند و خود با کسانی که واقعا آنها را دوست داشته اند همدردی می کنند ، اما وقتی صحبت از صمیمیت عاطفی واقعی می شود ، دوست مهربان دیروز به موجودی سرد و بیگانه تبدیل می شود ، به دنبال افزایش فاصله است و از تشخیص اهمیت رابطه از قبل برقرار شده او نمی خواهد در مورد موضوعات شخصی صحبت کند و اوقات فراغت زیادی را صرف فعالیت ها و سرگرمی هایی می کند که هیچ ربطی به شریک زندگی ندارد ، آشکارا با فردی در طرفین معاشقه می کند و در سخت ترین موارد حتی از لمس کردن اجتناب می کند. به وضوح مشکلی پیش آمد ، اما چرا و در چه مرحله ای؟

معمولا ، شرکای چنین شخصیت هایی تمایل دارند دلیل را در خود جستجو کنند ، اما به احتمال زیاد ، این مشکل مدتها قبل از ملاقات آنها آغاز شده است. در یکی از برنامه های آموزشی گذشته ، ما قبلاً در مورد وابستگی به هم صحبت کرده ایم. وابستگی متقابل نقض وابستگی است ، که در آن فرد وسواس شریک زندگی خود را دارد و او را مرکز جهان می کند. توانایی برقراری روابط نزدیک با افراد دیگر و در عین حال خودکفا ماندن ، که رفتار اجتماعی سالم را در آینده تضمین می کند ، در اوایل کودکی شکل می گیرد - در روند گذار از همجوشی روانی با مادر در دوران نوزادی به جدایی با او در سن 2-3 سالگی و اگر در این دوره کودک آسیب روانی دریافت کند ، این مکانیسم ها می توانند خرابی جدی ایجاد کنند ، که در بزرگسالی خود را نشان می دهد.

منطقی است که فرض کنیم اگر یک فرد افراطی وجود داشته باشد - افراد وابسته به هم که فاقد خودکفایی هستند ، یکی دیگر وجود دارد - کسانی که برای برقراری روابط نزدیک مشکل هستند. این نوع تخلف معمولاً به عنوان وابستگی متقابل یا اعتیاد به اجتناب شناخته می شود. اما لازم به یادآوری است که اختلالات دلبستگی دقیقاً طیفی با سایه ها و درجات مختلف تجلی نقض هستند. نباید به وابستگی وابسته و وابستگی متقابل به عنوان یک دوگانگی سیاه و سفید بدون هیچ گونه ظرافت فکر کنید.

آنجلینا چکالینا ، دکترای روانشناسی ، محقق ارشد ، گروه روانشناسی شخصیت ، دانشکده روانشناسی ، دانشگاه دولتی مسکو

اصطلاح "وابستگی متقابل" مقاومت وحشتناکی را در من ایجاد می کند - گویی با کمک آن قطب دیگر "وابستگی" را گرفته و متعادل کردند. و ما چنین ساختار دوقطبی را بدست آوردیم ، از یک سو ترکیب کامل و اجتناب کامل از صمیمیت وجود دارد - از سوی دیگر ، با مجموعه ای از جلوه های رفتاری مخالف. به عنوان مثال ، رفتار وابسته به Wineholds خود را در "آسیب پذیری و آسیب پذیری" نشان می دهد ، در حالی که رفتار متقابل خود را در "قدرت و استحکام" نشان می دهد. و این طبقه بندی سوالات زیادی را در من ایجاد می کند. در واقع ، در روانشناسی وجودی و روان درمانی ، قدرت روح دقیقاً در توانایی پذیرش ضعف ، نقص ، توانایی ها و محدودیت های فرد بیان می شود.

تمایل به ادغام (روابط وابسته به هم) و اجتناب از صمیمیت بر اساس همین احساس است - فرد احساس می کند بسیار آسیب پذیر است ، دائماً احساس خطر می کند. فقط این احساس تهدید مربوط به چیزهای مختلف است.در مورد رابطه وابسته ، شخص احساس آسیب پذیری می کند ، تنها بودن با خود ، به شخصی در نزدیکی نیاز دارد تا بتواند خود را از طریق رابطه شناسایی کند. در واقع ، شخص دیگری در عملکرد آینه مورد نیاز است ، که در آن می توان "من هستم ، من خوب هستم" را منعکس و درک کرد. یا برعکس ، "من وجود دارم ، اما بد هستم".

در مورد روابط متقابل ، آسیب پذیری متفاوتی وجود دارد - ترس از طرد شدن ، رد شدن ، ترس از نزدیک شدن و سوختن. اتفاقی که به احتمال زیاد بیش از یکبار به روش های مختلف رخ داده است. واقعاً نزدیک شدن به چیزی که دوباره تهدید می کند بسیار ترسناک است. آیا می توان این را قدرت و استحکام نامید؟ به نظر من ، نه و این در مورد تسلیم شدن خود نیز است.

و همچنین می توانید به طردهای مختلف زندگی خود را از زاویه ای متفاوت مشاهده کنید. زندگی با علایق و نیازهای افراد دیگر (یا رفتن به محل کار) گاهی فرار ناخودآگاه از نزدیک شدن به خود است. وقتی شروع به نزدیک شدن به خود می کنید ، بسیاری از احساسات به دلیل تجربیات آسیب زای گذشته که تجربه نشده و سرکوب نشده اند ، در سطح ظاهر می شوند. به هیچ وجه نمی توان آن را طوری تهیه کرد که هم در آن زمان و هم اکنون آسیب نبیند. و بنابراین شما می خواهید آن را صدمه نبیند! و سپس هر یک از این رفتارها می تواند برای اجتناب از درد مناسب باشد - یا زندگی در همجوشی یا فرار از صمیمیت.

چه اتفاقی باید بیفتد تا زمانی که فرد به سن آگاهی خود برسد علائم واضحی از وابستگی نشان دهد؟ هیچ پاسخ قطعی برای این سال وجود ندارد ، اما گزینه های مختلف ممکن است. اولین مورد کنترل بیش از حد والدینی است که به کودک استقلال مطلوب را نمی دهند. در نتیجه ، کودک روابط نزدیک را با عدم آزادی ، فشار و ترس از دست دادن خود مرتبط می داند و بر دفاع از استقلال خود "متمرکز" می شود. او همچنان از این الگو در روابط بزرگسالان پیروی می کند.

گزینه دوم برعکس است: برعکس ، جدایی از مادر خیلی زود اتفاق افتاد ، قبل از اینکه کودک برای آن آماده باشد. یا او به سادگی گرما و توجه کمتری را از یکی از والدین (یا هر دو) دریافت کرد. در این مورد ، رابطه با درد از دست دادن و رد احتمالی همراه است. بنابراین ، بهتر است به کسی وابسته نشوید یا ابتدا شخص عزیز را ترک نکنید ، قبل از اینکه خود او شما را رد کند. بری و جانی واینهولد ، روانشناسان در فرار از صمیمیت می نویسند: "همانطور که مطالعات بالینی ما نشان داده است ،" معروف ترین کار خارجی در زمینه وابستگی متقابل "،" شایع ترین علت وابستگی و وابستگی متقابل ، ترومای رشدی است که به دلیل اختلال قابل تشخیص در آن ایجاد می شود. پیوند والدین و فرزندان که دلالت بر فقدان یا عدم تمایل عاطفی دارد. اگر این تفرقه شناسایی نشود و بر آن غلبه نشود ، عادت انزوا و بی تفاوتی ایجاد می شود که می تواند تأثیر جدی بر نگرش به صمیمیت در بزرگسالی داشته باشد."

برخی از روانشناسان همچنین معتقدند که مشکل ممکن است در رفتارهای بیش از حد عاطفی و غیرقابل پیش بینی والدین (بیشتر اوقات مادر ؛ مشکلات مرتبط با وابستگی متقابل ، بیشتر در مردان ایجاد می شود) - کودک این تصور را داشته باشد که احساسات و عواطف همیشه منجر به هرج و مرج خطرناک ، بنابراین بهتر است آنها را کنترل کنیم.

علاوه بر این ، جامعه مدرن رفتارهای وابسته به فرد را تشویق می کند-فردیت بسیار ارزشمند است ، جوانان یاد می گیرند که خودکفا (قوی) و یا خویشتن دار (یا حداقل ظاهری) داشته باشند و اغلب از نشان دادن آسیب پذیری یا اعتراف به نیاز خود به شخص خجالت می کشند. در روابط ، راحتی شخصی در اولویت قرار می گیرد و به نظر می رسد که تعدد زوجات سریال گزینه ای مناسب تر از مدل خانواده سنتی است.

در هر صورت ، هیچ انسانی با معتادان اجتنابی بیگانه نیست - در اعماق قلب آنها ، آنها نیز از تنهایی می ترسند. اما آنها این ترس را بسیار بدتر از ترس خود از صمیمیت درک می کنند.و حتی بیشتر ، آنها دلایل آن را که در دوران کودکی رشد می کند ، درک نمی کنند - به هر حال ، کودکان همیشه معتقدند که والدین آنها از بهترین نیت استفاده می کنند و تمایل دارند که تجربیات منفی را از حافظه خود توجیه یا جایگزین کنند.

دویدن در یک دایره

از آنجایی که افراد دارای اعتیاد مقابله با خود دشوار هستند که خود را در روابط نزدیک تحقق بخشند ، آنها با انتقام انرژی خود را در زمینه های دیگر زندگی (شغل یا سرگرمی) سرمایه گذاری می کنند و تلاش می کنند تا تأثیر خوبی بر دیگران بگذارند. تشخیص این مشکل دشوار است - در مراحل اولیه رابطه ، فرد معتاد اجتنابی واقعاً شیفته شریک زندگی خود است و بسیار تلاش می کند تا او را راضی کند. این مشکل بعداً هنگامی ایجاد می شود که مشخص شود فرد مبتلا به اختلالات دلبستگی به همان اندازه صادق است که می خواهد با هم وقت بگذراند ، به ستاره ها نگاه می کند و در مورد همه چیز صحبت می کند ، و در تمایل به فرار یا تحت فشار قرار دادن همسفر پس از آن که همه چیز بیش از حد پیش رفت.

"خیلی دور" یک مفهوم نسبی است و غیرممکن است که مانند یک ملاقات سوم ، ملاقات با والدین یا اشتراک یک مکان زندگی ، خط رسمی را به آن گره بزنیم. "خیلی دور" برای کسی ممکن است جایی باشد که برای دیگری هنوز نزدیکی واقعی آغاز نشده است. ممکن است شخصی حتی ازدواج کند ، اما حتی در آنجا فاصله عاطفی خاصی را حفظ کند ، و شخصی در هفته دوم رابطه دچار حمله اضطرابی شود. تنها معیار - و بسیار ذهنی است - در مرحله خاصی ، فرد وابسته متوقف نمی شود احساس امنیت کند. این ممکن است به دلیل فشار واقعی شریک باشد - به عنوان مثال ، الزام برای تعیین سرانجام وضعیت رابطه. اما نه لزوما: برای اینکه روزی با عرق سرد از خواب بیدار شوید ، برخی فقط باید نسبت به قبل خودکفایی کمتری داشته باشند. نگاه بسیار مشتاقانه ، گفتگوی بیش از حد صادقانه ، متاسفم برای ترک بعد از تعطیلات آخر هفته - و اکنون شما با یک پا در احساسات گرفتار شده اید ، که ، همانطور که ضمیر ناخودآگاه به شما می گوید ، چیزی جز رنج به همراه نخواهد داشت. بنابراین ، بهتر است مرزهای خود را با دور راندن ماهواره در حال حاضر ، قبل از اینکه همه چیز به فاجعه منجر شود ، اعلام کنید. به طور آگاهانه ، کل این زنجیره منطقی ، غالباً ردیابی نمی شود - شخص احساس ناراحتی غیرقابل توضیح می کند (نقض تمامیت شخصی ، از دست دادن خود ، فقدان آزادی ، احساس اینکه کسی انرژی خود را جذب می کند) و سعی می کند به نحوی آن را منطقی کند ، بدون رسیدن به اصل اصل چیزها …

برای یک شریک ، این بیشتر دردناک است ، هرچه کمتر در واقعیت مزاحم باشد - تعداد کمی از مردم می خواهند احساس کنند که یک ستایشگر مزاحم هستند. شخصی که تمایل به تأمل دارد در این لحظه شروع به شک می کند: "آیا من اشتباهی مرتکب شده ام؟ آیا واقعاً بیش از حد پشتکار داشتم؟ " سپس همه چیز به تمایل به مبارزه برای هدف سرسخت احساسات بستگی دارد. افراد وابسته به احتمال زیاد به چنین روابطی کشانده می شوند زیرا رد دوره ای شریک زندگی آنها را متوقف نمی کند - این به ترس ناخودآگاه خود از صمیمیت پاسخ می دهد. در نتیجه ، رابطه به یک فرایند چرخه ای تبدیل می شود: با احساس تهدید ، وابسته متقابل شریک را دور می کند ، اما با فرار به فاصله ایمن ، دوباره شروع به دلتنگی می کند. برای شریک زندگی سخت است ، اما با اعتقاد دوباره به نیاز خود ، او برمی گردد - با این امید که دیگر او را کنار نگذارند.

اما در عین حال ، این باور اشتباه است که افراد وابسته و وابسته به یکدیگر قطعاً محکوم به این هستند که در کنار هم به عنوان یک جفت مخالف باشند. مواقعی وجود دارد که یک فرد واحد در روابط مختلف ویژگیهای وابستگی به هم یا وابستگی متقابل را نشان می دهد. گاهی اوقات دو نفر با تمایل به وابستگی به هم وارد رابطه می شوند و یکی آنقدر سرکوب دیگری را شروع می کند که شروع به یادگیری دفاع از فضای شخصی خود می کند. یا چند فرد مستقل و خودکفا می توانند اتحادیه ای پایدار ایجاد کنند که تحت تأثیر نزدیکی احساسی قرار نگیرد.به طور کلی ، هیچ سناریوی جهانی و سازه های ثابت وجود ندارد - اگرچه روانپزشک معروف ، بنیانگذار اعتیاد شناسی مدرن سزار کورولنکو ، در آثار خود خاطرنشان کرد که معتادان عاشق و معتادان اجتنابی اغلب به یکدیگر جذب می شوند ، زیرا دیگران را "بی علاقه" می دانند..

فاصله مورد نیاز برای افراد دارای وابستگی متقابل را می توان به روش های مختلف ایجاد کرد. به عنوان یک قاعده ، او واقعاً دوست ندارد در مورد احساسات صحبت کند - ناگهان مهربانی را نشان می دهد ، یا دوباره در خود بسته می شود ، یا با برخی سخنان طعنه آمیز می کوشد تا درجه احساسات را کاهش دهد. علاوه بر این ، او سعی می کند در ارتباط با موضوعات دیگر خود را بیش از حد نشان ندهد. او عمداً زمان صرف شده با شخص مهمی را محدود می کند و سعی می کند زندگی خود را با فعالیت ها و سرگرمی های مختلف پر کند ، که اگر اتفاقی بیفتد ، می تواند او را از وابستگی بیش از حد منحرف کند. چنین افرادی می توانند به منظور حفظ "آزادی درونی" به شریکی که مناسب آنهاست خیانت کنند و فرصت انتخاب را احساس کنند.

در اینجا مهم است که درک کنیم که بر خلاف دیگر "دوستداران مشکل" - به عنوان مثال ، خودشیفتگان منحرف - فردی که دارای وابستگی متقابل است قرار نیست با احساسات شخصی سرد برخورد کند تا عزت نفس خود را سرگرم کند. اگرچه او (مانند هر فرد عادی) از احساس نیاز و دوست داشتن خوشحال است ، اما پاندول مداوم "نزدیکتر و بیشتر" برای او تلاشی اجباری برای نشستن روی دو صندلی است: از دست ندادن کسی که قبلاً عزیز شده است ، و در عین حال زمان آن است که به احساسات غیرقابل کنترل در چرخ گوشت وحشتناک نیفتید. اما با انجام برخی کارها بر روی خود (نه بدون کمک روان درمانگر) و حمایت عزیزان ، معتاد اجتناب از شانس برای اصلاح وضعیت برخوردار است.

راه حل های امکان پذیر

در حالی که یک مشکل جدی است ، وابستگی متقابل یک اختلال روانی به رسمیت شناخته شده نیست. روان درمانگر می تواند بر اساس شهادت خود او یا شهادت بستگانش وجود این مشکل را در بیمار فرض کند. در اینجا علائم اصلی اختلال ، توسط روانشناسان بری و جانی واینهولد جمع آوری شده است:

• مشکلات در نزدیک شدن به افراد و حفظ صمیمیت در روابط صمیمی

• تمایل بعد از جدایی برای در نظر گرفتن شرکای قبلی بد یا شرور

• مشکلات در تجربه احساسات (غیر از عصبانیت و سرخوردگی)

• ترس از کنترل شدن توسط افراد دیگر

• عادت نه گفتن به ایده های جدید ارائه شده توسط دیگران

• مقابله با تلاش برای صمیمیت و احساس اضطراب در روابط نزدیک

• ترس مداوم از اشتباه کردن ، تمایل به کامل بودن و مطالبه یکسان از دیگران

• امتناع از کمک ، حتی اگر واقعاً به آن نیاز دارید

• از ترس اینکه دیگران ضعف ها و ترس های خود را نشان دهند از شما رویگردان خواهند شد

• اعتیاد به کار یا حجم کاری زیاد با سرگرمی ، فعالیتهای تفریحی یا سایر فعالیتها.

اگر در همسرتان ویژگی های متقابل پیدا کردید و به نظر می رسید که این امر بر رابطه تأثیر منفی می گذارد؟ اول ، زیاد بر تشخیص خود تکیه نکنید-بهتر است قبل از برچسب زدن به خود با درمانگر خانواده خود مشورت کنید. دوم ، ارزش این را دارد که صادقانه به خود بگویید که از رابطه چه می خواهید. و اگر وضعیت فعلی برای شما مناسب نیست ، نباید آن را تحمل کنید. یک توصیه رایج در وب این است که سعی کنید آن "گریزان" را حفظ کنید با این تصور که ادعای هیچ چیزی را ندارید و خودتان کاملاً به آن تعلق ندارید. از هر طریق ممکن بر مرزهای خود تأکید کنید ، انگیزه های احساسی را مهار کنید و زندگی پرمشغله خود را گذرانده و تعداد جلسات و جلوه های محبت را محدود کنید. به طور رسمی ، این تکنیک ها احتمالاً م workثر هستند - وابسته متقابل دلایل کمتری برای فرار از چنین شریکی دارد. اما ارزش این را دارد که به این فکر کنید که چه مدت می توانید در برابر چنین بازی ای مقاومت کنید و اگر رابطه را به همین شکل حفظ کنید ، نقطه اصلی آن چیست.

حتی اگر اعتقاد دارید که آن شخص "شما" است و همه چیز می تواند به نتیجه برسد ، هر دو باید در نجات رابطه شرکت کنند - شریک باید به درک مشکل بپردازد و موافقت کند که روی آن کار کند. در این مورد ، جلسات مشترک با یک روان درمانگر می تواند نتیجه خوبی به همراه داشته باشد. اگر شریک زندگی شما از اعتراف به اینکه مشکلی در او وجود دارد امتناع می کند ، بعید است که تنها تلاش شما منجر به پایان خوش شود.

برای کسانی که برای اولین بار با شریکی وابسته روبرو نمی شوند ، یا به طور کلی با چنین شخصیت هایی با نظم قابل حسادت برخورد می کنید ، منطقی است که به یک روان درمانگر بروید و با خودتان بفهمید - چرا چنین افرادی را دوست دارید؟

آنجلینا چکالینا ، دکترای روانشناسی ، محقق ارشد ، گروه روانشناسی شخصیت ، دانشکده روانشناسی ، دانشگاه دولتی مسکو

اگر از این واقعیت استفاده کنیم که وابستگی متقابل به دلایل مختلف امکان ندارد در روابط نزدیک باشد ، چنین رابطه ای به پایان می رسد. و زودتر از دیر. اگر سوال این است که من می توانم برای دیگری چه کار کنم ، پاسخ هیچ است. هر کاری انجام دهید باز هم اشتباه و اشتباه خواهد بود. اگر س isال در مورد آنچه می توانم برای خودم انجام دهم باشد ، ابتدا باید یک س unpleasantال ناخوشایند ، اما بسیار صادقانه را از خود بپرسید: "چه چیزی باعث می شود من به فردی نزدیک شوم که از رابطه با او راضی نیستم؟" و بدنبال پاسخ باشید. و این خیلی مهم نیست که مشکل شخصی که با او در رابطه هستید - آیا او خودشیفته است ، نمی داند چگونه باید نزدیک باشد ، یک الکلی … در اینجا در وهله اول باید احساسات شما و شما باشد تصمیم آگاهانه برای ادامه یا عدم ادامه این رابطه

theoryandpractice.ru/posts/10138- وابستگی

توصیه شده: