نمی توانم خودم را به کار وادار کنم

تصویری: نمی توانم خودم را به کار وادار کنم

تصویری: نمی توانم خودم را به کار وادار کنم
تصویری: چگونه با انگیزه بمانیم - قانون مکان 2024, آوریل
نمی توانم خودم را به کار وادار کنم
نمی توانم خودم را به کار وادار کنم
Anonim

مشتری با درخواست برگشت: "من نمی توانم خودم را مجبور به کار کنم".

او یک مدیر است ، حقوق کمی است و درآمد اصلی به عنوان درصد گردش مالی به دست می آید. وظیفه او تماس با مردم و ارائه خدمات است. هر چه تماس های بیشتری برقرار می کرد و افراد بیشتری برای خدمات پرداخت می کردند ، گردش مالی بیشتری و کل درآمد وی بیشتر می شد.

توانایی هایی وجود دارد: زبان معلق است ، سابقه کار وجود دارد ، او این کار را به خوبی انجام می داد - و درآمد شایسته ای داشت.

اما به تازگی ، همه چیز خیلی تنبل است … و من به نظر می رسد که کارم را دوست دارم و نمی خواهم آن را تغییر دهم. و فرصتی برای کسب درآمد وجود دارد ، اما میل به انجام کاری از بین رفته است.

هیچ نیرویی برای اقدامات برای جذب خریداران وجود ندارد. بی حالی ، بی حالی ، خسته شدن از همه چیز ، انجام کاری در محل کار ، اما بیشتر "رایگان". به اخبار شبکه های اجتماعی نگاه می کند. شبکه ها ، سایت های مختلف ، تصاویر ، عکس ها و غیره.

روز به روز اینگونه پیش می رود. هیچ کنترلی بر او وجود ندارد ، رئیس نزدیک او در شهر دیگری - در دفتر اصلی - است. به استثنای گزارشات عمومی یک بار در ماه - هیچکس به هیچ وجه مشتری را لمس نمی کند. چه تعداد گردش مالی ایجاد شده است - خوب ، خوب.

مشتری کار کمی در محل کار انجام می دهد ، تنبل است - و در نتیجه ، حقوق به سختی برای امرار معاش کافی است. مجبور شدم از آپارتمان خارج شوم و اتاق اجاره کنم.

و به همین ترتیب روز به روز ادامه می یابد - من یک کار کوچک انجام دادم ، اما بیشتر "من می نشینم و از زباله رنج می برم و نمی دانم چرا".

مشتری از این امر خسته شد ، اما نمی تواند کاری با خودش انجام دهد.

من در اینترنت خواندم که چگونه با تنبلی کنار بیایم - هیچ چیز کمکی نکرد.

آنقدر خسته شدم که به توصیه دوستانم ، به آموزش انگیزه رفتم.

در آموزش ، روشهای مختلفی ارائه شد ، از جمله روشهایی که او می دانست - از طریق اینترنت. اما آنها یا برای او کار نکردند ، یا تأثیر کوتاه مدت داشتند.

همچنین در این رویداد ، مربی به حاضران اشاره کرد که آنها باید ببینند شما در چه نوع "الاغی" هستید و تنها در این صورت است که انگیزه خروج از آن ظاهر می شود.

مشتری گیر کرده بود. سپس ، در تمرین ، او با مربی بحث کرد ، استدلال کرد که او خوب کار می کند - او دارای دست ها ، پاها ، مغزها بود ، یک کار جالب وجود داشت ، فرصت هایی برای رشد حرفه ای وجود داشت ، اکنون او فقط یک دوره بیکاری داشت. " دیگران حتی بدتر هستند"

به طور کلی ، او اعتراف نکرد که مشکلات بزرگی در زندگی خود داشته است. "من زنده ام ، خوب ، دیگر چه نیاز است."

یک ماه از آموزش می گذرد اما شرایط به همین شکل است. تنبلی ، من نمی خواهم کاری انجام دهم.

من در مورد تشخیص نقطه "من در الاغ هستم" به این داستان توجه کردم. او از نظر احساسی برای مشتری متهم بود. به نظر می رسد که خودش می بیند که همه چیز بد است ، اما از طرف دیگر می گوید که نمی تواند به خودش اعتراف کند. چیزی در راه است.

من آنچه را که در واقعیت وجود دارد روشن می کنم: آیا بد است یا نه؟

به طور عینی ، به نظر می رسد: 25 سال ، بدون رابطه ، اجاره اتاق در یک آپارتمان ، یا بهتر بگویم دو نفر از آنها در آنجا زندگی می کنند ، درآمد کمی دارند. اخیراً ، شما حتی با دختران آشنا نمی شوید ، در همه زمینه های زندگی انسداد وجود دارد. و یک چیز به دیگری می چسبد - چگونه می توانید با یک دختر قرار ملاقات بگذارید در حالی که نمی توانید هزینه او را در یک کافه بپردازید. و شما نمی توانید او را به خانه دعوت کنید - حتی اتاق کاملاً متعلق به او نیست.

واضح است - بله ، همه چیز بد است. اما اعتراضی به رسمیت شناختن این شرط وجود دارد.

ما تحقیق در مورد اعتراض را با جزئیات بیشتری آغاز کردیم. از چه حسی اعتراض کرد. آنچه می خواهم بگویم. اگر او اعتراف کند که "در الاغ" است ، چه اتفاقی می افتد؟

من به مشتری گفتم مربیان انگیزشی این کار را به منظور تولید انرژی برای عمل انجام می دهند. در حالی که شما واقعیت را انکار می کنید (و همه چیز برای من خوب است!) ، پس هیچ کاری نباید انجام شود - و انرژی برای عمل وجود ندارد. پس از تشخیص "الاغ" - انرژی برای بیرون آمدن از آن وجود خواهد داشت.

و این انرژی: انرژی چنین احساسی مانند شرارت. زیرا وقتی واقعاً از دست خود عصبانی هستید ، می توانید گام های واقعی برداشته و وضعیت فعلی را معکوس کنید.

ما شروع کردیم به بررسی اینکه چرا طرح آموزش برای مشتری کار نمی کند. معلوم شد که نوعی مکانیسم در روان مشتری وجود دارد که روند را به جهت دیگری تغییر می دهد.

من از او خواستم تا یک جمله در مورد موضوع "من در الاغ هستم" برای یک دقیقه بگوید: من دوست دختر ندارم ، حقوق معمولی ندارم ، محل زندگی خودم را ندارم و به زودی.

بعد از این تمرین ، مشتری پژمرده شد. او به جای اینکه از خودش عصبانی شود ، از نظر عاطفی به احساس دیگری افتاد. شانه ها پایین آمده اند ، به زمین نگاه می کنند ، همه در هم جمع شده اند ، در ظاهر دقیقاً شبیه عصبانیت نیست. بنابراین ، طرح ارائه شده توسط مربی کار نمی کند.

من این سال را می پرسم: الان چه احساسی دارید؟ آیا متوجه می شوید که گره کرده اید ، شانه های شما افتاده است؟

مراجعه کننده از وضعیت خود آگاه است و از طریق تفکر مجازی به این واقعیت می رسیم که چیزی بر دوش او فشار می آورد. نوعی بار فوق العاده سنگین که حمل آن غیرقابل تحمل است بلکه آن را دور بیندازید نمی تواند.

او "باید" اما شکست خورد. مشتری خود را مسئول موقعیت خود می داند.

یعنی پس از تشخیص موقعیت فعلی خود ، مشتری احساس گناه می کند.

و حتی از نظر انرژی از نظر وضعیت پایین تر است - هیچ امیالی وجود ندارد.

نه برای کسب درآمد ، نه برای آشنایی با دختران. بنابراین ، در طول آموزش ، دفاع کار کرد تا خود را در موقعیت بدی بپذیرد - به طوری که در آن نیفتد احساس گناه فوق العاده.

بعد ، ما با احساس گناه شروع به کار می کنیم. شخصی احساس گناه را در او ایجاد کرد.

گیرنده پیام SHOULD کیست؟ چه کسی او را مقصر می داند؟

ابتدا ، مشتری می گوید که خود را سرزنش می کند ، پس از نگاه عمیق به خود ، مشتری می گوید: "به نظر می رسد همه مرا سرزنش می کنند!"

ما به بررسی گناه ادامه می دهیم و سپس به شخصیت اصلی متهم - پدر می رسیم.

گویی صدای جیغ پدر در سر مشتری می آید: «لوبوتریات! در سن شما ، من قبلاً یک خانواده داشتم ، یک شغل پایدار داشتم ، و شما در حال گول زدن هستید. شما توانایی دارید ، اما تنبل هستید. هیچ سودی از شما نخواهد داشت."

و مشتری به دلیل عدم دستیابی به آنچه پدر به دست آورده احساس گناه می کند. او فامیلی ندارد!

از او می پرسم ، پدر و مادرش وقتی پدرش 24 ساله بود ازدواج کردند.

و سپس مشتری متوجه می شود که فقط دوره تنبلی را که حدود 8 ماه پیش شروع کرده است - درست از زمانی که 25 ساله شد.

س nextال بعدی مشتری - چرا من آن زمان تنبل هستم؟

گناهی بزرگ برای برآورده نکردن انتظارات پدرم. نوعی وظیفه ، که او بر عهده گرفت تا آن را انجام دهد - و انجام نداد.

تمایل به تشکیل خانواده وجود داشت ، اما در واقع ، تا زمانی که معلوم نشد با هر دختری رابطه ای جدی ایجاد می کند.

"من باید تا 24 سالگی خانواده تشکیل دهم!"

از آنجا که این بدهی به گذشته ارسال شد - مشتری 25 ساله است ، سپس دیگر نمی توان به آموزش رسید. و برای اهداف غیر واقعی - سازمان انرژی ارائه نمی دهد.

به همین دلیل تنبلی است ، به همین دلیل بی علاقگی است. تغییر چیزی در گذشته غیرممکن است. تنها زمان موجود NOW است.

این اولین جلسه ما را به پایان می رساند. مشتری با تعدادی از درک و درک وضعیت خود رفت.

سپس ، به مدت دو جلسه ، با احساس گناه ، با پیام پدر - "شما باید تا 24 سالگی ازدواج کنید و شغل خوبی داشته باشید" و درک اینکه چرا پدر چنین پیامی را به پسرش داد کار کردیم.

سپس متوجه شدیم که چگونه مشتری کلمات پدرش را در قالب وظیفه و بار سنگینی بر عهده گرفته است. چرا آن را گرفت و از چه نیازهایی.

سپس روی رهایی گناه کار کردیم. در اینجا چیزهای زیادی وجود داشت: تحقق میل برای اثبات "خوب" بودن پدر ، شرمندگی ، تفاوت های بین او و پدر ، و این که هر یک از آنها حق دارد هرطور که می خواهد انجام دهد. مشتری موظف نیست دقیقاً سرنوشت پدرش را تکرار کند. ما اجازه زندگی بدون بدهی را تهیه کردیم ، بلکه به این دلیل که مشتری خود آن را ضروری می داند.

آگاهی از ارتباط آنها با پدر ، این که برای مشتری مهم است که او را ارزیابی کرده و از او تقدیر شود. ما به دنبال راه هایی برای به رسمیت شناختن به شیوه ای متفاوت بودیم ، نه تنها از طریق این واقعیت که "تشکیل خانواده در 24 سالگی".

در نتیجه ، تمام بدهی حذف شد ، گناه از بین رفت.

و بلافاصله انرژی برای عمل وجود داشت - مشتری قبلاً در جلسه متوجه شد که تمایل به انجام فوری حداقل کاری وجود دارد. او با ماشین به خانه رفت و شروع به مرتب کردن آشفتگی قدیمی اتاق کرد ، همه ظرف ها را شست.

چند هفته بعد با مشتری تماس گرفتم - او "غرق" شد! اشتیاق زیادی در کار وجود دارد ، بسیاری از کارها را انجام می دهد.من به ملاقات پدر و مادرم رفتم - از پدرم طلب بخشش کردم ، در نتیجه ما با پدرم قلب به قلب صحبت کردیم ، حتی پدر به نوعی از نظر احساسی نزدیک تر شد. او شروع به آشنایی با دختران کرد ، در حال حاضر به دنبال گزینه هایی برای اجاره یک آپارتمان جداگانه است.

در نتیجه کار مشترک ما ، مشتری حالت غم انگیز خود را فراموش کرد ، که در آن برای کمک به من مراجعه کرد. اکنون او جوانی جوان ، پرانرژی و هدفمند با رویاها و ایده های جدید است.

در واقع ، اگر فردی بتواند از احساس گناه ، وظیفه تحمیلی خلاص شود ، انرژی به راحتی و آزادانه شروع به جریان می کند ، تمایل به عمل و حرکت وجود دارد و زندگی شروع به خشنودی و امیدهای جدید می کند.

توصیه شده: