قیمت "عشق"

تصویری: قیمت "عشق"

تصویری: قیمت
تصویری: آهنگ غمگین قیمت عشق 2024, آوریل
قیمت "عشق"
قیمت "عشق"
Anonim

موردی از تمرین

آلینا دوست پسرهای زیادی داشت ، اما همه آنها به نوعی برای او خسته کننده به نظر می رسیدند. اما وقتی نیکلاس را ملاقات کرد ، احساس کرد.

با او روشن و جالب بود ، رابطه جنسی دیوانه واری وجود داشت. درست است ، گاهی اوقات نیکولای ناگهان ناپدید می شود ، او نمی تواند چندین روز تماس بگیرد ، این را با مشغله خود توضیح می دهد ، اغلب برخی از دختران او را صدا می کردند ، به همین دلیل آلینا هرگز از احساسات خود ، از وفاداری خود مطمئن نبود.

آنها حدود یک سال ملاقات کردند ، زندگی مشترک را آغاز کردند. آلینا سرش را به طور کامل از دست داد ، اما او عجله ای برای خواستگاری نداشت.

رابطه نامشخص بود. نیکولای با اشاره به رابطه ناتمام ، به او قول نداد که هنوز آماده انجام تعهدات جدی نیست. در همان زمان ، او در آپارتمان او زندگی می کرد ، سفرهای مشترکی در تعطیلات ، بسیاری از لحظات روشن وجود داشت. بدون او ، زندگی او خسته کننده و یکنواخت به نظر می رسید و به نظر می رسید که او یک نفس تازه به او وارد می کند. او عاشق استراحت روشن بود ، بسیار خوش خلق بود ، می دانست چگونه از زندگی لذت ببرد. با بودن در کنار او ، به نظر می رسید احساس می کند زنده تر است ، به نظر می رسید که در کنار او زندگی او نیز روشن تر و غنی تر می شود. او آموخت که آشپزی ایتالیایی را که او دوست داشت انجام دهد ، ماساژ شهوانی انجام دهد ، که دوست دختر سابق او می دانست چگونه این کار را انجام دهد و موهای خود را بور کرد (دوست دختر سابق نیکولای بلوند بود و او هنوز نمی توانست او را فراموش کند).

یک بار کولیا ، او را نوازش کرد ، با تامل گفت که البته ، او سینه اش را بیشتر دوست داشت. آلینا هرگز از سینه های خود شکایتی نداشت ، اما او را دوست داشت و واقعاً می خواست ازدواج کند ، بنابراین بدون شک برای جراحی بزرگ کردن سینه رفت. در ابتدا کولیا بسیار خوشحال شد ، اما هنوز با این پیشنهاد عجله ای نداشت.

وقتی آلینا به طور مستقیم در مورد برنامه های خود برای آینده پرسید ، کولیا پاسخ داد که البته او احساساتی دارد و حتی به عروسی نیز فکر می کند ، اما برای او جنبه مهمی از رابطه ، رابطه جنسی است و در پس زمینه سینه های بزرگ ، باسن کوچک او گم شده است ، و من متوجه این واقعیت می شوم که او به دختران دیگر خیره شده است و باسن جذابی دارد.

آلینا با شنیدن این حرف بسیار ناخوشایند بود ، اما اکنون او حداقل فهمیده است که چرا روابط آنها بیشتر توسعه نمی یابد ، و بنابراین بدون تردید به عملیات بعدی رفت. به نظر می رسید که اکنون او قطعاً پیشنهاد ازدواج طولانی مدت را دریافت می کند.

این عمل بدتر شد ، ایمپلنت ها خوب ریشه ندادند ، او از درد عذاب می کشید و نیکولای به سرعت از وضعیت بد سلامتی و مراجعه به پزشکان خسته می شود ، او غالباً بیشتر غیبت می کند و به زودی اعلام می کند که تصمیم گرفته است ترك كردن. قبل از عزیمت ، او گفت که بالاخره فهمید آلینا شخص او نیست و دیگر نمی تواند بدون عشق با هم زندگی کند. هیچ اشک و التماسی از آلینا نیکولای را متوقف نکرد و او به سراغ شور جدیدی رفت.

برای آلینا ، این یک شوک بود. در ابتدا او فقط آنجا دراز کشید ، نتوانست خود را مجبور به انجام کارهای اساسی کند ، به سر کار برود ، به تماس های دوستان پاسخ دهد. گاهی اوقات به نظر می رسید که از درد روحی وحشی او حتی نمی تواند نفس بکشد. زندگی بعدی بدون نیکولای به نظر او آنقدر غم انگیز و شاد بود که قدرت ادامه آن را نداشت …

ظاهراً در پس زمینه استرس تجربه شده ، آلینا شروع به رد همه ایمپلنت ها کرد ، عوارض زیادی وجود داشت ، آنها باید تا حدی با بافتهای خود برداشته شوند.

او دقیقاً در این دوران ، در حالت افسرده ، با من س cameال کرد - چگونه می تواند با جسمی زندگی کند که از حماقت خود مثله شده است و چگونه می تواند معشوق خود را بازگرداند ، بدون آن هنوز نمی تواند زندگی کند …

در عمل ، من اغلب با این واقعیت روبرو می شوم که مردم به نوعی تلاش می کنند "برنده" شوند ، عشق شریک را جلب کنند ، و به آنچه او می خواهد تبدیل شوند. آنها یاد می گیرند که برش را طبق دستور خاصی بپزند ، هدایای گران قیمت می دهند ، خیانت ، ضرب و شتم را می بخشند ، ظاهر خود را تغییر می دهند - آنها به هر طریق ممکن سعی می کنند با "ایده آل" معشوق خود سازگار شوند. گاهی اوقات ، مانند این مورد ، این تاکتیک نه تنها آسیب روانی ، بلکه سلامت را نیز به خطر می اندازد.

درک این نکته بسیار مهم است که اگر طرف مقابل شما را دوست ندارد ، شما را همانطور که هستید قبول ندارد - باور کنید ، هر کاری که با خودتان انجام دهید ، نگرش او را نسبت به شما تغییر نمی دهد!

عشق را نمی توان به دست آورد یا به دست آورد. تمایل به دستیابی به عشق به هر قیمتی اساساً یک مشکل روانشناختی است (اغلب این تمایلی ناخودآگاه برای به رسمیت شناختن والدینی است که از نظر احساسی در دسترس نبودند ، و شخص این تصویر از والدین را بر روی شریکی که در دسترس نیست نشان می دهد).

وقتی به یک فرد سالم می گویند - نه ، من برای رابطه آماده نیستم "نه" را می شنود و ادامه می دهد. اما اگر فردی با ضربه روانی "نه" را بشنود ، این برای او یک محرک است - هدف وسواسی او بدست آوردن "بله" از این فرد غیرقابل دسترسی است ، زیرا زمانی والدین از نظر احساسی غیرقابل دسترسی بودند و در ضمیر ناخودآگاه ، عشق با عدم دسترسی ارتباط دارد و او آماده است تا به شرط "جلب" عشق خود ، نیازهای هر شریکی را برآورده کند.

عشق واقعی با عشق به خود آغاز می شود. تا زمانی که یاد نگیریم خودمان را دوست داشته باشیم ، جهان و دیگران فقط نگرش ما را نسبت به خود منعکس می کنند. اگر زندگی شما فاقد عشق است - سعی کنید آن را نه در بیرون ، بلکه در درون خود جستجو کنید - با خود به عنوان محبوب ترین فرد خود رفتار کنید - با احترام ، پذیرش ، مراقبت و توجه.

به خود علاقه نشان دهید - شما چه هستید؟ چه چیزی را دوست دارید ، چه چیزی باعث لذت ، علاقه می شود؟ زندگی خود را با فعالیت های جالب ، سرگرمی ها پر کنید.

تنها از حالت پری می توان یک رابطه سالم ایجاد کرد. اگر بر اساس کمبود (توجه ، پول ، مراقبت ، سرگرمی) وارد هر رابطه ای می شوید ، این یک مسیر مستقیم به روابط اعتیادآور است که هیچ ارتباطی با عشق ندارند.

….حدود 3 سال گذشت. در طول این مدت ، ما کار فوق العاده ای انجام داده ایم - در حالی که پزشکان بدن آلینا را قطعه قطعه ترمیم می کردند ، ما تقریباً به همان شیوه ، در مراحل کوچک ، معماهای شخصیت او را بازیابی کردیم.

خیلی سخت بود - ما مجبور بودیم دریایی از یأس و ناامیدی ، کینه و عصبانیت ، پشیمانی و ناتوانی ، پوچی و تنهایی زندگی کنیم. ما از طریق آن آسیب ها و نگرش ها که به این نگرش نسبت به خود ، داستان دوران کودکی او کمک کرد ، کار کردیم. آلینا دنیای درونی خود را دوباره آموخت ، ارزشها ، معانی خود را کشف کرد ، ارزش قائل شدن ، احترام گذاشتن و دوست داشتن خود را یاد گرفت ، ثبات یافت ، تصویری از جهان و الگویی از روابط سالم با مردم ساخت.

اکنون زندگی آلینا بسیار تغییر کرده است - او آنچه را که دوست دارد انجام داد ، پیدا کرد ، شغل خود را تغییر داد ، به جهان سفر کرد و دیگر به دیگران اجازه نمی دهد تصمیم بگیرند که او باید چگونه باشد. و از این بابت بسیار خوشحالم.

و یک هفته پیش ، او دعوت نامه عروسی ارسال کرد و اجازه داد داستان او منتشر شود تا به دختران دیگر کمک کند تا اشتباهات خود را تکرار نکنند. که من از او بسیار سپاسگزارم!

بیزاری از خود گاهی اوقات می تواند عواقب ناگواری داشته باشد. وقتی به شخص دیگری اجازه می دهیم کنترل زندگی ما را در دست بگیرد ، این امر ناگزیر منجر به عواقب وخیمی می شود.

داستان با اجازه مشتری نوشته شده است ، همه نامها تغییر کرده است. مراقب ارزشمندترین فرد زندگی خود باشید - خودتان!

روانشناس Veligurskaya Inna

توصیه شده: