ایثار کامل

تصویری: ایثار کامل

تصویری: ایثار کامل
تصویری: The Sacrifice 2020 Full Movie [Action Movie] 2024, آوریل
ایثار کامل
ایثار کامل
Anonim

وقتی به اصطلاح "قربانیان ایده آل" برای مشاوره به من مراجعه می کنند ، همه داستانهای آنها شبیه به هم است. ویژگیهای این داستانها عبارتند از: بی تفاوتی ؛ ناامیدی ؛ مراجع می گویند: "من همه چیز را می فهمم ، اما نمی توانم کاری با خودم انجام دهم" عقل سلیم همیشه از دست می دهد. روابط در یک حلقه معیوب به شکل یک مارپیچ حرکت می کند که نه به سمت بالا بلکه به سمت پایین حرکت می کند و بیشتر از آنکه شرکا را غنی کند خسته کننده است.

در اینجا نمونه ای از یک داستان معمولی قربانی ایده آل از تمرین من آمده است.

سلام ، من به عنوان مشاوره به شما مراجعه کردم ، خب ، به سادگی هیچ کس با او نیست. همه افراد نزدیک از شنیدن مشکل من خسته شده اند. و من کاملا گیج شدم. از نو شروع میکنم

من 30 ساله هستم ، یک پسر دارم. شوهرم درد من است! اولین بار که او را دیدم ، به سادگی عاشق شدم و متوجه عجیب و غریب بودن رفتار او نشدم و اقدامات نه چندان شایسته او را توجیه کرد. پس از تولد پسرش ، او تغییر کرد یا چشم هایم شروع به باز شدن کرد. مادرش پیوست ، مدام در همه چیز دخالت می کرد ، شوهرش را علیه من کرد. و جهنم شروع شد تحقیر ، رسوایی ها ، تهدیدهای مداوم که پسر را با خود می برند. من که نتوانستم چنین وحشتی را تحمل کنم ، نزد پدر و مادرم در شهر دیگری رفتم ، اما برای مدت طولانی نمی توانستم بدون او زندگی کنم و پس از چند ماه او مرا به من بازگرداند.

وقتی برگشتم ، همه چیز به جای خودش برگشت و بعد از چند ماه ، دوباره رفتم. بنابراین در 5 سال 3 بار رفتم و همیشه برگشتم. با گذشت سالها افسردگی گرفتم ، لذت بردن از زندگی را متوقف کردم ، دستانم شروع به لرزیدن کرد. میل به زندگی از بین رفته است. دو سال پیش ، من درخواست طلاق دادم و طبق اسناد آزاد شدم ، اما نه در سرم. در تمام این مدت او مرا رها نمی کند ، می نویسد ، من را متهم می کند که خانواده را نابود کرده ام. فقط از سرم خارج نمی شود بدون او احساس بدی دارم. احساس گناه دائماً وجود دارد ، اینکه من اشتباه می کنم ، من گناهکار هستم. ما باید با او ارتباط برقرار کنیم ، زیرا یک پسر مشترک داریم. من دارای شخصیتی منشعب هستم ، نیمی از آنها یک خانواده کامل می خواهند ، به طوری که پسرم با پدرش بزرگ می شود و من از تنهایی خسته شده ام ، و آنچه برای پنهان کردن امور مالی دو نفر با یک کودک کافی نیست. و نیمی دیگر در هراس است که من به این جهنم بازگردم. باز هم تحقیر و رسوایی. چگونه می توان افکار مربوط به او را از بین برد؟ چه چیزی را از دست داده ام؟ اگر دوباره به او بازگردم خانواده ام زنده نمی مانند! به من بگو این اعتیاد است؟

وقتی چنین داستانی را در اولین لحظه می شنوید ، احساس فلج شدن کامل می کنید و می خواهید با عبارت: "توصیه نمی کنم!" از خود در برابر احساس درماندگی محافظت کنید. به هر حال ، هر توصیه ای که "قربانی ایده آل" می خواهد دریافت کند ، تا در نهایت بین دو گزینه ای که در یک دور باطل حرکت می کند ، انتخاب نهایی را انجام دهد ، یا تکرار چیزی است که قبلاً به خود داده است ، یا دریافت کرده است. از طرف بستگان یا دوستان ، یا حتی اگر استدلال یکی از گزینه های مورد بررسی منحصر به فرد باشد ، فقط تسکین موقت را ارائه می دهد. با گذشت زمان ، ارزش آن نیز کاهش می یابد و همه چیز در یک حلقه جدید شروع می شود.

علاوه بر این ، در مورد چنین مشتریانی تقریباً گفتگوی زیر وجود دارد ، که نتیجه آن بستگی به این دارد که آیا مشتری می تواند از فرصت برای شکستن این "دور باطل" استفاده کند یا خیر.

PA: "بیایید سعی کنیم از طرف دیگر به وضعیت نگاه کنیم. لطفاً به من بگویید ، آیا تا به حال چنین عبارتی را شنیده اید که اغلب در روانشناسی "آنچه در بیرون است" استفاده می شود؟ لطفاً نحوه درک این عبارت را توضیح دهید!"

CL: "عبارت" آنچه در داخل است بیرون است "یک دنیای درونی است که بر ظاهر ، رفتار و کلمات فرد اثر می گذارد. اگر جهان درونی منفی باشد ، فرد نمی تواند خوب بدهد و فقط در همه چیز بد می بیند."

PA: "آنچه شما می گویید می تواند در مورد وضعیت شما با شوهر شما کاربرد داشته باشد؟"

CL: "هوم ، من فکر می کنم شما می توانید."

PA: "پس موضوع چیست ، چه چیزی در دنیای درونی شما منفی است که شما را از ارائه آنچه شوهر از شما می خواهد باز می دارد ، و سپس شما را در جریان اتهامات غرق می کند؟"

CL: "او خواستار اطاعت کامل است و در عوض نه احساس احترام می کند و نه احساس امنیت می کند."

PA: "بر اساس آنچه می گویید ، با اتکا به عبارت" آنچه در داخل است بیرون است "، آیا می توانیم حداقل به عنوان یک مزخرف کامل فرض کنیم که بخشی از شما ، در درون شما ، به اطاعت کامل از او احتیاج دارد. نه احساس احترام ، نه احساس امنیت. " در عین حال ، شوهر شما فقط تجسم واقعی تعامل درونی شما با خودتان است. و این واقعیت که او می تواند رفتار مشابهی با شما داشته باشد ، "نقص" او - توانایی تعقیب تعصبی و متهم کردن دیگری ، همان چیزی بود که شما را کور کرد و ناخودآگاه شما را به خود جلب کرد."

CL: "شاید شما درست می گویید! معلوم می شود که من با تظاهرات منفی خود با کمک شوهرم دست و پنجه نرم می کنم؟ بنابراین چگونه ناخودآگاه سعی می کنم بدی را در خودم ریشه کن کنم؟ اما اگر چنین است ، من فقط یک هیولا وحشتناک هستم!"

PA: "بله ، چرا فقط یک هیولا است! این اتفاق می افتد و اغلب در درجات مختلف شدت با بسیاری از مردم. من فکر می کنم این واقعیت که شما چنین نظری در مورد خود دارید ، یک مثال بصری خوب از نحوه حمله شما به خود و سرزنش خود است. این تنها می تواند حدس من درباره آنچه در حال رخ دادن است را تأیید کند."

Cl: "از ایده شما بسیار متشکرم! معلوم می شود که من نباید با شوهر سابقم کنار بیایم ، آیا او همچنان به تحقیر و استبداد من ادامه می دهد؟ یا با تغییرات درونی من او تغییر خواهد کرد؟"

PA: "کدام گزینه برای شما مناسب تر است؟"

CL: "تا زمانی که نفهمم ، هرچه زمان بیشتری بعد از طلاق می گذرد ، کمتر می خواهم با او باشم. دلم برای وضعیت خانوادگی بیشتر تنگ می شود. خانه ، نگرانی ها ، برنامه ها. و به نظر می رسد من او را دوست ندارم ، اما من فقط به گذشته چسبیده ام."

PA: "می بینید ، شما خودتان شک دارید که چه کار کنید. منطق عقل سلیم در مورد احساسات کار نمی کند. بنابراین ، من نمی دانم چه باید بکنم. من فقط می توانم با اطمینان بگویم که درمان شخصی فرصتی برای شکستن "دور باطل" است - نمی توانی از خودت فرار کنی! اگر بیاموزید که انگیزه های رفتار خود را بهتر بشناسید ، می توانید چیزی را در خود تغییر دهید و در نتیجه احتمالاً شوهرتان را تشویق به ایجاد تغییرات خود کند. در نتیجه ، رابطه شما می تواند پیشرفت جدید و راحت تری داشته باشد یا در نهایت منسوخ شود! شاید مشکل جای دیگری باشد! آیا می توانید به خودتان اجازه دهید از این فرصت استفاده کنید؟"

مایلم اضافه کنم که به هیچ وجه رفتار شوهرم را در این شرایط توجیه نمی کنم. من معتقدم که هر دو طرف همیشه در وجود درگیری مقصر هستند. اگر شوهرم در جلسه مشاوره حضور داشت ، من مستقیماً از او می پرسیدم: "چرا شما دائماً چنین زن" بی فایده ای "را برمی گردانید که" چراغ مانند گوه روی او جمع شده است "؟

در طول درمان چنین مراجعه کنندگان ، اغلب ممکن است متوجه شوید که منبع دلبستگی دردناک به شخص دیگر احساس گناه ناخودآگاه است - پدیده ای که زیگموند فروید در طول تمرین خود کشف کرد.

در داستان زندگی قربانیان ایده آل ، شرایط به گونه ای پیش رفته است که آنها به طور ناخودآگاه اعتقاد دارند که خودشان در چیزی مقصر هستند و باید مجازات شوند. آنها اعتماد به نفس دارند ، اما به دلایلی تصمیم گرفتند فراموش کنند که روزی روزگاری خودشان چنین تصمیمی را گرفته بودند که تنها در رابطه ای که در آن رنج می برند ، سزاوار جبران گناه خود هستند. "ایده آل بودن قربانی" این است که شخص قبل از هر چیز قربانی نگرش نسبت به خود می شود و تنها پس از آن در روابط واقعی قربانی می شود.

احساس گناه ناخودآگاه یک رابطه واقعی را به دویدن در یک دور باطل تبدیل می کند! اگر "قربانی ایده آل" با این وجود قدرت قطع رابطه دردناک با شریک خود را پیدا کند ، بلافاصله ، این شریک شروع به ایده آل شدن می کند ، به نظر می رسد همه چیز بد در رفتار او هرگز وجود نداشته است. فرد دوباره شروع به احساس جذابیت غیرقابل حل برای شریک سابق می کند ، یا شریک جدیدی با همان ویژگی های منفی منفی انتخاب می شود."من همه چیز را می فهمم ، اما نمی توانم کاری با خودم انجام دهم" ، - اغلب این عبارت را می توان از زبان "قربانی ایده آل" در لحظه ای که او تصمیم کشنده ای برای بازگشت به رابطه قبلی خود می گیرد ، شنید. در همان زمان ، پس از احیای روابط ، یک اثر کاملاً مخالف رخ می دهد ، "قربانی ایده آل" شروع به دیدن یک هیولا وحشتناک در شریک خود می کند و تمام ویژگی های مثبت را که دلیل ایده آل سازی و بازگشت او بود ، کاملاً نادیده می گیرد.

در طول تحقیقات مشترک ، می توان به یاد آورد که فرد مقصر است ، که او ، به عنوان مجازات ، خود را به چنین رابطه ای محکوم می کند. به نظر می رسد در زمان تصمیم گیری در مورد گناه خود ، به دلایلی ، فرد اطلاعات کافی کافی برای نتیجه گیری عینی در مورد خود را نداشت. در واقع "جنایت" وجود نداشت! یک فرد قربانی توهمات خود شده است ، او در ارزیابی آنچه اتفاق می افتد اشتباه کرده است. علاوه بر این ، دلیل اتهام ناموجه به خود اغلب اقدامات و اقدامات واقعی نیست ، بلکه فقط تخیلات ، افکار ، خواسته ها است.

هنگامی که در طول درمان ، گناه درونی و اعتقاد به نیاز به مجازات برطرف می شود ، این احتمال وجود دارد که رابطه فرد با دیگران راحت تر و رضایت بخش تر باشد!

توصیه شده: