2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
… هرگز چیزی نخواهید! هرگز و هیچ ، و به ویژه با کسانی که از شما قوی تر هستند. آنها خودشان پیشنهاد می دهند و خودشان همه چیز را می دهند!
M. A. بولگاکف
اعتماد نکنید ، نترسید ، نپرسید
در اینجا دو اصل وجود دارد که از نسل ها الهام گرفته است. آنها اغلب به عنوان یک استدلال غیر قابل انکار به من داده می شوند. فقط باید س "ال "آیا می دانید چگونه بپرسید؟" را بپرسید ، چند نفر به طور خودکار یکی از آنها یا هر دو را یکجا می دهند. آنها این موضوع را به طور جدی به من اطلاع می دهند و فراموش می کنند که توصیه اول توسط شیطان انجام می شود و "خرد" دوم توسط قوانین سخت زندان در زندان ایجاد می شود. بله ، وولند در رمان میخائیل افاناسیویچ واقعاً شیطانی جذاب است ، اما این او را از یک دیو وسوسه انگیز باز نمی دارد. و واقعیت اردوگاه ، همراه با شبه رومانتیسم جنایتکار ، مدتها پیش و به طور جدی به زندگی ما نفوذ کرده بود ، اما آیا مطمئن هستید که می خواهید چنین زندگی ای را یک هنجار بدانید؟
چرا درخواست کمک برای ما بسیار مشکل است؟ من از آشنایان ، مشتریان ، دوستان و همکارانم س askedال کردم و هفت دلیل وجود داشت. یک عدد خوب
1. ساده ترین و ساده ترین. این را به ما یاد ندادند
در دوران کودکی ، همه چیز را به تنهایی به دست می آورید - گرما ، عشق ، غذا ، راحتی ، حتی بدون داشتن وقت برای فکر کردن در مورد آن ، چه برسد به درخواست. خوب ، در جایی در اعماق وجود دارد که اینطور است که باید باشد. "آنها" خود باید حدس بزنند که شما سرد هستید و در نهایت این پنجره وحشتناک را ببندید. حتی برای ما کسانی که والدین نگون بختشان سعی کردند با توجه به گفته دکتر اسپاک تحصیل کنند (به طوری که او در دنیای بعدی دچار سکسکه شود) بسیار دشوارتر است. مادرم به من گفت که در کتاب خود ، که در زمان مادرشان به عنوان تنها کتاب مقدس برای والدین پیشرفته (و هیچ کتاب دیگری وجود نداشت) ، دکتر بنیامین توصیه کرد که اجازه دهید کودک به درستی فریاد بزند ، آنها می گویند ، سپس او به خواب می رود. درست است ، طبق داستانهای او ، من می توانستم فریاد بزنم تا آبی شوم ، بنابراین این آزمایشات با من به سرعت متوقف شد. اما نسل های کاملی از کودکان به طور طبیعی نه چندان سرسخت از بدو تولد آموخته اند که بپرسید ، نپرسید ، هیچ منطقی نخواهد بود.
در حال حاضر ، به لطف نظریه های جدید ، بیشتر و بیشتر مادرانی هستند که نسبت به کوچکترین "درخواست" نوزادان خود حساس هستند ، اگرچه گاهی اوقات آنها برایشان بسیار سخت است. این پدیده عوارض جانبی خود را نیز دارد ؛ اغلب مرحله جدیدی از توسعه از دست می رود. از آنجا که هر نیازی در اولین جیر جیر یا حتی یک نگاه شاکی برآورده می شود ، نیازی به پرسیدن نیست. و مهارت توسعه نیافته است. گاهی این بچه ها خیلی دیرتر شروع به صحبت می کنند. آنها چنین نیازی ندارند. درست مانند جوک انگلیسی قدیمی "قبل از آن همه چیز خوب بود."
بنابراین ، ممکن است درخواست کمک برای ما دشوار باشد ، زیرا هیچ مهارتی برای بازکردن دهان و بیان آنچه می خواهم وجود ندارد.
2. واکنش به درخواست های ما چگونه بود؟
فرض کنیم یاد گرفته ایم که نیازهای خود را بیان کنیم. بعدش چی؟ عکس العمل عزیزان ما در این مورد چگونه بود؟ "دست از سر من بردار!" "الان نه!" "صبر کن!" "بستگی به خودت نداره!" مثل همیشه ، من اغراق می کنم ، همه ما می توانیم به این درخواست به موقع پاسخ دهیم. این در مورد نرخ پرش و نحوه انجام آن است. و هر افراطی در اینجا مضر است.
اگر همه درخواست های من رد شوند ، البته ، من به سرعت متوجه می شوم که درخواست بی فایده است. اگر تمام درخواست های من برآورده شود ، و بلافاصله ، من کاملاً فراموش می کنم که عبارت "من می خواهم …" شامل دو واکنش است - رضایت یا امتناع. یک ایده در ذهن من جا می گیرد که ارزش دارد به یک نفر بگویید "من این را می خواهم" ، خوب ، به عنوان آخرین راه حل ، "لطفا" را اضافه کنید ، زیرا او بلافاصله این کار را انجام می دهد. من حتی فکر نمی کنم که او ممکن است از من امتناع کند. من پرسیدم!
برای رفتن به یک زندگی بزرگ با این ایده که "درخواست بی فایده است" ، ما بی سر و صدا با خود می جنگیم ، زیرا می دانیم که پرسیدن هیچ معنایی ندارد. اگر "لطفا" به نظر ما یک چوب جادویی است ، یا اطرافیان ما در برابر اعتماد به نفس کودکانه ای که ما تصور می کنیم تسلیم می شوند ، و پس از آن چیزهای خوب زیادی از این زندگی دریافت می کنیم. یا به سرعت متوجه می شویم که همه برای کمک به ما عجله ندارند و ما خود را در سکوت غرورآمیز می بندیم - جهان بی رحمانه و بی انصاف است.یا ما بزرگسال می شویم و می فهمیم که الف) اگر نپرسید ، به احتمال زیاد آن را دریافت نخواهید کرد ، و ب) درخواست با دستور متفاوت است زیرا می توان درخواست را رد کرد.
3. من نمی توانم نه بگویم
غالباً از نکته دو نتیجه می شود که برای کسانی که نمی دانند چگونه از درخواست خودداری کنند بسیار مشکل است. اگر من نتوانم در پاسخ به درخواست یک نفر بگویم "نمی توانم" ، برای خودم بسیار دشوار است که خودم درخواست کمک کنم. پس از همه ، برای من "درخواست" = "سفارش" ، و درخواست چیزی به معنای راندن شخصی به گوشه ای است.
4. غرور گناه کبیره است
کسانی که هرگز از کسی چیزی نمی خواهند ، معمولاً خود را افرادی متواضع می دانند که بیشتر از ایجاد مزاحمت برای همسایه خود می ترسند. وقتی می گویم "نپرسید" فقط غرور است ، مشتریان تمایل به خشم شدید دارند. اما در واقع چنین است. اگر من هرگز درخواست های همسایگان یا همسایگان خود را رد نکنم و خودم به آنها پاسخ ندهم ، آنها را در نظر می گیرم … چگونه می توانم آن را ملایم بیان کنم؟ مردم زیاد لیاقت ندارند. البته برخلاف خودم
بیشتر اوقات ، این فرایند ناخودآگاه رخ می دهد. چه غروری وجود دارد؟ من متواضع ترین و متواضع ترین مرد متواضع هستم. این دقیقاً در شرایطی است که تحقیر بیش از غرور است.
"مادران یهودی" از هر ملیتی و جنسیتی در این مخمر دخیل هستند. "یک مادر یهودی به چند نفر نیاز دارد تا لامپ را بپیچاند؟ هیچکس. - بچه ها بروید ، راه بروید ، من در تاریکی می نشینم. غرور اصلی او رنج و فداکاری است. خوب ، اگر شما بخواهید یک لامپ را پیچ کنید ، و آنها آن را برای شما خراب کردند ، قربانی شما چیست؟ همه کارها به مدت پنج دقیقه ، چراغ روشن است و هیچ سود احساسی وجود ندارد. برای نزدیکان شما ، ناخوشایندترین چیز این است که به احتمال زیاد صورت حساب ارائه می شود - "من تمام زندگی خود را به شما دادم".
5. پرسیدن به معنای باز شدن است
درخواست کردن اغلب به معنای برداشتن نقاب قدرت مطلق و سبکی غیرقابل تحمل بودن است. تا کنون من چیزی نمی خواهم و به طور کلی ، مشکلاتم را به هیچ وجه نشان نمی دهم - من یک پری هستم ، که ارتباط با او لذت بخش است. خلوص محض ، زیبایی و گرده جادویی. و سپس ناگهان "ببخشید توالت کجاست؟" یا "آیا 20 دلار برای اتوبوس خواهید داشت؟" هر تصویر فای نمی تواند آن را تحمل کند ، من در مورد ماچو واقعی صحبت نمی کنم. ناهماهنگی شناختی وجود دارد.
بسیاری از ما درخواست کمک با ضعف را مرتبط می دانیم. خوب ، البته ، این بدان معناست که - من خودم نمی توانم همه کارها را انجام دهم. و یک فرد ایده آل و خودکفا در خلاء ، البته ، می تواند. او خودش متولد می شود ، به خودش شیر می دهد ، خواندن ، نوشتن و بسیاری از خردهای دیگر را آموزش می دهد ، برای خود شغلی پیدا می کند و بدون کوچکترین کمک بیرونی کار می کند ، برای خود بچه ها (فارغ از جنسیت) به دنیا می آورد ، آنها را بزرگ می کند ، خود را دوست دارد و در آغوش می گیرد (بدون ذکر هیچ چیز دیگر) ، او خودش همه مشکلات مادی و عاطفی را حل می کند و سپس بی سر و صدا بدون این که دیگران را تحت فشار قرار دهد می میرد.
و هیچ کس از افراد ضعیف خوشش نمی آید. چه کسی به آنها نیاز دارد - آشغال تکاملی؟ "شوهر یک زن سالم و یک خواهر ثروتمند را دوست دارد." درست است که برای هر "حکمت عامیانه" حکمت دیگری با پیچ وجود دارد. چگونه این را دوست دارید: "ما مردم را به خاطر خوبی که برای آنها انجام داده ایم دوست داریم"؟ آیا مطمئن هستید که نمی خواهید دوست داشته شوید؟
6. ترس از طرد شدن
بهتر است چیزی نخواهید ، و نه به این دلیل که آنها خودشان همه چیز را خواهند داد ، بلکه به این دلیل است که در آن صورت این توهم همچنان ادامه دارد که اگر او می خواست ، احتمالاً می داد. امید همچنان باقی است و ما آن را به واقعیت ترجیح می دهیم. یاد حکایت افتادم. شوهرم کیفش را گم کرد همسر می پرسد: "آیا در مجموعه خود نگاه کرده اید؟" "من دنبالش بودم" "و در جیب کت شما؟" "من دنبالش بودم" "و در جیب داخلی شما؟" "من دنبالش بودم" "تو ماشین نگاه کردی؟" "نه اگر او آنجا نباشد ، من کلا دیوانه می شوم."
یک توهم معمولی از امکان. تا زمانی که یک رمان نوشتم ، من یک نویسنده نابغه هستم ، در حالی که فرزندی ندارم ، اما من یک مادر ایده آل هستم. عامل دیگری در وضعیت درخواست کننده وجود دارد. من از یک شخص واقعی یک درخواست واقعی می کنم و او از من رد می کند. چرا؟ او نمی تواند ، نمی خواهد ، سرش درد می کند ، زمان وجود ندارد ، به سادگی در قدرت او نیست. شما هرگز دلایل آن را نمی دانید. اما در ذهن من همه آنها به یکی تبدیل می شوند - آنها من را رد کردند ، زیرا من بد هستم. توهم دیگر بر هم خورده است.اگر شخصی تمایل به تعمیم منفی دارد ، و این یک تله نسبتاً استاندارد برای تفکر است ، پس چند مورد امتناع کرده و کار آماده است. قضیه "شما نباید بپرسید زیرا هیچ کس به من اهمیت نمی دهد" ثابت شده است.
7. آخرین کاه
برای بسیاری ، درخواست کمک یک گزینه شدید است. قبل از آن ، باید خود را تا عرق هفتم امتحان کنید ، از طریق من نمی توانم و تا زمانی که کاملاً خسته نشده اید. اگر شما ، البته ، یک شخص واقعی هستید ، و نه یک شلخته. سپس ، هنگامی که در حال حاضر در لبه پرتگاه هستید ، می توانید تصمیم بگیرید که بپرسید. دیگر شرم آور نیست ، یا در این شرایط ، شرم به سادگی یکی از آن احساساتی نیست که بتوانید از عهده آن برآیید. اغلب در این حالت ، مردان برای کمک مراجعه می کنند. در بحران کامل ، به سطل زباله تبدیل شده ، در اثر انفجار در دورترین نقاط جهان پراکنده شده است. زیرا "پسران گریه نمی کنند" و همه چیز را به تنهایی اداره می کنند. من شش ماه زودتر نمی آمدم …
لطفاً خود را به چنین شرایطی رهنمون نکنید. حداقل سه قدم قبل از پرتگاه برای کمک تماس بگیرید. به یک دلیل ساده. ممکن است درخواست رد شود. یاد آوردن؟ و سپس جهان و شما با آن به ورطه پرواز می کنید. از آنجا که همه منابع در حال حاضر بدون هیچ اثری سوخته اند ، این آخرین فرصت است. بدیهی است ، این آخرین مورد نیست ، اما شما دیگر قدرت درک این موضوع و ارائه گزینه بعدی را ندارید.
تقریباً همه ما دوره هایی داریم که به نظر می رسد نمی توانید هیچ ضعفی را تحمل کنید. زیرا شما باید بکشید ، و هیچ کس دیگری نیست که این چرخ دستی را بکشد. اما معمولاً ، حتی در داخل این عمل ، می توانید یک ساعت دیگر برای ضعف و آرامش پیدا کنید. درست است ، برای این کار باید سر خود را برگردانید و پیدا کنید که هنوز می توانید از چه کسی کمک بخواهید. خوب ، تلفظ این کلمات را البته یاد بگیرید.
توصیه شده:
از طریق اعتماد برای خوشبختی زندگی. نحوه یادگیری اعتماد
"اعتماد کنید اما تأیید کنید" - بسیاری از ما در دوران کودکی آموختیم. امروزه اکثر مردم جهان با چنین نگرش هایی - نگرش بی اعتمادی - بزرگ شده اند. با این ایده که به هیچ کس نمی توان اعتماد کرد. بی اعتمادی در دوران کودکی در ما ایجاد شده است.
حفاظت قابل اعتماد در برابر کلمات توهین آمیز: هشت راه برای حفظ اعتماد به نفس
کلمات توهین آمیز هر روز در کمین ما هستند - اغلب زمانی که ما کمترین آمادگی را برای آن داریم: در جاده در ساعات شلوغی ، زمانی که بدترین ویژگی ها در افراد ظاهر می شود. در صف هایی که صبر ما تمام می شود ؛ در محل کار و میز جشن ، جایی که مردم بی ادبی را تقریباً مجاز می دانند.
چگونه می توان در زندگی تغییر کرد و نترسید؟
آیا راه هایی برای رفع اضطراب و ترس از تغییر وجود دارد؟ این س mostال بیشتر در مورد افرادی که در آستانه تغییر هستند یا اگرچه چیزی برای تغییر در زندگی آنها وجود دارد ، اما نگران هستند ، نگران کننده است. پاسخ آن این است - به هیچ وجه. شما نمی توانید اضطراب همراه با تغییرات را رها کرده و همزمان ریسک کنید.
روان درمانی به عنوان فرایند تغییر هویت ، یا از ریختن پوست قدیمی نترسید
وقتی هویتی بین آنها وجود ندارد واقعاً چیست و آن ها چگونه خود را در خارج نشان می دهد - سپس اصالت نیز وجود ندارد دریسی ا. هویت چیست؟ من کیستم ، چه هستم؟ وقتی شخصی این س questionsالات را از خود می پرسد ، به این معنی است که به هویت خود فکر می کند.
افسردگی اساسی! اتاق را ترک نکنید ، اشتباه نکنید
احمق نباش! چیزی باش که دیگران نبودند. اتاق را ترک نکنید! یعنی به مبلمان اختیار دهید ، صورت خود را با کاغذ دیواری ترکیب کنید قفل کنید و خودتان را مانع کنید گنجه از chronos ، فضا ، eros ، نژاد ، ویروس. I. برودسکی افسردگی اساسی این وضعیتی است که با کاهش کلی شادابی همراه است.